سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
چنین گفت آقای ایکس!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
70 سال پیش یکی از دیپلماتهای آمریکا در روسیه متنی محرمانه را از مسکو به واشنگتن مخابره کرد که برخلاف پیامهای مرسوم و دیپلماتیک بود. این پیام که بیش از 5هزار واژه بود به «تلگرام طولانی» شهرت یافت. جولای 1947 مقالهای بلند بالا در نشریه مشهور آمریکایی فارین افرز تحت عنوان «ریشههای رفتار اتحاد جماهیر شوروی» به چاپ رسید. مقاله برخلاف رویه معمول با امضای «آقای ایکس» منتشر شده بود. به زودی مشخص شد نویسنده این مقاله همان کسی است که سال گذشته «تلگرام طولانی» را به واشنگتن مخابره کرده بود و هر دو متن محتوایی مشابه داشتند. آقای ایکس، جرج کنان، دیپلمات آمریکایی بود و متن مذکور به مقاله ایکس شهرت یافت و اهمیت آن در این بود که پایهگذار سیاست راهبردی آمریکا در مواجهه با اتحاد جماهیر شوروی در نیم قرن رقابت این دو ابرقدرت شد.
محمد صرفی در کیهان نوشت:
70 سال پیش یکی از دیپلماتهای آمریکا در روسیه متنی محرمانه را از مسکو به واشنگتن مخابره کرد که برخلاف پیامهای مرسوم و دیپلماتیک بود. این پیام که بیش از 5هزار واژه بود به «تلگرام طولانی» شهرت یافت. جولای 1947 مقالهای بلند بالا در نشریه مشهور آمریکایی فارین افرز تحت عنوان «ریشههای رفتار اتحاد جماهیر شوروی» به چاپ رسید. مقاله برخلاف رویه معمول با امضای «آقای ایکس» منتشر شده بود. به زودی مشخص شد نویسنده این مقاله همان کسی است که سال گذشته «تلگرام طولانی» را به واشنگتن مخابره کرده بود و هر دو متن محتوایی مشابه داشتند. آقای ایکس، جرج کنان، دیپلمات آمریکایی بود و متن مذکور به مقاله ایکس شهرت یافت و اهمیت آن در این بود که پایهگذار سیاست راهبردی آمریکا در مواجهه با اتحاد جماهیر شوروی در نیم قرن رقابت این دو ابرقدرت شد.
مقاله جرج کنان حاصل سالهای متمادی تحقیق و مطالعه درباره فرهنگ، جامعه و سیاست شوروی بود. ترومن رئیسجمهور وقت آمریکا بر اساس همین متن، دکترین خود را بنیان نهاد و روسای جمهور بعدی آمریکا نیز همین راهبرد را در پیش گرفتند. راهبردی که در ادبیات سیاسی به «سد نفوذ» شهرت دارد. جرج کنان بعدها از کار دیپلماتیک رسمی کناره گرفت و به سیاست آمریکا انتقاد داشت و معتقد بود واشنگتن پیام تئوری وی را دریافت نکرده است. اگر چه قسمت اعظم راهبرد کنان معطوف به مهار و سد نفوذ شوروی در برابر آمریکا بود اما به موازات آن وی معتقد بود واشنگتن در کنار رقابت، تضعیف و مهار مسکو باید رابطه و گفتوگو با شوروی را نیز پیش ببرد. آنچه در سالهای پایانی عمر اتحاد جماهیر شوروی رخ داد و در نهایت به فروپاشی آن منجر شد، درستی نظریه جرج کنان را اثبات کرد. واشنگتن در آن سالها از در مذاکره و گفتوگوی به اصطلاح سازنده و در جهت کاهش تنشها با رقیب خود درآمد. کنان معتقد بود اگر این سیاست از ابتدا به اجرا گذاشته میشد، جنگ سرد نیم قرن به طول نمیانجامید و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خیلی زودتر از اینها اتفاق میافتاد.
نشریه آتلانتیک اخیراً در مقالهای به سیاست دولت ترامپ در مقابل جمهوری اسلامی پرداخته و با تایید مواضع خشن کاخ سفید علیه تهران، مینویسد این رویکرد به تنهایی کافی نیست؛ «دو سیاست متضاد در برخی مواقع میتواند مکمل یکدیگر باشند و هنوز برای ترامپ دیر نشده است تا رویه خود را تغییر دهد. در این راستا ترامپ میتواند از درسهای باقیمانده از سیاست آمریکا در قبال شوروی بهره ببرد که بر پایه آن استراتژی بلندمدت «مهار صبورانه ولی هوشمندانه» پی گرفته شد و در نتیجه آن آمریکا به پیروزی در برابر شوروی دست یافت.» آنچه آتلانتیک از آن به عنوان درسهای سیاست آمریکا در قبال شوروی و «مهار صبورانه ولی هوشمندانه» یاد میکند، در واقع ارجاع و برگردانی از همان نسخه قدیمی «تلگرام طولانی» یا «مقاله ایکس» است.
نسخه 7 بندی اسکات مودل - مامور بخش عملیات ویژه سیا که سالها تجربه کار در منطقه غرب آسیا را در کارنامه خود دارد- که چندی پیش به جلسه استماع کنگره آمریکا ارائه شد در این مورد بسیار قابل توجه و تامل است. وی که به زبان فارسی نیز مسلط است در این نسخه که در واقع میتوان آن را «طرح مهار ایران» نامید به طور خلاصه و فهرستوار به موارد بسیار مهم و قابل توجهی اشاره میکند. اولین جمله این طرح بسیار کلیدی است. مودل با ادبیاتی خصمانه تاکید میکند باید «پایه حمایت مردمی از رژیم» را هدف قرار داد. توجه به همین نکته کوتاه اما پرمغز برای تحلیل و بررسی بسیاری از مسائل کافی است و یک معیار اصولی و تعیینکننده به حساب میآید. از این جهت که هر اقدامی - از سوی هر فرد، گروه، نهاد، مسئول و...- که موجب تضعیف اعتماد و حمایت مردم از نظام جمهوری اسلامی شود - اعم از آگاهانه یا ناآگاهانه- در واقع تکمیلکننده پازل دشمن و گامی در راستای رسیدن دشمن به هدف مورد نظر خود است.
اصلیترین نکتهای که مودل در ادامه مقدمه طرح خود به آن اشاره میکند آن است که با مطالعهای منطقی و حساب شده، جمهوری اسلامی به هیچ عنوان در شرایط یک تغییر ناگهانی و همهجانبه نیست و کاخ سفید رویای فروپاشی جمهوری اسلامی را باید کنار بگذارد. وی با ارائه جدول « شاخصهای برجسته برای تغییر» در ایران از زمان انقلاب اسلامی ایران تاکنون به این نتیجه درست رسیده است و پس از آن مینویسد؛ «پیشنهاداتی که در ذیل ارائه خواهند شد به دنبال افزایش فشار نظامی و غیرنظامی هستند تا در طول زمان رفتار رژیم تعدیل شود.»
این نسخه همانطور که برای جامعه و نهادهای سیاسی، امنیتی، اطلاعاتی، اقتصادی و رسانهای آمریکا برای چگونگی مواجهه با جمهوری اسلامی ایران یک نقشه راه است، میتوان برای نهادهای مزبور در ایران نیز یک نقشه تدافعی و در مواردی نیز تهاجمی باشد. چرا که دشمن به روشنی و آشکارا اعلام کرده است بر چه موضوعات و مسائلی تمرکز دارد و چه میخواهد انجام دهد. طرح مودل از جهات مختلفی جالب توجه بوده و نشان دهنده عمق خباثت و پیچیدگی استراتژی آمریکا علیه جمهوری اسلامی است. در این استراتژی حتی از توجه به موضوعاتی مانند تغییرات آب و هوایی و مشکلات زیست محیطی و آلودگی هوا نیز برای تضعیف جمهوری اسلامی دریغ نشده است! و یا در ششمین بند این طرح که نویسنده تاکید میکند باید حوزه علمیه و مرجعیت نجف را در مقابل قم تقویت کرد و از مراجعی همچون شیرازی که با سیاستهای استکباری مشکلی ندارند و تشیع را حداکثر در سطح عبادات فردی و جدای از سیاست تعریف میکنند، در برابر مرجعیت انقلابی حمایت کرد.
مروری بر مواضع و تحلیلهای تصمیمسازان و اندیشکدههای آمریکایی به روشنی گویای این واقعیت است که آنان پس از 70 سال یکبار دیگر نسخه «آقای ایکس» را برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران روی میز گذاشتهاند. نسخهای که دو راهکار تعامل و فشار را به شکل موازی توصیه میکند. دولت ترامپ آمادگی خود برای ادامه و افزایش فشار را نشان داده است و تصمیمسازان آمریکایی در پی فهماندن این نکته به تازهواردان کاخ سفید هستند که از مسئله اول نیز نباید غفلت کند. در همین راستا به تازگی فارین پالیسی در مقالهای با عنوان «حلقه مفقوده بزرگ سیاست ترامپ در قبال ایران» تاکید کرد؛ « کاملا منطقی و در واقع معقولانه است که در خصوص رفتارهای ایران که مغایر با منافع آمریکا و شرکای آن در خاورمیانه است، رویکرد سختگیرانهتری اتخاذ شود. ولی با این همه دولت ترامپ باید کانالهای ارتباطی که دولت باراک اوباما با ایران باز کرده بود، همچنان باز نگه دارد.» و یا سوزان مالونی که سالهای متمادی روی مسائل ایران کار کرده است در وبسایت اندیشکده بروکینگز با انتقاد از فرمان اجرایی ترامپ در ممنوعیت ورود اتباع ایران به آمریکا نوشت؛ «واشنگتن درهای آمریکا را بر روی ایران بسته و در بلندمدت از نفوذ قابلتوجه بر آینده ایران باز خواهد ماند.» عقبنشینی ترامپ از وعده پاره کردن برجام و گنجاندن نام سپاه در لیست تروریسم آمریکا، نشانههایی است از اینکه مستاجران کاخ سفید کم کم دارد گوشی دستشان میآید که چه باید کنند و چه نکنند. آیا در اینجا نیز گوشی دست آنهایی که باید، آمده است؟!
حضور محترم بزرگان اصلاحات
محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:
حضور محترم بزرگان اصلاحات!سلام علیکم ، 6 سال پیش در تاریخ 7 اسفند 89، در روزهایی که آقای موسوی برای آمدن طرفدارانش به خیابان ها بعد از 20 ماه بازگشت آرامش به کشور فراخوانی مجدد صادر کرده بود، یادداشتی نوشتم با عنوان «جناب آقای خاتمی» و خطاب به ایشان تصریح کردم که تاکنون اگر می شد توجیه کرد، اما با این اقدام آقای موسوی که همزمان با سقوط مبارک و بعد از چند هفته خروش مردم مصر با هدف مشابه سازی در ایران و وارد کردن ایران به دومینوی خیزش های کشورهای عربی بود، کاملا روشن شده است که فعالیت های ایشان نیز همانند جنبش سبز اقداماتی براندازانه است لذا این آخرین فرصت است که آقای خاتمی مرزبندی خودشان را با اقدامات براندازانه روشن کنند و الا «خیلی زود دیر می شود.»
البته در آن زمان این یادداشت از سوی دو طیف مورد اعتراض شدید قرار گرفت (همان طور که احتمالا این یادداشت نیز همین حالت را خواهد داشت) ابتدا از سوی بخشی از انقلابیونی که آقای خاتمی را یکی از سران فتنه می دانستند و معتقد بودند جدا کردن حساب آقای خاتمی از آقایان موسوی و کروبی نادرست است (البته اشاره خواهم کرد که بعد مشخص شد رهبری تا مدت ها، بین ایشان و آقایان موسوی و کروبی تفاوت قائل هستند یا حداقل بودند) و دوم حامیان جنبش سبز که طبیعتا مخاطب اصلی یادداشت آن ها بودند.
به دلیل این که مراجعه به آن یادداشت سخت است اجازه دهید بخشی از آن را که بنیاد و پایه حرف امروز من به شما نیز می باشد، دوباره ذکر کنم با این توضیح که از انتشار بخش های حمایتی آن یادداشت از آقای خاتمی چشم پوشی می کنم:
«شما مسئولیتی بزرگ به دوش دارید بخواهید یا نخواهید شما مشهورترین و تاثیرگذارترین شخص در جریان اصلاحات تلقی می شوید اگر به جریان اصلاحات واقعی اعتقاد دارید و اگر به چند اظهار نظر اخیر خود که گفتید به نظام اعتقاد دارید و می خواهید در چارچوب نظام به بالندگی آن کمک کنید ، حال که تبدیل به ضدانقلابی شدن جریان باقی مانده ای که آقایان موسوی و کروبی خود را رهبرش می دانند برای همگان حتی اصلاح طلبان روشن شده است، وقت آن است که به جای سکوت تاییدآمیز یا دوپهلو سخن گفتن که شما را جزو حلقه آنان تثبیت و قطعی می کند، با تخطئه شفاف تحرکات غیرقانونی 25 بهمن، اجازه ندهید آن بخش ازحرف هایتان که حق است، کمک کننده حرف باطلی که تضعیف نظام مردمی و اسلامی را دنبال می کند شود و به این ترتیب هم خود را به دایره نظام برگردانید و هم جریان اصلاح طلبی را که در صدد ادامه فعالیت در چارچوب نظام است را از گوشه رینگ نجات دهید.
دغدغه ای به نام نگاه نظام به اصلاح طلبان
ممکن است بگویید برای برداشتن گام اول باید مطمئن شوید که نگاه نظام به اصلاح طلبان چیست شاید برداشت شما این است که نظام نسبت به اصلاح طلبان دیدی منفی دارد و نمی خواهد اجازه فعالیت آزاد و عادلانه را به آن ها دهد.در پاسخ به این دغدغه تصریح می کنم که براین باورم عملکرد اصلاح طلبان در گذشته دلیل اصلی شرایطی است که فعلا در آن به سر می برند البته این سخن به معنای نبود اشکال از طرف جریان اصول گرا و برخی مسئولین نیست بلکه به این معنا است که عملکرد اصلاح طلبان به گونه ای بوده است که باعث بی اعتمادی نظام به آنان شده و همچنین عده ای آگاهانه یا ناآگاهانه فرصت تخریب جریان اصیل اصلاح طلبی را پیدا کنند.برای این که بتوانم توضیحی بر ادعایم ارائه کنم ضروری است کمی به گذشته برگردیم و فرآیندی که طی شده تا به اینجا رسیده ایم را کمی مرورکنیم مطمئنم یادآوری نکاتی از آن برای شما که در ریز مسائل بودید می تواند قابل تامل باشد.
