به گزارش مشرق، آیتالله امان الله علیمرادی نماینده مردم استان کرمان در مجلس خبرگان رهبری در سال 1342 در یکی از روستاهای شهر بافت به دنیا آمد. وی بعد از گذراندن دروس دبیرستان در سال 1360 به حوزه علمیه شهید مطهری تهران آمد و بعد از گذراندن دروس مقدماتی در سال 1363 به دست رهبر معظم انقلاب معمم شد.
بعد از گذراندن دروس مقدماتی، دروس اجتهاد را در تهران از محضر آیات سید علی خامنهای، محمد امامی کاشانی، محمد رضا مهدوی کنی و مرحوم آقا مجتبی تهرانی(ره) فرا گرفت و در قم نیز در محضر حضرات آیات عظام محمد تقی بهجت، محمد فاضل لنکرانی، شیخ جواد تبریزی و عبدالله جوادی آملی مستفیض شد.
وی علاوه بر دروس حوزوی در رشته فقه و حقوق اسلامی موفق به اخذ مدرک دکتری شد.
نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان رهبری با شروع جنگ تحمیلی در جبهه های نبرد حق علیه باطل حاضر شد و در زمینههای نظامی و دینی در دفاع مقدس ملت ایران فعالیت کرد.
ریاست دانشگاه آزاد اسلامی، اداره امور عقیدتی سیاسی پایگاه دریایی سیرجان، مسئولیت و حضور فعال در شوراهای فرهنگی، آموزشی و تحصیلات تکمیلی، عضویت در کمیته جذب هیئت علمی و عضویت در هیئت امنای بعضی حوزههای علمیه از جمله سوابق اجرایی و مدیریتی وی است.
متن پیش رو حاصل 2 ساعت گفتوگو با آیتالله امان الله علیمرادی است که از منظرتان میگذرد:
یکی از نکاتی که رهبر معظم انقلاب بسیار بر آن تأکید کردند توجه به انقلابیبودن و انقلابیگری است که در دیدارشان با اعضای مجلس خبرگان و اعضای مجلس شورای اسلامی بسیار آن را مطرح کردند. ایشان در آخرین دیدار با اعضای مجلس خبرگان چهارم فرمودند: «خبرگان باید انقلابی بماند و انقلابی عمل کند» و همچنین فرمودند«در تعیین رهبر آینده به شرط انقلابی بودن رهبر آینده پایبند باشید» نظر شما و تفسیری که از انقلابی بودن دارید چیست و با توجه به عضویتتان در مجلس خبرگان رهبری، جو کنونی این مجلس را به لحاظ انقلابی بودن چگونه میبینید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. همانطور که مستحضرید مجلس خبرگان تاکنون یک اجلاسیه داشته و اینکه یک قضاوت نزدیک بهواقع از آحاد نمایندگان داشت خیلی کار آسانی نیست و مقداری زمان میبرد اما اجمالاً میشود فهمید مجلس خبرگان دغدغه اصلیاش پیشبرد انقلاب و نظام، تقویت اصل ولایتفقیه و بهطور مشخص حمایت و نصرت مقام معظم رهبری است. ممکن است نظرات و دیدگاهها دقیقاً منطبق بر هم نباشد که انتظار هم نیست که دقیقاً منطبق باشد ولی در این آرمانهایی که عرض کردم به نظر میآید همه مشترک هستند و اظهار میکنند رهبری شخص آیتالله خامنهای همیشه به ویژه حالا بیبدیل و بینظیر است.
** آیتالله مصباح در علوم عقلی جزو 5 نفر اول علمای امامیه است/ جای نگرانی در خبرگان نیست
مجلس خبرگان هر چه سطح اعضایش به لحاظ علمی و به لحاظ معنوی بالاتر باشند به همان نسبت اعتبار این مجلس بالاتر میرود. دو نفر که رهبری فرمودند عدم حضورشان خسارت است آیتالله یزدی و آیتالله مصباح هستند.
حضرت آیتالله مصباح یک شخصیت علمی است که در علوم اسلامی و بهویژه علوم عقلی اسلامی جزء 4، 5 نفر اول علمای امامیه است. حضور یک شخصیت علمی اینچنینی در خبرگان که در مسائل نظر میدهد واقعاً راهگشا است و نمیتوانیم بگوییم برای فلان چهره جایگزینی وجود دارد. نه اینطور نیست و همینطور آیتالله یزدی. ایشان هم قوت فقهیشان و صلابتشان در مسیر انقلاب مثال زدنی است. به لحاظ فقهی و مسائل حکومتی، اهل نظر هستند و مسئولیتهای کلان نظام را داشتند. جای ایشان واقعاً خالی است اما درعینحال مجموعه اعضای خبرگان مجموعه قابل قبولی است و جای نگرانی نیست.
بنظرتان رهبری چرا در این مقطع از تاریخ انقلاب مدام روحیه انقلابی را به مردم و به مسئولین گوشزد میکنند؟
موضوع انقلاب اسلامی همان انقلاب پیغمبر اکرم است. در واقع به هر نسبتی که انقلاب پیغمبر اکرم از آغاز شروع شد و در زمان حیات پیغمبر اکرم رو به رشد بود، بعد از رحلت پیغمبر اکرم شاخصهایی که پیامبر اکرم طی این سالها به جامعه اسلامی القاء کرده بودند به حاشیه رفت. بعد بهصورت دیگری انقلاب اسلامی راه ائمه طاهرین ادامه داد و پرچم انقلاب پیامبر اکرم را برپا نگه داشتند.
حداقل کار ائمه معصومین این بود که به جهان نشان بدهند اسلام ناب آن چیزی نیست که حاکم است اما اگر تلقی میشد که اسلام پیغمبر همین اسلام خلفای بنیامیه یا اسلام خلفای بنیعباس است، بهمرور اسلام استحاله میشد. بر همان مبنا رهبر و امام ما به سمت اسلامی شدن انقلاب را شروع کردند یعنی اسلام حاکم بشود، همانطور که از ابتدای تاریخ این حاکم شدن اسلام دشمنانی داشته و دارد. آن زمان بنیعباس، بنیامیه و یهودیان عصرشان بودند الان هم استکبار جهانی دشمن اسلامی شدن جامعه است. جبهه مقابل استکبار هم میخواهد اسلامیت حاکم نشود چون اگر اسلامیت حاکم شود دیگر سلطه آنها آسیب میبیند. ما درصورتیکه با شاخصهای انقلابی بودن و شاخصهای اسلامی بودن راه را ادامه بدهیم میتوانیم اسلام را حاکم بکنیم آنها هم میبینند هر چه این شاخصها کمرنگ شود آنها به اهدافشان نزدیکتر میشوند.
راه امام و رهبری با همین شاخصها ادامه پیدا خواهد کرد. فرض کنیم این مجلس خبرگان به تعیین رهبری مکلف بشود و آن شاخصها را رعایت نکند، دقیقاً آن چیزی میشود که آنها میخواهند. پس بجاست که ایشان بر روی انقلابی بودن پافشاری کنند. انقلابی بودن یعنی اسلامی بودن، انقلابی بودن یعنی بکوشیم اسلام حاکم شود. غیرانقلابی بودن یعنی زندگیمان را بکنیم و اسلام حاکم شد که شد و اگر نشد، نشد! اسلام انقلابی حرفش این است که فکر جهان باید با اسلام ساخته شود، اخلاق بشریت باید با اسلام ساخته شود، در زندگی فردی رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خانواده، رابطه انسان در حوزه امور اجتماعی، سیاسی، بینالملل با شاخصهای اسلام حاکم شود. در واقع همان چیزی که خدا از پیغمبرانش خواسته است.
** استکبار سالها کار کرد که روحانیت تنها به نماز و دعا بپردازد
رهبر معظم انقلاب اخیراً در دیدارشان با ائمه جماعات مسجد به اینکه نکته اشاره کردند و فرمودند«سکولاریسم بهمعنای بیدینی نیست، سکولاریسم بهمعنای این است که دین در غیر عمل شخصی، هیچ بُروز و ظهوری نداشته باشد» روند سکولار شدن جامعه اسلامی از کجا آغاز میشود و چرا بسیاری ممکن است با سکولاریسم مخالف باشند اما در عمل سکولارانه رفتار کنند؟
شما وصیتنامه امام(ره) را ببینید. امام (ره) میفرمایند که مصیبتهایی بر سر قرآن آوردند و قرآنی که کتاب زندگی بود، قرآنی که باید براساس آنهمه وجوه زندگی را سامان داد، این قرآن از متن زندگی مردم کلاً کنار زده شد و رفت بالای سر مرده و در قبرستان خوانده شد و علامت مرگومیر شد. بعد در حوزه روحانیت فرمودند سالهای سال و قرنها کار کردند که روحانیت به همان نماز و دعا و ذکر و مناجاتش بپردازد! دقیقاً کار استکبار از ابتدای تاریخ دقیقاً جدایی دین از سیاست بود.
** جدا دانستن دین از سیاست عین «شرک» است
مگر میشود بگوییم که خدا و دین به آن بخش زندگی کاری ندارد؟ خدا به یک بخش زندگی کار دارد و به یک بخش کار ندارد! این عین شرک است. توحید یعنی همه هستی تحت اراده الهی و خدا بر همه اجزاء و بخشهای زندگی انسان نظر دارد اما حالا اگر بگوییم خدا در بخشی از زندگی نظر نداده است، این شرک است یعنی خدا آن بخش از هستی را رها کرده، پس یک کسی متولی آن است که این میشود دو منبعی، دوخدایی، دو خدایی نه در آفرینش بلکه دوخدایی در حاکمیت.
