به گزارش سرویس جامعه مشرق- محله، روستا یا شاید جزیره ای فراموش شده؛ فرقی ندارد با چه اسمی صدایش بزنیم، مرتضی گرد را خیلی ها سال هاست که می شناسند، اما فراموش کرده اند. جزیره ای دوره افتاده و بی سامان در جنوب غرب تهران که گویی مشکلاتش به هیچ مدیر و دستگاهی ربط ندارد و هیچکس حاضر نیست مسئولیتش را برعهده گیرد. گویی مسئولان، مرتضی گرد را از روی نقشه اتاق کارشان قلم گرفته اند که در عصر تکنولوژی و ارتباطات هنوز هم می توان چنین ساختار و نابسامانی هایی را در جنوب غرب تهران به عینه دید.
باورش هم سخت است، دیدن آدم هایی که در عصر ارتباطات و تکنولوژی در حسرت امکانات اولیه زندگی روز و شب می گذرانند. آنهم امکاناتی از جنس آب و برق و گاز!! از جنس بهداشت و امنیت که در این نقطه از نقشه بیشتر به رویایی دست نیافتنی می ماند. باورش سخت تر است وقتی یادمان می آید چهار معضل و آسیب مهم اجتماعی یعنی اعتیاد، طلاق و بیبندو باری اخلاقی، در کنار حاشیهنشینی از سوی مسئولان مهم کشوری در جلساتی با حضور رهبر انقلاب بررسی می شود و علی رغم تاکیدات و تذکرات، خبری از پیگیری و انجام کاری در خور مشکلات و شأن مردم نیست.
اینجا اگر چه دهها سال قبل با تجاوز عده ای به حریم شهر تهران و ساخت و ساز های بی ضابطه شکل گرفته، اما این روزها، رها شدنش به حال خود آن را به کانونی برای آسیب های اجتماعی و محلی برای زندگی پر حاشیه، عده ای حاشیه نشین تبدیل کرده است. با توجه به اینکه این منطقه جزء مناطق شهرداری تهران نیست، امکان ارائه خدمات شهری به آنها وجود ندارد با این حال، هنوز هم برخی اقدامات توسط مدیران شهری برای آنها انجام می شود اما استانداری و فرمانداری تهران، همچنان تصمیمی برای مشخص کردن تقسیمات شهری این محدوده ندارند.
خودمختاری در آب و برق
به مرتضی گرد که می رسیم هنوز یکی دوساعتی به ظهر مانده است. خیابان اصلی تفاوت چندانی با دیگر مناطق جنوبی شهر ندارد؛ خیابانی که جریان زندگی را در ویترین مغازه هایش می توان احساس کرد. پشت این ویترین های رنگی و آدم های پر جنب و جوش ، اما کوهی از مشکلات خوابیده است. کوچه هایی خاکستری که بیشتر به انباری از زباله می مانند تا محلی برای زندگی آدم هایی از جنس ما.
ابتدای یکی از همین کوچه ها مردی میانسال درحال وارسی یکی از ترانس های برق است. عده ای از ساکنین هم دورش حلقه زده اند و چشم به دستان احمد آقا دوخته اند تا شاید معجزه ای کند و برق خانه هایشان وصل شود.
همین یک سوال که می پرسم شما کارمند اداره برق هستید؟ کافی است تا خنده جمع بلند شود و بگویند :خدا خیرت بدهد اداره برق کجا بود؟! حاج احمد کاسب محل است.
برایم عجیب است، سرو سامان دادن برق یک محله آنهم توسط یکی از کسبه. حاج احمد که تعجبم را می بیند با خنده می گوید: تعجب نکن! اینجا جزء ایران نیست! کسی کاری به کار مردم اینجا ندارد. دغدغه و مشکلات مردم برای کسی اولویت نیست.
یکی از اهالی محله وقتی می فهمد خبرنگاریم و برای انعکاس مشکلاتشان به اینجا آمده ایم، می گوید: 30 سالی هست که اینجا ساکن هستم و در تمام این مدت هیچ مسئول و سازمانی به سراغمان نیامده است. مرتضی گرد نه برق دارد، نه گاز و نه آب. اینجا هیچ چیز ندارد، اصلا گویی وصله ای ناجور برای تهران است.
مرتضی گرد؛ دردسر الکی برای کارنامه مسئولان!
آقا حیدر یکی از کسبه قدیمی مرتضی گرد مشکل اصلی این منطقه را ساخت و سازهای غیر قانونی درحریم شهر تهران عنوان می کند و اینکه ساخت و سازهای غیر قانونی در حاشیه تهران باعث شده تا هیچ دستگاهی خود را برای خدمت رسانی به این منطقه مسئول ندادند.
وی تاکید می کند که اینجا جز هیچکدام از مناطق شهرداری تهران نیست و از سوی دیگر چون سال هاست که استانداری تکلیف این منطقه را روشن نمی کند هیچ دستگاهی به ما خدمات ارائه نمی کند و به قول معروف، دردسر الکی برای کارنامه مسئولان دولتی است.
"ما اینجا در مرتضی گرد نه آب داریم و نه گاز و برق. این برقی هم که می بینید خودمان از کابل اصلی کشیده ایم و تمام کارها از خرید ترانس و کابل کشی را مردم محله انجام داده اند."
همراه احمد آقا به داخل محلات می رویم. برق بخش عمده ای از محله به دلیل سوختن کابل های برق قطع شده است. علت هم مشخص است، کابل کشی های غیر استاندارد و نا ایمن که بدون رعایت ضوابط فنی و استاندارد های لازم، برق را از کابل اصلی شهر به خانه ها می بردند، حالا فرسوده شده اند و مرتضی گردی ها بدون برق مانده اند.
کابل های سوخته، یک به یک از جا کنده و نقش زمین می شوند. جایگزین جدیدِ کابل کهنسال هم روی زمین به دور خود تنیده و آماده است تا برای نصب به بالا کشیده شود. برایم عجیب است دیدن کابلی به طول بیش از صد متر که بدون رعایت استانداردهای لازم قرار است بالا برود و برق محله ای را تامین کند.
با نگرانی می پرسم این کار خطرناک نیست؟ مرد برقکار با لحنی جدی، لطیفه ای مشهور را تعریف می کند و بعد می گوید: مجبوریم، متوجه ای؟! مجبور. وقتی اداره برق فکری به حال برق این آدم ها نمی کند ما هم مجبوریم این کار را بکنیم.این سیم ها هم که میبینی یکی دو سال بیشتر دوام نمی آورد و خیلی زود به سرنوشت قبلی ها دچار می شود.
شوخی یا جدی اش را نمی دانم اما با خنده می گوید: مردم مرتضی گرد به اندازه نصف تهران برق مصرف می کند و بابت این همه مصرف یک ریال هم پرداخت نمی کنند. چون خودشان از کابل اصلی برق گرفته اند و به در خانه هایشان کابل کشی کرده اند.
برق رایگان و پر نوسان، نداشتن لوله کشی گاز و البته سرمای زمستان همگی دست به دست هم داده اند تا هیترهای برقی در تک تک خانه ها و کارگاههای مرتضی گرد روشن شوند و رکورد مصرف برق آنهم از نوع رایگانش دراین منطقه از شهر ثبت شود.
مرگ تدریجی زیر خطوط فشار قوی
سرطان، ناباروری و بیماری های صعب العلاج هدیه ناخواسته دکل ها و کابل های برق فشار قوی برای مرتضی گردی هاست. صدای وز وز کابل های فشار قوی که تنها با فاصله چند متر از بالای سرمان رد شده، حکایت از آینده ای دردناک برای بچه های مرتضی گرد دارد. آینده ای که با انواع سرطان و بیماری های صعب العلاج گره خواهد خورد.
با تمام این اوصاف، آدم های زیادی با مرگ تدریجی خود کنار آمده اند و زندگی مسالمت آمیزی را با قاتلی خاموش ادامه می دهند.
کوچه پس کوچه های مرتضی گرد خاطرات بسیاری از مرگ آدم هایی دارد که تنها گناهشان زندگی در حریم برق وکابل های برق فشار قوی بوده است. حاج احمد یکی از خانه ها را با دست نشانمان می دهد و می گوید همین دو سال قبل بود که دو برادر دچار برق گرفتگی شدند و در چند ثانیه جانشان را از دست دادند. آنها حتی فکرش را هم نمی کردند که رد کردن کابل برق از روی کابل های برق فشار قوی به مرگشان ختم خواهد شد.
حسن، همراه همسر و سه دخترش در یکی از همین خانه ها زندگی می کند. 34ساله و اهل چهارمحال و بختیاری است. هشت ماه پیش به امید زندگی بهتر و پیدا کردن کار به تهران آمد، اما دست تقدیر او را راهی مرتضی گرد کرد. حسن کلیه هایش را هم از دست داده و به قول رفیقش با یک کلیه پیوندی قاچاقی زنده است! با اینحال به سختی کار می کند تا بتواند شکم زن و بچه اش را سیر کند.
حسن، خانه محقری دارد. اتاقی بیست متری با یک دستشویی و حیاطی کوچک. فاصله خانه اش با دکل برق فشار قوی سه چهارمتری بیشتر نیست اما برای همین چهار دیواری هم باید ماهیانه 260هزار تومان به صاحبخانه بدهد؛ خانه ای که با چند سال زندگی در آن کلکسیونی از بیماری ها به سراغش خواهد آمد.
مردم مرتضی گرد خیلی راحت با نبود گاز در خانه هایشان کنار آمده اند. گرم کردن خانه ها با هیترهای برقی و برق رایگان چندان مشکلی برایشان به وجود نیاورده است، مگر اینکه حجم بالای مصرف کار دستشان دهد و کابل ها را دچار اختلال کند اما نداشتن آب لوله کشی مشکلی نیست که به این راحتی ها بتوان با آن کنار آمد.
آب لوله کشی رویایی دست نیافتنی
هنوز هم برایم غیر قابل تصور است که عده ای در گوشه ای از پایتخت به آب بهداشتی دسترسی نداشته باشند و برای شرب و شستشو مجبور به استفاده از آب تانکر شوند. البته در بخش هایی از مرتضی گرد، مردم به صورت خودجوش! اقدام به حفر چاه کرده اند و از آب این چاه ها برای شرب و شستشو استفاده می کنند.
وضعیت کوچه پس کوچه های مرتضی گرد ناخواسته ذهنت را به فضای فیلم های فارسی می برد. کوچه های خاکی، زباله های روی هم انباشته و فاضلابی که در گودالی بزرگ جمع می شود. اینجا خبری از بهداشت و فاضلاب نیست. فاضلاب خانه ها در جوی آب رها می شود و درآخر به گودالی بزرگ در گوشه ای از جزیره می ریزد.
در گذر از کوچه پس کوچه های مرتضی گرد، در بین تمام نشانه های فقر و نابسامانی به مغازه حاج احمد امینی می رسیم. اهالی محل می گویند معتمد محله است و جانباز دفاع مقدس. زن و مرد معتقدند حاج احمد زیر و بم محله را می داند و از همه بیشتر با مشکلات مردم عجین است.
هنوز هم شور و هیجان روزهای جنگ و حس خدمت به مردم را می توان در جمله جمله هایی که بر زبان می راند حس کرد. با ناراحتی می گوید اینجا را همه فراموش کرده اند. گویی مردم مرتضی گرد به جرم حاشیه نشینی حق حیات هم ندارند. سال هاست که هیچکس حاضر به تعیین تکلیف این منطقه نیست و دولت اقدامی برای تعیین تکلیف این منطقه نمی کند. بالاخره این مردم دراین خانه ها ساکن هستند و حق حیات دارند، نمی شود چشم بر روی همه چیز بست و انسانیت را فراموش کرد.
با اصرار من اجازه می دهد نیم نگاهی به حساب های دفتری اش بیندازم، لیست بلند و بالایی از بدهی های چند ده هزار تومانی آنهم بابت خرید پنیر و چند عدد تخم مرغ که با وجود آن دیگر روی آمدن به فروشگاه را هم ندارند.
امینی می گوید: در تمام این سال ها که اینجا هستم هیچکس سراغی از این مردم نگرفته است. گویی اینجا منطقه ای جدا مانده از این کشور است که جز تقسیمات کشوری محاسبه نمی شود. مردم اینجا با فقر و فساد دست و پنجه نرم می کنند. مردمی که از افراد فوق العاده ضعیف جامعه هستند و برای گذران زندگی خود مشکل دارند.خیلی از آنها حتی به نان شب نیز محتاجند.
از وضعیت مدرسه و درمانگاه می پرسم. با همان لحن آرام و غصه دار می گوید: خیالت را راحت کنم، مرتضی گرد جز خانه هایی که خیلی از آنها یک شبه قد علم کرده اند چیزی ندارد. بچه ها برای مدرسه رفتن باید به خارج از مرتضی گرد بروند و اگر شب و نیمه شبی کسی اینجا بیمار شود درمانگاه و دکتری نیست تا به دادش برسد.
"انتهای یکی از همین کوچه های باریک و کثیف، گودالی متعفن خود نمایی می کند. بوی تعفن نفس هایمان را به شماره می اندازد، اما چه فایده که باید سال ها اینجا زندگی کنی و از مشکلات دم نزنی. آری این حال و روز مردم مرتضی گرد است. حال و روز بچه هایی که بازی و تفریحشان سنگ بازی کنار گودال فاضلاب است."
ساخت خانه در عرض چند ساعت!
صابر سال هاست ساکن مرتضی گرد است و روزگارش را با جمع کردن ضایعات می گذراند. با دو دختر جوان، چشمش به زباله های مردم مرتضی گرد است تا شاید با فروششان نانی سر سفره اش ببرد.
دیدن خانه صابر و تصور وقوع زلزله در تهران لزره بر اندامم می اندازد. خانه هایی که به مویی بند است و با تلنگری بر سر ساکنینش خراب می شود. یکی از ساکنین خانه ای را نشانم می دهد و می گوید این خانه را در چند ساعت ساخته ایم. دیوار ها را کشیدیم و رویش سقف زدیم!!
اینجا همه چیز عجیب است، از خانه های سه چهار طبقه ای که مهندس و ناظری بالای سرش نبوده و فقط دیوار دارد و سقف تا خیابان های متعفنی که زباله و فاضلاب در گوشه گوشه اش حکمرانی می کند.
مرتضی گرد اما این روزها میهمان های دیگری هم دارد. روستای فراموش شده ای که تا چند سال قبل جز ساکنین و بزه کاران تهران گذر کسی به آن نمی افتاد حالا به بورس تولید مبلمان تبدیل شده است! در هر یک از کوچه پس کوچه های خاکی و بی امکانات آن تعداد زیادی کارگاه تولید و رنگ آمیزی مبلمان قد علم کرده و مرتضی گرد را به یک شهرک صنعتی مفت و مجانی تبدیل کرده است.
کارگاه دارها از خبرنگار گریزانند اما یکی از کارگرها می گوید اینجا برای کارهای تولیدی عالی است، با کرایه ای اندک می توان کارگاهی بزرگ اجاره کرد و بدون پرداخت عوارض و حتی پول برق کاسبی به راه انداخت. کارگاههای مبل سازی در این سالها خیلی زیاد شده اند و هر روز هم به تعدادشان اضافه می شود. اینجا بهترین مبل ها برای اقشار مرفه جامعه ساخته می شود اما همسایگان این مبل ها، جز بو و صدا و برخی مشکلات دیگر، اثری از این نشیمن ها نمی بینند.
هنوز حرف هایمان تمام نشده که یک خاور پر از فوم های ساخت مبل وارد کوچه می شود. هنوز چند متری بیشتر وارد نشده که صدای عکاس به آسمان بلند می شود که می گوید تو را به خدا بیا از اینجا برویم، الان است که کار دستمان بدهی!! در بین صحبت هایش ارتفاع زیاد فوم های بار شده روی خاور را نشان می دهد که با یک کابل برق گلاویز شده است. کابل برق از جایش کنده می شود، دود فضا را پر می کند و کسی جز ما دو نفر نه وحشت می کند نه از جایش فرار. یکی از محلی ها لبخندی می زند و می گوید: "نترس این چیزها عادی است..."
سه شنبه عصر است و باید سریعتر از اهالی محل که مشغول گوش کردن یک نشست خبری مهم هستند، خداحافظی و برایشان آرزوی صبر و رفع مشکلات کرد. مقام مسئول، جلوی تلویزیون توضیح می دهد که رشد اقتصادی مان بالا رفته، میلیون ها "حاشیه نشین" را بیمه کرده ایم و دهها خبر خوش دیگر ...