به گزارش مشرق، رسول نجفیان از 15 سالگی با هنر بازیگری آشنا شد و دورههای مختلف را سپری کرد. وی جزو هنرمندانی است که تا امروز در عرصههای مختلف همچون بازیگری در تئاتر، سینما، تلویزیون، کارگردانی، خوانندگی، موسیقی و شاهنامهخوانی، نویسندگی و... فعالیتهای چشمگیری داشته است.
شروع عشق به هنر از موسیقی
ما ایل بختیاری هستیم و از طایفه هفت لنگ گمار، حتی فامیلی ما گمار بود. همه اجداد من به رسم ایل با هم ازدواج میکردند. تا اینکه مادربزرگم که برای خودش شیرزنی بود به تهران آمد. من هم نتیجه ازدواج فامیلی پدر و مادرم هستم و سال 1330 به دنیا آمدم. بچه میدان حسنآباد هستم و در خانهای قدیمی، بزرگ و زیبا در کنار هموطنان عزیز مسیحی، زرتشتی و... بزرگ شدم، حتی برای سرودن ترانه «رسم زمونه» هم از این خانه الگو گرفتم. جالب است بدانید که ما در آن خانه عاشقانه همسایهها را دوست داشتیم و با هم در مراسمهای یکدیگر شرکت میکردیم. بهعنوان مثال ما به کلیسا میرفتیم و آنها هم در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت میکردند. از کودکی هم از یک دوست ارمنی ساز تنبور را یاد گرفتم و ساز زدن او روی من تاثیرگذار بود و تنها بچهای بودم که با حوصله مینشستم و شنونده ساز زدن او و قصههای ارمنیای که تعریف میکرد، میشدم. از سوی دیگر وقتی مادربزرگم میخواست مرا بخواباند برایم شعرهای مثنوی و شاهنامه میخواند و همین باعث شد تا با موسیقی عجین شوم. عشق من به هنر از موسیقی شروع شد و شیفته موسیقی شدم
خریدن سنتور قرضی
15 سالم بود که علاقهام به بازیگری آغاز شد و در خدمت مهین اسکویی و دیگر استادان، دورههای بازیگری را گذراندم. در کنار تحصیلات تئاتر، مرحوم مهرتاش در لالهزار کلاس رایگان آواز گذاشته بود.
خوشبختانه خانوادهای هنردوست داشتم و همین به من کمک کرد تا با انگیزه بیشتری سراغ موسیقی بروم. پدرم هم بشدت عاشق موسیقی بود و صدای خوبی هم داشت. وقتی علاقه مرا به موسیقی متوجه شد، قرض کرد و برایم ساز سنتور خرید. در کنار این ساز هرازگاهی هم به کلیسا میرفتم و تحت تاثیر موسیقی باشکوهی که در کلیسا نواخته میشد، قرار میگرفتم. آنقدر عاشق پیانو شدم که خواهش کردم ساعتهایی به کلیسا بیایم و پشت پیانو بنشینم. تا اینکه یک روز خانمی که مثل فرشتهها بود با وجود اینکه میدانست من مسلمان هستم، اما به من ساز پیانو را یاد داد.
تحصیل در رشته روانشناسی
دیپلم ادبی دارم و شیفته ادبیات قرن 19. شاید باورتان نشود اما همه آثار چخوف، داستایوفسکی و... را خواندهام. دانشگاه هم در رشتههای موسیقی، ادبیات انگلیسی و روانشناسی قبول شدم. برای ورود به دانشگاه خانم دکتری از ما مصاحبه میگرفت، وقتی متوجه شد که آثار نویسندگان بزرگ دنیا را خواندهام، بسیار شگفتزده شد و به پیشنهاد او روانشناسی خواندم. خیلی این رشته را دوست داشتم، چون هم در کار نویسندگی به من کمک کرد و هم در عالم بازیگری. واقعا عاشق رشته روانشناسی هستم، زیرا در این شاخه علمی را یاد گرفتم که هم به شناخت خودم رسیدم و هم اینکه توانستم به بقیه کمک کنم. از سوی دیگر تحصیل در رشته روانشناسی در تحلیل نقشها خیلی به من کمک کرد.
از موسیقیهای شرقی تا غربی
تئاتر برایم جایگاه خاصی دارد، چون مجمع و همگرایی هنرهاست، اما سینما همه اینها را در دلش دارد و من خیلی به آن علاقه دارم. یکی از فیلم هایم سال 1353 جایزه اول آسیا را کسب کرد. موسیقی، کارگردانی و هدایت بازیگران نیز به عهده خودم بود. مسلما هر فردی با انجام دادن کاری در زندگی آرام میشود و من دیوانه موسیقی هستم و موسیقیهای مقامی از دورافتاده ترین روستاها تا موسیقیهای اروپایی را جمعآوری کردهام و بشدت به آنها علاقه دارم. خیلیها تعجب میکنند که ساز دیوان را به دستم میگیرم و از سوی دیگر درباره موسیقیهای اروپایی هم شناخت دارم و میتوانم تحلیل کنم. هیچ وقت به زندگی شخصی موسیقیدانان کاری ندارم، بلکه به خروجی کار آنها یعنی همان موسیقی توجه میکنم.
اولین اجرای تلویزیون
به لطف حاج آقا انصاریان، مدیر پخش وقت تلویزیون، مجری شدم. البته ابتدا نمیخواستم مجری شوم تا اینکه مرا مجاب کرد این کار را انجام بدهم و خواست ویژه برنامه بعثت را اجرا کنم و به این ترتیب اولین اجرای تلویزیونیام را تجربه کردم. بعد از راه اندازی شبکه پنج، پخش زنده در برنامههای تلویزیون باب شد. باید تاکید کنم که مجریان و مهمانان در روزهای ابتدایی پخش زنده نگران بودند که مبادا تپق بزنند. به یاد دارم در یکی از شبها داوود رشیدی مهمان برنامه بود و در حالی که نیم ساعت به شروع برنامه زمان داشتیم، اعلام کرد که نمیتواند در برنامه حضور داشته باشد. همان لحظه مدیر گروه وقت به من زنگ زد و راهکار خواست. من هم گفتم اجازه بدهید که شعر و آهنگی بخوانم و من همانجا «رسمزمونه» را برای اولینبار در یکی از پخشهای زنده خواندم. برنامه روز جمعه پخش شد و تا روز دوشنبه 35 هزار نامه به شبکه ارسال شد، زیرا در آن زمان ایمیل و فناوریهای امروزی نبود. واقعا انتظار این همه استقبال از ترانه رسم زمونه را نداشتم.
تلویزیون را فراموش نمیکنم
من هر چه دارم از تلویزیون است. برخلاف برخی هنرمندان که حالا مشهور شده اند و تلویزیون را از یاد بردهاند، من چنین دیدگاهی ندارم. متاسفانه بعضی از هنرمندان ما فراموشکار هستند. معتقدم تلویزیون در معرفی من خیلی موثر بود. اگر تلویزیون نبود، مسلما رسم زمونه ماندگار نمیشد، حتی روستاهای دور افتاده هم رسم زمونه را میشناسند. به همین دلیل همیشه خودم را مدیون رسانهملی میدانم. از دوران محمد هاشمی تا کنون در تلویزیون هستم و خوشحالم که این رسانه سکوی پرتاب من بود.
بعد از 65 سال هنوز مستاجرم!
در حال حاضر ساکن ازگل هستم. من هم در 65 سالگی مستاجرم. امیدوارم چشم و همچشمی در میان ما کمتر شود و دست همدیگر را بگیریم . در روز تولدم برای همه مردم ایران آرزوی سلامت دارم.
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر / جدال بر سر دنیای دون مکن درویش/ تو بندهای گله از نیک و بد مکن ای دوست/ که شرط عشق نباشد شکایت از کم و بیش.
دورهمیهای کمرنگ
در گذشته رابطهها رو در رو بود، ولی متاسفانه الان شانه به شانه شدهایم. امکان نداشت در دوران قدیم همسایه از همسایه بی خبر باشد. همه به یکدیگر کمک میکردند و احترام، حرف اول را میزد. ممکن نبود کسی مشکل داشته باشد و اهل محل به یاری او نروند. ولی در حال حاضر دورهمیها کمرنگ شده است. امیدوارم صدا و سیما همچون یک نقال قهار در قهوه خانه، دورهمیهای خوب و صمیمانه را به یاد مردم بیاورد تا مردم از این همه دلهره که این روزها درگیر آن هستند، دور شوند.
نمیتوانم نقش منفی و طنز بازی کنم
شخصیت من طوری است که نمیتوانم نقش منفی بازی کنم و با وجودیکه تا امروز سه یا چهار بار نقش منفی به من سپرده شده است، اما با این حال نتوانستهام چهره یک فرد منفی را بهتصویر بکشم، حتی داوود میرباقری در سریال رعنا بارها به من تاکید میکرد که نقشم منفی است، اما باز هم مثبت بازی میکردم. چند بار هم در سریالهای طنز بازی کردم که نتوانستم نقش طنز را خوب دربیاورم، به همین دلیل نقش هایم در سریالهای طنز جدی درآمده است.
ضمن اینکه مردم خیلی به من انتقاد کردند که به عنوان خواننده و ترانهسرای رسم زمونه، حق ندارم در سریالهای طنز بازی کنم. من بشدت انتقادپذیرم و اگر کسی با من بد حرف بزند، با احترام و ادب برخورد میکنم.
تجربه تله تئاتر با مرحوم پناهی
من قبل از انقلاب چند فیلم ساختم که دیگر به من اجازه کار ندادند، اما به لطف الهی مساله انقلاب پیش آمد و من سال 1360 وارد تلویزیون شدم. اولین کسی بودم که طنزهای چخوف را در شبکه دو با همراهی زندهیاد حسین پناهی کار کردم. به یاد دارم که در آن مقطع هر دوشنبه در شبکه دو تلهتئاتر داشتیم. مرحوم حسین مینوشت و من کارگردانی و بازی میکردم. بالای 40 تله تئاتر برای تلویزیون کارگردانی، نویسندگی و بازیگری کردم.
گفتگوی ما را می خوانید با این هنرمند:
ما ایل بختیاری هستیم و از طایفه هفت لنگ گمار، حتی فامیلی ما گمار بود. همه اجداد من به رسم ایل با هم ازدواج میکردند. تا اینکه مادربزرگم که برای خودش شیرزنی بود به تهران آمد. من هم نتیجه ازدواج فامیلی پدر و مادرم هستم و سال 1330 به دنیا آمدم. بچه میدان حسنآباد هستم و در خانهای قدیمی، بزرگ و زیبا در کنار هموطنان عزیز مسیحی، زرتشتی و... بزرگ شدم، حتی برای سرودن ترانه «رسم زمونه» هم از این خانه الگو گرفتم. جالب است بدانید که ما در آن خانه عاشقانه همسایهها را دوست داشتیم و با هم در مراسمهای یکدیگر شرکت میکردیم. بهعنوان مثال ما به کلیسا میرفتیم و آنها هم در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت میکردند. از کودکی هم از یک دوست ارمنی ساز تنبور را یاد گرفتم و ساز زدن او روی من تاثیرگذار بود و تنها بچهای بودم که با حوصله مینشستم و شنونده ساز زدن او و قصههای ارمنیای که تعریف میکرد، میشدم. از سوی دیگر وقتی مادربزرگم میخواست مرا بخواباند برایم شعرهای مثنوی و شاهنامه میخواند و همین باعث شد تا با موسیقی عجین شوم. عشق من به هنر از موسیقی شروع شد و شیفته موسیقی شدم
خریدن سنتور قرضی
15 سالم بود که علاقهام به بازیگری آغاز شد و در خدمت مهین اسکویی و دیگر استادان، دورههای بازیگری را گذراندم. در کنار تحصیلات تئاتر، مرحوم مهرتاش در لالهزار کلاس رایگان آواز گذاشته بود.
خوشبختانه خانوادهای هنردوست داشتم و همین به من کمک کرد تا با انگیزه بیشتری سراغ موسیقی بروم. پدرم هم بشدت عاشق موسیقی بود و صدای خوبی هم داشت. وقتی علاقه مرا به موسیقی متوجه شد، قرض کرد و برایم ساز سنتور خرید. در کنار این ساز هرازگاهی هم به کلیسا میرفتم و تحت تاثیر موسیقی باشکوهی که در کلیسا نواخته میشد، قرار میگرفتم. آنقدر عاشق پیانو شدم که خواهش کردم ساعتهایی به کلیسا بیایم و پشت پیانو بنشینم. تا اینکه یک روز خانمی که مثل فرشتهها بود با وجود اینکه میدانست من مسلمان هستم، اما به من ساز پیانو را یاد داد.
تحصیل در رشته روانشناسی
دیپلم ادبی دارم و شیفته ادبیات قرن 19. شاید باورتان نشود اما همه آثار چخوف، داستایوفسکی و... را خواندهام. دانشگاه هم در رشتههای موسیقی، ادبیات انگلیسی و روانشناسی قبول شدم. برای ورود به دانشگاه خانم دکتری از ما مصاحبه میگرفت، وقتی متوجه شد که آثار نویسندگان بزرگ دنیا را خواندهام، بسیار شگفتزده شد و به پیشنهاد او روانشناسی خواندم. خیلی این رشته را دوست داشتم، چون هم در کار نویسندگی به من کمک کرد و هم در عالم بازیگری. واقعا عاشق رشته روانشناسی هستم، زیرا در این شاخه علمی را یاد گرفتم که هم به شناخت خودم رسیدم و هم اینکه توانستم به بقیه کمک کنم. از سوی دیگر تحصیل در رشته روانشناسی در تحلیل نقشها خیلی به من کمک کرد.
از موسیقیهای شرقی تا غربی
تئاتر برایم جایگاه خاصی دارد، چون مجمع و همگرایی هنرهاست، اما سینما همه اینها را در دلش دارد و من خیلی به آن علاقه دارم. یکی از فیلم هایم سال 1353 جایزه اول آسیا را کسب کرد. موسیقی، کارگردانی و هدایت بازیگران نیز به عهده خودم بود. مسلما هر فردی با انجام دادن کاری در زندگی آرام میشود و من دیوانه موسیقی هستم و موسیقیهای مقامی از دورافتاده ترین روستاها تا موسیقیهای اروپایی را جمعآوری کردهام و بشدت به آنها علاقه دارم. خیلیها تعجب میکنند که ساز دیوان را به دستم میگیرم و از سوی دیگر درباره موسیقیهای اروپایی هم شناخت دارم و میتوانم تحلیل کنم. هیچ وقت به زندگی شخصی موسیقیدانان کاری ندارم، بلکه به خروجی کار آنها یعنی همان موسیقی توجه میکنم.
اولین اجرای تلویزیون
به لطف حاج آقا انصاریان، مدیر پخش وقت تلویزیون، مجری شدم. البته ابتدا نمیخواستم مجری شوم تا اینکه مرا مجاب کرد این کار را انجام بدهم و خواست ویژه برنامه بعثت را اجرا کنم و به این ترتیب اولین اجرای تلویزیونیام را تجربه کردم. بعد از راه اندازی شبکه پنج، پخش زنده در برنامههای تلویزیون باب شد. باید تاکید کنم که مجریان و مهمانان در روزهای ابتدایی پخش زنده نگران بودند که مبادا تپق بزنند. به یاد دارم در یکی از شبها داوود رشیدی مهمان برنامه بود و در حالی که نیم ساعت به شروع برنامه زمان داشتیم، اعلام کرد که نمیتواند در برنامه حضور داشته باشد. همان لحظه مدیر گروه وقت به من زنگ زد و راهکار خواست. من هم گفتم اجازه بدهید که شعر و آهنگی بخوانم و من همانجا «رسمزمونه» را برای اولینبار در یکی از پخشهای زنده خواندم. برنامه روز جمعه پخش شد و تا روز دوشنبه 35 هزار نامه به شبکه ارسال شد، زیرا در آن زمان ایمیل و فناوریهای امروزی نبود. واقعا انتظار این همه استقبال از ترانه رسم زمونه را نداشتم.
تلویزیون را فراموش نمیکنم
من هر چه دارم از تلویزیون است. برخلاف برخی هنرمندان که حالا مشهور شده اند و تلویزیون را از یاد بردهاند، من چنین دیدگاهی ندارم. متاسفانه بعضی از هنرمندان ما فراموشکار هستند. معتقدم تلویزیون در معرفی من خیلی موثر بود. اگر تلویزیون نبود، مسلما رسم زمونه ماندگار نمیشد، حتی روستاهای دور افتاده هم رسم زمونه را میشناسند. به همین دلیل همیشه خودم را مدیون رسانهملی میدانم. از دوران محمد هاشمی تا کنون در تلویزیون هستم و خوشحالم که این رسانه سکوی پرتاب من بود.
بعد از 65 سال هنوز مستاجرم!
در حال حاضر ساکن ازگل هستم. من هم در 65 سالگی مستاجرم. امیدوارم چشم و همچشمی در میان ما کمتر شود و دست همدیگر را بگیریم . در روز تولدم برای همه مردم ایران آرزوی سلامت دارم.
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر / جدال بر سر دنیای دون مکن درویش/ تو بندهای گله از نیک و بد مکن ای دوست/ که شرط عشق نباشد شکایت از کم و بیش.
دورهمیهای کمرنگ
در گذشته رابطهها رو در رو بود، ولی متاسفانه الان شانه به شانه شدهایم. امکان نداشت در دوران قدیم همسایه از همسایه بی خبر باشد. همه به یکدیگر کمک میکردند و احترام، حرف اول را میزد. ممکن نبود کسی مشکل داشته باشد و اهل محل به یاری او نروند. ولی در حال حاضر دورهمیها کمرنگ شده است. امیدوارم صدا و سیما همچون یک نقال قهار در قهوه خانه، دورهمیهای خوب و صمیمانه را به یاد مردم بیاورد تا مردم از این همه دلهره که این روزها درگیر آن هستند، دور شوند.
نمیتوانم نقش منفی و طنز بازی کنم
شخصیت من طوری است که نمیتوانم نقش منفی بازی کنم و با وجودیکه تا امروز سه یا چهار بار نقش منفی به من سپرده شده است، اما با این حال نتوانستهام چهره یک فرد منفی را بهتصویر بکشم، حتی داوود میرباقری در سریال رعنا بارها به من تاکید میکرد که نقشم منفی است، اما باز هم مثبت بازی میکردم. چند بار هم در سریالهای طنز بازی کردم که نتوانستم نقش طنز را خوب دربیاورم، به همین دلیل نقش هایم در سریالهای طنز جدی درآمده است.
ضمن اینکه مردم خیلی به من انتقاد کردند که به عنوان خواننده و ترانهسرای رسم زمونه، حق ندارم در سریالهای طنز بازی کنم. من بشدت انتقادپذیرم و اگر کسی با من بد حرف بزند، با احترام و ادب برخورد میکنم.
تجربه تله تئاتر با مرحوم پناهی
من قبل از انقلاب چند فیلم ساختم که دیگر به من اجازه کار ندادند، اما به لطف الهی مساله انقلاب پیش آمد و من سال 1360 وارد تلویزیون شدم. اولین کسی بودم که طنزهای چخوف را در شبکه دو با همراهی زندهیاد حسین پناهی کار کردم. به یاد دارم که در آن مقطع هر دوشنبه در شبکه دو تلهتئاتر داشتیم. مرحوم حسین مینوشت و من کارگردانی و بازی میکردم. بالای 40 تله تئاتر برای تلویزیون کارگردانی، نویسندگی و بازیگری کردم.