کد خبر 78404
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۰ - ۱۳:۲۱

پیرمرد هشتاد ساله كمر خمیده، اشك‌ها روی ریشش می‌آمد و از ریشش به لباسش می‌چكید. دیدیم عجب حال این پیرمرد به هم خورد. گفتم: آقا گریه نكنید من گناهم دو تا شد!

به گزارش مشرق به نقل از برنا، حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن که این هفته از تلویزیون پخش می‌شود درباره " كیمیای اخلاص" سخن گفته است.

قرائتی در ابتدای این سخنرانی با اشاره به معنای اخلاص درباره اهمیت آن در زندگی انسانها گفت: كیمیای اخلاص، به هر كاری بزنیم ارزش پیدا می‌كند و از هر كاری هم جدا شود ارزشش از دست می‌رود. ما مأمور هستیم كارهایمان برای خدا باشد. البته اخلاص خیلی مشكل است. زود آدم از مدار خدا بیرون می‌رود به دایره شرك وارد می‌شود. روایت داریم شرك مثل این است كه شب تاریك مورچه‌ی سیاه، شب سیاه روی سنگ سیاه راه برود، اصلاً آدم می‌فهمد؟ گاهی وقت‌ها انسان كارهایش خدایی نیست، خودش هم توجه ندارد. فكر می‌كند برای خداست.

این واعظ مشهور همچنین در ادامه سخنانش درباره "اخلاص، شرط قبولی اعمال" ، "اخلاص در تحصیل علم و تبلیغ دین" ، "خاطره‌ای از تبلیغ در مشهد" ، "خطر شرك در كارهای دینی و مذهبی" ، "نیت خالص شكست ندارد" و ... سخن گفته است.

آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از سخنان این استاد حوزه علیمه و دانشگاه است:

اخلاص در تحصیل علم و تبلیغ دین
اخلاص در همه چیزی هست، حدیث داریم خوشا به حال كسی كه «أخلص لله علمه» (غررالحكم/ص197) درس می‌خواند برای خدا درس بخواند. به نظر شما اگر فردا در دانشگاه بگویند: درس هست، استاد هست، ولی مدرك نیست. به نظر شما از این سه میلیون و هفتصد هزار دانشجو چند نفر سر كلاس می‌روند؟ من نمی‌گویم هیچی... ولذا داریم كه اخلاص آن صافی آخر است. «العلماء كلهم هلكى‏» (مجموعه ورام/ج2/ص118) دانشمندان هلاك می‌شوند مگر آنهایی كه به علمشان عمل كنند. آنهایی هم كه به علمشان عمل می‌كنند «كلهم هلكى إلا المخلصون‏» مگر آنكه خالص باشند. خیلی مشكل است.

یكسال می‌خواستم مكه بروم. خوب ما را هر سال به خاطر تبلیغ می‌بردند. گفتیم امسال به قصد امام زمان برویم. خوب آماده شدیم، و در پله‌های هواپیما تا رفتم داخل هواپیما شوم كه حجاز بروم، گفتم: آقای قرائتی اگر امام زمان بگوید: مگر تو به نیابت من نمی‌روی؟ چرا من به قصد شما دارم می‌روم. بگوید: نمی‌خواهم به قصد من بروی. برو یكی از این روستاها در یك مسجد پیشنماز شو با بچه‌هایش هم قصه بگو. حاضر هستی؟ هرچه فكر كردم گفتم: نه می‌خواهم مكه بروم. گفتم: آقا برای تو هم نیست برای خدا هم نیست. برای خودم است. دیدم نه برای امام زمان است نه برای خدای امام زمان، من دوست دارم مكه بروم.

قرآن می‌گوید: هستی برای اخلاص است. «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملك/2) مرگ و حیات برای این است كه كدام یك از شما كارتان درست است. كار درست هم یعنی كار خالص.

خاطره‌ای از تبلیغ در مشهد
یك خاطره تلخ دارم. برایتان بگویم چشمهایتان باز شود. عالمی در مشهد بود كه اگر می‌ایستاد تمام علما و مراجع پشت سرش نماز می‌خواندند. مرحوم شد به نام آیت‌الله میرزا جواد تهرانی. از اولیای خدا بود. ایشان زمان شاه به من فرمود كه شما یك چند ماهی مشهد بیا و كلاسداری را برای طلبه‌های جوان بگو. اطاعت كردیم، خانه‌ قم را اجاره دادیم، مشهد اجاره كردیم، اسباب‌كشی، رفتیم با امام رضا(ع) یك قرارداد ببندیم.

طوری نیست. گفتیم: یا امام رضا(ع) ما چند ماه اینجا می‌مانیم سخنرانی می‌كنیم از هیچ‌كس هم پول نمی‌گیریم. تو هم امام رضا هستی از خدا بخواه من صد در صد مخلص باشم. حرف‌هایمان را با امام رضا(ع) زدیم و كلاس‌ها شروع شد. انواع كلاس‌ها چند ماه، یكی از این كلاس‌ها شلوغ بود، در مسجد هم تنگ بود، بعد از جلسه وقتی داشتیم می‌رفتیم، مثل ته قیف در تنگ بود. ما هم قاطی جمعیت می‌رفتیم. یك نفر رویش را عقب كرد و من را دید ولی محل نگذاشت. ببین چنین كرد. بعد چنین كرد. من یك چیزی‌ام شد گفتم: یا نگاه نكن، یا اگر دیدی من پشت سر تو هستم بگو: حاج آقا ببخشید، بفرما جلو! یك چیزی بگو. یعنی قشنگ چنین كرد و بعد هم اینطور كرد. تا یك چیزی‌ام شد فهمیدم اخلاص نیست.

