داستان فیلم از قبل از انقلاب آغاز میشود و تا زمان جنگ ادامه داد. در این برهه زمانی، آنچه که بر دختربچه قصه میگذرد در فیلم تصویر میشود؛ تصویرسازی که انصافا به لحاظ زیباییهای بصری دارای کیفیتی ارزشمند است؛ بهویژه در حوزه فیلمبرداری شاهد اتفاقات خوبی در فیلم هستیم. درباره کارگردانی هم باید به آبیار نمرهای خوبی داد، چون در میزانسنی که کارگردان در کار چیده یک پختگی نسبی را مشاهده میکنیم. بهویژه در مقایسه با فیلم «شیار ۱۴۳» این داشتههای فنی شکلی جدیتر به خود گرفته است.
نرگس آبیار یک رماننویس خوب است که با دنیای فانتزی کودکان را خوب میشناسد، اما نکته اصلی اینجاست که هنوز با سلیقه تماشاگر سینما آشنا نشده است، برای همین تنها به دلمشغولیهای خاص خود توجه دارد، البته گاهی اوقات همانند اتفاقی که برای «شیار ۱۴۳» رخ داد؛ فیلمسازی بزرگی چون حاتمیکیا از فیلم خوشش آمده و پیرامون آن اظهارنظر میکند، اتفاقی که باعث میشود فیلم اتفاقات خوبی برایش در گیشه و جشنواره رخ دهد، اما هر بار قرار نیست که فیلمساز مطرحی پشت این کار بایستد. برای همین پیشنهاد میکنم تا آبیار سینما را برای تماشاگر بخواهد نه سلیقه شخصی خود.
البته ممکن است این سوال در برخی اذهان پیش آید، فیلمسازی که به باورهای خود میپردازد، هنرمندی دغدغهمند است که برای گیشه فیلم نمیسازد. این توجیه در ظاهر کمی فریبنده است، اما جز شعار هیچ چیز دیگری در خود ندارد، چون اگر قرار است فیلمی ساخته شود، اما کسی آن را نبیند دیگر تولید آن چه فایدهای دارد. به همین دلیل به شخصه کار فیلمسازانی چون حاتمیکیا را میپسندم، چون هم در فیلمهایش آرمانهایش دیده میشود، هم اینکه ساختار سینمایی بهخوبی در کار مدنظر قرار گرفته است.
اما برگردیم به فیلم سینمایی «نفس». در این فیلم ما برخی نگاههای ناشیانه را شاهد هستیم که نشان از بیتجربگی کارگردان دارد والا نیازی نبود که چنین صحنهای در فیلم جا داده شود؛ برای مثال سکانسی که به کلاس قرآن بچه پرداخته میشود. در این قسمت معلم قرآن کلاس که پیرزنی بد اخلاق است با چوب بچههای را تنبیه میکند اتفاقی که متأسفانه تاثیرات بسیار بدی به روی تماشاگر میگذارد، البته مسلما در گذشته چنین معلمهایی وجود داشتهاند، اما وقتی فیلمسازی در فیلمش این اتفاق را نشان میدهد، کل معلمانی که در آن دوران قرآن تدریس کردهاند را زیر سوال میبرد!
بحث دیگر ما به اشارات رویدادی «نفس» بر میگردد. در این فیلم سه مسئله بسیار مهم در فیلم جا داده میشود. ابتدا مسئله انقلاب، سپس عزدارای محرم و در نهایت جنگ، اما هیچ یک از این سه موضوع به شکل درستی در فیلم مدنظر قرار نگرفته است، بلکه تنها به صورتی گذارا به آن توجه شده، اتفاقی که تا حدودی طبیعی است، چون یک فیلم سینمایی بهتنهایی نمیتواند همه موضوعات مطرح شده را مدنظر قرار دهد. برای همین هم توصیه میشود معمولا در فیلمهای سینمایی از پراکندگی موضوع خودداری شود.
بازیگری در «نفس»، یک اتفاق کاملا معمولی است که هیچ توجیهی برای آن هیچ نقطه درخشانی نمیتوان پیدا کرد، البته بازی دختربچه تا حدی خوب از کار در آمده است، اما مهران احمدی یا جمشید هاشمپور چیز آنچنان جدی از خود ارائه نمیدهند. بحث فنی دیگری که درباره فیلم میتوانم به آن اشاره کنم به تدوین بسیار ناشیانه فیلم بر میگردد که به نظر بسیار کند است، البته کارگردان سعی کرده با کوتاه کردن زمان فیلم نسبت به نسخهای که در جشنواره فیلم به نمایش درآمد ضرب آهنگ فیلم را تند کند، اما کندی که در پلان پلان فیلم موجود است ربطی به تدوین و زمان طولانی فیلم ندارد. برای همین هم کار بهشدت کسلکننده به نظر میرسد.
مطلب دیگری که درباره «نفس» میتوانم به آن اشاره کنم به نگاه سرد و تلخ فیلم به مسئله جنگ است، البته کاملا مشخص است که جنگ به ذات امری ناپسند است، اما نشان دادن اتفاقات هشت سال دفاع مقدس در این شکل به نظر کمی بیانصافی به رزمندگانی است که برای دفاع از آب و خاک میهن اسلامی خون خود را ایثار کردند. مطلب پایانی به پایان بسیار تلخ فیلم بر میگردد که به نظرم توجیه چنان منطقی نداشت، بلکه تنها از این امر نشئت میگرفت که کارگردان میخواست به پایان تلخ بهنوعی مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد، اتفاقی که نتیجه عکس داد و بهنوعی سبب دوری تماشاگر شد، اتفاقی که به عینه در اکران این فیلم در ایام جشنواره شاهد بودم.
منبع: ایکنا