به گزارش خبرنگار سرويس جهاد و مقاومت مشرق چهار قسمت از خاطرات ابوداود از مبارزان کهنه کار فلسطيني متشر گرديده که قسمت پنجم آن از نظر خوانندگان مي گذرد
مجري: در اين زمان چه وقت با ياسر عرفات ديدار کرديد؟
محمد داود عوده: من در شمال بودم، در آن موقع به يک ماشين لندرور نياز پيدا کرديم، البته با ماشيني که از کويت آورده بودم اين ور و آن ور مي رفتيم، اما آن ماشين ديگر به درد نميخورد و به يک لندرور نياز بود. دستورش را به فرمانده بخش دادم تا به عمان برود و يک ماشين بياورد..
مجري: فرمانده بخش در آن زمان چه کسي بود؟
محمد داود عوده:"ابو سامي" و" ابو عابد" در آن زمان مسئول بخش بودند ... به عمان رفتم و از فرمانده بخش نامهاي در اين زمينه گرفتم، براي گرفتن ماشين آن را به ابو عمار دادم، او فکر کرد من ميخواهم از اين ماشين استفاده شخصي کنم، به من گفت تو ياغي و اخلالگر شمال هستي، گفتم من اخلالگر نيستم و خود را معرفي کردم و گفتم به پول نيازي ندارم و براي گرفتن پول يا باج به اينجا نيآمدهام، تاکيد کردم، که آني که فکر ميکند نيستم، هرقدر من بر صحبتهايم تاکيد مي کردم، او نميپذيرفت، صدايش ديگر بالا رفته بود، به او گفتم گوش کن...
مجري: با صداي بلند چه ميگفت؟
محمد داود عوده: او دقيقا با چيزي مخالفت نميکرد، يک سري حرفهاي پوچ و بيمورد ميزد، گفتم: گوش کن من نميتوانم بپذيرم کسي حرمت و شخصيتم را زير را پا بگذارد، من از کويت به اينجا آمدم تا از حرمت و شخصيتم دفاع و آن را حفظ کنم، براي همين در مورد اين دو چيز هيچ وقت معامله نميکنم، چون فکر ميکنم هر وقت دست به اين کار بزنم، ديگر يک مبارز و رزمنده نيستم و من اين را نميپذيرم. در آن موقع بود که ابو اياد وارد شد و کمي جو را عوض کرد و آرام نمود، هنوز کارم در شمال تمام نشده بود ...
مجري: اين ديدار در سال 68 اتفاق افتاد؟
محمد داود عوده: بله 68
مجري: آيا اين برخورد بعدها حساسيتهاي دائمي و هميشگي ميان شما و ياسر عرفات بوجود نيآورد؟
محمد داود عوده: از جانب من نه، اما در مورد ياسر عرفات نميدانم، در مورد خودم بايد بگويم، من در اين ماجرا بيتقصير بودم، البته چنين برخوردهايي در تمام جنبشها چه انقلابي و چه غير انقلابي رخ ميدهد، اينکه ميان دو نفر با يکديگر اختلاف نظر پيدا کنند.
مجري: اما در اينجا موضوع اختلاف دو نفر نيست، چون در اين مسئله شما سرباز بوديد و او فرمانده جنبش فتح، بنابراين شما هم رتبه نبوديد..
محمد داود عوده: بله کاملا درست است، من سرباز بودم و بايد از دستورات اطاعت ميکردم، اما نه دستوراتي که حرمت و شخصيت مرا زير پا بگذارند. منظورم اين است که درست نيست يک فرمانده در مورد کسي راست يا دروغ بشنود که او ياغي و اخلالگر است و سپس بيآيد و رو در رو اين حرف را به او بزند. من نيز فرمانده بودم و شرايطي راپشت سر گذاشتم که ممکن بود در آن يک سرباز از اين نوع براي کاري به من مراجعه کند و من گزارشاتي از او به دستم رسيده باشد، اما اينگونه با او برخورد نميکردم. بلکه خيلي رک و پوست کنده و در کمال آرامش سنگهايم را با وا ميکندم.
مجري: به نظر شما چه کسي به ياسر عرفات خبر داده بود که تو ياغي و اخلالگر هستي و ميخواست ميان شما را برهم بزند؟
محمد داود عوده: نميدانم، شايد اصلا کسي به او خبر نداده بود، منظورم اين است که واقعا نمي دانم و دنبالش نرفتم ببينم دليل اين برخورد ياسر عرفات چه بود.
مجري: اما بالاخره شما بعدش واقعا ياغي و اخلالگر شدي.
محمد داود عوده: شايد پس از آن دوره اين حرف شما بر من منطبق باشد، اما در آن زمان و در آن موقع نه..
مجري: چه مناطقي دقيقا در دست شما بود و حوزه کاري شما بشمار ميآمد؟
محمد داود عوده: اربد .. منطقه اربد و الاغوار (دشتها) که همجوار اربد بود، در آنجا صحنههاي بسياري از فداکاري و از خودگذشتگي رزمندگان فلسطيني را ديدم..
مجري: بعضي از آنها را به ياد داري؟
محمد داود عوده: بله يادم ميآيد من و مجيد روزي از فرمانده يکي از پايگاهها( دقيقا يادم ميآيد؛ "پايگاه التجمع" بود)، بازديد کرديم. در آن زمان "ناصر يوسف" فرمانده آن پايگاه بود، او اکنون سرتيپ است، هنگام بازديد او را ديدم که در حال آماده کردن يک ماشين گشت زني بود تا آن را براي گشت در مناطق اطراف رودخانه گسيل کند. در همان زمان يک ماشين ديگر که عملياتي را در همان منطقه رود انجام داده بود به پايگاه مراجعت کرد، جواني در ماشين بود که او را شناختم، کويتي بود و چون من او را از کويت به اردن فرستاده بودم، وقتي مرا ديد به خوبي شناخت، مرا در آغوش گرفت، از من خواست از فرماندهاش بخواهم او را دوباره به منطقه عمليات بازگرداند، گفتم تو خستهاي و تازه از راه رسيدهاي، گفت که خسته نيست و ميخواهد دوباره در عملياتي ديگر شرکت کند، پافشاري کرد، در اين زمينه همانطور که خواسته بود با ناصر حرف زدم، او هم پذيرفت. رفتم تا اين خبر را به او بدهم، وقتي رسيدم و نگاهي به پاهايش انداختم، ديدم تقريبا او پابرهنه است و از کفشي که به پا داشت ديگر چيزي باقي نمانده. از مجيد خواستم پوتينهايش را درآورد و در ماشين بنشيند تا بعد از مراجعت پوتين ديگري تهيه کند. پوتين را به جوان کويتي دادم، او در عملياتهاي بسياري شرکت کرد و در يکي از آنها به شهادت رسيد، خدا او را بيامرزد. اين نشان ميدهد آنها چقدر آماده فداکاري و ازخودگذشتگي بودند. ميخواهم بگويم، در آن زمان مقدسترين هدف براي يک رزمنده ، گذشتن از رود اردن و جنگيدن با دشمن صهيونيستي بود.
مجري: در آن دوره و پس از جنگ کرامه، از سال 68 تا 70 تعداد رزمندگاني که به عمان ميآمدند،به شکل قابل ملاحظهاي افزايش يافت. گردانهاي فلسطيني هم افزايش يافته بودند و تقريبا تمام کشورهاي عرب همجوار فلسطين داراي گردانهايي بودند که از آنها حمايت ميکردند، ممکن است تصويري از گردانهاي فلسطيني فعال در اردن طي دوره 68 تا 69 به ما ارائه دهيد؟
محمد داود عوده: فاجعه در آن زمان تعدد و کثرت سازمانهاي کوچک بود. هر روز ميشنيديم يک سازمان جديد تشکيل شده. هر کس ميتوانست 10 تفنگ و يک چادر جفت و جور کند، ميآمد و با زدن آن چادر و آوردن 10نفر اعلام ميکرد که يک سازمان تشکيل داده است. اما در آن زمان سازمان اساسي و مهم همان فتح بود، هم چنين بايد از سازمان "صاعقه" نام ببرم که سوريه و حزب بعث اين کشور از آن حمايت ميکرد.
مجري: در آن زمان رهبر صاعقه چه کسي بود؟
محمد داود عوده: برادر "باطي الجمعياني" که از افسران مليگراي اردن بود، او صاعقه را تحويل گرفت. مرد بسيار شجاع و وفادار و مخلصي بود، اکنون در اردن زندگي ميکند، غير از آن بايد از جبهه مردمي نام ببرم که در آن زمان جبهه مردمي کنوني و جبهه دمکراتيک و احمد جبرئيل را توامان دربرميگرفت.
مجري: يعني جبهه مردمي سه جبهه را دربرميگرفت؟
محمد داود عوده: احمد جبرئيل کاملا به آنها نپيوسته بود،با آنها و در کنار آنها بود.
مجري: فرماندهي جبهه بهعده چه کسي بود؟
محمد داود عوده: "جواد الحبشي"
مجري: چه گرايشي داشت، چپ مارکسيستي؟
محمد داود عوده: چپ بود، اما مارکسيستي نه، بعدها مارکسيستي شد، غيراز آن و در اواخر سال 69 جبهه عربي نيز تشکيل شد، توسط عراق حمايت ميشد، در واقع چون ديدند، صاعقه را سوريه تشکيل داده عراق نيز جبهه عربي را تشکيل داد.
مجري: چه کسي فرمانده جبهه عربي بود؟
محمد داود عوده: فردي به نام "عبد الجبار" او نيز از افسران پيشين ارتش اردن و از مليگرايان اردني بود، اما بعدها اختلافاتي در جبهه بروز کرد و فردي به نام "عبدالرحيم" و چند نفر ديگر فرماندهي جبهه را بدست گرفتند.
مجري: پس از آن هم اين جبهه از بعث عراق تبعيت کرد؟
محمد داود عوده: بله
مجري: به اين ترتيب بعث سوريه از صاعقه حمايت ميکرد و جبهه مردمي که چپگرا بود و جنبش فتح که مابين آنها بود. از بعد فکري و ايدئولوژيک چگونه ميتوان جنبشهاي اين دوره را طبقهبندي کرد؟
محمد داود عوده: نميتوان گفت که فتح از چه فکر و ايدئولوژيي تبعيت ميکرد، چون همه جور آدم از همه نوع فکر و انديشه و ايدئولوژي در آن وجود داشت، شايد بتوان گفت راستگرا بود..
مجري: نمي توان گفت اسلامگرا بود، چون گفته ميشد، ابو اياد از اخوان المسلمين بود..
محمد داود عوده: چرا چون پايگاهي داشتيم که براي مدتها در کنار ما بود و با ما مي جنگيد و از آن اخوان المسلمين بود.
مجري: اسلامگرا بودند؟
محمد داوود عوده در اواسط دهه 1970 ميلادي
محمد داود عوده: بله، پايگاه "الشيوخ" نام داشت تا بعد از سپتامبر هم اين پايگاه برقرار بود و فعاليت ميکرد، اما پس از آن منحل شد، براي همين نميتوان گفت جريان و گرايش فکري و ايدئولوژيک خاصي در فتح حاکم بود، در واقع يک تجمع ملي-مردمي بود و مردمي بودن گرايش غالب بر آن بود، يعني ملي-عربي-چپگرا، فقط بعثيها بودند که گرايش مليگرايي آنها بر همه عيان و آشکار بود، اما مشکل اساسي در آن زمان در اين سازمانها نمود پيدا نميکرد، مشکل اينجا بود که هر کس مي توانست 10 يا 12 نفر جمع کند، يک سازمان تشکيل ميداد تا اين که حوادث 4 نوامبر بوقوع پيوست.
مجري: 4/11/68 . ميتوانيد بطور خلاصه به ما بگوييد، چه شد؟
محمد داود عوده: ارتش اردن تلاش کرد، کنترل عمان را بدست گيرد، برخي از جريانها و گروهها و بالطبع تمام مردم مقابل ارتش ايستادند و مانع استيلاي آن بر شهر شدند، البته ارتش ادعا نکرد که ميخواهد عمان را تصرف کند، بلکه گفت آمده تا اخلالگران را سرکوب کند که منظورش سازمان "طاهر بابلان" بود..
مجري: طاهر بابلان تابع چه کسي بود؟
محمد داود عوده: طاهر بابلان به تنهايي خود يک سازمان به نام خود داشت..
مجري: نام سازمانش طاهر بابلان بود؟
محمد داود عوده: نه نامش آنگونه که به ياد ميآورم، "آزادي فلسطين" بود، چنين چيزي
مجري: از کجا تامين ميشد؟
محمد داود عوده: از کمکها مردم، طاهر بابلان يک افسر بازنشسته ارتش سوريه بود. او تمام حوادث چهارم نوامبر را برعهده گرفت، به همين دليل دولت اردن بر تسليم شدن وي از ترس اثرگذاري بر وحدت ملي تاکيد داشت، در آن زمان بود که فتح و مي توان گفت براي اولين بار در طول فعاليتش تصميم گرفت يک فعال در قضيه فلسطيني را به دولت اردن تحويل دهد، حال هر که مي خواهد باشد.
مجري: يعني او قرباني شد؟
مجري: چند رزمنده در اختيار داشت؟