جریان اصلاح طلب وامدار نگاه نظام
جناب آقای خاتمی
همه می دانیم جریان اصلاح طلبی به شکل فعلی آن با دوم خرداد 76 کلید خورد و شما حتما مطلع هستید که برخی از مقامات عالی رتبه برای آن انتخابات معتقد به مشارکت حداقلی و اطمینان از رای آوردن آقای ناطق نوری بودند اما رهبری نظام با این سیاست مخالفت کردند و استراتژی "مشارکت حداکثری ، هرکس که رای بیاورد" را پیگیری کردند و اگر این نگاه رهبری یعنی باور به مشارکت حداکثری و سیاست گذاری های راهبردی برای پیاده سازی آن نبود نه مشارکت حداکثری اتفاق می افتاد، نه این زمینه ایجاد می شد که شما رئیس جمهور شوید و نه عملا جریانی اصلاح طلب شکل می گرفت. به عنوان یک مثال، شما خوب آن کاریکاتورها و طنزهای معروف گل آقا که میلیون ها رای برای شما به ارمغان آورد را به خاطر دارید خوب است این را هم به یادآورید که آن نشریه فقط به پشتوانه حمایت های علنی رهبری امکان ادامه انتشار یافته بود. آیا اگرنگاه رهبری میدان دادن به جریان اصلاح طلبی نبود امکان چنین اتفاقاتی وجود داشت؟
حمایت های جدی رهبری نظام از دولت اصلاحات را در برابر فشارها و نقدهای موجود هرکس دیگر فراموش کرده باشد شما می توانید به خاطر بیاورید؟ باز هم فقط به عنوان یک مثال آیا به یاد دارید زمانی که شما به دلیل فشارهای زیاد آماده استعفا بودید، رهبری از پیگیری لوایح دوقلوی شما حمایت کردند و اندکی بعد لوایح شما به مجلس ارائه شد؟ آیا فراموش کرده اید مجلس ششم که مجلس اصلاحات محسوب می شد چگونه شکل گرفت؟ شما که از ما بهتر می دانید بسیاری چهره های شاخص اصلاح طلبان تایید صلاحیت شان را وامدار رهبری بودند آیا با توجه به تشخیص شورای نگهبان مبنی بر تایید صلاحیت نکردن این چهره ها، مجلس اصلاحات جز با میدان دادن رهبری به اصلاح طلبان امکان تشکیل داشت؟ این مثال ها را عنوان کردم تا روشن کنم اصلاحات نه تنها بدون میدان دادن و نگاه مثبت نظام امکان فعالیت نداشت بلکه این جریان اصولا براساس راهبرد بسیار هوشمندانه رهبری نظام شکل یافته است.
چرا نگاه تغییر کرد؟
و اما چرا این نگاه تغییر کرد. پاسخ برمی گردد به همان آفتی که شما الان هم به آن دچار هستید و آن هم مرزبندی نکردن با هم جناحی هایی است که یا ازابتدا باور به اصول حاکم بر جریان اصلاح طلبی نداشتند یا به مرور برخی از آن ها را زیرپا گذاشتند.وقتی برخی احزاب و افراد منتسب به جریان اصلاح طلب از حد اختلاف سلیقه فراتر رفتند و به صورت اعلام شده با درپیش گرفتن استراتژی "فشار از پایین و چانه زنی از بالا"، تلاش کردند نظامی را که خود، به آن ها میدان فعالیت داده است را با ادبیات "حاکمیت دوگانه" به دوپاره تقسیم و اختلاف را در کشور نهادینه کنند، وقتی به خطایی محرز و قابل پیگیری در ساختارهای منطقی توسط رئیس جمهور یعنی شما، نام قتل های زنجیره ای داده شد و بیش از یک سال توسط مطبوعات زنجیره ای تبدیل به بحرانی سیاسی امنیتی برای کشورشد، وقتی سیاست زده کردن فضای کشور توسط آنان حتی شما را به ستوه آورد و مجبور کرد در دوردوم ریاست جمهوری اشتباهتان را اصلاح کرده و معیشت مردم را در دستور کار اصلی قراردهید ،وقتی اولین فاجعه کوی دانشگاه که می توانست توسط شما به عنوان رئیس جمهور با جدیت پیگیری شود که متاسفانه نشد- تبدیل به غائله 18 تیر با هدف براندازی نظام می شود، وقتی خلاف منافع ملی طرحی هسته ای ارائه شد که نتیجه آن در صورت تصویب خلع سلاح دیپلمات های شما در مذاکره با طرف های اروپایی بود ، وقتی پروژه تحصن در مجلس و استعفاهایی تبلیغاتی و تلاش برای تعویق انتخابات به عنوان مهمترین رکن مردم سالاری کلید خورد و.....چرا شما و جریان اصلاح طلب واقعی که از مهمترین اصولش باوربه مبانی نظام و فعالیت در چارچوب های آن است مرز خود را با این عده روشن نکردید در حالیکه آنان بدون آنکه اعتقاد به نظام داشته باشند فقط منافقانه نام اصلاح طلبی را با خود یدک می کشیدند.
وقتی این جریان اصلاح طلب نما نشان داد که "هدفش" یا "نتیجه" عملکردش تضعیف نظام است، آیا نظامی که خود به آن ها میدان فعالیت داده است نباید نسبت به ادامه فعالیت شان بدبین شود؟ آیا جریان اصیل اصلاح طلب نمی بایست دامن خود را از این طیف پاک می کرد؟ بگذارید برخی تندروی ها و اشتباهات مانند نحوه تایید صلاحیت ها توسط شورای نگهبان را به کناری بگذاریم، فارغ ازاین اشتباهات آیا کلیت نظام و در راس آن رهبری که بیشترین نقش را در حمایت از جریان اصلاح طلبی داشتند، حق ندارند در کلیت مسئله، نسبت به جریان اصلاح طلب که نه تنها حاضرنیست مرز خود را با نفاق جدید روشن کند بلکه چون فقط اسم اصلاح طلب را برخود گذاشته است از آن ها حمایت می کند، دچار تردید شود؟
به جای شرط گذاری اعتمادسازی کنید
جناب آقای خاتمی
حتما خبردارشده اید که خیلی از بزرگان منتظر مرزبندی شفاف شما با مخالفین نظام که خود را در قالب معترض یا منتقد جا می زنند یا پشت سرآنان پنهان کرده اند، هستند تا میدان را برای فعالیت داخل چارچوب منطق و نظام جریان اصیل اصلاح طلب بازکنند اگر به جای شرط گذاری در صدد اعتمادسازی برمی آمدید آیا نتیجه بهتری عاید شما و جریان اصلاح طلبی و در نتیجه نظام و مردم نمی شد؟ آیا فراموش کرده اید که قبل از انتخابات مجلس هشتم آقای کروبی با اظهارات صریح خود ابتدا مرزهایش را با جریان نفاق اصلاح طلب نما روشن کرد و باعث شد آن جریان را از خود عصبانی کند، اما پاسخ این اعتمادسازی را با اعتماد رهبری معظم به اصلاح طلبان هم حزبی اش گرفت و در حالی که هیئت های نظارت وابسته به شورای نگهبان با نگاهی سخت گیرانه و در بسیاری موارد نادرست انبوهی از جریان اصلاح طلبی را حذف کرده بودند، بدون گذاشتن هیچ پیش شرط توانست تقریبا برای تمام لیست حزب متبوعش درسراسر کشور با رهنمودهای کلی رهبری تایید صلاحیت بگیرد و حتی از حضورش در انتخابات ریاست جمهوری نیز استقبال شد؟ شما هم مطمئن باشید نیاز به شرط گذاری نیست اگر قبل از آنکه دیر شود با مرز بندی با جریان "ضد انقلاب جدید" و تصریح علنی اعتقادی که نسبت به "اتهام دروغ تقلب" دارید اعتماد کمرنگ شده نظام را به خود برگردانید، مطمئن باشید مورد حمایت نظام قرار خواهید گرفت شما یکبار دیگر زمانی که تحت فشار اصلاح طلب نماها مبنی برعدم برگزاری انتخابات توسط دولت بودید، در لحظه حساس تصمیم، آنان را مایوس کردید و من معتقدم این بارهم می توانید این تصمیم را با همه هزینه هایش بگیرید.
