به گزارش مشرق، حمیدرضا مقدمفر در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
واقعیت آن است که ما در طول نزدیک به 4دهه پس از پیروزی انقلاب، فتنههایی را پشت سرگذاشتهایم که عموما توسط نظام سلطه و در راس آن آمریکا با همکاری برخی همپیمانانشان مانند انگلیس و رژیم صهیونیستی طراحی شده است. در حالی که قرائن و شواهد نشان میدهد این فتنهها کاملا با هدایت و مدیریت و عاملیت عوامل سرسپرده آنان صورت گرفته است اما تلاش میکنند نقش خود را در این فتنهها پنهان کنند.
دکتر «پلکریگ رابرتز» از مسؤولان وزارت خزانهداری در دوران ریگان و اقتصاددان و ستوننویس سابق والاستریت ژورنال از این حقیقت پرده برداشته و در اظهار نظری در این باره میگوید: «اعتراضات تهران نشانههای روشنی از نوع اعتراضات هدایت شده توسط سازمان سیا در گرجستان و اوکراین دارد و انسان باید نابینا باشد که چنین چیزی را نبیند».
آنها بدون تردید برای وقوع یک انقلاب رنگین - کودتای مخملی با طراحی پروژه جنگ نرم - برنامهریزی کرده بودند اما باید توجه داشت تیمهای براندازی نرم با براندازی سخت و نیمهسخت تفاوتهایی در ابزار، تکنیک و تاکتیکها دارد؛ در براندازی نرم آتش و سلاح جای خود را به رسانه و عملیات روانی و فریب افکار عمومی میدهد. در اینجا میدان مبارزه سرزمین افکار و اندیشهها، عواطف و احساسات و ادراکات است. در براندازی نرم کار زمانبر و نیازمند برنامهریزی میانمدت و طولانیمدت است، چرا که براندازی نرم نیاز به زمان دارد.
بر این اساس فتنه 88 را باید جنگ تحمیلی نرم آمریکا علیه ملت ایران قلمداد کرد.
آمریکا در این فتنه با 3 بازو عمل کرد:
1- بازوی فکری: بهکارگیری بنیادها، موسسات و اتاقهای فکر برای طراحی و برنامهریزی عملیات نرم که میتوان از بنیاد سوروس، بنیاد راکفلر، بنیاد فورد، خانه آزادی، بنیاد کارنگی، بنیاد نت (صندوق حمایت از دموکراسی)، شورای روابط خارجی آمریکا و همچنین انجمن سیاست خارجی آلمان و مرکز مطالعات دموکراسی انگلیس نام برد. این مراکز از دوران دولت اصلاحات برای طراحی چنین الگویی فعال شده بودند و 10 سال قبل از فتنه یعنی سال 78، نخستین تست خود را با فتنه 18 تیر زدند. اگر چه این تست ناموفق بود اما آنان در طول10 سال تلاش کردند با مطالعه و بررسی طرح خود و برطرف کردن نقاط ضعف سال 78 فتنه دیگری را به قصد براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی تدارک ببینند.
2- بازوی اجرایی و عملیاتی: نخستین بازوی اجرایی آنها غربگرایانی بودند که در ایران نقش سربازی و مزدوری را برای آمریکاییها ایفا میکردند. در این رابطه اعترافات «کیان تاجبخش»، نماینده بنیاد سوروس در ایران قابل توجه است: «طراحی آمریکا برای آمادهسازی مبلغان تفکری خاص در ایران که در بطن آن غربگرایی و ترویج الگوهای آمریکایی وجود دارد از طریق افراد ایرانی مثل عبدالکریم سروش و دکتر سریعالقلم همینطور برخی از عناصری که خانم آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا به عنوان شاگردان خوب خود در ایران نام میبرد، دنبال شده است». همچنین او میگوید: «در اسرائیل به من گفتند چه کسانی در ایران کار تبلیغ و کار فکری را انجام میدهند و باید از آنها حمایت کرد».
دومین بازوی اجرایی آمریکاییها انجیاوهایی بودند که در راستای خواست آنها فعالیت و نقشآفرینی میکردند. سومین بازوی اجرایی شاخه قومیتها بود که ماموریت داشتند مسائل ناسیونالیستی و قومیتگرایی را دنبال کنند اما آنها در غیاب سفارت آمریکا به قرارگاههای عملیاتی به عنوان یک بازوی مهم اجرایی نیز نیاز داشتند که این نیاز را سفارتخانههای کشورهای غربی از جمله سفارت انگلیس، ایتالیا و... تامین میکرد. در حقیقت سفارت انگلیس در فتنه 88 قرارگاه مرکزی عملیاتی فتنه بود. بازوی اجرایی دیگر، نفوذیهایی بودند که باید در درون سیستمها، ساختارها و ستادهای انتخاباتی آقای کروبی و آقای میرحسین موسوی نفوذ و ایفای نقش میکردند. شاخه دیگر از بازوی اجرایی فتنه، شبکه اطلاعاتی متصل به آمریکا و انگلیس بود، همچنین بخشهایی از نخبگانی که توانسته بودند در سالهای متمادی به صورت شبکهای به سفارتخانهها یا بنیادها و موسسات به ظاهر علمی در خارج از کشور متصل شوند.
3- بازوی رسانهای: در فتنه 88 میتوان گفت تمام رسانههای پرقدرت نظام سلطه اعم از آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی حضور داشتند اما از میان آنها دو طیف از رسانهها نقش کلیدی و محوری داشتند. بیبیسی فارسی که قرار بود یک سال دیرتر راهاندازی شود 6 ماه قبل از انتخابات به صورت تعجیلی راهاندازی شد و با نزدیک شدن به زمان انتخابات برنامههای خود را 24 ساعته کرد.
1- سند راهبردی مرکز سابان وابسته به بنیاد بروکینگز که ژوئن 2009 با عنوان «کدام راه به سوی ایران، گزینههایی برای یک راهبرد جدید آمریکایی در قبال ایران» در 164 صفحه توسط «کنت پولاک» کارشناس سابان، همچنین «سوزان مالونی»، «مارتین ایندایک»، «بروسی ریبل» و دیگران منتشر شد. این سند راهبردی مدت کوتاهی قبل از انتخابات به عنوان یک دستورالعمل عملیاتی برای براندازی نرم و انقلاب مخملی و رنگین منتشر شد.
2- ترجمه و انتشار کتاب جین شارپ در ایران تحت عنوان «از دیکتاتوری به دموکراسی»
3- کارگاههای مبارزه نرم برای فعالان ایرانی که توسط پیتر اکرمن (رئیس مرکز بینالمللی درگیریهای غیرخشونتآمیز در دوبی) و رامین احمدی (رئیس مرکز بینالمللی درگیریهای غیرخشونتآمیز در هامبورگ) برگزار شد.
4- اعتراف جان بولتون 2 سال قبل از فتنه در 16 مه 2007: «اکنون شاهد تلاشهای آمریکا در تهران برای دامن زدن به یک انقلاب رنگین و هدایت شده از سوی سازمان سیا هستیم».
5- تصویب بودجه 15 میلیون دلاری دولت آمریکا در قالب پروژه پلورالیسم رسانهای ایران توسط موسسه صهیونیستی هیفوس که وظیفه پشتیبانی مالی از روزنامهنگاران و رسانههای مکتوب و دیجیتالی در ایران را برعهده دارد.
6- سال 2007 دیلیتلگراف از امضای یک سند رسمی به عنوان طرح مصوب سازمان سیا برای اجرای عملیات تبلیغی و فریب اطلاعاتی به منظور بیثبات کردن جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی حکومت روحانیون در ایران توسط بوش خبر داد.
7- اعترافات حسین رسام، تحلیلگر ارشد بخش سیاسی سفارت انگلیس در ایران در جریان برگزاری دادگاه فتنه 88. او هفتم تیر سال 88 دستگیر میشود و در دادگاه فتنه اعتراف میکند130 نفر از نخبگان ایرانی را طی چند سال به سفارت انگلیس جذب کرده و به صورت شبکهای متصل درآورده است. او میگوید با این130 نفر مرتب در رستورانها و کافیشاپها و مکانهای عمومی با هزینه سفارت قرار میگذاشته و اطلاعات آنها را به سفارت منعکس میکرده است. همچنین او اضافه میکند بیشتر این ارتباطات با افراد روشنفکر و دارای زاویه با نظام بویژه از جریان اصلاحات بوده است.
حسین رسام در جریان فتنه از جانب سفیر انگلیس ماموریت پیدا میکند تمام ظرفیت شبکه خود را در خدمت آشوبها و بر هم زدن اوضاع در ایران به کار گیرد. جالب است پس از دستگیری رسام، وزیر وقت خارجه انگلیس گفت محاکمه و محکومیت رسام در ایران به منزله حمله به تمام جامعه دیپلماتیک انگلیس و ایشان یکی از اولویتهای وزارت خارجه انگلیس است. همچنین رئیس دورهای اتحادیه اروپایی پس از صدور حکم قضایی برای رسام اعتراض کرده و سفیر ایران را در سوئد احضار میکند.
7- افزایش قابل توجه و معنادار مسافرت فعالان انگلیسی در آستانه انتخابات 88 با اهداف خاص به ایران از جمله 55 خبرنگار؛ تا جایی که پروازهای کوچک و معمولی لندن به تهران کفاف این حجم از مسافران را نمیدهد و هواپیمای بوئینگ 747 در این خط هوایی به کار گرفته میشود. مرکز فرماندهی و هدایت این افراد سفارت انگلیس بود و اقداماتی مثل برگزاری جلسات منظم سیاسی، ارتباطگیری ویژه با رابطان در تهران و استانها، تلاش برای نفوذ دادن عناصر خود به ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی نامزدها بویژه ستاد میرحسین موسوی، حضور فعال در تجمعات غیرقانونی (2 نفر از فعالترین این افراد که از طرف سفارت انگلیس این ماموریتها را دنبال میکردند به نامهای «برن» و «پل فلمی» شناسایی و از ایران اخراج شدند)، تماس مستمر با نامزدهای معترض و انتقال فوری اطلاعات از سفارت انگلیس به دولتمردان آمریکایی از جمله فعالیتهای آنان بود.
8- نفوذ عناصری مثل اردشیر امیرارجمند که برادرش یکی از اعضای ارشد سازمان منافقین و خود نیز از عناصر آموزش دیده و مزدوران فعال آن سازمان است، در ستاد آقای میرحسین موسوی به عنوان مسؤول کمیته حقوقی ستاد که چندین بیانیه از بیانیههای میرحسین موسوی به قلم وی نگاشته شده است.
همچنین رضا خادمی که جزو اعضای منافقین در اردوگاه اشرف بوده و در ستاد آقای کروبی فعالیت موثر داشت و شخص دیگری به نام هراتی که اکنون متواری است و به عنوان مشاور آقای هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و دفتر ریاست آن نفوذ کرده بود که نشاندهنده عمق جریان و خط نفوذ در فتنه 88 و پس از آن است.
اینها و دهها نشانه و قرینه دیگر از برنامهریزی و هدایت عملیاتی جریان و سران فتنه توسط دشمنان قسمخورده این ملت حکایت میکند که با حمایتهای مادی، دیپلماتیک، اطلاعاتی و رسانهای خود و سرمایهگذاریهای فراوان در صدد برآمدند با بهکارگیری عواملی در داخل، یکی از خطرناکترین توطئهها برای براندازی جمهوری اسلامی و خاموشسازی مشعل فروزان انقلاب اسلامی را طراحی کرده و به مورد اجرا بگذارند.
توطئهای که اگر نبود تدبیر و مدیریت الهی و حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی و بصیرت انقلابی مردم سلحشور و ولایتمدار ایران که با خلق حماسه 9 دی، تومار فتنه را در هم پیچیدند، معلوم نبود چه بر سر اسلام و انقلاب میآمد که رشحاتی از آن را هماینک در کینهورزی جبهه معارضان و معاندان انقلاب اسلامی لمیده در آغوش بیگانگان میتوان مشاهده کرد که نه تنها امام خمینی(ره) و مکتب حیاتبخش او بلکه ارزشهای انقلابی و اسلامی را مورد هتک و توهین قرار داده، به انکار وحی و مسلمات اعتقادی رسیدهاند.
اکنون بیمناسبت نیست وضعیت حال حاضر و آرایش سیاسی جامعه را برای صیانت این نظام الهی و دستاورد خون پاک شهیدان مورد مطالعه قرار دهیم.
