شهید علی اصغر سیبی

همسر شهید علی اصغر سیبی گفت:علی‌اصغر یکبار آنقدر پشت در اتاق فرمانده ایستاد و گفت: «اگر من را به عملیات نفرستید استعفا می‌دهم، و به عنوان نیروی مردمی می‌روم»، که بالاخره فرمانده موافقت کرد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید علی اصغر سیبی فرزند روحانی، در سوم شعبان 1341 مصادف با سالروز شهادت امام حسین(ع) به دنیا آمده است. وی در اکثر عملیات‌های مهم از قبیل ثامن الائمه، فتح المبین، طریق القدس، والفجر مقدماتی، خیبر، میمک، والفجر 8، و کربلای 4 و 5 شرکت و فعالیت داشته، و سرانجام در عملیات کربلای 5 مصادف با سالروز شهادت امام سجاد(ع) به آرزوی دیرینه‌اش رسید.

در ادامه ماحصل گفت‌وگوی ما با همسر این شهید گرانقدر را می‌خوانید:

تاسیس کتابخانه در سن 14 سالگی

همسرم در سن 14 سالگی کتابخانه‌ای تشکیل داده و همه جوانان را در کتابخانه خود جمع و درباره امام زمان (عج) صحبت می‌کرد اسم کتابخانه‌ کوچکی که تاسیس کرده «حجت» گذاشته بود.

آن زمان من و یکی از دوستانم در دبیرستانمان نماینده شدیم،  بعد از مدتی این فعالیت‌‌های دبیرستانی تمام شد. همان موقع حاجی هم وارد سپاه شد و به کردستان آمد، آنجا بود که با همدیگر آشنا شدیم، وی به خواستگاری من آمد و به خواست خدا ما در 8 آبان 1359 ازدواج کرده و یک عقد ساده برگزار کردیم.

زمان ازدواج همسرم گفت: «من لباس جنگ به تن دارم و این لباس یعنی همیشه آماده بودن من برای دفاع از انقلاب و با این شرایط ممکن است شهید یا اسیر شوم، هر اتفاقی ممکن است پیش بیاید، ما باید آماده شهادت باشیم» من مخالفتی با رفتن علی‌اصغر به جنگ تحمیلی نداشتم چون می‌دانستم با چه کسی ازدواج میکنم. همیشه حاجی می‌گفتند: «همسرم باید یک فرد انقلابی، هم راه، هم‌فکر و هم‌عقیده باشد».

برگزاری کنگره در کرمانشاه

همسرم خیلی مقید به پیروی از امام (ره) بود، از اولین کسانی بودند که اواخر سال 1358 در کرمانشاه کنگره آشنایی با ولایت فقیه را برگزار کرده و این کنگره در 2 مرحله انجام شد، اولین بار آیت الله مشکینی آمد و درباره‌ی ولایت فقیه سخنرانی کرد، برای بار دوم آیت الله مشکینی پیام داد که شهید محمد بروجردی فرمانده سپاه لشکر حمزه‌ سیدالشهدا به عنوان سخنران می‌آید، منافقان آن زمان که به مجاهدین خلق معروف بودند درگیری ایجاد کردند و تعدادی از بچه‌های کنگره زخمی شدند، ولی همسرم  در برابر این اتفاق سخت ایستاده‌گی کرد.

حاج علی‌اصغر خیلی اهل مطالعه بود، تمام کتاب‌های دکتر شریعتی و شهید مطهری را خوانده و حتی تمام عنوان‌ این کتاب‌ها در ذهنش بود، وی کتاب ولایت فقیه امام (ره) را هم خوانده بود. حاج علی‌اصغر پیش از پیروزی انقلاب نوارهای امام خمینی (ره) را که مخفیانه از دوستانش می‌گرفت را به کرمانشاه می‌برد، حتی یکبار هم در 17 سالگی دستگیر شد، و چند روزی به شهر قم رفت.

همسر شهید سیبی با اشاره‌ به مجاهدت رزمندگان مدافع حرم گفت: رزمندگان مدافع حرم زندگی‌اشان را مثل ما انتخاب کرده‌اند، در زمان ما افرادی که پولدار بودند از رفتن به جنگ فرار می‌کردند ولی جوانانی هم بودند که با خواست خود به جبهه می‌رفتند و از میهن خود دفاع می‌کردند، الان هم همینطور است. درست است که جنگ در کشور ما نیست ولی جنگ با عقیده، آرمان‌ها و اهداف همه‌ی ما مسلمانان است. این اهداف‌ و عقایدها دفاع از ایمان است، به همین دلیل رزمندگان مدافع حرم وظیفه خود می‌دانند که دفاع کنند.

وی در ادامه گفت: حاج علی‌اصغر در عملیات کربلای 4 ترکش خورد، در کردستان هم یکبار توسط گروهک‌ها گروگان گرفته شد؛ ولی طولانی نبود بدلیل اینکه همسرم هنوز به شکل رسمی وارد سپاه نشده بود، فعالیت‌های فرهنگی زیادی انجام می‌داد کتاب، فیلم تظاهرات و قرآن می‌بردند در مناطق محروم کردستان نمایش می‌داد که این گروهک‌ها دستگیرشان کرده بودند.

تهدیدی که کار ساز شد 

اولین باری که همسرم به شکل رسمی وارد جبهه جنگ شد، آذر ماه سال 1360 در عملیات میمک در غرب کشور بود، و عده‌ای از دوستانش به شهادت رسیدند. حاجی مسئول تبلیغات سپاه کرمانشاه بود و بعد از آن مسئول تبلیغات نجف شد؛ ولی به دلیل اینکه مسئول تبلیغات بود نمی‌گذاشتند به عنوان نیرو به خط مقدم برود اما هرطوری بود اجازه می‌گرفت و خود را به عملیات‌ها می‌رساند. یکبار آنقدر پشت در اتاق فرمانده ایستاد و گفت: «اگر من را به عملیات نفرستید استعفا می‌دهم، و به عنوان نیروی مردمی می‌روم»، که بالاخره فرمانده موافقت خود را برای رفتن وی به خط مقدم اعلام کرد.

یکی از رزمندگان که همراه همسرم بود برایم تعریف کرده بود، درگیری شدیدی بود دشمن رزمندگان را محاصره و رزمندگان داخل گودال بودند، یک نارنجک درون کانال پرتاب کردند که یک نفر، آن هم همسر من شهید شد ترکش به قلب حاجی برخورد کرده بود». همسرم 13 روز زخمی بود و در عملیات کربلای 5 در روز هفتم عملیات در 24 اسفند 1365 شهید شد وقتی به شهادت رسید 24 سالش بود.

اول به ما گفتند که حاج علی‌اصغر مجروح شده است، یک هفته طول کشید که همسرم را بیاورند، کم کم ما متوجه شدیم وی به شهادت رسیده است. ولی نمی‌توانستند پیکر حاج علی‌اصغر را بیاورند، خیلی جلو زیر آتش دشمن بود، دوستانش چندبار برای آوردن پیکرشان رفته بودند ولی نتوانستند پیکر را بیاورند، بعد از یک هفته تلاش وی را آورند.

گفت‌وگو از آرزو سادات سجادی

منبع: دفاع پرس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس