دیری نپایید که جاسوس خائن با یک برنامه ی حساب شده و منظم از طرف اردوگاه مورد غضب سربازان عراقی قرار گرفت و به بدترین شکل ممکن در مقابل دیدگان بچه ها چنان مورد ضرب و شتم قرارگرفت که نظیر آن را کسی در اردوگاه ندیده بود. او به شدت تحقیر شد!

گروه جهاد و مقاومت مشرق - رامین تراز یکی از گمنام ترین اسرای عملیات خیبر بود. با وجود شجاعت بی نظیری که در عملیات خصوصا در روز پایانی در البیضه از خود نشان داد بعد از اسارت خیلی زود از میان ما رفت و تا به امروز خبر چندانی از او نیست.
 
رامین سال ۷۰ در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته ی پزشکی پذیرفته شد و به دانشگاه تهران رفت و در کنار محمود رضا محسنی فرد و حمید رضا فرحبخش در این دانشگاه مشغول به تحصیل شد و پس از پایان دانشگاه عازم آفریقای جنوبی شده و تاکنون در آنجا مشغول به کار است.
 
در دوران اسارت بسیار آرام و متین بود و به دلیل مظلومیتی که در شکنجه های آغاز اسارت داشت محبوبیت زیادی پیدا کرده بود.
 
اما خاطره ای از او: روز 8 اسفند 62 که ما مجبور شدیم از روستای الصخره عقب نشینی کنیم و به روستای البیضه در آب های هور الهویزه برویم، رامین به همراه رضا حق شعار و عبدالرسول قاسمی و مسعود وصلتی و چند نفر دیگر در مدخل روستا سنگر گرفته بودند تا جلوی ورود دشمن را بگیرند. در این نبرد موثرترین سلاح آرپی جی بود زیرا می توانست جلوی پیش روی تانک های دشمن را بگیرد.
 
رضا و مسعود با شلیک گلوله های آرپی جی تا حد زیادی مانع ورود دشمن شده بودند اما به ناگاه رامین ناپدید شد. غروب روز هشتم عراقی ها از تصرف روستا ناامید شده، عقب نشینی کردند تا صبح روز بعد با اطمینان بیشتر و خطر کمتر به سراغ ما بیایند.

 وقتی جاسوس ایرانی در اردوگاه عراق تحقیر شد
ایستاده از راست:عبدالمحمد رمضانی-رامین تراز-عبدالرضا سرخه
نشسته:حسین بوستانی-عبدالرسول قاسمی-فضل الله دادبود  تابستان ۶۴ موصل دو

 

از اولین دقایق بعد از روشنی هوا، هجوم سنگین دشمن با تانک ها و زره پوش ها آغاز شد. عبد الرسول می گفت: در حال دویدن به این سو و آن سو بودم که ناگهان رامین را دیدم که در تنوری در میان نیزارها سنگر گرفته و طوری پنهان شده که کاملا بر سربازان پیاده ی دشمن مسلط بود. سربازان عراقی در پناه تانک ها آرام آرام پیش می آمدند تا به روستا برسند و رامین یکی یکی آنان را شکار می کرد و آن ها نمی دانستند که از کجا مورد هدف قرار می گیرند.
 
رامین از درون نیزارها از بغل به سویشان شلیک می کرد. او به عبد الرسول گفته بود فقط برای من خشاب بیاور. رامین در منطقه تنها بود اما تنهایی باعث وحشت برای او نمی شد. کار در البیضه با اسارت ما تمام شد اما حرکات رامین در جبهه و دوندگی هایش قبل از یافتن تنور از چشم جاسوسی سست عنصر و خائن دور نمانده بود!
 
از همان آغازین روزهای اسارت که کار بازجویی و شکنجه ها امان انسان را می برید، آن شخص رامین را به عراقی ها لو داد زیرا دیده بود که رامین در خط مقدم شلواری به پا داشت که شبیه لباس پاسداران بود! در روزهای اول عراقی ها به گمان اینکه می توانند با شناسایی و جدا کردن پاسداران و طلاب آن ها را در مقابل افسران خود در روز معاوضه قرار دهند! کاری که هرگز سودی برایشان نداشت! لذا بحث یافتن پاسداران و روحانیون به یک بحث جدی در اردوگاه تبدیل شد و چه بسیار کسانی که  در این راه سخت ترین شکنجه ها را متحمل شدند.

رامین را برای بازجویی به اتاق شکنجه بردند. دست هایش را به ستون بستند به طوری که کمرش آماده ی ضربات کابل بود. آنقدر بر بدنش کابل زدند که تا مدت ها کمرش دارای عفونت بود و دائما با هر ضربه ی کوچکی از آن خون جاری می شد.
 
وقتی جاسوس ایرانی در اردوگاه عراق تحقیر شد 
رامین لب نگشود و به پاسدار بودن خود اعتراف نکرد. بعد از آن او را به گونه ای به ستون بستند که کمرش به ستون بود و صورتش به طرف شکنجه گر. احمد به همرا سرباز بلند بالایی که به سودانی معروف بود آنقدر با مشت و لگد به شکم و صورتش زدند که تمامی صورتش کبود شده بود و به اعتراف برخی از دوستان از قسمت ناف او تا اوایل ورود به ایران هنوز عفونت خارج می شد! چرا که این عارضه در تمام مدت اسارت بهبود نیافت!
 
بچه های اردوگاه خصوصا بچه های آسایشگاه ۱۱که وضعیت رامین را در آن روزها دیده بودند همواره دعا می کردند روز انتقام فرا برسد و آن جاسوس را به سزای اعمالش برسانند و دیری نپایید که جاسوس خائن با یک برنامه ی حساب شده و منظم از طرف اردوگاه مورد غضب سربازان عراقی قرار گرفت و به بدترین شکل ممکن در مقابل دیدگان بچه ها چنان مورد ضرب و شتم قرارگرفت که نظیر آن را کسی در اردوگاه ندیده بود. او به شدت تحقیر شد!
 
تمامی اردوگاه به بچه های بهبهان و خصوصا به رامین تراز تبریک می گفتند اگر چه من در آن روز از این کار راضی نبودم و هنوز هم نیستم و دلایل خود را در کتاب سال های اسارت بیان کرده ام ولی به هرحال تنبیه این شخص مرحمی بود بر دردهای تمام کسانی که به ناحق مورد شکنجه های وحشیانه قرار گرفته بودند. رامین و رامین های شکنجه شده از خطای این شخص گذشتند و فردای آزادی هم به دنبال انتقام نبودند اما این ناجوانمردی را هیچکس فراموش نکرد و به قول نلسون ماندلا: «ما گذشتیم اما فراموش نکردیم»
 
مشخصات کلی:
رامین تراز
جمعی تیپ ۱۵امام حسن(ع)-گردان سوم(عاشورا)
فرمانده ی گردان: محمود محمدپور
گروهان دوم به فرماندهی: عبدارضا سرخه
عملیات خیبر ۶۲/۱۲/۴منطقه ی هور الهویزه
اسارت:۶۲/۱۲/۹روستای البیضه عراق 
آزادی: ۶۹/۵/۲۸

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس