اختتامیه عمار

پسری با ظاهری ژیگول، فانوس طلایی عمار را در دست دارد، یک نفر دیگر با مشخصات مشابه او،فانوس طلایی دیگری در دست دارد.در مورد برگزیدگان عمار در عین خاص بودن هیچ محدودیتی در سن و ظاهر آنها دیده نمی‌شود.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- خانواده‌­ای از مراسم خارج شده‌­اند و از کوچه انقلاب به سمت خروجی مراسم می­‌روند، دختربچه­ همراهشان با موسیقی در حال پخش در کوچه انقلاب، در راه رفتنش ضرب گرفته است. به سمت سالن مراسم می­‌روم، در ته کوچه صدای تق­تق آلومینیوم سازی کوچه انقلاب که او هم با موسیقی ضرب گرفته، ته کوچه را برداشته و آن طور که روی کاغذ جلویش نوشته، در حال ساخت مزار شهدای آینده است.

 به فرهنگسرا می‌­رسم. "خجسته باد این پیروزی" محمد گلریز در کوچه انقلاب در حال پخش است و مرا به یاد همخوانی خودم با محمد گلریز در دانشگاه می‌اندازد که نمک آن مراسم شد. کوچه انقلاب و لابی سالن حسابی شلوغ است، آرمان که شبیه روزنامه فروش­های قدیم لباس پوشیده، صفحه­‌ای از یک روزنامه­ اول انقلاب در دست گرفته است و روزنامه فروشی کوچه انقلاب را طبیعی­‌تر می­­‌کند. دری رو به کوچه باز شده است و پیرزنی داخل کوچه را نگاه می­‌کند. به او نزدیک می­‌شوم، اما او طرحی بر روی بنر کوچه است، همیشه انسان­های روی بنر را باور می­‌کنم و گاهی هم به آن­ها سلام یا با آن­ها حرف زده‌ام، مثل شهدایی که عکسشان زینت انتهای کوچه انقلاب است.

سری به سالن می‌­زنم. از ورودی سالن می­‌شود صدای سلام­‌های سیدعلی صدری نیا مجری همیشگی اختتامیه­‌ها و افتتاحیه‌­های عمار (حداقل آن چهارتایی که من دیده‌­ام) را شنید، اما این بار تنها نیست و وحید رضازاده، پسر شهید داوود رضازاده از شهدای کارگر هم او را همراهی می­‌کند. قصد ماندن در سالن ندارم و کنار یک نفر از انتظامات که کم­‌و­بیش او را می­‌شناسم، می‌­ایستم. از من می‌­پرسد که برگزیده جشنواره شده‌ام، می­‌گویم، از سه مرحله نوشتن و ساختن و برگزیده شدن­، هنوز به نوشتنش هم نرسیده‌­ام. سالن را ترک می­‌کنم، هنوز سلام‌­های مجریان مراسم تمام نشده است، به گمانم به ازای هر نفر حاضر در مراسم توصیفی برای سلام کردن مهیا کرده‌­اند.

در کوچه انقلاب همه جور آدمی دیده می­‌شود، در این کوچه هم خانم­های چادری رفت و دارند و هم خانم­هایی که برای صدا و سیما نماد "همه آمده بودند" راهپیمایی هستند. سربازی با یک دوربین عکاسی حرفه‌­ای در حال عکس گرفتن است، کوچه­ انقلاب همه شکل عکاسی دارد. امرالله احمدجو هم از کوچه انقلاب به سمت سالن می‌­رود، امسال قرار است در اختتامیه از او تقدیر شود و نشریه ای برای تقدیر از او چاپ شده است.

جایی در کوچه انقلاب ایستاده‌­ام که با عکس امام خمینی(ره) چشم در چشم شده‌­ام. غرفه کناری من غرفه عکاسی است و آن­ها جلوی هر کسی که از کوچه عبور می‌­کند را می‌­گیرند تا از او در یک گوشه­­‌ای از کوچه عکس بگیرند، برایشان آشنا و غیرآشنا فرقی نمی­‌کند، عوامل برگزاری مراسم را هم که در کوچه در رفت و آمد هستند، برای عکس گرفتن نگه می‌دارند. کوچه که کمی خلوت می­‌شود خودشان یکدیگر را سوژه عکاسی می­کنند، به عکس امام که می‌­رسند، من هم به آن­ها ملحق می­‌شوم و در کنار یکی از آن­ها با امام عکس می‌­گیرم.

از اول کوچه که به داخل آن نگاه می­‌کنی، به کوچه‌­های قدیمی فیلم­‌ها می­‌ماند و چراغ‌های رنگی چراغانی کوچه زیبایی خاصی به آن بخشیده است. یک پدر می‌­خواهد با دختربچه سه چهار ساله­‌اش در غرفه کناری عکس بگیرد، اما تا به دختر بچه می­‌گوید بریم عکس بگیریم، اما او که از جمله پدر فقط بریم را می­‌فهمد، تا پدر به او برسد تا ته کوچه رفته است، پدرش او را گرفته و با هم به غرفه عکاسی می‌­روند.

خانواده­ای از مراسم خارج شده­‌اند و از کوچه انقلاب به سمت خروجی مراسم می­‌روند، دختربچه­ همراهشان با موسیقی در حال پخش در کوچه انقلاب، در راه رفتنش ضرب گرفته است. به سمت سالن مراسم می‌روم، در ته کوچه صدای تق­ تق آلومینیوم سازی کوچه انقلاب که او هم با موسیقی ضرب گرفته، ته کوچه را برداشته و آن طور که روی کاغذ جلویش نوشته، در حال ساخت مزار شهدای آینده است. شنیدن موسیقی­‌های انقلابی بعد از اتفاقات اخیر کشور حال و هوای دیگری دارد.

در هر گوشه‌­ای از سالن بسته‌­های آبمیوه و شیرینی­‌های محلی افغانستان که توسط خانواده­‌های شهید مدافع حرم افغانستانی پخته شده‌است، به چشم می‌خورد و از نزدیک شدن به پذیرایی مراسم خبر می­‌دهد. پذیرایی هر قسمتی از سالن را به چند نفر می‌­سپارند، من هم برای کمک اعلام آمادگی می­‌کنم. تازه از برگزیدگان تقدیر شده است و هنوز که خانواده شهدا از روی سن پایین نیامده‌­اند، مجری در چند جمله‌­ای از اکران کنندگان مردمی تقدیر می­‌کند و مخاطبین می­‌خواهد آن­ها را تشویق کنند و حرف­‌های خودش را با سخن روز گذشته حضرت آقا (حفظه الله) در مورد اکران کنندگان مردمی در دیدار با برگزارکنندگان جشنواره عمار پایان می‌­دهد. چند نفری که برای توزیع پذیرایی ایستاده­‌ایم، راه را بسته‌­ایم و جایی برای رفت و آمد نمانده است، با تذکر یک نفر از دوستان، چند نفری روی صندلی می­‌نشینم تا کمی مسیر باز شود. برای شروع بخش بعدی مراسم، از حاضرین روی صحنه که اکثرا خانواده­ شهدا هستند، خواسته می‌­شود تا به پایین بروند، مجری چند جمله‌­ای ترکی حرف می‌­زند، گمان کنم مخاطب او باید یکی از مادرانش شهدای روی صحنه باشد. سید محمدعلی صدری­ نیا که در بخش قبل به عنوان برگزیده تقدیر شده بود، روی صحنه می­‌آید و به شوخی می گوید، از جایگاه حقوقی به حقیقی برگشته است، من که فکر می­کنم هر دو نقش او حقوقی باشد.

نوبت به تقدیر از امرالله احمدجو رسیده است و کلیپی مربوط به او پخش می­‌شود، در حین کلیپ جز صدای جیغ و حرف زدن بچه در پشت سر من، صدایی دیگری شنیده نمی­‌شود. با موسیقی متن روزی روزگاری از امرالله احمدجو برای حضور روی صحنه دعوت می‌­شود و حاضرین هماهنگ با ضرب این موسیقی دست می‌­زنند. هنگام حرف زدن احمدجو هم سالن ساکت است، اما این بار صدای بچه در سالن بیشتر شده است.

بعد از تقدیر از استاد احمدجو، با شروع کلیپ آماده‌­سازی پذیرایی، نوبت به پخش پذیرایی می‌­رسد. دو ردیف از قسمت بالایی سالن را به من سپرده‌­اند، اما به لطف دوستی که قرار است به من کمک کند، کل قسمت بالایی سالن را در راستای کار قرار می‌­دهیم. کلیپ تمام می‌­شود و علی ذکریایی استندآپ خودش را شروع می­کند، اما ما هنوز در حال پخش پذیرایی هستیم. پخش پذیرایی که تمام می­‌شود، روی پله سالن می‌­نشینم، تا استندآپ علی ذکریایی هم تمام شود.

از سالن خارج می‌­شوم. به غرفه برمی­گردم، دوباره از ابتدای کوچه می‌­توانم همه عابران کوچه­ انقلاب را ببینم. با نزدیک شدن به انتهای مراسم، برگزیدگان مراسم هم یکی یکی خارج می‌­شوند. پسر ده یازده ساله­ای با ظاهری که در عامیانه ژیگول گفته می‌­شود، فانوس طلایی عمار را در دست دارد، به سمت خروجی می رود، مدت زیادی نمی­‌گذرد، که می‌بینم یک نفر دیگر با مشخصات مشابه او، فانوس طلایی دیگری در دست دارد. در مورد برگزیدگان عمار در عین حال که خاص بودن خودش را دارد، هیچ محدودیتی در سن، ظاهر یا هر چیز دیگر آن­ها دیده نمی­‌شود.شلوغی کوچه انقلاب از خاتمهی مراسم و تمام شدن هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار خبر می­‌دهد، جشنواره­ای که در آرامش کشور شروع شد، در آرامش هم خاتمه یافت.

***محمدرسول نوروزی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۰۷:۵۱ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
    2 0
    ضمن تشکر از دست اندرکاران عمار چیزی که خیلی آدم را نگران میکرد این بود که وقتی برگزیدگان جوایز برای دریافت جوایز به جایگاه می آمدند معمولا فرزندان خردسال خود را به همراه داشتند ویا درآغوش داشتند که این صحنه برای فرزندان شهدای مدافع حرم که در مراسم حضور داشتند رنج آور بود
  • AU ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
    7 0
    ماشاالله حزب الله
  • IR ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
    4 0
    خدا قوت به تمام عوامل اين جشنواره زيبا

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس