به گزارش مشرق به نقل از فارس، مراسم بزرگداشت چهارمین سالروز درگذشت قیصر امینپور ساعاتی پیش در تالار مولوی دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
بر اساس این گزارش، در این برنامه مصطفی رحماندوست، عبدالجبار کاکایی و عبدالرحیم سعیدی راد حضور داشتند.
مصطفی رحماندوست شاعر در این برنامه گفت: مطمئنا درباره ویژگیهای شعر قیصر یا خوانده و یا شنیدهاید و یا خواهید خواند.
به گفته وی، شعر قیصر ویژگیهای فراوانی دارد، من و قیصر ۱۵ سال در یک مکان و در دو اتاق روبروی یکدیگر بودیم، گاهی در اتاق باز میشد و باهم خوش و بش میکردیم.
رحماندوست یادآور شد، قیصر میگفت هرکه میخواهد شعر بزرگسال بخواند سراغ من و هرکه بخواهد شعر کودکانه بگوید و بخواند سراغ تو میآید.
وی با اشاره به خصوصیات شخصیتی مرحوم امینپور ادامه داد: قیصر فردی ماخوذ به حیا بود؛ بدون اعتراض مدتها به سرودهای یک شاعر گوش فرا می داد و با صبوری همه اشعار را تا انتها میشنید.
* ماجرای قرض ۱۵۰ هزار تومانی قیصر امینپور
رحماندوست عنوان کرد: روزی مرحوم قیصر در اتاق مرا کوبید و گفت: "با کریمان کارها دشوار نیست؛۱۵۰ هزار تومان پول نقد میخواهم قرض بدهی، همراه داری؟" بنده هم به سرعت پول را به وی دادم و قیصر از اتاق من خارج شد.
رحماندوست افزود: پشت سر قیصر حرکت کردم چرا که در مدت آشنایی نشده بود که قیصر از من طلب پولی داشته باشد؛ در مسیر راهرو دیدم قیصر این میزان پول را به شاعری داد؛ روز آینده به بیوک ملکی گفتم این اتفاق رخ داده او گفت این فرد هر ماه به اینجا آمده و مقداری پول از قیصر گرفته و میرود، این شاعر وضع مالی مناسبی نداشت، و قیصر میدانست که این شاعر محتاج این پول است به واسطه قرض هم که شده این پول را تهیه و به او میداد.
وی تاکید کرد: بیوک ملکی از این موضوع ناراحت شد چرا که این مبلغ بیش از میزان حقوق دریافتی خود قیصر بود اما این شاعر مردمی حاضر بود پول قرض گرفته و احتیاج دیگران را برطرف کند.
* نقل دو خاطره از مرحوم امینپور
وی در ادامه ضمن اشاره به اینکه در درازای سخن قیصر رازی نهفته است، بیان کرد: پیامبران آمدهاند تا از پنجره وجود آدمی وارد و او را به نیستان وجودی که از آن جدا شدهاند نزدیک کنند، هنرمندان هم اینگونهاند، قیصر از این پنجره خیلی خوب وارد شده بود البته بیش از شعر با اخلاق خوبش.
رحماندوست خاطرهای دیگر از قیصر امینپور نقل کرد و از مردمی بودن وی سخن گفت: روزی فلاکس چای را برداشته و به مغازه روبروی محل کار برای گرفتن آبجوش و چای رفتیم، چرا که قیصر بسیار چای مینوشید، صاحب مغازه به قیصر گفت، چای خور و شاعرید؟ او قیصر را شناخته بود، خوش و بشی با قیصر کرد و قیصر در هنگام خروج به من گفت: اگر روسای فرهنگی متوجه نباشند مردم عامی میفهمند؛ (مقصد شناخت است).
* نقل داستان نذر ۱۶ گوسفند
این شاعر کودک و نوجوان درباره این موضوع گفت: روزی خانمی زنگ زد به دفتر و جویای حال قیصر شد و پرسید؟ آقای امینپور خوبند؟ گفتم الحمدالله، پرسید: خوب خوب هستند؟ گفتم بله؛ سپس قطع کرد؛ پس از این ماجرا همواره منتظر تماس مجدد این زن بودم تا دوباره جویای حال قیصر شود، مدتی بود حال قیصر خوب و به ماموریت رفته بود، این زن که نه شناخته و نه قبلا آشنا بودیم دوباره تماس گرفت، جواب دادم، پرسید حال آقای امینپور چگونه است؟ گفتم خوب است به سفر رفته، گفت من نذر کردم که اگر حال وی خوب شد و از بیماری رهایی یافت ۱۶ گوسفند برایش قربانی کنم.
رحماندوست ابراز داشت: این فرد قیصر را نمیشناخت و تنها با آثار وی آشنا بود البته قیصر نیز وی را نمیشناخت.
همین خوب که امروز از خوبیهای قیصر میگوئیم، امیدوارم من و شما به اندکی از صفات عالیه او متصل شویم.