چون قرآن می‌گوید: علامت اخلاص این است كه نه پول بخواهد نه تشكر. من از اینها پول نمی‌گرفتم، اما توقع بفرما جلو، حاج آقا ببخشید، چیزی، می‌خواستم بگوید. ما دیدیم اِ... خودمان را از جمعیت كنار كشیدیم و كنار مسجد نشستیم و یك خرده فكر كردیم و گفتم: بله، با خدا كه نمی‌شود شوخی كرد. حضرت عباسی در دلم این بود كه اینها از من تشكر كنند و نكردند در ذوقم خورد.

خانه‌ آیت الله میرزا جواد آقا رفتم. گفتم: آقا شما یادتان هست به من فرمودید بیایم مشهد كلاس بگذارم؟ آمدم و كلاس گذاشتم و چند ماه گذشت با امام رضا(ع) هم یك چنین حرف‌هایی رفتیم زدیم، چند ماه گذشته هم عمر ما رفت، هم پول نگرفتیم و هم اخلاص نداریم. «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة» (حج/11) تا این را به ایشان گفتیم، قصه را هم گفتم كه كنار در به من تعارف نكردند یك چیزی‌ام شد. ایشان به گریه زد. یك گریه‌ای كرد. به حدی صدایش بلند شد، با ناله گریه می‌كرد. پیرمرد هشتاد ساله كمر خمیده، اشك‌ها روی ریشش می‌آمد و از ریشش به لباسش می‌چكید. دیدیم عجب حال این پیرمرد به هم خورد. گفتم: آقا گریه نكنید من گناهم دو تا شد!

خیلی ناراحت هستم، شما را ناراحت كردم. ببخشید! باز دیدیم نه ول نمی‌كند، گریه، گریه... چرا امروز چنین شد؟ خلاصه گفتم: آقا ببخشید من بی‌خود به شما گفتم. گفت: برو حرم، به امام رضا(ع) بگو متشكرم كه وسط عمر فهمیدم خراب هستم. چون قصه تقریباً برای سی سال پیش بود. سی و سه، چند سال پیش. جوان بودم. گفت: برو به امام رضا بگو متشكرم كه وسط عمر فهمیدم اخلاص ندارم. من برای خودم گریه می‌كنم كه نكند در هشتاد سالگی لب در كسی به من محل نگذارد، من هم در ذوقم بخورد؟

ما الآن به او چای بدهند به ما ندهند در ذوقمان می‌خورد. اتاق او ده متر باشد اتاق ما نه متر اعصاب ما به هم می‌ریزد. اتاق او ده متر باشد، اتاق این نه متر اعصاب ما به هم می‌ریزد. اصلاً كفش ما تا به تا می‌شود. اصلاً به برنج ما خورشت نرسد. به مختصر چیزی ما به هم می‌ریزیم. برو حرم تشكر كن كه وسط عمر فهمیدی مشرك هستی.

آثار و بركات اخلاص
خدا آیت الله العظمی بروجردی را رحمت كند. آیت‌الله صافی به مناسبت پنجاهمین سال آقای بروجردی یك متنی نوشته، آقای بروجردی را نمی‌دانم شما یادتان می‌آید یا نه، من 16 سال، 17 سال داشتم ایشان را دیدم. آقای بروجردی كسی بود كه تمام مراجع فعلی شاگردش بودند. خلاص! تمام مراجع شاگرد آقای بروجردی بودند. آیت‌الله صافی می‌فرمود كه آقای بروجردی فرمود: در عمرم یك ذره برای ریاست و مرجعیت قدم بر نداشتم. ولی خوب بالاترین درجه‌ی مرجعیت هم داشت.

آقای بروجردی كسی بود كه وقتی نامه به مفتی مصر نوشت، بالاترین مقام علمی مصر وقتی نامه‌ی آقای بروجردی دستش رسید، بلند شد ایستاد. آقای بروجردی قم است، او به احترام نامه بلند شد ایستاد. نامه را خواند بوسید و روی چشمش گذاشت. یك تشر به شاه می‌زد رنگ شاه می‌پرید. قدرت، عزت، هیبت، علم، ایشان فرمود: یك ذره برای دنیا كار نكردم. آدم‌هایی هستند كار نمی‌كنند به دنیا هم می‌رسند. آدم‌هایی هستند صبح تا شب كار می‌كنند، دائم فكر می‌كند چه كند، دائم مثل این شطرنج‌بازها فكر می‌كند چطور مهره‌ها را جابه‌جا كند كه یك تومان بیشتر گیرش بیاید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 5
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۳:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۹
    0 0
    قشنگ بود
  • رضا ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۹
    0 0
    یا حسین (علیه السلام) دست ما را بگیر
  • حمید ۲۱:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۹
    0 0
    سلام مطلب جالبی بود ولی عنوان خوبی نداشت.کمی بی اتصافی در مورد ایشان شده است.تقبل الله
  • ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۰
    0 0
    می بخشید ! شما بنده رو از کجا زیارت فرمودید ؟
  • ۰۰:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۰
    0 0
    باشه

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس