وقتی شناختی از فضای رسانه ای و مخاطبشناسی کشورهایی که نبض رسانههای دنیا را در اختیار دارند نداشته باشیم نمیتوانیم بهدرستی دلایل انتشار یک خبر یا پرداخت بیشاز حد معمول به یک موضوع را درک کنیم اما وقتی با میشل ستبون که تا به حال 10 عنوان کتاب را در فرانسه به چاپ رسانده صحبت کردیم، وی از بحران مخاطب در رسانههای اروپایی خبر داد. به گفته وی رسانهها برای جذب مخاطب دست به هر کاری من جمله زردنگاری میزنند.
مشروح گفتوگو را در ادامه میخوانید:
نحوه برخورد کشور فرانسه به عنوان یکی از مدعیان آزادی بیان با هنر عکاسی چگونه است؟
در فرانسه 260 قانون برای حقوق عکاسی وضع شده است، این بحثی است که خیلی من در فرانسه پیگیر آن هستم، جالب است در جهان اسلام با سختگیریهایی که برای به تصویر کشاندن صورت و سیمای انسانها وجود دارد، ولی در کشور ایران آزادی بیان نمایش چهره وجود دارد ، ولی در کشور فرانسه که مدعی آزادی است، این ممنوعیتها حتی قویتر و شدیدتر هم هستند، ما حتی نمیتوانیم یک عکس از فردی منتشر کنیم بدون اینکه رضایتنامه و امضای آن را داشته باشیم. جالب تر این که اگر از بچهها صحبت کنیم ممکن است آن زمان منحرف جنسی شناخته شویم.
با وجود قرار گرفتن دوربینهای با کیفیت در دسترس عموم چگونه در فرانسه بر عکسهای منتشر شده نظارت میکنند؟
در جهان امروز، ماهیت گزارش تصویری تغییر کرده است، مهمترین انقلابی که رخ داده، این است که هر کسی در جیبش موبایلی دارد، بنابراین همه عکاس شدند و همه هم فکر میکنند عکاس خوبی هستند، به دلیل اینکه کیفیت فنی دوربینها خیلی عالیست. بنابراین خیلی دشوار است که بتوانیم ارزشی برای عکاسی قائل شویم وقتی همه میتوانند یک عکس را در باغ خودشان پرورش بدهند و نشان دادن تفاوت هم دشوار شده است و به همین دلیل، قوانین متعددی به ویژه در فرانسه برای کنترل عکسها وضع شده است.
یعنی عکاسی در خیابان هم ممنوع است؟
بله چهرهی قابل شناسایی ممنوع است یعنی من الان همینطوری از شما عکس بگیریم شما میتوانید بگویید چرا بدون اجازۀ من عکس گرفتهاید؟
حق عکس این است نه اینکه ایشان حق دارد عکاسی کند، یعنی من مخاطب میتوانم اعتراض بکنم از عکاس و عکاس را جریمۀ سنگینی هم بکنم، مگر اینکه من به شما یک رضایتنامهی امضاء شده بدهد که من اجازه دادم ایشان از من عکس بگیرد. این به این معنی نیست که ما اجازه نداریم عکس بگیریم ولی اجازه نداریم آنها را منتشر کنیم. به همین دلیل است که بسیاری از تصاویری که در تلویزیون از مردم میگیرند چهرهها مشخص نیست.
آیا عکاسان بزرگی نظیر شما نیز شمال این قانون میشوند؟ شما آیا به این قانون تن میدهید؟
باید بگویم در آخرین کتابی که من در پاریس منتشر کردم؛ چهرهای که قابل شناسایی باشد وجود ندارد به دلیل اینکه هر کتاب از بررسی یک وکیل عبور میکند، برای هر بنایی که در عکس وجود دارد باید یک مالیاتی پرداخت شود، مثلاً برای تصویر دو صفحهای از لوور 700 یورو باید پرداخت شود، با وجود اینکه نوع ممنوعیتها یکی نیست ولی ماهیت ممنوعیتها یکسان است، درست است در کشورهای غربی ما سعی میکنیم معلمهای بزرگِ آزادی بیان باشیم ولی برای ما ممنوعیتهایی که بحث مالی در پی دارد خیلی گستردهتر است. بنابراین مسائل خیلی پیچیده است در اروپا به دلیل اینکه پول مهمترین محرک ایدئولوژی شده است و در کتاب بعدی هم باز همین کار را میکنم اصلاً عکس مردم را چاپ نخواهم کرد.
نظرتان در مورد آزادی بیان در ایران چیست؟
دلیلی که دوست دارم بیایم ایران این است که اینجا موضوعاتی را طرح میکنم که نمیتوانم در فرانسه آنها را مطرح کنم. اگر در فرانسه بخواهم این موضوعات را مطرح کنم جریمههای سنگینی را باید بپردازم. نمیدانم چرا به این سمت رفتهایم اما قطعاً این آزادی بیان نیست.
مثال بزنید؟
برای مثال اتفاق تروریستی که در فرانسه افتاد. ما نمیتوانستیم عکس چهره یک فرد مرده را منتشر کنیم، این به دلیل بحث مذهبی نیست، علتی اختراع کردند به نام «هتک حرمت انسانی» و این به چه معنی است؟! این عکاس نیست که فرد را کشته است ولی این عکاس است که متهم به هتک حرمتِ انسانی میشود. بنابراین هیچ کدام از روزنامههای بعضی از وقایع منتشر نکردند ولی با وقاحت کامل تصویر جنازههای خارجی را به راحتی منتشر میکنند. به دلیل اینکه میدانیم خانوادۀ آن جنازه نمیتوانند در فرانسه اقامه دعوا کنند. یک دوستی دارم که عکسی از یک فردی که چهرهاش در واتیکان قابل شناسایی نبود گرفته بود که در روزنامه هم منتشر شد، خانواده او 15 میلیون یورو غرامت خواسته بودند برای انتشار این عکس، البته این خانواده نتوانستند پیروز شوند اما نه به علت آزادی بیان، فقط به این دلیل که آن فرد مرد و مرده نمیتوانند اقامه دعوا کنند.
آیا در عکاسی مافیا وجود دارد؟ شما چگونه با آن مبارزه میکنید؟
میلیونها عکس هستند که روی سایتهای اینترنتی در دسترس قرار دارند، یا آژانسهای بزرگ فرانسوی که برای آنها کار میکردم و برای آنها کتاب مینوشتم و کتاب چاپ میکردم الان دیگر وجود ندارند. اولاً برای اینکه خود روزنامهها منابع مالی را ندارند و تکنولوژی و فناوری جدید هم نیازمند سرمایهگذاری گستردهای بود، چیزی که اتفاق افتاد گروههای مالی به ویژه آمریکاییها که هیچ رابطهای با عکاسی نداشتند این آژانسها را خریداری کردند و مشکلی که وجود دارد این آژانسها حافظۀ جهان را ظرف 40 سال گذشته در اختیار دارند به عنوان مثال انقلاب اسلامی ایران بدیهی است که عکاسان ایرانی بودند که این عکسها را در این دوران گرفتند ولی آن دانش فنیِ عکاسان آژانس را نداشتند.
بنابراین روایت این انقلاب در وهلۀ نخست توسط عکاسان خارجی بود مانند من و سایرین ارائه شد و این بحثی بود که در سراسر جهان در بسیاری از نقاط جهان مانند آفریقا هم اتفاق افتاده بود چون سیاسی بود، برای اینکه این مساله سیاسی است و این کشورها حافظ و این مجموعهها را ندارند، وقتی که من شروع کردم در اینترنت تمام عکسهای انقلابم را پخش کنم، به این دلیل بود که متوجه شدم نسل جوان ایرانی دسترسی به این دوران ندارند، آنها را روی خط گذاشتم رایگان هم بود ولی واترمارک خودم را داشت و هنوز هم هر روزه چیزی حدود 10، تا 15 هزار نفر بازدیدکننده دارد و ایران جایگاه بسیار بزرگی در این زمینه دارد. بنابراین یک مسئولیتی است که اشخاصی مانند من که این شانس را داشتند که این وقایع و این عکسها را در اختیار دیگران بگذارند.
به عنوان یک عکاس حرفهای، برایتان مهم نبود که عکسهایتان با انتشار گسترده از ارزش میافتند؟
اگر به مساله بپردازیم؛ مشکلی که امروزه با اینترنت وجود دارد این است که عکسها دیگر رایگان شدند و نمیتوانم از کسانی که دسترسی به سایت من دارند پول دریافت کنم، نه تنها پولی دریافت نمیکنم بلکه باید هزینهای هم پرداخت کنم، بنابراین مسائلی که شما با آن مواجه هستید من هم با آنها روبرو هستم و مساله مهمی هم که وجود دارد تمام موسسات مالی آمریکایی که این آژانسها را خریداری کردند پیگیری سیاستهای دامپینگ هستند، به این معنی است که با یک حق آبونمان بسیار کم به افراد یا مجلات، همه اینها را در دسترس آنها قرار میدهند یعنی یک مجله میتواند با یک قیمت بسیار پایین چیزی حدود 4 هزار عکس در ماه خریداری کند و به اینترنت هم میتواند مانند بحث تولید بیش از حد نفت اشاره کرد که باعث می-شود قیمتها پایین بیاید.
با شناختی که این مدت از ایران کسب کردید به نظر شما فتوژورنالیست یا عکاسی خبری در جهان و ایران چه تفاوتهایی دارد؟
چیزی که اتفاق افتاده است در فرانسه و سایر کشورهای جهان اینکه فتوژورنالیست تقریباً دیگر نابود شده است، به معنی این نیست که عکسی دیگر وجود ندارد بالعکس بیش از حد عکس وجود دارد ولی این تولید دیگر توسط رسانهها حمایت مالی نمیشود و بنابراین به نظرم دیگر نمیتوانیم عنوانش را به عنوان فتوژورنالیست مطرح کنیم به دلیل اینکه در ژورنالیست کلمهی ژورنال وجود دارد که یک معیار حرفهای است، ممکن است در ایران به دلیل اینکه این خبرگزاریها وجود دارد میتوانیم هنوز بحث فتوژورنالیست را مطرح کنیم ولی در فرانسه و سایر کشورها باید این را به صورت عکاسی مستند نامگذاری کنیم، به دلیل اینکه عکاسان دیگر پولشان منبع و منابع مالیشان دیگر روزنامهها نیستند. بیشتر از نهادهای مردمی، مسابقات، جشنوارهها، نمایشگاهها کسب درآمد میکنند. شرکت بزرگ به نام کاردینیاک وجود دارد که جایزهای حدود 50 میلیارد یورو دارد، من آن را بیشتر «فتوبانکی» بانک عکس میدانم، مهم این است که برای چه کسی کار میکند حتی اگر مستند باشد دیگر آن شکل واقعیاش را از دست میدهد، اگر با سایر خبرنگاران کار میکنید آن به معنای فتوژونالیست است، حتی اگر همعقیده نباشیم و با هم بحث بکنیم ولی در مقابل هم کسانی هستیم که همکار هستیم.
سرمایه گذاری آمریکاییها برای ارزان کردن عکسها را چگونه ارزیابی میکنید؟
50 سال به عقب برگشتیم و یک عقبگردی در این حد وجود دارد و با اینترنت یک حجم بزرگی از اطلاعاتی است که هیچ وقت صحت آن بررسی نشده است و رایگان که باعث میشود خود روزنامهها هم در درازمدت محکوم به حذف شوند. هر سال در فرانسه ریزش تعداد خوانندگان هر روزنامه میتواند 5 تا 8 درصد باشد، مردم اطلاعاتی را کسب میکنند که به دردشان نمیخورد و بدتر اینکه خود روزنامهها و مجلات هم خودشان در سطح فیسبوک و شبکههای اجتماعی پایین آوردند.
بی کیفیتترین ارائه مطلبی که تا کنون مشاهده کردید چه بودهاست؟
دیروز در فیسبوک دیدیم، روزنامه اکسپرس با اینکه شهرت جهانی هم دارد، روایتی را ارائه داده که واقعاً باورکردنی نیست. با توجه به اینکه یک فرانسوی چند ماهی است در کویر ایران گم شده است، بدون اینکه هیچ اطلاعاتی داشته باشند یا بررسیای انجام داده باشند؛ نوشتهاند که این یک گروگانگیری از طرف دولت ایران برای اینکه بتواند با فرانسه معامله کند! میتوانم درک کنم خانواده آن شخص ممکن است عقاید اینقدر احمقانه داشته باشند، در نگرانی و دلواپسی هر چیزی امکان دارد ولی برای یک روزنامه که رسالتش اطلاعرسانی است یک چنین کاری مسخره است.