به گزارش مشرق، محمد صرفی در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: در حالی که دو ماه و نیم بیشتر به انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم باقی نمانده است، تحلیلهای اخیر غربیها درباره مسائل داخلی ایران و توصیههای آنها به کاخ سفید در مورد چگونگی مواجهه و اثرگذاری بر فضای ایران از زوایای مختلف جالب توجه است. سه روز پیش اندیشکده آمریکایی امریکن اینترپرایز در تحلیلی با عنوان «پاشنه آشيل ايران؛ انتظارات برآورده نشده است» نوشت؛ «در مورد ارزشهای این توافق (برجام) که مطمئنا مورخین درباره آن خواهند نوشت، یک چیز مشخص است و آن اینکه مردم ایران انتظار داشتند از نتیجه این توافق سودی به آنها برسد و بهرهمند شوند. این بدان معناست که با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری در ایران که قرار است در ماه مه برگزار شود ممکن است ایرانیان نخواهند در انتخابات شرکت کنند چون یکبار دیگر فردی که خود را اصلاحطلب توصیف میکرد نتوانست خواستهها و انتظارات آنها را برآورده کند. بنابراین آمریکا و اروپا چه باید بکنند؟» نویسنده در ادامه میافزاید؛ «شاید زمان آن رسیده که از نارضایتی مردم ایران و ناتوانی دولت آنها برای برآورده کردن خواستههایشان استفاده کنند. افزایش نارضایتیها بین مردم ایران به دلیل ناتوانی دولت در بهبود سطح زندگی آنها حتی بعد از توافق هستهای فرصت خوبی را مهیا کرده است.»
نویسنده –مایکل روبین- در ادامه مدعی میشود باید با تمام توان و از همه ابزار برای رساندن این پیام به مردم ایران استفاده کرد که علت مشکلات معیشتی آنها سرمایهگذاری کشور به طور مشخص روی برنامههای موشکی و حضور در منطقه است و مردم ایران باید از میان این دو یکی را انتخاب کنند. یعنی دقیقا همان دوقطبی کذایی و کذبی که چهار سال پیش و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم داغ شد و غربیها در دوقطبی معیشت-هستهای دمیدند و عدهای در داخل نیز مدعی شدند هزینه ادامه برنامه هستهای زیاد و فایده آن اندک و بهتر است بدهیم برود! اما نکته جالبتر آنجاست که روز چهارشنبه مایکل روبین از دوقطبی توان نظامی-معیشت مردم میگوید و پنجشنبه آقای آشنا مشاور رئیسجمهور توئیت میکند؛ «هرقدر بودجه دستگاه دیپلماسی کم شود حضور کشور در صحنه بینالمللی نیز کمرنگتر خواهد شد و نظامیان مجبور میشوند این خلأ را با اسلحه پُر کنند.»
نویسنده –مایکل روبین- در ادامه مدعی میشود باید با تمام توان و از همه ابزار برای رساندن این پیام به مردم ایران استفاده کرد که علت مشکلات معیشتی آنها سرمایهگذاری کشور به طور مشخص روی برنامههای موشکی و حضور در منطقه است و مردم ایران باید از میان این دو یکی را انتخاب کنند. یعنی دقیقا همان دوقطبی کذایی و کذبی که چهار سال پیش و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم داغ شد و غربیها در دوقطبی معیشت-هستهای دمیدند و عدهای در داخل نیز مدعی شدند هزینه ادامه برنامه هستهای زیاد و فایده آن اندک و بهتر است بدهیم برود! اما نکته جالبتر آنجاست که روز چهارشنبه مایکل روبین از دوقطبی توان نظامی-معیشت مردم میگوید و پنجشنبه آقای آشنا مشاور رئیسجمهور توئیت میکند؛ «هرقدر بودجه دستگاه دیپلماسی کم شود حضور کشور در صحنه بینالمللی نیز کمرنگتر خواهد شد و نظامیان مجبور میشوند این خلأ را با اسلحه پُر کنند.»
دیروز هم فارین افرز تحلیل قابل توجهی منتشر کرد که تیتر آن خطاب به غرب و در راس آنها کاخ سفید به اندازه کافی گویاست؛ «تا دیر نشده میانهروهای ایران را تقویت کنید.» میانهروهای ایرانی چه کسانی هستند و چه خدمات متقابلی میان آنها و غرب برقرار است که باید تقویت شوند؟ و منظور غرب از تقویت آنها دقیقاً چیست؟ نگاهی به بازی غرب با ایران طی گذشت بیش از یک سال از روز اجرای برجام و لغو اسمی تحریمها، گویای این واقعیت است که بیشک هدف از چنین اظهارات و مواضعی درپیش گرفتن یک رویکرد صادقانه در راستای عمل به تعهدات برجام و در راس آنها لغو واقعی تحریمها که میتواند برخی موانع پیشروی اقتصاد ایران را بردارد، نیست. هدف به راه انداختن یک شوی تبلیغاتی است. برنامهای که حداکثر نمود و خروجی آن تحویل چند هواپیما و امضای چند قرارداد و در یک کلام نشان دادن در باغ سبز سیب و گلابی است.
از همین روست که دیروز مارک فیتزپاتریک –مقام سابق وزارت خارجه آمریکا و تحلیلگر برجسته مسائل هستهای- در تحلیلی در وبسایت اندیشکده «موسسه مطالعات بینالمللی و راهبردی»، اکیداً به کاخ سفید هشدار میدهد؛ «باید هوشیار باشیم و در مقطع حساس کاری نکنیم که به ضرر دولت روحانی در ایران تمام شود؛ (کاخ سفید) در اعمال تحریمهای جدید نباید ابعاد سیاسی را نادیده بگیرد. فشار بیشتر بر ایران میتواند مردم را در برابر دولتی قرار دهد که وعده لغو تحریمها را داد و موجب شود روحانی در تلاش برای ابقا در سمت خود در انتخابات نوزدهم مه شکست بخورد. یک محاسبه سرانگشتی این است که آمریکا احتمالا نمیتواند به روحانی کمک زیادی کند ولی قطعا میتواند به او صدمه بزند.» وی در ادامه به موضوع گنجاندن سپاه در لیست سیاه اشاره کرده و به شدت با آن مخالف میکند. اما علت مخالفت وی با این موضوع جالب و قابل تامل است؛ «این کار نمیتواند کمکی بکند به جز اینکه موجب بسیج ایرانیها در زیر یک پرچم میشود.»
هر سه تحلیل فوق یک فصل مشترک جدی و محوری دارند؛ اتحاد و بسیج ایرانیها زیر یک پرچم خطرناک است و باید با آن مقابله کرد! اینترپرایز تاکتیک پیشنهادی برای رسیدن به این هدف استراتژیک را ساخت دوقطبی توان موشکی-معیشت معرفی میکند. از نظر فارین افرز راهحل این مسئله حمایت غرب از یک جریان داخلی در ایران است و «موسسه مطالعات بینالمللی و راهبردی» نیز نظر مشابهی دارد. نکته بعدی و مشترک این سه تحلیل آن است که باید به یک جریان داخلی ایران در آستانه انتخابات کمک کرد و در حالی که از ضعف مفرطی رنج میبرد و در حال احتضار است، باید به آن تنفس مصنوعی داد و آن را سرپا نگه داشت.
چند هفته پیش اسکات مودل –افسر اطلاعاتی سازمان سیا- در سندی مهم، 7 موضوع و راهکار را برای مهار، مقابله و در نهایت براندازی جمهوری اسلامی به کنگره آمریکا پیشنهاد کرد. در بند دوم این پیشنهادات روی نارضایتیهای مردمی حساب شده و تاکید شده است باید به این نارضایتیها دامن زده و آن را تبدیل به خشم و نفرت کرد، آنها را تجمیع و به آنها جهت داد. در این بند به شکل مشخص به اقشار کمدرآمد و فاصله طبقاتی به عنوان یک معضل اجتماعی و فرصتی برای راهبرد «مهار-مقابله» اشاره شده است. در چنین شرایطی هفته گذشته مجلس در مصوبهای عجیب و ضدعدالت، حقوقهای نجومی را رسمی کرد و به فاصله 30 برابری میان حقوق مدیران و کارگران مهر تایید زد. بدون شک آقای اسکات مودل که به زبان فارسی هم مسلط است و روی مسائلی به ظاهر فرعی مثل آلودگی هوای کلانشهرهای ایران نیز در راهبرد خود حساب کرده، تا کنون این خبر را خوانده و از کمک نمایندگان محترم مجلس به راهبرد خود عمیقاً ممنون است!
ایجاد و گسترش سوءظن و در نهایت جدا کردن مردم از نظام، سرلوحه و محور تمام فعالیتهای دشمن است. همان چیزی که مارک فیتزپاتریک از آن واهمه دارد و توصیه میکند نباید کاری کرد که «مردم ایران زیر یک پرچم جمع شوند» و مودل در ابتدای سند خود به آن اشاره کرده و تاکید میکند؛ «باید پایههای حمایت مردمی رژیم را مورد هدف قرار داد.»
شعار سردادن درباره شاد بودن و امید داشتن مردم، تنها با حرف حاصل نمیشود و این موضوع دقیقاً از مصادیقی است که با شعار نمیتوان کاری از پیش برد و مرد عمل میخواهد. هفته گذشته یکی از مدعیان نظریهپردازای جبهه اصلاحات در مجله صدا تحلیلی نوشت و با ذکر مصادیقی مدعی شد برخی مجرمان در ایران نقش «بز فراری» در فرهنگ یهودی را بازی میکنند. بزی به نام عزازیل که هر ساله به عنوان حامل گناهان مردم، در بیابانی لم یزرع رها و به این ترتیب گناهان همه آمرزیده میشد. بعدها این سنت به صورت کنایی به نمادی از قربانی کردن یک فرد، برای رفع مسئولیت از دیگران که مقصر اصلی هستند، تبدیل شد. دولت یازدهم تا کنون به صورت مشخص دو «بز فراری» داشته است؛ دولت پیشین و تحریمها. با گذشت چهار سال و حصول توافق هستهای دیگر نمیتوان روی این دو حساب باز کرد و اوضاع چنان است که حتی غربیها نیز به تکاپو افتادهاند که تا دیر نشده باید برای دولت بنفش کاری کرد. باید منتظر ماند و دید در هفتههای باقی مانده مشاوران پرخرج داخلی و رایگان خارجی، کدام «بز فراری» را برای بر دوش کشیدن لیست وعدههای طولانی و کارنامه خالی دولت تدارک میبینند گرچه نشانههای آن کم و بیش قابل رویت است.