کد خبر 806263
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۶ - ۰۵:۴۴
مهمانی شبانه

همه چیز از آن صحبت خودمانی لعنتی با «شراره» در میهمانی دوست همکارم شروع شد. آن شب آنقدر مسحور او شده بودم که حتی پسر خردسالم را فراموش کردم و حالا...

به گزارش مشرق، چهره مرد جوان تکیده و افسرده بود. آرام وقرار نداشت و به محض ورود به اتاق و پیش از اینکه روی صندلی بنشیند شروع به صحبت کرد وگفت: «من در کنار همسر و فرزندم احساس آرامش و خوشبختی می‌کردم اما افسوس که قدر آن لحظات خوب را ندانستم. من کارگزار شرکت بیمه بودم و درآمد بالایی داشتم. یکی از کارمندان خوب شرکت بودم اما به خاطر اینکه هیچ وقت در خوشگذرانی ومیهمانی های همکارانم شرکت نمی‌کردم همیشه مورد تمسخر همه بودم و این موضوع حسابی اذیتم می‌کرد. آنها هفته‌ای یک بار پارتی می‌گرفتند و تا هفته بعد راجع به آن حرف می‌زدند. گاهی اوقات نیز برای اینکه مرا حساس کنند وقتی وارد اتاق می‌شدم می‌گفتند: «بچه مثبت آمد، به کارتان برسید و....»

دیگر از این رفتارها خسته شده بودم. فضا هر روز برایم سنگین‌تر و کسالت بارتر می‌شد. تا اینکه یک روز به اصرار همکارم تصمیم گرفتم برای رهایی از حرف‌ها و متلک پراکنی آنها، به یکی از میهمانی‌ها بروم. همسرم هرگز به کارهای من اعتراض نمی‌کرد اما برای اینکه حساسیتی برایش ایجاد نشود به او گفتم میهمانی کاری است و همکاران هم حضوردارند. او نیز که از همه جا بی‌خبر بود بدون هیچ سؤال و جوابی برایم آرزوی موفقیت کرد. مرد آهی کشید و زیر لب چیزی گفت و ادامه داد: «کاش آن شب شوم پایم می‌شکست و به آن میهمانی لعنتی نمی‌رفتم. اما چه کنم که....

از وقتی وارد میهمانی شدم بشدت عذاب وجدان داشتم. من هرگز میهمانی مختلط نرفته بودم و آن فضا برایم غریبه بود و بشدت معذبم کرده بود. سعی می‌کردم با تلفن همراهم سرگرم شوم و به کسی نگاه نکنم اما همکارانم مدام شیطنت می‌کردند. نیم ساعتی گذشته بود که ناگهان دختر جوان و خوش قیافه‌ای که دو نوشیدنی در دستش بود به سمتم آمد. کمی خودم را جمع و جور کردم. اما او جلوتر آمد با رفتار وسوسه انگیزی کنارم نشست.

خودش را «شراره» معرفی کرد و لیوان نوشیدنی را به سمت من گرفت. آنقدر صمیمی و گرم بود که انگار سحر و جادو شده بودم. نمی‌توانستم چشم از او بردارم. همکارانم مدام تیکه می‌انداختند و با ریشخندی از کنارمان رد می‌شدند اما من هیچ کدامشان را نمی‌دیدم، حتی آن لحظه همسر و پسرم را هم یادم رفته بود.... «شراره» وقتی فهمید کارگزار بیمه هستم به بهانه انجام کاری شماره‌ام را گرفت و از من خواست شماره‌اش را ذخیره کنم. من هم که دنبال فرصتی بودم که او را دوباره ببینم با اشتیاق از کمک به او، استقبال کردم.

آن شب تمام شد اما رابطه من و «شراره» تازه آغاز شده بود. اوایل فقط درباره مشکلاتش حرف می‌زدیم. آنقدر بی‌تابش بودم که گاهی روزی 10 بار با او تماس می‌گرفتم و به بهانه‌ای برای ملاقاتش می‌رفتم. ماه‌ها به این منوال گذشت تا اینکه روزی به خودم آمدم که خانه و ماشینم را به نام «شراره» کرده بودم و کنار او شیشه می‌کشیدم. وقتی همه از اعتیادم مطلع شدند، از کار اخراجم کردند و «شراره» که دید دیگر آهی در بساط ندارم مرا رها کرد و رفت. موضوع وقتی بدتر شد که همسرم علاوه بر اعتیادم از رابطه من و «شراره» باخبر شد و با پسرم به منزل مادرش رفت. دیروز هم احضاریه دادگاه برای طلاق به دستم رسید. من اشتباه کردم اما حالا پشیمانم و فقط می‌خواهم همسرم مرا ببخشد و برگردد.»

 مهارت «نه گفتن» را بیاموزیم
کارشناس مرکز مشاوره «آرامش» پلیس اصفهان گفت: «روابط نامتعارف و بدون چارچوب همواره یکی از عوامل فروپاشی بسیاری از خانواده‌ها و افزایش آمار فرزندان طلاق است. اینکه به خاطر لذت‌های آنی و زودگذر وارد رابطه‌ای بشویم که هیچ ثباتی ندارد، منجر به تبعات جبران‌ناپذیری خواهد شد. اگر با دید آسیب شناسانه به موضوع نگاه کنیم، بی‌ثباتی در ساختارهای شخصیتی، نداشتن مهارت نه گفتن، ناتوانی در قاطعانه صحبت کردن، تنوع طلبی شخصیتی و... مشکلاتی از جمله اعتیاد به وجود خواهد آورد. مهارت نه گفتن، مهارتی است که باید از دوران کودکی آموزش داده شود، فردی که مهارت نه گفتن را دارد، احساس ارزشمندی خود را در گرو تأیید گروه همسالان نمی‌داند و به خاطر پذیرفته شدن از جانب آنها حاضر نیست دست به هر کاری بزند و در هر جمعی قدم بگذارد.»

منبع: روزنامه ایران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 31
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 25
  • IR ۰۵:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    49 56
    نه گفتن سخت است مخصوصا برای زن. آنهم در جامعه ای که ضد ارزشها ارزش می شود و به قول همین زن بدبخت به خاطر اینکه هیچ وقت در خوشگذرانی ومیهمانی های همکارانم شرکت نمی‌کردم همیشه مورد تمسخر همه بودم! ضمنا همین مساله حجم فساد بالای میان کارمندان زن مخصوصا در بخش خصوصی را نشان می دهد.
    • IR ۱۰:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      36 3
      آقای محترم اگه دقت کرده باشی ایشان مرد هستند نه زن
    • ali IR ۱۰:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      27 1
      چهره مرد جوان تکیده و افسرده بود. آرام وقرار نداشت و به محض ورود به اتاق و پیش از اینکه روی صندلی بنشیند شروع به صحبت کرد مطلب رو با دقت بخون، کجاش نوشته طرف خانوم بوده؟؟؟
    • IR ۱۰:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      23 1
      یارو مرد بوده نه زن،متنو بهتر بخون
    • سیدرسول IR ۱۸:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      1 0
      خوب است از این ماجراها فیلم سینمایی ساخته شود تا درس عبرتی برای دیگران گردد.
    • IR ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
      3 0
      این میگه نره تو میگی بدوش ؟!!
  • IR ۰۷:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    39 60
    شوهرت اگر سیب زمینی نبود اجازه نمی داد به مهمانی مختلط بروی
    • IR ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      24 1
      :| سیب زمینی چیه؟اصلا داستان رو مثل اینکه برعکس متوجه شدی .
    • IR ۱۰:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      17 1
      یارو مرد بود عمو جان
    • حمید IR ۱۱:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      15 1
      دادشی؛ متنو یه دفعه دیگه بخون! موضوع چیز دیگه هست !
    • IR ۲۲:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      1 0
      شراره اسم زن هست بزرگوار!
  • IR ۰۹:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    22 1
    داداچا اشتباه میزنید ایشون شوهر بودن که رفتن خیانت کردن نه بانو... بعضیا یه جملات کلیشه رو میگن فقط مطلبو نخونده
    • IR ۲۰:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
      2 0
      لیلی زن بود یا مرد؟خخخخ.این تحلیلاشون منو کشته
    • IR ۱۳:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
      1 0
      اصلاح طلبای الآن از قیافشون نمیشه فهمید مردن یا زن مگه ببرنشون پزشکی قانونی معاینشون کنن . مرداشون عین زن و زناشونم زن جلف ، کلا" زن جماعتن
  • مملی IR ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    15 1
    دوستان فکر کنم داستان رو اشتباه خوندن :) چون داستان فوق از زبان یک مرد است و نه زن :)
  • ف IR ۰۹:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    13 2
    آی کیو ها.ایشون مرد بود نه زن.
  • IR ۱۰:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    12 0
    سلام دوستان فکرکنم دقت نکردید موضوع اتفاقی بود که برای یک مرد افتاده
  • emami IR ۱۰:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    12 2
    به این دو دوست عزیزی که در مقام تحلیل واقعه برآمدند با ید عرض بکنم که لطفاً مطالب را با دقت بیشتری بخوانید شما حتی متوجه نشدید که قربانی این واقعه یک مرد هست نه یک زن . آنوقت چگونه در مقام تحلیل و قضاوت نشسته اید .؟
  • A IR ۱۰:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    14 0
    اقا طرف مرد بوده نه زن.
  • IR ۱۰:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    13 0
    عزیزم تو داستان رو نخوندی نظر میدی. طرف مرد بوده که زنه فریبش داده. مرده نتونسته نه بگه. ما ملت حوصله خوندن یه صحفه هم نداریم
  • IR ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    16 0
    از کجا به این نتیجه رسیدید که کسی که با شراره قرار می گذاره زنه ؟ نخونده نظر و پیام میدین؟
  • GB ۱۱:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    15 1
    زنش کاملا حق داره از او نگذرد .
  • IR ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    1 1
    اینم نتیجه خرجام
  • حسین IR ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۶
    1 0
    نویسنده داستان قصه را خوب شروع نمودند ولی در انتها تمام مشکلات را گردن میهمانی انداختن بی انصافی است خود شخص زمینه انحراف را در وجود دارد چه با مهمانی چه بی مهمانی
  • US ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    1 0
    متنو خوب نخونده جای مرد را با زن اشتباه میگیرند واقعا جای تاسف است
  • US ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    0 0
    این زنیکه باید سنکسار شود ..همون اعدام بسشه...
  • US ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    0 0
    این زنیکه باید سنکسار شود ..همون اعدام بسشه...
  • باقر باقری IR ۱۹:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    4 0
    خاک برسرمردی که بایک نگاه زن وبچه اش رو می بازه،ومیره باشراره وشراره ها،،یادش نمیاد اگرهمین قدربه زنش توجه میکرد ازشراره وشراره ها هم خوشکلتر بود هم جذاب تر،هم بهتر،درواقع اون یک برده ی خودفروخته بوده،وخودباخته،درکنار. خانواده رو هم باخته،واقعانکه،،
  • باقر باقری IR ۱۹:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    1 0
    خاک برسرمردی که بایک نگاه زن وبچه اش رو می بازه،ومیره باشراره وشراره ها،،یادش نمیاد اگرهمین قدربه زنش توجه میکرد ازشراره وشراره ها هم خوشکلتر بود هم جذاب تر،هم بهتر،درواقع اون یک برده ی خودفروخته بوده،وخودباخته،درکنار. خانواده رو هم باخته،واقعانکه،،
  • IR ۲۰:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    3 2
    شراره با چشماش همرو دیونه کرده ...
  • محمدتاجی IR ۲۱:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۷
    2 1
    همه چی دست خودمونو من از این مهمونیها مسخره متنفرم مختلط پارتی چرتوپرت تا حالام خداروشکر نرفتم-مهمونی خونه وادتو وردار ببر خونه پدر مادر عالیترینه...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس