به گزارش مشرق به نقل از خبرآنلاین ؛ خیلی اتفاقی ، حمید درخشان که برای دیدن یکی از اقوامش به هتل اسپیناس آمده بود با لوکا بوناچیچ ، سرمربی مخلوع سپاهان روبرو شد که به دلیل مبارزه با بازیکن سالاری در این تیم قربانی کودتایی بزرگ شد.
این دو که تقریبا به بهانه ای مشترک از تیم های شان حذف شدند ، در این دیدار کوتاه ، برای هم سفره دل های شان را باز کردند. درخشان که انگلیسی را خوب حرف می زند با لوکا همکلام شد و قصه اتفاقی را پرسید که برایش افتاده و لوکا هم گفت:« من پای باورهایم ایستادم. قبل از بازی با سایپات گفتم همه باید در هتل باشند . از من مربی تا همه بازیکنان اما دو نفر از هتل رفتند خانه های شان. من به عنوان مربی چه کار باید می کردم؟ به باشگاه گفتم و وقتی دیدم آنها واکنشی ندارند ، گفتم باشد حالا که امکان کار کردن نیست ، خداحافظ. من می روم .»
این درست اتفاقی است که برای درخشان افتاده ؛« می دانم از چه حرف می زنی . شرایط من هم همین بود. در تیمم دیدم یک بازیکن قرار است اختیاراتش بالاتر از سرمربی باشد برای همین گفتم دست تان درد نکند و خداحافظ. من فکر می کنم کار درست را ما انجام دادیم لوکای عزیز. این فوتبال ، این شکلی به جایی نمی رسد.»
این دو کمی هم از اتفاقات اول فصل شان حرف زدند و کلی از بازیکن سالاری نالیدند. لوکا که دلی پر خون داشت می گوید:« مگر من چه خواسته ای داشتم؟ می گفتم بازیکن باید در خدمت تیم و مربی باشد. آن هم بازیکنی که بالای 500 هزار دلار در سال پول می گیرد نه مثل یک کارگر که 400 دلار در ماه حقوقش است.»
او این را می گفت و درخشان تاکید داشت خانه نشینی بهتر از کار کردن به هر قیمتی است. لوکا که با حرکات جالب دستش ، آنچه بر او در این فوتبال گذشته بود را تعریف می کرد برای درخشان می گفت:« اینجا مربی نفر آخر است. قصه برعکس شده و جای اینکه گربه ، موش را بگیرد، اینجا آقا موشه ، گربه می گیرد.»
درخشان که خنده اش گرفته بود در تائید حرفش گفت:« فوتبالی که تصمیم گیرش می شود بازیکن ، واقعا بهترین تشبیه اش همینی است که لوکا می گوید.»
این دو که تقریبا به بهانه ای مشترک از تیم های شان حذف شدند ، در این دیدار کوتاه ، برای هم سفره دل های شان را باز کردند. درخشان که انگلیسی را خوب حرف می زند با لوکا همکلام شد و قصه اتفاقی را پرسید که برایش افتاده و لوکا هم گفت:« من پای باورهایم ایستادم. قبل از بازی با سایپات گفتم همه باید در هتل باشند . از من مربی تا همه بازیکنان اما دو نفر از هتل رفتند خانه های شان. من به عنوان مربی چه کار باید می کردم؟ به باشگاه گفتم و وقتی دیدم آنها واکنشی ندارند ، گفتم باشد حالا که امکان کار کردن نیست ، خداحافظ. من می روم .»
این درست اتفاقی است که برای درخشان افتاده ؛« می دانم از چه حرف می زنی . شرایط من هم همین بود. در تیمم دیدم یک بازیکن قرار است اختیاراتش بالاتر از سرمربی باشد برای همین گفتم دست تان درد نکند و خداحافظ. من فکر می کنم کار درست را ما انجام دادیم لوکای عزیز. این فوتبال ، این شکلی به جایی نمی رسد.»
این دو کمی هم از اتفاقات اول فصل شان حرف زدند و کلی از بازیکن سالاری نالیدند. لوکا که دلی پر خون داشت می گوید:« مگر من چه خواسته ای داشتم؟ می گفتم بازیکن باید در خدمت تیم و مربی باشد. آن هم بازیکنی که بالای 500 هزار دلار در سال پول می گیرد نه مثل یک کارگر که 400 دلار در ماه حقوقش است.»
او این را می گفت و درخشان تاکید داشت خانه نشینی بهتر از کار کردن به هر قیمتی است. لوکا که با حرکات جالب دستش ، آنچه بر او در این فوتبال گذشته بود را تعریف می کرد برای درخشان می گفت:« اینجا مربی نفر آخر است. قصه برعکس شده و جای اینکه گربه ، موش را بگیرد، اینجا آقا موشه ، گربه می گیرد.»
درخشان که خنده اش گرفته بود در تائید حرفش گفت:« فوتبالی که تصمیم گیرش می شود بازیکن ، واقعا بهترین تشبیه اش همینی است که لوکا می گوید.»