مشرق- عليرضا قزوه در آغاز شعر تازه منتشر شدهاش اينگونه نوشته است: «حکايت مهر تمام شدني نيست، مهديه و مائده رفتند کلاس اوّل دبيرستان، و من براي چهلمين بار برگشتم به همان کلاس " اوّل آ " و دلتنگ پدر شدم و دلتنگ بچههاي جنگ...»
****
اوّل مهر رسيد و من در همان " اوّل آ " بودم
مثل گنجشک دلم ميزد، مثل گنجشک رها بودم
پاي يک پنجره ميزي بود، چه تقلّاي عزيزي بود
پنجره راه گريزي بود، خيره در پنجره ها بودم
پشت هر پنجره دنيايي ست ، چشم وا کردم و بستم ، آه
من کجايم؟ تو کجا؟ با خويش در همين چون و چرا بودم
گفت : بابا دو هجا دارد... نام من چار هجايي بود
نان يکي... آب يکي ... باران... مثل باران دو هجا بودم
گفت: هر حرف صدا دارد... در سکون حرف زدم با خود
هم صدا بودم و هم ساکت ، نه سکوت و نه صدا بودم
گفت: دلتنگ که اي؟ خنديد... گريه کردم که پدر... خم شد
آه بابا، بابا، بابا، سخت دلتنگ شما بودم
جنگ شد، پنجره ها افتاد ، بچّه ها تشنه سفر کردند
هشت نهر آينه جاري شد، تشنه در کرببلا بودم
گفت: هي هي! تو کجايي؟ تو ... راست مي گفت، کجايم من؟
تو نبودي... تو چهل سال است... من... اجازه؟... همه را بودم
تو چهل سال همه غايب... تو چهل سال همه در خويش...
من چهل سال، خداي من! من چهل سال کجا بودم؟
اوّل مهر 1389 - دهلي نو
عليرضا قزوه که سالياني است در هندوستان از زبان و فرهنگ پارسي پاسداري ميکند، شعري با مقدمهايي به مناسبت اول مهر فصل آموزش و آموختن منتشر کرده در عين حال قزوه از جنگ و پدرش هم ياد کرده است.