امروز در جمهوری اسلامی شاهد صفبندی تمام عیار 2 جریان فکری هستیم که امکان همزیستی مسالمتآمیز آنها با هم وجود ندارد، زیرا اختلاف آنها بر سر مبانی است و لذا تنها یک جریان میتواند با حذف و حاشیهنشین کردن دیگری به حیات و حرکت پیشرونده خود ادامه دهد. جریان مقاومت انقلابی معتقد به مکتب امام و مقام معظم رهبری و جریان غربگرا معتقد به سازش با غرب است. به نظر میرسد سرنوشت آینده انقلاب اسلامی در گرو تعیین تکلیف طرف پیروز و غالب در این رویارویی است. این رویارویی امروز بسیار آشکار شده و صفبندیها و خطکشیها پیوسته پررنگتر و شفافتر میشود.
باید اذعان کرد قدرت فکری مردم و مسؤولان که به تعبیر مقام معظم رهبری شاکله اصلی نظام اسلامی را تشکیل میدهد یعنی همان تفکری که به مردم استکبارستیزی، ظلمستیزی، دفاع از مظلومان، دینگرایی، خدامحوری، اعتماد به نفس و مستقل بودن را میآموزد و در باورهای آنها جای میدهد و به آنها عزم و انگیزه برای انواع جهاد - جهاد اصغر، جهاد کبیر و جهاد اکبر - میدهد خمیرمایه اصلی بقا و دوام نظام اسلامی است و این هم محقق نمیشود الا با ولایتمداری. اگر امت بدون امام باشد حیات ندارد. اگر امام بدون امت باشد اقتدار ندارد و اگر امت متصل به امام خود باشد و بایستد شکستناپذیر خواهد بود و همه فتنهها خنثی خواهد شد.
رویه همیشگی نظام سلطه و استکبار جهانی بویژه آمریکا و انگلیس، پنهان کردن حضور و نقش خود در توطئههای براندازی، کودتا و نفوذ عناصر خود در کشورهای مورد هدفشان بوده است و معمولا اسناد خباثتهای آنان پس از چند دهه توسط خود آنان افشا و منتشر میشود اما جالب اینجاست که اسناد خاص خود درباره ایران را تاکنون منتشر نکردهاند.
آنها هنوز پس از گذشت 63 سال از وقوع کودتای 28 مرداد حاضر نیستند اسناد اصلی دخالت و فرماندهی و عاملیت خود و جاسوسانشان را در کودتای 28 مرداد سال 32 منتشر کنند. با اینکه وزیر اسبق خارجه آمریکا و برخی مسؤولان امنیتی آنها دخالت و حضورشان در این کودتای ضدملی را اعلام کردهاند اما جزئیات خاص مربوط به آن را تاکنون منتشر نکردهاند.
واقعیت آن است که ما در طول نزدیک به 4دهه پس از پیروزی انقلاب، فتنههایی را پشت سرگذاشتهایم که عموما توسط نظام سلطه و در راس آن آمریکا با همکاری برخی همپیمانانشان مانند انگلیس و رژیم صهیونیستی طراحی شده است. در حالی که قرائن و شواهد نشان میدهد این فتنهها کاملا با هدایت و مدیریت و عاملیت عوامل سرسپرده آنان صورت گرفته است اما تلاش میکنند نقش خود را در این فتنهها پنهان کنند.
فتنههایی همچون ایجاد اختلاف و درگیری بین قومیتها در ایران، ترور شخصیتهای موثر نظام توسط منافقین از جمله 7 تیر و8 شهریور با نفوذ دادن عناصری مانند کشمیری و کلاهی که منجر به شهادت مسؤولان ارشد 2 قوه اجرایی، قضایی و تعدادی از نمایندگان مردم در قوه مقننه شد و همچنین فتنه جنگ تحمیلی و فتنه قتلهای زنجیرهای برای ترور شخصیت و اعتبار نظام اسلامی و فتنه کوی دانشگاه در 18 تیر78 و از همه مهمتر فتنه عظیم سال 88 که بهرغم سرمایهگذاری همهجانبه آمریکا و متحدان آن در کشورهای غربی، تلاش کردند موضوع را داخلی جلوه داده و نقش خود را در مدیریت و هدایت این شبهکودتا پنهان کنند، در حالی که شواهد، قرائن و نشانههای مسلم و مستندات فراوانی وجود دارد که صحنهگردانی عملیات فتنه و طراحی آن از مدتها پیش از آن در دستور کار آنها قرار گرفته بود.
دکتر «پلکریگ رابرتز» از مسؤولان وزارت خزانهداری در دوران ریگان و اقتصاددان و ستوننویس سابق والاستریت ژورنال از این حقیقت پرده برداشته و در اظهار نظری در این باره میگوید: «اعتراضات تهران نشانههای روشنی از نوع اعتراضات هدایت شده توسط سازمان سیا در گرجستان و اوکراین دارد و انسان باید نابینا باشد که چنین چیزی را نبیند».
آنها بدون تردید برای وقوع یک انقلاب رنگین - کودتای مخملی با طراحی پروژه جنگ نرم - برنامهریزی کرده بودند اما باید توجه داشت تیمهای براندازی نرم با براندازی سخت و نیمهسخت تفاوتهایی در ابزار، تکنیک و تاکتیکها دارد؛ در براندازی نرم آتش و سلاح جای خود را به رسانه و عملیات روانی و فریب افکار عمومی میدهد. در اینجا میدان مبارزه سرزمین افکار و اندیشهها، عواطف و احساسات و ادراکات است. در براندازی نرم کار زمانبر و نیازمند برنامهریزی میانمدت و طولانیمدت است، چرا که براندازی نرم نیاز به زمان دارد.
بر این اساس فتنه 88 را باید جنگ تحمیلی نرم آمریکا علیه ملت ایران قلمداد کرد.
آمریکا در این فتنه با 3 بازو عمل کرد:
1- بازوی فکری: بهکارگیری بنیادها، موسسات و اتاقهای فکر برای طراحی و برنامهریزی عملیات نرم که میتوان از بنیاد سوروس، بنیاد راکفلر، بنیاد فورد، خانه آزادی، بنیاد کارنگی، بنیاد نت (صندوق حمایت از دموکراسی)، شورای روابط خارجی آمریکا و همچنین انجمن سیاست خارجی آلمان و مرکز مطالعات دموکراسی انگلیس نام برد. این مراکز از دوران دولت اصلاحات برای طراحی چنین الگویی فعال شده بودند و 10 سال قبل از فتنه یعنی سال 78، نخستین تست خود را با فتنه 18 تیر زدند. اگر چه این تست ناموفق بود اما آنان در طول10 سال تلاش کردند با مطالعه و بررسی طرح خود و برطرف کردن نقاط ضعف سال 78 فتنه دیگری را به قصد براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی تدارک ببینند.
2- بازوی اجرایی و عملیاتی: نخستین بازوی اجرایی آنها غربگرایانی بودند که در ایران نقش سربازی و مزدوری را برای آمریکاییها ایفا میکردند. در این رابطه اعترافات «کیان تاجبخش»، نماینده بنیاد سوروس در ایران قابل توجه است: «طراحی آمریکا برای آمادهسازی مبلغان تفکری خاص در ایران که در بطن آن غربگرایی و ترویج الگوهای آمریکایی وجود دارد از طریق افراد ایرانی مثل عبدالکریم سروش و دکتر سریعالقلم همینطور برخی از عناصری که خانم آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا به عنوان شاگردان خوب خود در ایران نام میبرد، دنبال شده است». همچنین او میگوید: «در اسرائیل به من گفتند چه کسانی در ایران کار تبلیغ و کار فکری را انجام میدهند و باید از آنها حمایت کرد».
دومین بازوی اجرایی آمریکاییها انجیاوهایی بودند که در راستای خواست آنها فعالیت و نقشآفرینی میکردند. سومین بازوی اجرایی شاخه قومیتها بود که ماموریت داشتند مسائل ناسیونالیستی و قومیتگرایی را دنبال کنند اما آنها در غیاب سفارت آمریکا به قرارگاههای عملیاتی به عنوان یک بازوی مهم اجرایی نیز نیاز داشتند که این نیاز را سفارتخانههای کشورهای غربی از جمله سفارت انگلیس، ایتالیا و... تامین میکرد. در حقیقت سفارت انگلیس در فتنه 88 قرارگاه مرکزی عملیاتی فتنه بود. بازوی اجرایی دیگر، نفوذیهایی بودند که باید در درون سیستمها، ساختارها و ستادهای انتخاباتی آقای کروبی و آقای میرحسین موسوی نفوذ و ایفای نقش میکردند. شاخه دیگر از بازوی اجرایی فتنه، شبکه اطلاعاتی متصل به آمریکا و انگلیس بود، همچنین بخشهایی از نخبگانی که توانسته بودند در سالهای متمادی به صورت شبکهای به سفارتخانهها یا بنیادها و موسسات به ظاهر علمی در خارج از کشور متصل شوند.
3- بازوی رسانهای: در فتنه 88 میتوان گفت تمام رسانههای پرقدرت نظام سلطه اعم از آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی حضور داشتند اما از میان آنها دو طیف از رسانهها نقش کلیدی و محوری داشتند. بیبیسی فارسی که قرار بود یک سال دیرتر راهاندازی شود 6 ماه قبل از انتخابات به صورت تعجیلی راهاندازی شد و با نزدیک شدن به زمان انتخابات برنامههای خود را 24 ساعته کرد.
نقش بیبیسی فارسی، نقشی بسیار تعیینکننده و موثر بود. طیف دوم از رسانههای بیگانه که در فتنه نقش محوری داشتند، رسانههای اجتماعی آمریکایی بودند. فیسبوک و توئیتر که تازه پای خود را به ایران باز کرده بودند، در فتنه 88 به بیسیم و رسانه جنگی فتنهگران برای عملیات میدانی و دامن زدن به آشوبهای خیابانی بدل شدند.
هیلاری کلینتون در مصاحبهای اعتراف کرد تعطیلی توئیتر [جهت تعمیرات] را به دلیل تاثیرگذاری در آشوبهای ایران به تعویق انداخته است. موضوع نقش و تاثیر رسانهها در فتنه 88 موضوع مفصلی است که خوشبختانه تاکنون چندین جلد کتاب درباره آن به رشته تحریر در آمده است.
در اینجا بیمناسبت نیست به چند مورد از اقدامات پیشینی آمریکاییها در طراحی و برنامهریزی برای ایجاد فتنه اشاره شود.
در اینجا بیمناسبت نیست به چند مورد از اقدامات پیشینی آمریکاییها در طراحی و برنامهریزی برای ایجاد فتنه اشاره شود.
1- سند راهبردی مرکز سابان وابسته به بنیاد بروکینگز که ژوئن 2009 با عنوان «کدام راه به سوی ایران، گزینههایی برای یک راهبرد جدید آمریکایی در قبال ایران» در 164 صفحه توسط «کنت پولاک» کارشناس سابان، همچنین «سوزان مالونی»، «مارتین ایندایک»، «بروسی ریبل» و دیگران منتشر شد. این سند راهبردی مدت کوتاهی قبل از انتخابات به عنوان یک دستورالعمل عملیاتی برای براندازی نرم و انقلاب مخملی و رنگین منتشر شد.
2- ترجمه و انتشار کتاب جین شارپ در ایران تحت عنوان «از دیکتاتوری به دموکراسی»
3- کارگاههای مبارزه نرم برای فعالان ایرانی که توسط پیتر اکرمن (رئیس مرکز بینالمللی درگیریهای غیرخشونتآمیز در دوبی) و رامین احمدی (رئیس مرکز بینالمللی درگیریهای غیرخشونتآمیز در هامبورگ) برگزار شد.
4- اعتراف جان بولتون 2 سال قبل از فتنه در 16 مه 2007: «اکنون شاهد تلاشهای آمریکا در تهران برای دامن زدن به یک انقلاب رنگین و هدایت شده از سوی سازمان سیا هستیم».
5- تصویب بودجه 15 میلیون دلاری دولت آمریکا در قالب پروژه پلورالیسم رسانهای ایران توسط موسسه صهیونیستی هیفوس که وظیفه پشتیبانی مالی از روزنامهنگاران و رسانههای مکتوب و دیجیتالی در ایران را برعهده دارد.
6- سال 2007 دیلیتلگراف از امضای یک سند رسمی به عنوان طرح مصوب سازمان سیا برای اجرای عملیات تبلیغی و فریب اطلاعاتی به منظور بیثبات کردن جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی حکومت روحانیون در ایران توسط بوش خبر داد.
7- اعترافات حسین رسام، تحلیلگر ارشد بخش سیاسی سفارت انگلیس در ایران در جریان برگزاری دادگاه فتنه 88. او هفتم تیر سال 88 دستگیر میشود و در دادگاه فتنه اعتراف میکند130 نفر از نخبگان ایرانی را طی چند سال به سفارت انگلیس جذب کرده و به صورت شبکهای متصل درآورده است. او میگوید با این130 نفر مرتب در رستورانها و کافیشاپها و مکانهای عمومی با هزینه سفارت قرار میگذاشته و اطلاعات آنها را به سفارت منعکس میکرده است. همچنین او اضافه میکند بیشتر این ارتباطات با افراد روشنفکر و دارای زاویه با نظام بویژه از جریان اصلاحات بوده است.
او نام چند نفر از اصلاحطلبان معروف را نیز در اعترافات خود میآورد. همچنین وی اعتراف میکند با همکاری بخش VIP در کنسولگری انگلیس که کار صدور ویزا برای ایرانیان متقاضی سفر به انگلیس را برعهده داشت این فرصت فراهم شد تا مقامات سفارت انگلیس با این افراد ملاقات داشته باشند و بانک اطلاعاتی خود را کامل کنند.
حسین رسام در جریان فتنه از جانب سفیر انگلیس ماموریت پیدا میکند تمام ظرفیت شبکه خود را در خدمت آشوبها و بر هم زدن اوضاع در ایران به کار گیرد. جالب است پس از دستگیری رسام، وزیر وقت خارجه انگلیس گفت محاکمه و محکومیت رسام در ایران به منزله حمله به تمام جامعه دیپلماتیک انگلیس و ایشان یکی از اولویتهای وزارت خارجه انگلیس است. همچنین رئیس دورهای اتحادیه اروپایی پس از صدور حکم قضایی برای رسام اعتراض کرده و سفیر ایران را در سوئد احضار میکند.
جالب است رسام 7 تیر 88 بازداشت و 28 تیر با وثیقه 100 میلیونی موقتا آزاد میشود و بلافاصله پس از آزادی از فرودگاه امام خیلی معمولی با هواپیما به لندن میرود و از آن زمان تاکنون به مثابه یک بلندگو علیه نظام مشغول به فعالیت است (این مساله که چطور قبل از اجرای حکم قضایی آن هم به صورت آزادانه بدون ممنوعالخروجی میتواند به انگلیس برود جای سوال و تامل دارد).
7- افزایش قابل توجه و معنادار مسافرت فعالان انگلیسی در آستانه انتخابات 88 با اهداف خاص به ایران از جمله 55 خبرنگار؛ تا جایی که پروازهای کوچک و معمولی لندن به تهران کفاف این حجم از مسافران را نمیدهد و هواپیمای بوئینگ 747 در این خط هوایی به کار گرفته میشود. مرکز فرماندهی و هدایت این افراد سفارت انگلیس بود و اقداماتی مثل برگزاری جلسات منظم سیاسی، ارتباطگیری ویژه با رابطان در تهران و استانها، تلاش برای نفوذ دادن عناصر خود به ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی نامزدها بویژه ستاد میرحسین موسوی، حضور فعال در تجمعات غیرقانونی (2 نفر از فعالترین این افراد که از طرف سفارت انگلیس این ماموریتها را دنبال میکردند به نامهای «برن» و «پل فلمی» شناسایی و از ایران اخراج شدند)، تماس مستمر با نامزدهای معترض و انتقال فوری اطلاعات از سفارت انگلیس به دولتمردان آمریکایی از جمله فعالیتهای آنان بود.
8- نفوذ عناصری مثل اردشیر امیرارجمند که برادرش یکی از اعضای ارشد سازمان منافقین و خود نیز از عناصر آموزش دیده و مزدوران فعال آن سازمان است، در ستاد آقای میرحسین موسوی به عنوان مسؤول کمیته حقوقی ستاد که چندین بیانیه از بیانیههای میرحسین موسوی به قلم وی نگاشته شده است.
