مبحث چهارم: سیاست خارجی روسیه به تفکیک کشورها
برخی کشورها جایگاه ویژهای در سیاست خارجی روسیه دارند، این موضوع به عوامل ایدئولوژیک، اقتصادی یا سیاسی باز میگردد که تمامی این عوامل تحت چارچوب منافع روسیه تعریف میشوند.
الف: سیاست خارجی روسیه در قبال بحران سوریه:
از زمان آغاز بحران سوریه در سال 2011 ، روسیه حمایت خود از دولت این کشور را اعلام و مداخله خارجی در امور داخلی سوریه را رد کرد. بحران سوریه در شرایط کنونی به اولویت اصلی سیاست خارجی روسیه تبدیل شده است.
عوامل زیادی برای حضور فعال روسیه در بحران سوریه وجود دارد که ازجمله آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- سوریه چهارمین جایگاه را در واردات سلاح روسیه دارد.
2- وجود پایگاه دریایی روسیه در بندر طرطوس در سواحل مدیترانه.
3- تجربه منفی روسیه در پرونده لیبی که باعث سرنگونی معمر القذافی یکی از متحدان این کشور شد.
4- موقعیت ژئواستراتژیک سوریه که فضای حیاتی برای روسیه در دریای مدیترانه به شمار میرود.
5- تلاش روسیه برای ایجاد نظام چند قطبی در جهان و تبدیل شدن به یکی از عناصر فعال در این نظام.
6- سقوط دولت بشار اسد فشارها بر ایران و حزبالله لبنان را افزایش داده و باعث میشود روسیه محل نفوذ مهمی در منطقه خاورمیانه را از دست بدهد.
انگیزههای روسیه برای حمایت از متحد سوری خود در ابعاد نظامی و امنیتی و سیاسی شامل موارد بالا است. از همین منظر میبینیم که بسیاری از طرفهای بینالمللی و منطقهای در بحران سوریه حضور دارند. از یک طرف روسیه و چین و ایران را میبینیم که از بشار اسد حمایت میکنند و در طرف دیگر آمریکا و عربستان و ترکیه و قطر و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس و اتحادیه اروپا و برخی دولتهای غربی را میبینیم که از گروههای مسلح معارض دولت سوریه و گروه های تروریستی مسلح شامل داعش و النصره در برابر دولت اسد حمایت می کنند. بعد از افزایش درگیریها در سوریه بشار اسد خواستار حمایت نظامی روسیه از سوریه شد. در همین رابطه نظام روسیه به ولادیمیر پوتین رئیسجمهور این کشور اجازه حضور نیروهای نظامی خود در داخل سوریه را داد. به این ترتیب بود که مسکو تصمیم به مداخله نظامی برای مقابله با گروه تروریستی داعش گرفت. این مداخله برای حمایت از دولت بشار اسد و حمایت از منافع استراتژیک خود در سوریه بود. مسکو میدانست که سوریه آخرین منطقه تحت نفوذ این کشور در آبهای گرم است و روسیه منافع اقتصادی زیادی در سوریه دارد.
نقش روسیه در شورای امنیت
روسیه مواضع آشکار و صریح در برابر تلاشهای آمریکا و فرانسه و متحدانش برای مداخله در امور داخلی سوریه اتخاذ داشت و اصرار میکرد که این مردم سوریه هستند که باید به تنهایی روند آینده کشور خود را تعیین کنند. شکی نیست که ثبات قدم روسیه در مواضع خود نسبت به بحران سوریه مانند ایستادگی در برابر بحران اوستیای جنوبی در سال 2008 دلایل و سیگنالهای خاص خود را دارد. در این شرایط رسیدن به سازشی برای حل بحران سوریه نیازمند عقبنشینیهایی ولو محدود از سوی واشنگتن است. اعتراضات مسکو نسبت به نظام موجود جهانی تنها در زمینه تمامیت دولتها و عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر نمیشود ، بلکه میزان صداقت غرب را نیز شامل میشود که انتظار میرود به عنوان یک شریک مساوی و برابر به دیدگاهها و منافعش احترام گذاشته شود، اما پیمان آتلانتیک شمالی از مجوز اعطا شده از سوی شورای امنیت برای حمایت از غیرنظامیان لیبی سوء استفاده کرده و عملیات نظامی گستردهای را در این کشور آغاز کرد که باعث ناامیدی جدی روسیه شد.
روسیه برای اینکه تجربه لیبی تکرار نشود، در برابر هر نوع تلاشی برای بینالمللی کردن موضوع سوریه ایستادگی نموده و همواره تحریمهای بینالمللی و تحریم های یک سویه از سوی آمریکا و اروپا را رد کرد. در همین رابطه روسیه با همکاری چین قطعنامه شورای امنیت در تاریخ 14 اکتبر را که هدف از آن محکوم کردن دولت سوریه بود ، وتو کرد. پیش نویس ارائه شده از سوی روسیه و چین به شورای امنیت شامل احترام به تمامیت ارضی و سلامت منطقهای سوریه و رعایت عدم مداخله در امور کشورهای دیگر از جمله مداخله نظامی و حفظ وحدت ملت سوریه و جلوگیری از تقابل با آن بود. این دو کشور خواستار برگزاری گفتگوهای متوازن و فراگیر برای تحقق ثبات و وفاق ملی در سوریه شدند.
نقش وزارت خارجه روسیه در بحران سوریه
وزارت خارجه روسیه نقش عمدهای در بحران سوریه ایفا کرده و تأکید نمود که این بحران هیچ راهحل سیاسی جز در سایه ریشهکن کردن تروریسم ندارد. روسیه در همین رابطه حضور نظامی خود در سوریه را تقویت کرد. این در حالی است که ایران و حزبالله لبنان نیز از دولت بشار اسد پشتیبانی میکردند. سیاست خارجی روسیه نقش اساسی در آرام کردن افکار عمومی از طریق برگزاری نشستهای ژنو 2 و 3 داشت که برای حل و فصل بحران سوریه تشکیل شده بود. مسکو در این زمینه اعلام کرد که تنها بعد از ریشهکن کردن تروریسم و رسیدن به راهحل سیاسی است که میتوان در رابطه با آینده بشار اسد تصمیم گرفت. آمریکاییها مخالف حضور نظامی روسیه در سوریه بودند و مدعی میشدند که این حضور نظامی باعث هدف قرار گرفتن غیر نظامیان و مخالفان دولت میشود، این در حالی بود که سیاستمداران روسی تأکید دارند که حملات نظامی آنها تنها تروریسم را هدف قرار میدهد. در عین حال رایزنیهای دایمی بین پوتین و اوباما در رابطه با آینده بشار اسد وجود داشت. رایزنیهای چهارجانبه بین وزرای خارجه ترکیه و عربستان و آمریکا و روسیه در وین با هدف بررسی آینده بحران سوریه در همین رابطه برگزار شد. سرگئی لاورف وزیر خارجه روسیه در این نشست از آغاز گفتوگوهای سوری با مشارکت هیئتی به نمایندگی از دولت این کشور و معارضان مسلح و معارضان ملی با پشتیبانی کشورهای خارجی خبر داد.
ب: سیاست خارجی روسیه در قبال خیزشهای عربی
قبل از پرداختن به این موضوع لازم است نسبت به ماهیت منافع روسیه در منطقه عربی شناختی حاصل شود. منافع روسیه در بخش گستردهای از این منطقه شامل منافع حیاتی است.
1- ماهیت منافع روسیه در منطقه خاورمیانه:
ارزش جغرافیایی و استراتژیک منطقه خاورمیانه باعث شده سیاست روسیه این منطقه را در درجه اول اولویتها و توجهات خود قرار دهد ، چرا که هیچ نظام جهانی نمیتواند بدون در نظر گرفتن این منطقه استراتژیک که قلب جهان به شمار میرود ، تشکیل شود. مراکز موازنه های قدرت همواره در این منطقه قرار داشته است ، لذا روسیه اعتقاد دارد که امکانات و میراث این کشور در منطقه سکوی پرتاب سیاسی برای ایفای نقش و ترسیم گرایشهای کنونی این کشور برای رزرو موقعیت برجسته در نقشه دنیای جدید است.
به این ترتیب روسیه میبایست قبل از ورود به منطقه ملتهب خاورمیانه ، از طریق سوریه به عنوان گذرگاه شمالی مشرق عربی و از طریق ترکیه به عنوان پل ارتباطی بین شرق و غرب و از طریق ایران به عنوان گذرگاه شرقی منطقه عربی به این منطقه نفوذ کند. اهمیت این منطقه که شامل سه بخش جغرافیایی در کنار یکدیگر است، هنگامی افزوده میشود که حجم حضور آمریکا در قلب و اطراف آن (عراق و افغانستان) را می بینیم. البته در این میان نباید موجودیت رژیم صهیونیستی را نادیده گرفت. در همین رابطه ماریانا بلینکا میگوید که سیاست کنونی مسکو به عنوان یک میانجی هوشیار بین طرفهای متخاصم نیست، هدف این کشور تقابل با هر کدام از طرفهای درگیری ها نیست ، بلکه هدف مسکو تحقق ثبات در این منطقه است.
با وجود اینکه مسکو در ابتدای دهه 90 این نقش را به صورت صوری دنبال میکرد، اما نقش این کشور الان بسیار فراتر رفته است. با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در قدرت روسیه و سفرهای مکرر وی به منطقه عربی نقطه تحولی در مناسبات روسیه با کشورهای عربی ایجاد شده و دور تازهای از سیاستهای روسیه در قبال منطقه رقم خورد که براساس آن روسیه جایگاه خود به عنوان شریک اساسی و تأثیرگذار در امور منطقه و مسائل پیچیده آن را پیدا می کند. مسکو همچنین موفق شد بار دیگر مناسبات خود را با متحدان سنتی اش در منطقه براساس مبانی جدید ترسیم کند ، علاوه بر اینکه مواضع مسکو در قبال بسیاری از مسائل منطقهای و بینالمللی با وضوح و شفافیت بیشتری همراه شد و همین موضوع به رهبران این کشور اجازه داد که دیدگاههای شفافی را برای اولویتهای ملی خود ترسیم کنند. این رهبران قدرت اجرایی سیاستها و مدیریت تبعات آن را داشته و با بهبود شرایط اقتصادی که ایجاد شده بود، موفق شدند سطح روزافزونی از استقلال در سیاست خارجی را برای خود رقم بزنند.
روسیه تازه اوضاع خود در منطقه را سر و سامان بخشیده بود که خیزش های عربی در جهان عرب شروع شد و همزمان با پایان سال 2010 انقلاب در تونس آغاز شد که به مصر ، لیبی و یمن و بحرین و سایر کشورهای عربی کشیده شد. این خیزشها فرصتها و چالشهایی را در برابر روسیه ایجاد کرد. خیزش های مردمی باعث از بین بردن ارتباط سنتی بین نخبگان حاکم با آمریکاییها در برخی کشورها شد ، اما در برخی کشورهای دیگر موفق شد دشمنی سنتی آنها با آمریکا را پایان دهد.
2- مواضع روسیه نسبت به انقلابهای عربی: مواضع روسیه در قبال انقلابهای عربی شاهد تغییرات گستردهای بود و همین موضوع سطح منافع و نقش مورد توجه روسیه در منطقه خاورمیانه و ماهیت تعامل این کشور با متغیرات و حوادث بوجود آمده در نتیجه این انقلابها را نشان میدهد. مواضع روسیه نسبت به انقلابهای عربی همراه با ملاحظه کاری نسبی و تفکر زیاد بود که به کندی در واکنش نشان دادن این کشور منتهی شد. به گونهای که روسیه تا زمان روشن شدن واقعیت حوادث ، از واکنش نشان دادن به آنها خودداری کرده و سکوت اختیار میکرد. این موضوع را در قبال تحولات تونس و مصر میتوان مشاهده کرد.
اول: تونس: کسانی که مواضع روسیه را دنبال میکردند، میدیدند که مقامات روسیه در ابتدا توجه کافی به حوادث تونس نشان نمی دادند، اما در ادامه مانند بسیاری از کشورهای دیگر با سرنگونی ناگهانی زینالعابدین بن علی در 14 ژانویه 2011 غافلگیر شدند. به این ترتیب بود که مسکو تحرکات خود را به صورت مثبت آغاز کرده و از تغییر دموکراتیک در تونس استقبال کرد و سقوط دولت گذشته این کشور را اولین گام در مسیر ایجاد موضع سیاسی خاص این کشور قرار داد. این اوضاع به صورت واضح در سخنرانی دمیتری مدودویف رئیسجمهور وقت روسیه در اجلاس جهانی دافوس در 26 ژانویه 2011 قابل توجه بود که گفت دولتها باید در آفریقا یا اروپا یا آمریکای لاتین در کنار جوامع خود برای ایجاد رشد و توسعه وارد عمل شوند.
از این اظهارات دو نکته در رابطه با مواضع مسکو میتوان برداشت کرد، اول اینکه مسکو از تغییر دموکراتیک ایجاد شده در تونس حمایت میکند. این موضع همراه با مواضع غرب در قبال این تحولات بود. اما نکته دوم اینکه کلماتی که در این سخنان مورد استفاده قرار گرفت و اشاره غیرمستقیم به نظم و حاکمیت در آفریقا و اروپا و آمریکای لاتین داشت، میتواند به عنوان هشداری از بادهای تغییر مورد توجه قرار گیرد که در تمامی جهان وزیدن گرفته و خاکسترهای آن در منطقه خاورمیانه پراکنده شد.
دوم: مصر: تحولاتی که در مصر به وقوع پیوست، با توجه بیشتری از سوی روسیه همراه بود. مقامات روسی در ابتدای حوادث مصر اظهاراتی را مطرح میکردند که از نارضایتی و انتقاد مخفیانه آنها نسبت به روند اعتراضات حکایت داشت، آنها نسبت به این تغییرات ایجاد شده در نتیجه این انقلاب ترس و نگرانی داشتند. مدودوف در همین رابطه گفت که باید به تصمیمی مسالمتآمیز در رابطه با مواضع مصر رسید. این موضوع نشان دهنده نگرانی این کشور از روند تحرکات مردمی در مصر بود.
جالب اینجا بود که احتمال میرفت سقوط دولت حسنی مبارک فرصتی برای دولت روسیه به شمار رود که این کشور مناسبات خود را با مصر و ملت آن ساماندهی کند و در تولد نظام جدید متفاوت با دولت گذشته این کشور سهیم باشد، دولت مصر مناسباتی متمایز با مسکو نداشت و تمامی برگههای خود را از زمان ریاست جمهوری انور سادات در اختیار آمریکا قرار داده بود، با این وجود مقامات روس تصور میکردند که دولت مصر همچنان بر سر قدرت باقی خواهد ماند ، لذا ارتباطات خود را با حسنی مبارک تا زمان برکناری وی از قدرت قطع نکردند. بعد از پیروزی انقلاب مصر، مقامات مسکو مواضع خود را در قبال این انقلاب تغییر داده و از انقلاب مصر حمایت کردند و تمایل خود را برای همکاری با دولت جدید این کشور نشان دادند.
ج: لیبی: مواضع روسیه در قبال انقلاب 17 فوریه لیبی همراه با شک و تردید و بازدارندگی بود، روسیه بارها مخالفت خود را با هر تصمیم بینالمللی در رابطه با لیبی اعلام کرد، چرا که میترسید هر نوع مداخله نظامی در لیبی به وارد کردن این کشور در جنگ داخلی منتهی شود و عناصر تندرو در آن روی کار بیایند و دامنه های جنگی را گسترش دهند که چندین دهه ادامه داشته باشد. این موضوع از زبان دیمیتری مدودوف مطرح شده بود. ولادیمیر پوتین نخست وزیر وقت روسیه نیز تأکید کرد که مداخله خارجی در لیبی به روی کار آمدن عناصر تندروی اسلامی منتهی خواهد شد و تأثیر منفی بر منطقه از جمله منطقه شمال قفقاز خواهد داشت. لذا روسیه شورای ملی انتقالی ایجاد شده در روز 27 فوریه را به عنوان نماینده مشروع ملت لیبی به رسمیت نشناخت. این کشور همچنین وارد ائتلاف جنگی بر ضد لیبی نشد، ائتلافی که حدود 40 کشور به آن پیوسته بودند و نمایندگانی از سازمان ملل و اتحادیه عرب و اتحادیه آفریقا نیز در آن حضور داشتند.
مدودوف در عین حال اعلام کرد که دولت قذافی مشروعیت خود را از دست داده و باید از قدرت کنار برود. مسکو در عین حال حضور قذافی در این کشور در صورت برکناری را رد کرد. این کشور همچنین با قطعنامه شماره 1970 شورای امنیت موافقت کرد و بر ضد قطعنامه 1973 این شورا نیز وارد عمل نشد و آن را وتو نکرد. مسکو به این ترتیب هم به صورت غیرمستقیم از انقلابیون لیبی حمایت کرد. این کشور در عین حال از مداخله نظامی کشورهای خارجی در لیبی در روز 21 مارس 2011 انتقاد کرد و و آن را جنگ صلیبی توصیف کرد.
در نتیجه روسیه، شورای ملی انتقالی لیبی را به عنوان یکی از طرفهای مذاکره و شریک در روند مذاکرات در زمینه آینده لیبی به رسمیت شناخت، دیمتری مدودوف در سخنرانی خود در جلسه سران گروه هشت در روز 27 می اعلام کرد که قذافی باید از قدرت کنار برود. وی از آمادگی مسکو برای میانجگری بین مقامات لیبی و انقلابیون خبر داد، روندی که با حضور نمایندگان دولت لیبی و مخالفان آغاز شد و نشستهای متعددی بین میخائیل مارگیلوف فرستاده ویژه رئیسجمهور روسیه در امور همکاری با کشورهای آفریقایی با نمایندگان شورای انتقالی و نخست وزیر لیبی و وزیر خارجه این کشور در ژوئن سال 2011 برگزار شد.
با وجود اینکه بسیاری از دولتهای عربی و خارجی بلافاصله پس از رسیدن انقلابیون به طرابلس، شورای انتقالی را به عنوان حاکمیت مشروع در این کشور به رسمیت شناختند، اما مسکو تاخیر قابل ملاحظهای در این زمینه داشت. وزارت خارجه روسیه اعلام کرد که اوضاع در لیبی همچنان مبهم است. رئیسجمهور روسیه نیز گفت که با وجود موفقیتهای انقلابیون و حمله آنها به طرابلس ، همچنان قذافی و حامیانش نوعی از نفوذ و قدرت نظامی را برای خود حفظ کردند، همچنان دو حاکمیت در لیبی روی کار است و روسیه برای رسیدن به توافق در زمینه آتشبس بین دو طرف متخاصم حساب می کند.
نهایتا مسکو در اول سپتامبر 2011 شورای انتقالی لیبی را بهعنوان تنها نماینده ملت لیبی و گروه حاکم در این کشور اعلام کرد. در حال حاضر نیز دولت لیبی از روسیه میخواهد که ارتش این کشور را تأسیس کرده و ممنوعیت ارسال سلاح به لیبی را رد کند.
د: یمن: روسیه مانند غرب مناسبات خود را با تمام طرفهای معارض و احزاب مختلف در یمن حفظ کرده است و هیچ مداخلهای برای سنگین کردن کفه معادلات به نفع یکی از طرفها انجام نمیدهد. سرگئی لاورف وزیر خارجه روسیه در آوریل سال 2011 از احزاب مخالف در یمن خواست تا به راه حلی برای بحران این کشور برسند. وی در اوایل ژوئن خواستار پذیرش سند شورای همکاری خلیج فارس برای خروج از بحران شد، سندی که خواستار برکناری علی عبدالله صالح رئیسجمهور مخلوع این کشور و اطرافیانش در مقابل ایجاد مصونیت برای آنها بود. مسکو تمایلی به ورود مستقیم در درگیریهای روزافزون داخل جمهوری یمن نداشت و تلاشهای عربستان برای میانجیگری را دنبال می کرد. در نهایت عبد الله صالح به ویژه پس از اینکه در حمله صورت گرفته در روز سوم ژوئن 2011 زخمی شد، از قدرت کنار رفت.
به طور کلی میتوان گفت مهمترین نقاط مشترک رویکردهای روسیه نسبت به خیزشهای عربی شامل موارد زیر است:
- تفاوت توجه و اهتمام روسیه به انقلاب های عربی نسبت به دولتهای مختلف.
- ملاحظه کاری نسبی و کندی در واکنش نشان دادن به این خیزش ها.
- دعوت به کنار گذاشتن خشونت و تأکید بر اهمیت راه حل سیاسی از طریق گفتگوهای ملی.
- اختلاف در سطح حمایت از مقامات حاکم در برابر انقلابیون
- رد مداخله خارجی در روند انقلاب ها
3- موضع سیاست خارجی روسیه نسبت به فلسطین
سیاست خارجی روسیه و مواضع آن در قبال آرمان فلسطین مبتنی بر استراتژی ثابتی در منطقه نیست ، بلکه براساس تعیین اولویتها و سیاستهای این کشور نسبت به متغیرات عرصه بینالمللی دنبال میشود. مسکو صرف نظر از طرفهای حاضر در این درگیری و منافع آنها ، با موضوع فلسطین به عنوان یکی از راهکارهای حفظ حضور خود در منطقه به عنوان یک بازیگر اساسی در سیاست بینالملل رفتار میکند. سیاست بازی که اتحاد جماهیر شوروی در گذشته نسبت به رژیم صهیونیستی در پیش گرفته بود، باعث شد این کشور از موضوع مساوی بودن صهیونیسم با نژادپرستی در سازمان ملل متحد دست بردارند. شوروی بعد از آمریکا دومین کشوری بود که بلافاصله بعد از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در اراضی فلسطین در سال 1948 آن را به رسمیت شناخت. با تغییر حاکمیت روسیه و روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در این کشور و در نتیجه فشارهای قومی احزاب مارکسیست و لیبرال بر دولت در زمینه نقشآفرینی بیشتر در فضای خارجی و مسائل منطقهای ، به ویژه بعد از توقف روند سازش و روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو در سرزمینهای اشغالی و گرایش افکار عمومی صهیونیستها به سمت تندروی و افراط، روسیه جایگاه متمایزی در احیای روند سازش ایفا کرد. روسیه به دنبال تبدیل شدن به شریک بینالمللی برای آمریکا در خاورمیانه و خاور دور بود. از سوی دیگر روسیه به دنبال جذب اقلیت روس یهودی در سرزمینهای اشغالی بود.
دیپلماسی روسیه تلاش کرد نقش میانجی بین فلسطینیها و رژیم صهیونیستی را ایفا کند. در همین رابطه مسکو رسماً روند سازش را از طریق کنفرانس برگزار شده در مسکو در تاریخ دوم اکتبر 2013 میزبانی کرد. ولادیمیر پوتین در آن زمان اعلام کرد که امیدوار است تماسهای مستقیم بین اسرائیل و فلسطین برگزار شود. وی میخواست این تماسها به ایجاد راهحل بلندمدت برای منازعه فلسطینی اسرائیلی تبدیل شود. او معتقد بود در صورتی که طرفهای فلسطینی و اسرائیلی مشتاق رسیدن به راهحل باشند، این اتفاق ممکن است و مسکو آمادگی خود را برای رسیدن به آن اعلام میکند. وی می گفت که نقشی که روسیه میتواند در این میان ایفا کند، نقش تضمین کننده است. در حالی که دو طرف درگیریها باید در زمینه حل و فصل منازعات از طریق ارائه پیشنهادات به توافق برسند و خودشان این توافق را اجرایی کنند.
تلاش پوتین برای رسیدن به حل و فصل این بحران برای حفظ منافع ویژهای است که استراتژی مبتنی بر اولویت منافع اقتصادی مسکو و نفوذ بینالمللی آن، برای این کشور ترسیم کرده و هیچ جایگاهی برای مبانی ایدئولوژیک و فکری سابق در این زمینه قائل نشده اشت. روس ها می خواهند حتی اگر شده به شریک درجه دوم در خاورمیانه و منطقه شرق آسیا تبدیل شوند، این در حالی است که آمریکا در سایه بحران اقتصادی جهانی و فروکش کردن قدرت اقتصادی و مالی خود ، به دنبال گرایش به سمت شرق آسیا است. با این وجود شش ماه بعد از آغاز انتفاضه در اوایل اکتبر سال 2015 ، مواضع مسکو در این زمینه دستخوش تغییر شد. در حالی که سیاست روسیه همواره حوادث بوجود آمده میان دو طرف را به عنوان تنشی معرفی میکند که باید برای جلوگیری از ایجاد چالش در مواضع میدانی بین آنها مورد بررسی قرار گیرد، تحولی در دیدگاههای روسیه ایجاد شد و حملات فلسطینی ها را عملیات تروریستی معرفی کرد. مواضع جدید روسیه در قبال انتفاضه فلسطین از سوی وزارت خارجه این کشور با صدور یک بیانیه در روز 26 اکتبر مطرح شده و مسکو در این بیانیه از نگرانی عمیق خود نسبت به چالشهای روزافزون افزایش موج خشونتها بین طرفین فلسطینی و اسرائیلی خبر داد و خواستار خویشتنداری دو طرف در این زمینه شد.
شاید مواضع روسیه در این زمینه با روش شناخته شده در مواضع کمیته چهارجانبه بینالمللی سازگاری داشته باشد، چرا که روسیه نیز بخشی اساسی از این کمیته است و همواره عادت کرده مواضعی را در پیش بگیرد که آنها را بین فلسطینیها و اسرائیلیها متوازن میداند. وزارت خارجه روسیه اما در روز 9 مارس موضع بیسابقه ای را در بیانیههای دیپلماتیک خود اتخاذ کرد و حملات فلسطینیها بر ضد صهیونیستها را اقدامات تروریستی توصیف کرد و با شدیدترین لحن این حملات را محکوم کرد. سرگی لاورف در پایان مذاکراتی که در روز 23 اکتبر جاری در وین با وزیر خارجه اردن داشت ، نگرانی عمیق خود را نسبت به روند روزافزون تنش در مناسبات بین فلسطین و اسرائیل به ویژه افزایش چالش در قدس شرقی و اماکن مقدس اعلام کرد. لاوروف افزود که عدم سازش در موضوع فلسطین یکی از مهمترین عواملی است که به تروریستها اجازه عضوگیری در میان جوانان را میدهد.
مناسبات با حماس: روسیه شاید تنها قدرت برتر جهان باشد که مناسبات مثبت و گرمی با حماس از زمان پیروزی در انتخابات پارلمانی سال 2006 تاکنون ایجاد کرده است. در همین رابطه اولین هیئت از میان رهبران حماس در مارس سال 2006 به رهبری خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس و تعدادی از رهبران این جنبش به مسکو سفر کرد. در روز سه آگوست سال 2015 نیز خالد مشعل در دفتر کار خود در قطر با سرگی لاورف وزیر خارجه روسیه دیدار کرد. دو طرف در این دیدار موضوعات مربوط به فلسطین توافق و آشتی بین فتح و حماس را بررسی کردند. لاورف در این دیدار از مشعل دعوت کرد به مسکو سفر کند.
روسیه تلاش دارد به یک بازیگر بینالمللی مستقل در دیدگاههای آمریکا تبدیل شود ، همین موضوع عامل اتخاذ مواضع و سیاستهای متفاوت از طرف های دیگر است. این کشور در همین راستا سعی دارد سیاستهای خود را در مسیر منافع طرف فلسطینی نشان دهد. این موضوع در ترسیم سیاستهای جدید این کشور در منطقه خاورمیانه نیز قابل مشاهده است.
با وجود خروج سیاستهای روسیه از کانال آمریکا در منطقه ، اما مناسبات آمریکا با روسیه و اسرائیل با روسیه باعث شده این سیاست ها بیشتر به مانورهایی در راستای خدمت به منافع این کشور در تعامل با غرب تبدیل شود و خدمتی به موضوع فلسطین نکند. سیاست خارجی مسکو در قبال تحولات منطقهای عموما دارای مولفه عدم ثبات است. البته سیاست خارجی روسیه در قبال موضوع فلسطین تابع عوامل دیگری نیز هست که مهمترین آنها مشکلات داخلی روسیه و مناسبات این کشور با اسرائیل و آمریکا و برخی عوامل منطقهای دیگر است.