گروه جهاد و مقاومت مشرق - تولد شهید مدافع حرم، امیرعلی محمدیان در بهشت زهرای تهران و بر سر مزار آن شهید برگزار شد. حمید بناء یکی از همقطاران این شهید، متنی را از این مراسم برای مشرق ارسال کرده اند.
هنوز دو ساعتی به شروع مراسم مانده بود که باران تمام تن گلزار شهدای بهشت حضرت زهرا (س) را خیس کرد. خدا خدا می کردم که باران بند بیاید و خانوادۀ شهید محمدیان اولین سالگرد تولدِ بعد از شهادت اش را بدون دغدغه برگزار کنند.
کم کم سرمای هوا هم بیشتر شد. ساعت کمی از دو گذشته بود که ما با لباسهای خیس و صورت سرما زده به قطعۀ 50 رسیدیم. کنار مزار امیرعلی شلوغ بود. چشم چشم کردم تا پدرش را پیدا کنم. چند متر دورتر حاجی مشغول رتق و فتق کارهای مراسم بود. به پدر شهید که رسیدم بعد از سلام و احوالپرسی نگاهم به صورت اش افتاد ؛ آثار یکسال دوری از پسر بخوبی در چهره اش دیده می شد.
هر مردی که از راه می رسید ابتدا به سراغ پدر شهید می رفت. بی اختیار خاطرۀ تلخ روزی در ذهنم زنده شد که خبر قطعی شهادت امیرعلی را آوردند و همین جماعت برای عرض تسلیت دست آقای محمدیان را می فشردند. بین خودمان بماند انتخاب واژه هم در آن شرایط سخت بود. نمی دانستیم که باید تبریک بگوییم یا تسلیت!. خانم ها هم دور مادر شهید جمع شده بودند.
چند ماهی است که هر وقت در تشییع شهدا شرکت می کنم دلم هوایی پیکر امیرعلی می شود. هیچ چیزی از شهید محمدیان به دست خانواده اش نرسید؛ فقط یک خبر بود و چند مجلس یادبود. نه مراسم استقبال در معراج و نه شب وداع و نه تشییع. به هر حال خدا پایان دنیایی او را اینگونه رقم زده بود. امیر علی در آخرین روز پاییز 1371 متولد شد ولی برنامۀ سالگرد تولد چند روز زودتر اجرا گردید. خیلی زود ساعت از چهار گذشت. بخش پایانی برنامه هم مداحی به زبان آذری بود که سوز و شور عجیبی داشت.
در آن لحظات نگاهم به تقویم افتاد ؛ 25 آذر 1395 بود. فکر اینکه کمتر از یک ماه دیگر باید برای مراسم سالگرد شهادت امیرعلی آماده شویم دلم را لرزاند. پیش از غروب خورشید، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها را ترک کردیم ولی 21 دیماه 94 و شهادت مظلومانۀ تعدادی از بسیجیان یگان فاتحین در منطقۀ خانطومان همچنان همراهم بود. به هر حال مراسم سالروز تولد شهید محمدیان هم به مخزن خاطره های ما اضافه شد. به خاطره هایی که در پایگاه بسیج، هیئت، اردوها، مراوده ها و دورهمی ها شکل گرفتند.
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست / در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است ...