همچنین رضا خادمی که جزو اعضای منافقین در اردوگاه اشرف بوده و در ستاد آقای کروبی فعالیت موثر داشت و شخص دیگری به نام هراتی که اکنون متواری است و به عنوان مشاور آقای هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و دفتر ریاست آن نفوذ کرده بود که نشاندهنده عمق جریان و خط نفوذ در فتنه 88 و پس از آن است.
اینها و دهها نشانه و قرینه دیگر از برنامهریزی و هدایت عملیاتی جریان و سران فتنه توسط دشمنان قسمخورده این ملت حکایت میکند که با حمایتهای مادی، دیپلماتیک، اطلاعاتی و رسانهای خود و سرمایهگذاریهای فراوان در صدد برآمدند با بهکارگیری عواملی در داخل، یکی از خطرناکترین توطئهها برای براندازی جمهوری اسلامی و خاموشسازی مشعل فروزان انقلاب اسلامی را طراحی کرده و به مورد اجرا بگذارند.
توطئهای که اگر نبود تدبیر و مدیریت الهی و حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی و بصیرت انقلابی مردم سلحشور و ولایتمدار ایران که با خلق حماسه 9 دی، تومار فتنه را در هم پیچیدند، معلوم نبود چه بر سر اسلام و انقلاب میآمد که رشحاتی از آن را هماینک در کینهورزی جبهه معارضان و معاندان انقلاب اسلامی لمیده در آغوش بیگانگان میتوان مشاهده کرد که نه تنها امام خمینی(ره) و مکتب حیاتبخش او بلکه ارزشهای انقلابی و اسلامی را مورد هتک و توهین قرار داده، به انکار وحی و مسلمات اعتقادی رسیدهاند.
اکنون بیمناسبت نیست وضعیت حال حاضر و آرایش سیاسی جامعه را برای صیانت این نظام الهی و دستاورد خون پاک شهیدان مورد مطالعه قرار دهیم.
امروز در جمهوری اسلامی شاهد صفبندی تمام عیار 2 جریان فکری هستیم که امکان همزیستی مسالمتآمیز آنها با هم وجود ندارد، زیرا اختلاف آنها بر سر مبانی است و لذا تنها یک جریان میتواند با حذف و حاشیهنشین کردن دیگری به حیات و حرکت پیشرونده خود ادامه دهد. جریان مقاومت انقلابی معتقد به مکتب امام و مقام معظم رهبری و جریان غربگرا معتقد به سازش با غرب است. به نظر میرسد سرنوشت آینده انقلاب اسلامی در گرو تعیین تکلیف طرف پیروز و غالب در این رویارویی است. این رویارویی امروز بسیار آشکار شده و صفبندیها و خطکشیها پیوسته پررنگتر و شفافتر میشود.
این صفبندی و دوقطبی را نباید به دوقطبی اصلاحطلب و اصولگرا فروکاست، زیرا بسیاری از اصلاحطلبان در جرگه تعریف انقلاب (با لحاظ کردن مفهوم مشکک آن) میگنجند و اختلاف آنها بر سر برخی فرعیات و سلایق است. تنها دوقطبی اصیل همان انقلابی و ضد انقلاب است که تعارضات بنیادین ایدئولوژیک با هم دارند. حوادث ماههای اخیر کشور محک مناسبی برای میزان موفقیت هر دو جریان بود؛ ناکامیهای جریان غربگرا در رابطه با برجام و توفیقات جریان مقاومت در رابطه با مسائل منطقه و پیروزیهای نمایان در موصل و حلب.
باید اذعان کرد قدرت فکری مردم و مسؤولان که به تعبیر مقام معظم رهبری شاکله اصلی نظام اسلامی را تشکیل میدهد یعنی همان تفکری که به مردم استکبارستیزی، ظلمستیزی، دفاع از مظلومان، دینگرایی، خدامحوری، اعتماد به نفس و مستقل بودن را میآموزد و در باورهای آنها جای میدهد و به آنها عزم و انگیزه برای انواع جهاد - جهاد اصغر، جهاد کبیر و جهاد اکبر - میدهد خمیرمایه اصلی بقا و دوام نظام اسلامی است و این هم محقق نمیشود الا با ولایتمداری. اگر امت بدون امام باشد حیات ندارد. اگر امام بدون امت باشد اقتدار ندارد و اگر امت متصل به امام خود باشد و بایستد شکستناپذیر خواهد بود و همه فتنهها خنثی خواهد شد.