گروه جهاد و مقاومت مشرق - روز گذشته قسمت اول این مبحث با عنوان «چرایی قبول قطعنامه» تقدیم شما شد و امروز بخش دوم را می خوانید.
از آنجا که ما عراق را آغازگر جنگ تحمیلی میدانیم و سازمان ملل هم بر این امر شهادت داد و صدام را به عنوان متجاوز معرفی کرد، تعبیر «دفاع مقدس» را برای این جنگ هشتساله بسیار مناسب میدانیم. طبعا دفاع از سرزمین و حیثیت ملی برای هر کشور حقانیت و مظلومیت میآورد اما جمهوری اسلامی ایران در تمام مراحل این جنگ واقعا مظلوم بود چون در دفاع از خود نیز از بسیاری امکانات محروم شد در حالی که متجاوز تا آخرین روزها از سوی بسیاری از ابرقدرتها و دولتهای منطقه مورد حمایت بود. در این باره دو نکته دیگر را مورد توجه قرار میدهم.
تداوم دفاع بعد از فتح خرمشهر
برخی از جریانهای سیاسی معتقدند ایران باید جنگ را از مقطعی مشخص به اتمام میرساند و مهمترین مقطع هم میتوانست زمانی باشد که ایران خرمشهر را از اشغال عراقیها آزاد کرد. در عین حال بسیاری از افراد هم معتقدند در آن زمان هم ما امکان قبول صلح و آتشبس را نداشتیم و بنابراین چارهای جز تداوم جنگ وجود نداشت. همین نظرات هم در میان مسوولان وقت ما مقبول واقع شد و تصمیم به ادامه جنگ و حتی ورود به خاک عراق گرفتند. آنان معتقد بودند:
١- ما در جنگ آسیب زیادی دیده بودیم و عراق کمترین خسارت را دیده بود. اگر جنگ در مقطع شکست عراق در خرمشهر که ما در قدرت بودیم پایان مییافت، در واقع هیچ ضربه کاری بازدارندهای به عراق وارد نشده بود و این یعنی باز هم باید منتظر یک حمله و تجاوز مجدد از سوی عراق میبودیم.
٢- عراق هنوز در داخل کشور ما بود و برخی از مناطق مانند نفتشهر و قصرشیرین و... را در اشغال خود داشت که آزاد کردن آنها از طریق نظامی میسر نبود یعنی باید ما در مناطق دیگر بخشی از خاک عراق را به اشغال در میآوردیم تا امکان مبادله آنها به هنگام مذاکره و اعلام آتشبس وجود میداشت.
٣- در آن زمان بحث زدن شهرها و مناطق مسکونی ایران از سوی عراق یک ماجرای تلخ و زیانبار بود که باید برای آن فکری میکردیم. تنها راه این بود که عراق به حدی از مرزهای ایران دور شود که نتواند با توپخانه شهرهای ایران را مورد هدف قرار دهد. این کار با راندن ارتش عراق به پشت مرزهای بینالمللی میسر بود.
٤- بعد از فتح خرمشهر ایران نمیتوانست به صورت یکجانبه به جنگ پایان دهد چون باید یک منطق مقبول جهانی برای تضمین توافقات ایجاد میشد و در آن زمان وجود نداشت. آتشبس یکجانبه هم معنا نداشت و در واقع معلوم نبود براساس کدام روش باید جنگ تمام میشد و مذاکرات صورت میگرفت و آیا عراق هم به آن مبنایی که ایران قبول داشت، تن میداد. با این همه ابهام نمیشد جنگ را به پایان برد.
دلایل دیگری هم قابل ذکر است اما جنگ با همین منطق ادامه پیدا کرد و ایران وارد خاک عراق شد و بعد از این مرحله بود که کشورهای حامی صدام به خودشان آمدند و راهکارهایی را برای پایان جنگ و جلوگیری از شکست عراق تدارک دیدند که حمایت همهجانبه از صدام و بعد تصویب قطعنامه ٥٩٨ یکی از آن راهکارها بود.
قطعنامهای برای پایان جنگ
قطعنامه ٥٩٨ در شرایطی به تصویب رسید که امریکا و شوروی با هم بر سر تمام کردن جنگ ایران و عراق به تفاهم نسبی رسیده بودند. امریکا دوست نداشت که این جنگ برنده داشته باشد و شاید شوروی هم به همین تحلیل رسیده بود. هنگامی که قطعنامه ٥٩٨ تدارک دیده میشد ایران از طریق شوروی نظرات خود را مطرح میکرد تا این قطعنامه بهگونهای تصویب شود که مواضع ایران هم در آن باشد. به همین دلیل مواردی مانند بازگشت به مرزهای بینالمللی و تعیین متجاوز و تامین خسارت هم در این قطعنامه گنجانیده شد و شورای امنیت سازمان ملل هم وارد ماجرا شد تا مبنایی برای پایان جنگ ایجاد شود. پیش از این هرچه بود پیشنهادهای بیمبنا و وعدههای غیرحقوقی و شایعات باورنکردنی بود. اینکه فلان کشورها به ایران پیشنهاد تامین خسارت دادهاند یا کنفرانس اسلامی و سازمان غیرمتعهدها و دیگران واسطه شدند تا تضمینی برای صلح باشند و مواردی از این دست به هیچوجه قابل اعتنا نبودند اما قطعنامه ٥٩٨ از مواردی است که پشتوانه حقوق بینالملل داشت و میتوانست مبنای پایان دادن به یک جنگ هشتساله باشد.
ادامه دارد
* روزنامه اعتماد / علی شکوهی