قطاراصلاحات
جناب آقای خاتمی
اشتباهی که جریان اصلاح طلب با دفاع خود از اصلاح طلب نماهای دیروز و ضدانقلاب های امروز کرد لطمه سنگینی به جریان اصیل اصلاح طلب و همچنین نظام زد چرا که هم در لطمه زدن ناجوانمردانه به آبروی نظام کمک کرد و هم باعث شد فرصت نقد و بیان آن بخش از حرف های حق شان نیز سلب شود این اشتباه تا قبل از وقایع 25 بهمن ادامه داشت اما خلاف عملکرد شما که متاسفانه با سکوت تان درجریان وقایع 25 بهمن به نوعی با ضد انقلاب همراهی کردید، با مواضعی که نمایندگان اصلاح طلب و برخی چهره های شاخص گرفتند، اینگونه به نظر می رسد که این جریان "می خواهد"، یا "مجبور" است دامن خود را از این وصله های ناجور پاک کند.بخواهید یا نخواهید، دیریازود، قطار اصلاحات با همه ضعف ها و قوت هایش دوباره به راه خواهد افتاد. آنانی که زمانی اعلام کردند «باید خاتمی را از قطار اصلاحات پیاده کرد» اکنون شما را البته به همراه خودشان از این قطار پیاده کرده اند اما به نظر نمی رسد قطاراصلاحات زیاد منتظر شما بماند.
جناب آقای خاتمی
همیشه خیلی زود دیر می شود و این بار اگر دیرشود...»
زود دیر نشد
عزیزان و بزرگان اصلاحات!
اگر آقای خاتمی آن روز تکلیف خود را با براندازان و اصلاح طلب نماها روشن کرده بود، امروز شما در چنین شرایطی گرفتار نمی شدید. جالب آنکه خلاف آنچه آن زمان نوشتم تا مدت ها «هنوز دیر نشده بود» چرا که رهبری برای انتخابات مجلس نهم پیام فرستادند که اگر جریان اصلاحات در انتخابات شرکت کند نامزدهایش مورد حمایت قرار خواهد گرفت (مگر کسانی که در جریان حوادث 88 حکم قضایی قطعی گرفته اند) متاسفانه با اینکه این مسئله ابتدا از سوی آقای خاتمی مورد توجه قرار گرفت اما بازهم همان اصلاح طلب نماهای اهل نفاق در لحظات آخر اجازه ندادند آقای خاتمی اصلاحات واقعی را از بن بستی که خود را در آن قرار داده است، خارج کند و متاسفانه اصلاحات، سیاست قهر در انتخابات مجلس نهم را در پیش گرفت. اما علیرغم این شرایط شما حتما به یاد دارید که با وجود این رفتار و جواب رد دادن به چندین پیام آشتی جویانه از سوی نظام، باز هم «هنوز دیر نشده بود» و همین که آقای خاتمی به توصیه دوستان دلسوز خود عمل کرد و با وجود سیاست تحریم اصلاح طلبان منافق، در انتخابات شرکت کرد و در شهرستان دماوند رای داد، با بیاناتی که رهبری چند روز بعد از انتخابات انجام دادند جزو معتقدین به نظام محسوب شد: «بنابراین هر کسی به نظام اسلامی اعتقاد دارد، در این اعتقاد صادق است، شرکت در انتخابات را وظیفه خودش می داند؛ ولو حالا ممکن است اعتراضی هم به یک چیزی، به خود این انتخابات، به یک شکلی از اشکال انتخابات داشته باشد؛ لیکن در عین حال با وجود اعتراض، وارد میدان انتخابات میشود؛ این وظیفه است. بنابراین همهکسانی که در سرتاسر کشور وارد این عرصه شدند، به این واجب عمل کردند؛ این وظیفه را انجام دادند؛ فهم صحیح خودشان را نشان دادند».
اما این رویکرد جذب حداکثری، نه تنها با پاسخی مناسب از سوی آقای خاتمی روبه رو نشد بلکه آقای خاتمی دوباره به بازی اصلاح طلب نماهای منافق تن داد و با استقبال علنی، دلگرمی دادن و حضور در منزل محکومان قضایی آزاد شده حوادث 88 که به اتهام براندازی نظام، مجرم شناخته شده بودند، به صورت علنی و رسمی خود را حامی براندازان نظام معرفی کرد و متاسفانه این اقدام نه یک بار و دوبار بلکه به اندازه ای تکرار شد که چشم پوشی از آن ناممکن شد و گرچه «نه خیلی زود» ولی «سرانجام دیر شد.»
فرصت جدید را غنیمت بشمارید
موثران جریان اصلاحات!
اکنون با سخنانی که رهبری در دیدار مردم آذربایجان مطرح کردند و توضیحاتی که آقای جهانگیری از جلسه اش با ایشان ارائه کرده است، فرصتی جدی پیش روی شما قرار گرفته است. رسانه های خارجی و همان جریان اصلاح طلب نمایی که مخالف نظام است اما خود را پشت اصلاح طلبان پنهان کرده، تلاش کردند سخنان رهبری در مخالفت با طرح آشتی ملی را مخالفت با اصلاحات نشان دهند اما سخنان رهبری صریح و روشن است. ایشان با طرح آشتی ملی مخالف هستند چون نظام هیچ وقت با اصلاحات قهر نبوده است که بخواهد امروز با آن ها آشتی کند و یکی از مصادیق کاملا روشن آن غیر از مواردی که قبلا ذکر شد، این است که الان آقای عارف نماینده مجلس و رئیس یک فراکسیون از اصلاح طلبان است و از همه روشن تر اینکه، یک اصلاح طلب یعنی آقای پزشکیان نایب رئیس یکی از قوای سه گانه کشور است و بسیاری از اصلاح طلبان وزیر، معاون وزیر و... هستند. البته اگر منظور از آشتی ملی، آشتی نه با اصلاح طلبان بلکه با اقدام کنندگان به براندازی نظام و حامیان آن هاست، جواب روشن است. چنین آشتی ملی با هیچ منطقی جور در نمی آید مگر برای نظامی که اقتدار خود را از دست داده باشد و برای حفظ خود مجبور شود به اقدام کنندگان علیه خود امتیاز دهد که روشن است جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام مردمسالار، مقبول و دارای اقتدار مشروع در چنین موقعیتی قرار ندارد.
بنابراین خلاف جوسازی صورت گرفته، پیام رهبری به اصلاح طلبان روشن است، نظام اصلاح طلبان را درون خود تعریف می کند اما با اقدام کنندگان برای براندازی نظام قهر است و خواهد بود و اگر کسی از میان اصلاح طلبان خود را با براندازان پیوند زده باشد یا پیوند بزند، طبیعی است که به ناچار وارد دایره آنان شده و جزو طرد شدگان قرار گرفته یا می گیرد و اگر خود را از دایره آنان خارج کرده باشد یا از این پس خارج کند، به عنوان بخشی از بدنه نظام تلقی خواهد شد و این پیام فرصتی دوباره برای شما به عنوان هدایتگران جریان اصلاحات ایجاد کرده است. اکنون بهترین فرصت است که اصلاحات گام نهایی برای بازیافتن جایگاه اصلی خود را بردارد. همان طور که ذکر شد تمام مشکل جریان اصلاحات به عده ای بر می گردد که اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارند ولی نفاق گونه خود را درون اصلاحات جا زده اند و عملا اصلاحات را به سمتی که خود می خواهند می برند؛ کسانی که زمانی فضای کشور را سیاست زده و همه ارکان کشور را درگیر امور فرعی کردند، گاه در مجلس ششم آن همه جنجال و تحصن و... ایجاد کردند، گاه دور آقای موسوی جمع شدند و او را به بیراهه بردند، گاه اجازه ندادند آقای خاتمی تصمیم نهایی را بگیرد و به جای قهر، جواب پیام آشتی را با آشتی بدهد و اکنون نیز با پیوند زدن خود به جریان اصلاحات اجازه نمی دهند، مسیری که از انتخابات 92 آغاز شد و با انتخابات مجلس دهم در گام اول تکمیل شد، گام نهایی خود را بردارد .
اصلاحات و اصلاح طلب نماها
جنایات بزرگان اصلاحات!
به عنوان فردی که به شدت معتقد هستم انقلاب اسلامی نیازمند حضور اصلاح طلبان به عنوان یک بال مهم در ساختار نظام است و به عنوان تحلیلگری که در تحلیلی کلان می بینم اتفاقات صورت گرفته جز به حاشیه رفتن و تضعیف اصلاحات، ثمره دیگری برای این جریان نداشته و نخواهد داشت، پیشنهاد می کنم هرچه زودتر تکلیف خود را با اصلاح طلب نماها روشن کنید. اصلاح طلب نماهایی که در مبانی با شما اختلافات فاحش دارند (که مهمترینش عدم اعتقاد به انقلاب است) و فقط در ظاهر شعارهایی مشابه با شما (مثل آزادی و دموکراسی و اصلاحات ) را مطرح می کنند. اگر این طیف مخرب که اصلاحات جز لطمه، فایده ای از آنان ندیده است را از دایره خود خارج کنید، آن وقت خواهید دید کم اعتمادی که نسبت به اصلاحات ایجاد شده و خود را در سخت گیری متاسفانه بعضا نادرست تایید صلاحیت ها نشان می دهد، چگونه برطرف می شود و در نتیجه چه درهای بسیار بزرگتری از آنچه اکنون وجود دارد، به روی شما باز می شود و از این رهگذر هم شما و هم نظام و مردم چه منفعتی کسب خواهند کرد.
کمکی که به آقای خاتمی می توانید بکنید
عزیزان متولی اصلاحات!
همان طور که در یادداشت «جناب آقای خاتمی» نوشتم و در انتخابات 92 و مجلس دهم طلیعه آن را شاهد بودیم، این مسیر سرانجام به حول و قوه الهی طی خواهد شد اما هرچه این مسیر زودتر طی شود، هم هزینه هایش کمتر خواهد بود و هم می توان طیف گسترده تری را درون جریان اصلاحات واقعی حفظ کرد. به عنوان مثال؛ اگر آقای خاتمی به موقع اقدام کرده بود اکنون اصلاحات در شرایط متفاوتی قرار داشت و افراد زیاد و مهمی در دایره جریان طرد شده قرار نداشتند. متاسفانه آقای خاتمی به عنوان مهمترین محور جریان شما، با وجود همه فرصت هایی که به ایشان داده شد، نه تنها از براندازان فاصله نگرفت، بلکه آرام آرام خود را درون آنان تعریف کرد. البته بنده هیچ گاه در جلسات خصوصی با آقای خاتمی شرکت نداشته ام اما می توانم مدعی شوم دلیل این که ایشان این مسیر اشتباه را طی کرده است، نه عدم باور فکری و اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی بلکه نداشتن تحلیل درست، عدم شجاعت در پرداخت هزینه و تاثیرپذیری از اصلاح طلبان غیر معتقد به انقلاب است.
بر این باورم که شما امروز اقدام کنید و آقای خاتمی را تحت فشار قرار دهید که یا خود را از چنبره اصلاح طلبان غیرانقلابی خلاص کند یا در غیر این صورت شما مجبور می شوید بدون او هزینه مرزبندی اصلاح طلبان انقلابی و غیرانقلابی را بپردازید. مطمئن هستم که آقای خاتمی از میان دو گزینه؛ اول قبول هزینه مرزبندی با معاندان و ماندن در جمع جریان اصلاحات واقعی و دوم پذیرش هزینه جاماندن از قطار اصلاحات و ماندن در جبهه براندازان نظام، همراهی با شما را انتخاب خواهد کرد. در این صورت با اینکه این ادعا در حد من نیست اما پیش بینی می کنم که در صورت «اصلاح» ، بزرگ منشی رهبری و اعتقاد عمیق ایشان به جذب حداکثری، باعث می شود که دوباره «دیر نشده باشد.»
ترامپ از کدام دولت در ایران سود میبرد؟
عبدالله عبداللهی در وطن امروز نوشت:
داشتن یک «محاسبه» دقیق از وضعیت خود و طرف مقابل و «ارزیابی» صحیح از «گزینه»های او، مهمترین و نخستین پیششرط برای اتخاذ یک سیاست اصولی در مقابل حریف است. دولت آمریکا در دوران ترامپ، بویژه با توجه به جنس سیاستورزی و مواضع به ظاهر عجیب و غریب او به محلی برای تامل تبدیل شده و همگان در پی آنند تصور و پیشبینی درست و روشنی از وضعیت آینده خود با ترامپ داشته باشند. این مساله بویژه درباره ایران جدیتر است؛ ایران بعد از انقلاب اسلامی به مهمترین مخالف سیاستهای آمریکا تبدیل شده و مواضع آن را در حوزههای گوناگون به چالش کشیده است. نحوه مواجهه با مساله ایران، بلااستثنا جزو اموری است که هر کاندیدای انتخابات در آمریکا علیالقاعده باید برای آن برنامه داشته باشد و در کمپینهای انتخاباتی به آن اشاره کند.
در داخل ایران نیز به دلیل جهتگیریهای مختلف میان برخی گروههای سیاسی، افکار عمومی میان 3 تصویر از آمریکا در رفتوآمد بوده است. «فرشته نجات»، «غول جنگطلب» و «دشمن با گزینههای محدود» تصاویری است که از رژیم ایالات متحده در ایران ارائه شده است، با این توضیح که 2 تصویر اول (فرشته نجات و غول جنگطلب) بهرغم تفاوت180 درجهای در ظاهر اما متناوبا توسط یک جریان واحد- غربگرایان در ایران- تبلیغ شده است. کلید اینجاست که خروجی هر دو یکی است؛ آمریکا چه فرشته نجات باشد و چه غول جنگطلب، راهکاری که از دیدگاه اینان باید در قبال آن اتخاذ کرد واحد است: تنشزدایی با کوتاه آمدن از مواضع.
با این حال تصویر سوم از آمریکا میگوید این رژیم بهرغم دشمنی تمامقد با جمهوری اسلامی ایران، محدودیتهای مهمی در گزینههایش دارد، لذا باید با محاسبهای صحیح از محدودیتها و مزیتهای او سیاستگذاری کرد.
مهمترین مسالهای که در این میان باید حل کرد، نسبت آمریکا و گزینه نظامی و پاسخ به این پرسش است که آیا گزینه نظامی یک گزینه واقعی برای آمریکا علیه ایران است؟
بهرغم بهرهگیریهای روانی از عبارت تکرارشونده «همهگزینهها روی میز است»، این رژیم چه در دوران اوباما و چه در دولت ترامپ، هیچگاه گزینه نظامی را در دستور کار نداشته و ندارد. موضوع مهمتر این است که دلیل آن، نه ادب و شرف دولتمردان آمریکا، بلکه «عدم توانایی» آنها برای بهرهگیری از چنین گزینهای است. اساساً اوباما (رئیسجمهور سابق آمریکا) و جان کری، وزیر خارجه او بارها تاکید کردهاند علت رو آوردن به مذاکره و توافق با ایران در موضوع هستهای آن بود که اولاً هیچ گزینه نظامی واقعی برای توقف ایران وجود نداشت و ثانیاً اگر توافقی صورت نمیگرفت، همان حربه تحریمها هم فرومیپاشید!
باراک اوباما در گفتوگوی مشهور خود با کانال 2 تلویزیون رژیم صهیونیستی که بعد از توافق برجام انجام شد، در پاسخ به سوالات چالشی مجری مبنی بر اینکه چرا به جای توافق با ایران گزینه نظامی را دنبال نکرده است، تاکید میکند «هیچ گزینه نظامی واقعی برای متوقف کردن ایران وجود ندارد»(There Is No Military Option To Stop Iran).
جانکری نیز در جلسه پرسش و پاسخ با خبرنگاران که بلافاصله بعد از توافق ژنو در نوامبر 2013 برگزار شد، میگوید: «اگر با ایران مذاکره و بر سر موضوع هستهای توافق نمیکردیم ائتلاف ما علیه ایران کاملاً تضعیف و رژیم فعلی تحریمهای ایران نیز شکسته میشد!»
در دولت فعلی آمریکا نیز ترامپ 18 بهمن امسال در گفتوگو با «بیل اورایلی»، کارشناس شبکه فاکسنیوز آمریکا و در پاسخ به سوالی راجع به تحرکات نظامی علیه ایران رسماً تاکید میکند «من هرگز درباره اقدامات نظامی حرف نمیزنم».
ترامپ اساساً با مخالفت سرسختانه علیه هزینههای سرسامآور جنگطلبیهای دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه توانست سرمایه اجتماعی مناسبی برای خود در این کشور فراهم آورد. او گفته است دولت پیشین آمریکا میلیاردها دلار برای جنگ در خاورمیانه هزینه کرده، در هیچکدام هم پیروز نشده و در عوض بدهیهای کلانی برای آمریکا رقم زده و این کشور را در برخی امور به کشوری جهان سومی تبدیل کرده است!
«ژوزف دانفورد»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز که اخیراً در اندیشکده بروکینگز حضور یافته و به تشریح راهبردهای آمریکا در قبال دشمنانش پرداخته، ضمن دستهبندی ایران، روسیه، چین و کرهشمالی به عنوان گروه 4 و معرفی آنها به عنوان مهمترین دولتهایی که آمریکا باید نگرانشان باشد، میگوید: «البته بسیار اهمیت دارد که بگویم منظور ما این نبود که تلویحاً بگوییم میخواهیم با این کشورها بجنگیم».
تعیین تکلیف گزینه نظامی، سوال مهمتری را پیش رو قرار میدهد و آن اینکه استراتژی آمریکا برای مواجهه با ایران در دوران ترامپ چه خواهد بود؟ و تعبیر«Iran On Notice»(ایران زیر نظر) «مایکل فلین»، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ درباره ایران را چطور میتوان ارزیابی کرد؟
طی هفتههای اخیر جریان سیاسی متمایل به دولت فعلی در ایران و جریدههای وابسته به آن تلاش قابل توجهی کردهاند با شکلدهی به یک دوقطبی جنگ- صلح و تثبیت صورتبندی لویاتانی(غولآسا) و دیوانهوار از دولت جدید آمریکا به افکار عمومی، بگویند اگر دولتی با گرایشهای دیگر و رویکردی متفاوت در سیاست خارجی در ایران بر مسند بنشیند درگیری حتمی خواهد بود.
اما مراجعه به جلسه بسیار مهمی که اخیرا (16 فوریه) در کنگره آمریکا برگزار شده، اطلاعات بسیار روشنی از نقشه راه آمریکا درباره ایران در دوران ترامپ به دست میدهد.
«اسکات مودل» (Scott Modell)، رئیس اجرایی شرکت راپیدانگروپ که به زبان فارسی مسلط است و سالها در بخش عملیات ویژه سازمان سیا فعالیت میکرده وخاورمیانه- بویژه افغانستان- یکی از اصلیترین محلهای ماموریت وی بوده است، اخیراً با حضور در مجلس استماع کنگره آمریکا مقالهای ارائه کرده که از آن میتوان به نقشه راه آمریکا در دوران جدید علیه ایران تعبیر کرد.
در این سند که با عنوان «ایران زیر نظر؛ آینده سیاست آمریکا نسبت به ایران» ارائه شده، چند نکته بسیار مهم وجود دارد؛ یکی از مهمترین نکات آن است که موضوع نظامی به طور کامل در حاشیه و عملاً گزینهای به محاق رفته است و در یکی ـ دو خطی که به آن اشاره میشود نیز نه بهعنوان اقدام اولیه و تهاجمی علیه ایران، بلکه تقریباً به عنوان توصیههایی برای روز مبادا با ایران مطرح شده است.
با این حال این متن مملو است از توصیههایی که به آمریکا پیشنهاد میدهد از ریز و درشت مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در ایران برای تضعیف و ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی در ایران بهرهبرداری کند(جنگ نرم و هوشمند). مودل در بخش ابتدایی آن به دولت آمریکا توصیههای مهمی برای اورهال (تعمیرات اساسی) رسانههایی مانند صدای آمریکا و رادیو فردا ارائه و تاکید میکند دستگاههای تبلیغاتی وابسته به سیاستهای آمریکا باید اصلاحطلبان را در ایران تقویت کنند!
جالبتر آنکه مودل بهرهبرداری از برخی معضلات اقتصادی و اجتماعی در ایران را در مرکز توصیههای راهبردی خود به دولت آمریکا قرار داده است؛ او تاکید میکند از گروههایی مانند معلمان و گروههای کمدرآمد در ایران تا اعتراضات صنفی در کارخانهها و کارگاهها تا مسائل قومیتها در ایران و... باید حداکثر بهرهبرداری را انجام داد و در این میان حتی از بهرهبرداری امنیتی از معضل آلودگی هوای تهران نیز نباید غافل شد!
بنابراین بهرغم آنکه یک گروه سیاسی در ایران بسیار علاقهمند است با برساختن دوقطبی جنگ- صلح، روی کار آمدن دولتی متفاوت با گرایشهای دولت فعلی در ایران را مناسبترین مسیر برای ترامپ برای پیادهسازی ایدههای جنگافروزانه او علیه ایران معرفی کند اما رجوع به اسناد و مطالبات قابل اتکای ارائه شده در نهادهای موثر و اندیشکدههای آمریکا حاکی از آن است که هیچ فرصتی بهتر از تداوم مسیر فعلی در ناکارآمدی دولت ایران در حوزه اقتصاد برای ترامپ وجود ندارد تا ایده «Iran on notice» او عملیاتی شود!
روحاني و خاطرهسازي از ذم ورزش در حوزه
كبري آسوپار در جوان نوشت:
رئيسجمهور حسن روحاني روز گذشته در سخناني گفته كه «در دوران طلبگي در حوزه اگر كسي در حجره خود نرمش ميكرد، ميگفتند تقواي او كم شده و رو به دنيا آورده و اگر ميخواست ورزش كندگويي از دين خارج بود.»
اول بار نيست كه روحاني سخنانی را ميگويد و جواب ميدهد كه گوينده آن مشخص نيست و اول بار نيست كه يك نقلي را لابد از يك اقليتي، تعميم ميدهد به كل فضا و عموميت بخشي ميكند. حوزههاي علميه گرچه همواره در درون خود، اقليتي متحجر داشتهاند كه صدايشان بلند بوده، اما شواهد و قرائن حاكي از آن است كه روح كلي حاكم بر فضاي حوزههاي علميه، در طول تاريخ نه تنها مخالف ورزش نبوده، بلكه توصيه و عمل به آن از سوي بزرگان حوزه به كرات ديده شده است.
احاديث پيرامون توصيه معصومين عليهم السلام و شخص پيامبر اسلام(ص) در توصيه مسلمانان به ورزش و سفارش خانوادهها به آموزش شنا و تيراندازي و اسب سواري به فرزندان خود آنقدر معروف و پرتعداد است كه يقيناً اگر كسي هم ورزشكنندگان را به بي تقوايي متهم كرد، به سرعت جوابش داده شود و نيازي به دادن وزن كاذب به آن و نقل شدن در سخنراني رئيسجمهور نباشد. احاديثي كه در همان قديمي كه روحاني ميگويد، براي خانوادههاي مذهبي (غير از طلاب) هم حجت بود تا به فرزندانشان شنا و تيراندازي و اسب سواري بياموزند.
ما نميدانيم حسن روحاني در قم با چه كساني نشست و برخاست داشته كه ورزش را بي تقوايي ميدانستند و هم مباحثه چه كساني بوده كه احاديث پيامبر در توصيه به ورزش را براي پاسخگويي به آنهايي كه ورزش را خروج از دين ميدانستند، يادآور نشده اند؛ اما خاطرهسازي براي نشان دادن تحجر حوزههاي علميه و تخطئه حوزه براي خوشامد يك اقليت كار خوبي نيست. مشكل حوزههاي علميه در بحث تحجر هيچگاه ورزش نبوده و اگر بدبينانه نگاه كنيم، اين نقل ميتواند تلاشي براي دادن آدرس غلط تحجر باشد؛ تحجري كه امام بهخاطرش فريادها زد و هنوز هم رد آن را ميتوان در حوزه يافت و در منشور روحانيت امام با عنوان مخالفان فلسفه و عرفان شناخته شدند. حوزه علميه اگر قرار بود مقابل ورزش كردن بايستد، علامه طباطبايي در تيراندازي و اسبسواري به مهارتي كم نظير در دوران خودش دست نمييافت.
قديمها نبوديم، اما خاطراتش موجود است و شايد جالب باشد كه بدانيم 12 سال قبل از به دنيا آمدن حسن روحاني، طلبههاي قم با اطلاع رياست حوزه (آيتالله حائري يزدي) واليبال و فوتبال بازي ميكردند و اماممان حضرت روحالله هم در ميان آنان بوده است. به اين خاطره كه سايت جماران از امام خميني نقل ميكند، توجه كنيد: «با مهاجرت به قم تا 1315 كه به تازگي واليبال و فوتبال باب شده بود، ايشان (امام خميني) در اين نوع بازيها به سبك جديد آشنا شدند. چنانكه خاطرهاي طنزآميز در زمينه فوتبال هم به اين نحو از ايشان نقل شده كه يكي از همبازيها نزد مرحوم آيتالله حائري شكايت كرده بود كه آقا روح الله چند بار با توپ به دماغ او زده؛ و امام در پاسخ گفته بودند عمداً كه نميزنم، بلكه هر جا كه توپ را شوت ميكنم، دماغ اين رفيق ما همان جا است.» و البته در همان خاطرات تعداد ورزشهايي كه امام انجام ميدادند، آنقدر زياد است كه خود به تنهايي بر نقل حسن روحاني خط بطلان بكشد: شنا از كودكي، كشتي از كودكي، كوهنوردي از دبستان، سواركاري از كودكي، تيراندازي از نوجواني، دو و پرش از ارتفاع، چوگان و ... واقعاً جلب رضايت عدهاي خاص آنقدر ميارزد كه شأنيت حوزه را تا سطح اتهام خروج از دين به دليل ورزش كردن پايين بياوريم؟
کاسبان ناراضی
سعید لیلاز در ایران نوشت:
«داگلاس نورث» معتقد است گروههای اجتماعی که دارای ظرفیت تولید بی ثباتی هستند تنها زمانی به این کار مبادرت نمیورزند که سودشان از حفظ ثبات، بیشتر از بی ثباتی باشد. با تساهل و تسامح میتوان این دیدگاه را با لایههایی از واقعیت دیروز و امروز عرصه اجتماعی کشور قابل انطباق یافت. فضای سیاسی و رسانهای امروز ما تحتالشعاع مناظره دائم دو طیف بر سر موضوعات مختلف اعم از تعامل با جهان تا خرید هواپیما و استفاده از سرمایه خارجی در اقتصاد ایران است. برخی معتقدند ریشه این بحثها، تفاوت در دانش یا تفاوت برداشت گروههای سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی نسبت به موضوعات مطروحه است. اما من معتقدم که ریشه این بگو مگوها و چالشها، رقابت گروههای اجتماعی برای کسب منابع و منافع بیشتر است.
به عبارت دیگر، نقطه محوری تضاد موجود میان گروههای اجتماعی و سیاسی، نه اختلافهای نظری، که تعیین جایگاه خودشان درقبال مسائلی است که از آن دفاع یا به آن حمله میکنند. مسأله این چالشها، اندیشه و تفاوت رویکردها نیست، بلکه تعیین این واقعیت است که این گروهها در مسائلی چون تعامل با جهان یا خرید هواپیما، چه منافعی را به دست میآورند یا چه چیزی را از دست میدهند.
با سیاستهای دولت در کاهش دست واسطهها در بازرگانی خارجی ایران، سالانه 10 تا 15 میلیارد دلار سود عاید ملت ایران شده است. همچنین با تلاشهای دولت، 10 میلیارد دلار از حجم سالانه قاچاق به کشور کاهش یافته است. کسری تجارت خارجی غیرنفتی ایران که در سال 1390 به حدود 57 میلیارد دلار رسیده بود نیزدر سال 95 حدود 31 میلیارد دلار کاهش یافته و به 26 میلیارد دلار رسیده است.
به این ترتیب، تنها از محل این سه دستاورد برجسته دولت در زمینه مراوده اقتصادی ایران با جهان خارج، 50 تا 55 میلیارد دلار از هزینههای ملت ایران کاسته شده است. این رقم، رانتی بوده است که در سالهای گذشته نصیب برخی جریانها یا دلالان میشده است که اکنون دیگر این رانت وجود خارجی ندارد. علاوه بر این دستاوردها، در خلال سالهای 91 تا 93، سالانه به طور متوسط 3 تا 4 میلیارد دلار فرآورده نفتی وارد کشور میشد که امسال این واردات از یک میلیارد دلار فراتر نخواهد رفت.
همچنین از محل تلاطمهای ارزی سالانه 10 هزار میلیارد تومان سود، نصیب کسانی میشد که میتوانستند از ارز دولتی استفاده کنند که این رانت نیز امروز از میان رفته است. طبیعی است که وقتی دولت یازدهم این رانتها، یعنی رانتهای واردات و واسطهگری تا رانتهای ناشی از تلاطمهای ارزی را از بین میبرد، گروههایی که در سالهای گذشته از این رانتها بهرهمند میشدند، ناراضی باشند و برای بی ثبات کردن کشور تلاش کنند. به عبارت دیگر، مجموعه این دستاوردها که در نهایت به کاهش هزینههای ملی ایرانیان منجر شده است، به این معنی است که همه کسانی که در شبکههای مربوط به این واردات دست داشتند و از واسطهگری برای رسیدن کالاهای خارجی به دست مصرف کننده ایرانی سود میبردند، منافع هنگفتی را از دست دادهاند. بسیار طبیعی است که این جریان یا افراد از وضعیت فعلی کشور، بویژه نحوه تعامل آن با جهان و رفع تحریمها در رنج و ناراحتی باشند. از این رو میتوان گفت کسانی که نان آنان در بی ثباتی و تحریم اقتصاد ایران بوده است، از این ناراضیاند که چرا رانت سالانه 40 تا 50 میلیارد دلاری خود را از دست دادهاند. البته نفع برندگان از تحریمهای ایران، تنها گروههایی در داخل کشور نبودهاند. در کشورهای دیگر، بویژه در چین نیز گروههایی بودهاند که از تحریمهای ایران سود بردهاند.
با نگاهی به مالکیت برخی از بانکهای چینی که در دوره تحریم انحصار کارهای بانکی و نقل و انتقال پولی ایران را در دست داشتند، با سهولت میتوان دریافت که چه کسانی از عادی شدن ارتباط ایران با جهان ناراضیاند. ممکن است منتقدان،استدلال کنند که با سیاستهای گذشته به دنبال استقلال کشور بودند؛ اما واقعیت این است که دولت روحانی است که با صفر کردن واردات بنزین، تبدیل کردن ایران به صادرکننده گازوئیل و رساندن کسری تجارت مواد غذایی از 8 و نیم میلیارد دلار به 3 و نیم میلیارد دلار، بلندترین گامها را به سمت استقلال اقتصادی و سیاسی ایران برداشته است.
شهر بيدفاع
سیدابوتراب فاضل در شرق نوشت:
١- در قانون وظایف و اختیارات شورای شهر، وظایفی برای اعضای شورا پیشبینی و احصا شده که بدون تفسیر موسع از آن، میتوان حکم کرد قانونگذار اختیارات بسیط و فراوانی را در اداره امور شهر، به عهده اعضای پارلمان شهری گذاشته است. صورت جلسات مذاکرات تصویب این قانون نیز نشان میدهد قانونگذار به دلیل دغدغه «مدیریت مشارکتی» و تلاش برای «دموکراتیزهکردن فرایندهای شهری» و تمرین مردمسالاری در سطح خرد جامعه، قانون شوراها را تصویب کرده است.
دغدغه قانونگذار تمرین یک مدیریت مشارکتی مبتنی بر عقلانیت و خرد جمعی بوده است و از این حیث، از انتخاب شهردار تا نظارت بر اجرای مصوبات شورا را در اختیار اعضای پارلمان شهری گذاشته است. در ماده دوم قانون اختیارات و وظایف شورای شهر تأکید شده است: «بررسی و شناخت کمبودها، نیازها و نارساییهای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، بهداشتی، اقتصادی و رفاهی حوزه انتخابیه و تهیه طرحها و پیشنهادهای اصلاحی و راهحلهای کاربردی در این زمینهها برای برنامهریزی و ارائه آن به مقامات مسئول ذیربط» و در ماده سه آمده است: «نظارت بر حسن اجرای مصوبات شورا و طرحهای مصوب در امور شهرداری و سایر سازمانهای خدماتی، در صورتی که این نظارت مخل جریان عادی این امور نگردد» و در ماده هشت این قانون تأکید شده است: «نظارت بر حسن اداره و حفظ سرمایه و داراییهای نقدی، جنسی و اموال منقول و غیرمنقول شهرداری و همچنین نظارت بر حساب درآمد و هزینه آنها» بر عهده شوراست. هزینه شهرداری که هر شش ماه یکبار از سوی شهرداری و به منظور تصویب طرح حدود شهر با رعایت طرحهای هادی و جامع شهرسازی به عهده شورای شهر گذاشته شده است.
٢-مدت زیادی است که شهر تهران و نحوه مدیریت آن از نگاه کارشناسان با نقدي جدی مواجه شده؛ اداره پرهزینه شهر، تخریب باغات و فضای سبز، اتوبانسازی گسترده و تحریک تقاضای مسافرت شهری با وسیله نقلیه شخصی، انحصار در واگذاری پروژهها به نهادهای خاص، عدم رعایت معماری ایرانی- اسلامی در شهرسازی، بارگذاری بیش از حد جمعیتی، گسترش حاشیهنشینی، نبود سرمایهگذاری مناسب در خطوط حملونقل ریلی، مانند مترو و به دنبال آن افزایش ترافیک و آلودگی هوا، برهمزدن بافت محلهای شهر در مناطق اصیل و بیهویتکردن تهران به دلیل اجرای پروژههای عمرانی شهری و همچنین تراکم مشکلات اجتماعی که تألی فاسد و انحراف در سیاستگذاری شهری در چند سال گذشته است، مانند مسئله زنان سرپرست خانوار و همچنین تکدیگری، کودکان کار، معتادان رهاشده و بیسرپرست و کارتنخوابهایی که در سطح شهر هستند، نبود آرامش روانی شهروندان، به واسطه ترافیک و به طور کلی نارضایتی در فرایندهای شهرسازی، مانند برجسازیهای گسترده در مناطق مسکونی یا ساخت مراکز خرید بیشمار در بافت مسکونی از جمله مواردی است که نهتنها به چشم کارشناسان امور شهری میآید، بلکه شهروندان چند صباحی است آنها را با گوشت و پوست و استخوان خود درک میکنند؛ اما این همه ماجرا نیست.
٣- وفق قانون شوراها مهمترین وظیفه اهالی پارلمان شهری، سیاستگذاری صحیح و مبتنی بر مطالبات واقعی شهروندان در یک شهر است. حال پرسش اساسی این است که با وجود نص صریح قانون و مشکلات بهشدت آشکار شهر، پس اعضای شورای شهر کجای این معادله قرار میگیرند؟ مسلما این نحوه اداره و سیاستگذاری شهر، ماحصل جلسات مداوم اعضای پارلمان شهری است و شهردار مجری سیاستهای شورا بوده و هست. پس اگر انحرافی را برای روند سیاستگذاری شهری قائل هستیم، باید ابتدا اعضای شورای شهر پاسخگو باشند و مسئولیت وظیفه خود را بپذیرند. اما در ماههای اخیر و بهویژه بعد از فاجعه پلاسکو که مدیریت شهری در ایجاد و حل آن نقش داشت، اعضای شورای شهر تحرک کلامی یا منازعه مجازی را با مدیریت شهری آغاز کردهاند و از موضعي به مسائل شهر تهران ورود کردهاند؛ به نحوی که گویا در چند سال تصدی مسئولیت نمایندگی مردم در پارلمان شهری، هیچ تصمیمی نگرفتهاند که به وضعیت موجود منتهی شده باشد! آنان چنان جملاتی را توییت میکنند که گویا از روز اول تاکنون در جریان امور شهر نبوده و و اینک به یکباره «برج»هایی را دیدهاند که خطرناکاند! آن دیگری فریاد برمیآورد که حسابهای دریافتی شهرداری شفاف نیست و آن یکی از مدیریت بحران در پلاسکو انتقاد كرده و از شهروندان میپرسد چرا بودجه آتشنشانی به طور کامل پرداخت نشده است! این همه البته به انتخابات ربطی ندارد؛ اگرچه فرصت زیادی تا برگزاری آن نمانده است! جالبتر اینکه حتی عدهای از این اهالی زحمت منازعه کلامی را هم به خود نمیدهند و در مهمترین چالشهای شهری حتی در صفحات مجازی نیز حضور ندارند و این زمانی دردناکتر است که این جماعت به دليل منتسبكردن خود به يك جريان سياسي، ميگويند میراث شکوهمند دوران اصلاحات (اجرای قانون شوراها) را راهبری میکنند. این گزارهها نافی بیمسئولیتی اصولگرایان شورای شهر نیست.
٤- براین سیاق حق است بدانیم و بخواهیم که چرا سیاستگذاری شهری به این روز افتاده است؟ پایتخت ایران، باید محل توجه جدی شهرسازان، پارلمان شهری و مدیریت شهری قرار میگرفت. منازعه کلامی و تحرک مجازی هیچکدام گزارهای وافی به مقصود در مسیر سیاستگذاری شهری نیستند. کلانشهری مانند تهران، نیازمند برنامهریزی مدرن در حوزه شهری است. ایجاد چهرهای مدرن و اصیل از هویت ایرانی–اسلامی در شهر تهران ضرورت این نکته را آشکار میکند که پرداختن به شهر تهران باید فارغ از منازعات کلامی و با تمرکز بر ترسیم چشماندازی پایدار در نقشه راه شهر تهران و استفاده از تجارب جهانی در مدیریت شهری این کلانشهر مهم، در دستور کار اهالی پارلمان شهری قرار میگرفت تااینک تصویری واضحتر از فرایند سیاستگذاری شهری در تهران پیشِرو داشته باشیم که متأسفانه اینگونه نشد.