به گزارش مشرق، دکتر حمیدرضا مقدمفر طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:
پرسش از «مظلومیت» یا «عدم مظلومیت» مرحوم هاشمی، یکی از نکاتی بود که اخیراً در برنامه «جهانآرا»ی شبکه افق مطرح شد. آنجا ضمن تقدیر از زحمات صداوسیما در پوشش مناسبات و اتفاقات پیرامون درگذشت آقای هاشمی، در نقد برخی جنبههای عملکرد رسانه ملی عرض کردم برخی از تریبون ملی ضمن طرح مظلومیت آقای هاشمی، آدرسهای غلطی درباره ظالم و مظلوم ارائه کردند که جفا به جبهه مومنان و نظام اسلامی بود. در متن پیش رو قصد داریم واکاوی بیشتری درباره این موضوع انجام دهیم.
پیش از ورود به مصادیق ظلم و ظالم، یادآوری 2 نکته اهمیت دارد؛ نکته اول مرز بین انتقاد و ظلم است؛ آنگاه که از ظلم صحبت میشود، نباید اختلاطی میان نقد و ظلم صورت گیرد. به اعتقاد نگارنده، بخش عمدهای از انتقاداتی که به آیتالله هاشمی در برهههایی از زندگی ایشان رفت به مثابه هدیهای است نیکو از جانب دلسوزان و حقپویان؛ آنهایی که مایل بودند هاشمی را همواره در همان قامت یار امام و رهبری و مجاهدی در خدمت نظام و انقلاب اسلامی ببینند. لذا آنگاه که صحبت از ظلم میشود، باید به جستوجوی قولها و رفتارهایی پرداخت که به ناحق و با نیات دیگری غیر از دعوت به صراط حقیقت صورت گرفته است.
و نکته دوم توجه به مفهوم مظلومیت درباره آیتالله هاشمیرفسنجانی است. هرچند معرفی شخصیت آیتالله هاشمی با مفهوم «مظلوم» معرفی دقیقی نیست اما اگر بپذیریم به ایشان در برخی امور ظلمهایی صورت گرفته و آن مرحوم بعضا مظلوم واقع شده است، مهمتر از آن، پرسش از نوع «ظلم»ی است که به او شد و آدرسی است که از «ظالم» باید جستوجو کرد.
1- یکی از ظلمهایی که به آقای هاشمی شد، «ظلم به شخصیت» اوست. در برههای از تاریخ انقلاب، گروهی از سیاسیون چنان بهمنی از حملات و اتهامات و افتراها و استهزاها به سمتش روانه کردند که گویا میخواهند چیزی از او باقی نماند. دسترسی به آدرس این گروه چندان کار سختی نیست. برخی از همین به اصطلاح اصلاحطلبان امروز که سینهچاک آیتالله شدهاند و برایشان روضهخوانی میکنند، آن روز کار را به جایی رساندند که جناب هاشمی تا مرز اتهام به قتل 80 نفر پیش رفت! ستونهای ثابت بسیاری از جریدههای پرشمار زنجیرهای آنها، با دریدگی، به قدری درباره او نوشتند و گفتند و ساختند و پرداختند که هاشمی به عنوان یکی از شخصیتهای تراز اول انقلاب به عنصری دست چندم تبدیل و عملاً در عرصه سیاسی ایران، «تکفیر» شد. فضاسازی مخرب آنان به گونهای شد که صاحبنظران آن روز میگفتند تا دهها سال دیگر هر کس بخواهد رای بیاورد، کافی است مخالف هاشمی باشد.
2- ظلم دیگر به هاشمی «ظلم به سوابق انقلابی و مجاهدت»های اوست. گروههایی چند، از جمله همانها که وصفشان در بند پیشین رفت، همواره در تلاش بودند از هاشمی، اپوزیسیونی تمامعیار برابر جمهوری اسلامی بسازند؛ آنها که خود نیرومندی و وجهه و ظرفیت لازم برای به دوش کشیدن چنین توطئهای را نداشتند، معتقد بودند جمهوری اسلامی غیر از درون، از هیچ جای دیگر قابل خدشه و ضربه موثر نیست؛ برای این منظور باید برای انقلاب از درون انقلاب، اپوزیسیون تراشید. هاشمی که عمری برای شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی مجاهدت کرده و در کنار امام خامنهای و آیاتی چون بهشتی و مطهری، جزو السابقون انقلاب بود، حالا مورد طمع این دستجات سیاسی قرار گرفته بود که پشت او پنهان شده و بعضاً از گلوی ایشان آوازهخوانی میکردند.
3- دسته دیگر از این ظلمها «ظلم به جنبه انسانی» هاشمی است. تقلیل هاشمی به یک «ابزار» و استفاده ابزاری از شخصیت ایشان یکی از مهمترین دستورکارهای جماعت مذکور بوده است و متاسفانه پس از درگذشت ایشان هم میخواهند از فضای عاطفی و مراسم ختم و عزای ایشان نیز سوءاستفاده کنند. در واقع از نظرگاه این دسته، «تخفیف» و «ترفیع» هاشمی، بستگی چندانی به خود او و اندیشه و رفتار و کردار واقعی و نفسالامری او ندارد، بلکه همواره مساله این است که کدام چهره از هاشمی، ابزار مناسبتری برای قدرتطلبی آنان است. یک روز با منکوب و لگدمال کردن شخصیت او و عالیجناب سرخپوشِ قاتل دیکتاتور خواندن او، کرسیهای مجلس ششم را کسب و چند سال با ژست مخالفت با او کسب وجهه و منصب میکنند و ایامی دیگر در پی قدیسسازی از اویند و جالب اینکه در هر دو حالت، برایشان اهمیتی ندارد که واقعیت کدام است، مهم این است که برساختن کدام چهره او برایشان سودبخش است.
غیر از دستجات پرمساله سیاسی داخل و خارج کشور، ضدانقلاب رسمی و رسانههای منتسب به آنها نیز برای آقای هاشمی همینگونه هدفگذاری کردند؛ یک زمان او را حتی هوشمندتر و سیاستمدارتر و معتدلتر از امام خمینی(ره) هم میخوانند به این امید که آبی از او برایشان گرم شود و آنگاه که بعد از انتخابات اخیر ریاست مجلس خبرگان رهبری از او ناامید میشوند، مجددا به راه تحقیر و تمسخر او میروند و بلافاصله در رسانههایشان تیتر میزنند و تحلیل میکنند «نباید هاشمی را جدی گرفت».
4- نوع دیگر از ظلمهایی که بر آقای هاشمی رفته سوءاستفاده از جنبههای عاطفی ایشان بود. ظلم برخی نزدیکان هاشمی، از این دسته است. همه افرادی که با او مراوده داشتهاند، نوعاً او را انسانی عاطفی و احساساتی توصیف میکنند. برخی نزدیکان آیتالله هاشمی که تخلفات عدیده و جرائم عمده اقتصادی - امنیتی مرتکب شدهاند، با بهرهگیری از این جنبه شخصیتی و سوءاستفاده از وجاهت و کارنامه ایشان، او را در مواردی در مقابل حق و تصمیمات قضایی نظام قرار دادند.
5- به عنوان نکته پایانی، این روزها عدهای با بهرهگیری از فضای عاطفی نسبت به آیتالله هاشمی رفسنجانی که بخش مهمی از عمر خود را در مجاهدت برای انقلاب گذراند، سعی دارند پروپاگاندایی بسازند که از قِبَل آن، آیتالله هاشمی به اسطورهای تبدیل شود به گونهای که نقد اندیشهها و عملکرد ایشان در برخی برههها مساوی شود با بیاحترامی یا اهانت به ایشان و بالاتر از آن ضدیت با شرع و شارع. در حالی که این مصداق «ظلم بزرگ به تاریخ» است.
ملت ایران از جمله منتقدان، ایشان را به رسم ادب تکریم میکنند و زحمات و مجاهدتهای او را مدام یادآوری میکنند اما بدیهی است نقد ایشان به دلیل عملکرد در دوران 8 ساله ریاست جمهوری و پس از آن و نیز مواضع وی که تعداد قابل توجهی از آنها با مواضع و رهنمودهای معمار کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی(ه) و رهبر معظم انقلاب، امام خامنهای متفاوت است و بویژه عملکرد و مواضع او در فتنه 88 که خود نوع دیگری از ظلم بود، البته ظلم به نظام اسلامی، در فرصتهای دیگر امری لازم و ضروری است و میتواند راهگشای آیندگان برای جستوجوی بهتر صراط حق باشد و یقیناً روح آن مرحوم هم به گفتن آنها که مانع انحراف در نسلهای بعدی است، شادمان خواهد شد.