تقي دژاکام در يکي از مطالب اخير وبلاگ "آب و آتش"، متن کامل مقدمه اي که به قلم محمد حسين صفارهرندي براي کتاب "دايره قرمز" نوشته مهدي محمدي نگاشته شده را منتشر کرده است. در اين متن، صفارهرندي، مهدي محمدي دبير کنوني سرويس سياسي کيهان را اينچنين توصيف کرده است:
در سال هاي پرتب و تاب حاکميت اصلاح طلبان بر کشور، نمايشگاه مطبوعات هم به صحنه رويارويي ديدگاههاي متعارض در عرصه سياست، اقتصاد و فرهنگ بدل شده بود و غرفه روزنامه ها و نشريات مطرح، پاتوقي بود براي تضارب انديشه و بحث و جدال بر سر مسائل خرد و کلان کشور.
غرفه کيهان، در اين ميان، از زمره شلوغ ترين پاتوق ها و محل برپايي بحث ها و مناظرات گوناگون با حضور دست اندرکاران روزنامه از يکسو و مراجعه کنندگان و منتقدان آن از سوي ديگر قلمداد مي شد. در جمع سخنگويان کيهاني، يکي که اغلب، بازارش گرم بود و مشتري فراوان داشت، نوجوان ريزنقشي بود که با تسلطي چشمگير و طمأنينه اي مختص انسان هاي جاافتاده به انواع سؤالات مراجعه کنندگان پاسخ مي گفت و با بيان منطقي خويش، ناظران را به تحسين ِتسلط و اعتماد به نفس خويش وا مي داشت.
در يکي از روزها و در حالي که جوانک کيهاني ما، جمع مخاطبان را مسحور کلام شيرين و بيان منطقي خود ساخته بود، مرد ميانسالي، از سر غيظ و خشم نسبت به مديران کيهان، ناسزايي نثار و زير لب زمزمه کرده بود: ببين چه جوري، جوان مردم را شست وشوي مغزي داده اند، که مثل آدم بزرگ ها پشت سر هم استدلال مي کند و جلوي هيچ کس کم نمي آورد!؟
چند سال بعد و در آستانه انتخابات سال 8?، زماني که همه ظرفيت هاي حزبي و روشنفکري- و حتي بخش قابل توجهي از حيثيت معنوي کشور- يکپارچه به حمايت از نامزد مشهور و باسابقه برخاستند و جنگ احزاب را در برابر نامزد بي نام و نشان آن روزها و رئيس جمهور پرآوازه امروز رقم زدند، پاي بحث هاي پرشور انتخاباتي به ميادين اصلي شهر کشيده شد و افرادي از مشهورترين روزنامه نگاران جبهه اصلاحات، کرسي هاي مناظره و تريبون آزاد را براي جا انداختن نامزد مورد نظر خود در ميادين و چهارراه هاي تهران، شبانه برپا کردند. اما خيلي زود دريافتند که آنچه را براي خود، نقطه قوتي فرض کرده بودند، با حضور همان جوان محجوب و منطقي غرفه کيهان در نمايشگاه مطبوعات، به نقطه ضعفي براي آنها بدل شده است. جمعيت حاضر در تريبون هاي آزاد انتخاباتي در ميدان ونک و ولي عصر، هيجان زده از تسلط و اِشراف اين جوانک ريزنقش ، غلبه او را در بحث با رقيبان جا افتاده و نام و نشان دار از جبهه اصلاحات، با تحسين و تشويق استقبال مي کردند. به ياد سخن زيباي حکيم توس مي افتم که در وصف سهراب نوجوان سروده است:
چو ده ساله شد زان ميان کس نبود
که با وي تواند نبرد آزمود
مهدي محمدي
مهدي محمدي، با گذشت سالياني چند از آن روزهاي شور و شعور، حالا يک پاي تحليل هاي استوار در متن رسانه هاي گوناگون کشور است. او همچنان که نشاط جوانانه خويش را حفظ کرده، زبان متين و قلم شيواي خود را به استخدام اساسي ترين مسائل روز کشور درآورده است. نوجوان ديروز مدرسه کيهان که از جانب دوستان هم سن و سالش، لقب "فيلسوف مدرسه" را دريافت کرده بود، امروز ثابت کرده است که براي تکيه زدن بر کرسي بزرگانِ آوردگاههاي فلسفه، سياست و فرهنگ راه ناهمواري پيش رو ندارد. او يکي از رويش هاي انقلاب خميني کبير است که در فصل باغباني خامنه اي عزيز باليده و به بر نشسته است.
کساني که با مقالات مهدي عزيز آشنايند، علاوه بر نثر روان و استوار، او را به خاطر استحکام در رأي و شجاعت و صراحت در بيان ديدگاههايش مي ستايند. ذهن فلسفي، توأم با نگاه متعبدانه، به مطالب او چنان قوتي بخشيده که در متقاعد ساختن مخاطب خود، دچار اندک مشقت و سختي هم نمي شود.
کتاب حاضر را که فراهم آمده از مجموعه مقالات اين برادر جوان و با استعداد کشور ماست، به عبارتي مي توان تاريخ تحليلي دو سال اخير بويژه حوادث سال فتنه به حساب آورد.
نگاه دقيق نويسنده به وقايع زمان، در کنار توانايي پيش بيني حوادث پيش رو مقالات هفتگي وي را از حالت مجموعه اي پراکنده، خارج ساخته و به آن نظم و انسجام يک کتاب با موضوعي واحد بخشيده است. مي توان ادعا کرد، کتاب حاضر، نسخه قابل قبولي براي تمرين سياست ورزي و وسيله اي براي توضيح سياست عملي در کلاس هاي درس و فعاليت هاي حزبي است.
ظهور چنين استعدادهايي در ساحت رسانه هاي متعهد و مؤمن و انقلابي، مايه اميدواري و نويد بخش رويش هايي اين چنين در فاصله دهها سال از طلوع انقلاب اسلامي است.
در اين نوشتار، کوشيدم از گزافه گويي و مبالغه درباره عزيزي که با وجود سن کم، اسباب بزرگي را آماده کرده و حتي براي بزرگترهاي خود نيز، هميشه حرفي شنيدني دارد، پرهيز کنم.
باش تا صبح دولتش بدمد
کين هنوز از نتايج سحر است
خردادماه 89
محمدحسين صفارهرندي