کد خبر 673307
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۹

یواشکی سراغ کمد رفت، شناسنامه‌اش را برداشت و سریع از خانه خارج شد. چند فتوکپی از صفحه اول آن گرفت و رفت پهلوی دوستانش تا نیّت خود را عملی کند. کاری که خیلی از بسیجی‌ها قبل از او انجام داده بودند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - سراغ هرکس که می‌رفت، اولین چیزی که می‌گفتند این بود: "آقا سعید! درسته که شما پهلوون هستید، ولی سنّت خیلی کمه. جبهه پهلوون نمی‌خواد، رزمنده می‌خواد، اونم حداقل باید شونزده هفده سالت باشه." ـ آخه من که الان بسیجی هستم و توی مسجد هم همه‌جور سلاح و آموزش رو دیدم.
 
ـ بله آموزش‌های اولیه بسیج رو دیدی، آموزش جنگ رو که ندیدی.
«اونا سن‌شون بالاست ولی هیکل‌شون کوچیکه.» این جمله پدر که در روز آخر بازگشت از جبهه گفت، جرقه مهمی در ذهن سعید زد. یکی دو تا از بچه‌های بسیج، آن‌هایی که جبهه رفته بودند، راه‌حل مشکل را به او یاد دادند.
 
تلاش سعید برای اعزام به جبهه 
یواشکی سراغ کمد رفت، شناسنامه‌اش را برداشت و سریع از خانه خارج شد. چند فتوکپی از صفحه اول آن گرفت و رفت پهلوی دوستانش تا نیّت خود را عملی کند. کاری که خیلی از بسیجی‌ها قبل از او انجام داده بودند.
 
با لبه تیغ ریش‌تراشی، عدد و نوشته 1348 را به 1346 تغییر داد. دو سه بار این کار را انجام داد تا سرانجام مورد تأیید بقیه قرار گرفت. از شادی نمی‌دانست چه کند. از آن لحظه خود را در جبهه می‌دید.
 
(کتاب پهلوان سعید / زندگی شهید سعید طوقانی/ انتشار سوم / نشر نارگل / صفحه 21)


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس