به گزارش مشرق، بار دیگر ماه مبارک رمضان، ماه غفران و رحمت الهی از راه رسید. ماهی که فلسفه وجودی آن تزکیه نفس به وسیله دوری از محرمات و اثبات بندگی به خداوند متعال است.
در این نکته شکی نیست که این ماه باید زمانی در جهت خودسازی و آمادگی برای بندگی و عبودیت خداوند باشد. در این بین آدمی باید تمام امکانات خود را در جهت انجام این مهم به کار گیرد.
رسانه و تلویزیون هم یکی از این امکانات است اما به یکباره در همین رسانه تولیداتی را مشاهده میکنیم که گاهی در جهت عکس عمل کرده و حرکت میکند. یکی از نمونههای این تولیدات سریال «شمعدونی» است که از اوایل ماه مبارک رمضان در حال پخش است. به بهانه پخش مجدد این سریال نگاهی کوتاه و گذرا به این سریال خانوادگی داریم. سریال شمعدونی دومین اثر از سه گانه سروش صحت در این چند سال اخیر است. صحت که با ساختمان پزشکان و لیسانسهها خودش را در دل مخاطبان خود جا کرده باز هم به ساخت یک سریال در ژانر کمدی- اجتماعی روی آورده است. موضوع اصلی سریال شمعدونی روایتی از مشکلات و معضلات اجتماعی - عاطفی دو خانوادهای است که با یکدیگر فامیل هستند. خانواده مظاهری و خانواده سعادتی.
هوشنگ مظاهری پدر خانواده شخصیتی حراف و به شدت آرمانگرا با بیان جملات درشت و قصار است و مانند انسان هایی که به لحاظ شخصیتی کمبود دارند محبت و دوست داشتن را از دیگران گدایی میکند چنانکه در اکثر قسمتهای سریال برای عذرخواهی پیشقدم میشود اما اغلب با بیمحلی طرف مقابل مواجه میگردد.
زهره سعادتی مادر خانواده فردی به ظاهر معقول و دلسوز است که سعی میکند اکثر غائلهها را ختم به خیر کند.
سارا دختر خانواده که نماد دخترهای امروزی به حساب میآید به واسطه رد شدن در آزمون پزشکی مدام مورد سرزنش و تحقیر شدن از سوی خانواده دایی خود است. سعید پسر خانواده است فردی کاملاً بیخیال و بیاهمیت نسبت به خانواده و در اکثر مواقع با توهینهای غیر مستقیم به والدین و بزرگترهای خود این بیتفاوتی را نشان میدهد.
عطا سعادتی پدر خانواده سعادتی فردی خسیس و کاملاً مطیع همسرش است و حتی سابقه زندان هم دارد اما به جرم او هیچ اشارهای نمیشود و همسرش شیرین زنی حسود، دهن بین و حامی تمام قد فرزند بازیگوش خود است.
اما کاراکتر کوچک داستان که به نظر میرسد شخصیت اول سریال است و اکثر اتفاقات حول محور او انجام میگیرد و گویا کارگردان اصرار دارد اتفاقات را از زاویه دید او ببیند ارشیا نماینده نسل دهه 80 در این سریال معرفی میشود؛ پسر بچهای بسیار بازیگوش که به تحریک مادرش سخن چینی، جاسوسی و بدگویی میکند و یکی از عوامل اصلی درگیری بین این دو خانواده محسوب میشود.
اما شخصیتهای کلیشهای هم در داستان وجود دارند که در بعضی مواقع اصلاً به حساب آورده نمیشوند. زیبا سعادتی که زنی مجرد و در حسرت ازدواج به سر میبرد و رضا سعادتی پدربزرگ خانواده که علاوه بر پیری و ضعف جسمانی هوای تجدید فراش به سرش زده و قصد ازدواج دارد و همچنین شخصیت مهتاب که دوست سارا محسوب میشود اما به نوعی کاملاً اضافی و الصاق شده به سریال به نظر میرسد حضورش در سریال بیانگر چیزی نیست و اصلاً معلوم نیست که در اکثر قسمتهای سریال در خانهای که با هیچ یک از اعضای آن نسبت خانوادگی ندارد چه میکند؟!
نکته مهم در این سریال این است که ارکان اصلی خانواده یعنی والدین جایگاهشان به درستی تبیین نشده است. به عنوان مثال پدر در هر دو خانواده رسالت و وظیفه خودش را انجام نمیدهد. فلسفه وجودی پدر این است که تکیهگاه و مأمنی امن برای اعضای خانواده باشد و در مواقع سختی کمک حال آنها باشد اما در این سریال شخصیت پدر کاملاً متزلزل، ترسو و غیر قابل اعتماد نشان داده میشود و همینطور پدربزرگ خانواده که باید مانند یک مرجع و بزرگ در بین اعضای خانواده باشد خود یک سر دعوا شده و در رابطه با بحث ازدواج خودش، اعضای خانواده را به جان هم انداخته است.
مادرها هم چندان نمره خوبی در این اثر نمیگیرند. در این اثر مادران یا آنقدر مثبت و دلسوز جلوه داده میشوند مانند زهره یا آنقدر حسود و ظاهربین و خودخواه هستند مانند شیرین.
احترام به والدین در هیچ جای سریال نمودی ندارد و کودک محوری و فرزندسالاری در این سریال به کرات دیده میشود. به عنوان مثال فرزند کوچک خانواده ارشیا آنقدر کارهای زشتی مانند سخن چینی، بدگویی و جاسوسی را خوب انجام میدهد و والدین هم از او حمایت میکنند که به قول معروف روی اعصاب مخاطب است.
از عوامل و تهیهکنندگان این اثر باید پرسید که این سریال بازگوکننده و نمایشدهنده کدام ویژگی مثبت از زندگی ایرانی- اسلامی است؟
حتی کدام مشکل و معضل از مشکلات یک خانواده ایرانی را بیان میکند؟
اگر به میزانسن سریال خوب توجه کنیم خانهای با سبک و معماری غربی را میبینیم که اهالی این خانه به طور آشکارا مبلغ سبک زندگی غربی و به طور خاص سبک زندگی امریکایی هستند.
وقتی بزرگترین مشکل و مسئله این سریال زیر گرفتن یک گربه است دیگر چطور میتوان انتظار داشت که اثر در جهت ترویج فرهنگ ایرانی - اسلامی پیش برود. چرا مدیران و متولیان امر به سمت ساخت سریالهایی حتی مشابه سریالهای غربی مانند خانه پوشالی اثر جسورانه بو ویلمن نمیروند که دستهای پشت پرده و سیاستهای کثیف کشوری مانند امریکا که مدعی دموکراسی است را نشان میدهد یا سریال گمشده و یا لاست اثر ماندگار استیون ویلیامز که جهان را مسحور خود کرده بود تا تفکر خود را القا کند و به مردم بفهماند که مدینه فاضله یا اتوپیا همان جزیره گمشده با همان افراد است و راه گریزی از آن نیست. چرا فیلمسازان کشورمان خودشان را به ساخت سریالهایی نازل با مضمون اجتماعی محدود کردهاند در صورتی که در انجام همین کار نیز چندان موفق نبودهاند. مگر تعهد و وظیفه رسانه جز تربیت جامعه و بازگوکننده و نشان دهنده مشکلات یک جامعه و حرکت در جهت ارائه راه حل برای آنها نیست؟ مادامی که سریالهایی نظیر شمعدونی ساخته میشوند نباید انتظار تربیت جامعه توسط رسانه را داشت.
منبع: روزنامه جوان