از ابتدای تاریخ بنای مستکبران بر این بوده که نگذارند دین خدا بر همه وجوه زندگی انسان حاکم شود. الان شما ببینید همه همت مستکبران بر این است که خصوصیت دینی بودن را از خانواده بگیرند. خانواده دینی شاخصهایی دارد. خانواده دینی شاخصهاش این است که اعضای خانواده بزرگ خانواده را پدر میدانند و همه ملزم به حفظ حرمت او هستند ولو اینکه حرف او را به لحاظ فکری هم نپسندند ولی در عمل از او اطاعت کنند. اینها شاخصهای خانواده دینی است «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساء». اینطور نیست که هر بخشی از خانواده خودش ادارهکننده خانواده باشد یا حفظ حجب و حیا و اینکه احدی وارد حریم خصوصی اعضای خانواده نشود، بحث رعایت محرم و نامحرم شاخصههای خانواده دینی و خانواده اسلامی است.
الان تمام همتها این است که این مرزها شکسته شود یعنی دین خدا در حوزه خانواده دخالتی نکند. در حوزه اقتصاد و سیاست و در حوزه روابط بینالملل هم همینطور. دین خدا میگوید هر کسی در هر نقطه عالم مظلوم بود در برابر ظالم موضع بگیرید اما آنها میخواهند این موضعگیری دینی در روابط سیاسی عالم برداشته شود و فقط منافع به میان بیاید و آن هم منافع مستکبران! همهچیز خط قرمزش منافع مستکبران باشد. مستکبران دنبال این هستند و اقتضاء کارشان هم این است.
** برخی صحبتها درباره جدایی دین از سیاست از مصادیق «نفوذ» است
متأسفانه این صحبت اخیراً در میان برخی از خواص جامعه هم مطرح میشود. برای مثال چندی پیش فائزه هاشمی رفسنجانی که در فتنه 88 نقش فعالی هم داشت همین حرف را زد و گفته: "شاید در ابتدای انقلاب گفته میشد که این حکومت با حکومتهای دیگر فرق دارد و میتواند اسلام واقعی را پیاده کند ولی در مرور زمان دیدیم که خیر! نه تنها حاکمان ما اسلام واقعی را پیاده نکردند بلکه جامعه ما هم نسبت به دین به خاطر عملکرد حاکمیت گریزان شد." بعد هم در ادامه میگوید "من فکر میکنم حکومت دینی بیشتر دین را خراب میکند!" نظر شما به عنوان یک فقیه در برابر این شبهات چیست؟
در اینباره چه کسی صلاحیت دارد که حرف بزند؟ یک دینشناس که دین را با همه اجزاء و ابعادش شناخته باشد. این شخص که نه حدیث میشناسد، نه آیه میشناسد، نه سیره و سنت ائمه معصومین (ع) را میداند و اصلاً صلاحیت این کار را ندارد، حالا اینکه چرا میگوید؟ چه بسا واقعاً اعتقاد داشته باشند.
آیا این صحبتها را میتوان مصداق نفوذ دانست؟
ممکن است شخصی نداند چه میگوید اما در عمل حرف استکبار، حرف کفار و حرف مشرکین را بزند و چه بسا نفوذ باشد و تحت تأثیر قرار گرفته باشد.
** اولین کسی که باید در برابر حرفهای فائزه هاشمی موضع بگیرد پدرش است
وظیفه بزرگان و خانواده این فرد چیست؟
اولین کسی که سزاوار است درباره این موضوع موضع بگیرد پدر ایشان است. اگر پدر او موضع نگیرد تلقی سایرین این خواهد شد که ایشان هم چه بسا مخالفتی نداشته باشد. درباره دیدار فرزندش با بهائیت دیدم موضع گرفت ولی درباره حکومت دینی ندیدم. اتفاقاً من مایل بودم مطلع شوم و بدانم موضع گرفته یا نه چراکه بنظرم این سکوت مضر و اقدام نابجایی است.
به بحث سکولاریسم برگردیم. الان برخی استادان ما در حوزه علوم انسانی در دانشگاههای کشور تفکر سکولاری دارند و دنیای آنها دنیای غرب ولی تابع اسلاماند و دانشگاه را دچار التقاط میکنند. تابلوی آنها اسلام است اما اندیشههایشان لیبرالی است.
یکی از مشکلات اساسی ما بعد از انقلاب این بود که نیروسازی نکردیم. الان دستگاههای نیروساز ما مثلاً دانشگاهها نیروسازی ندارد، دانشگاه باشد یا نباشد تأثیری به حال این کشور ندارد. نهادهای دانشی باید راه آینده جامعه و راه پیشرفتهای آینده را پیشاپیش به ملت نشان بدهند. برای صد یا دویست سال آینده و همان کاری که غربیها در مقاصد خودشان میکنند اما متأسفانه دستاندرکاران ما از این جهت خیلی کمکاری کردند و به نیروسازی اهمیت ندادند. نیروهایی که این همه کشور برای آنها هزینه و مدیریت فکری کردند، اینها را رها کردند و رفتند. اینها سرمایه ما هستند. سرمایه انسانی بالاترین سرمایه است اما در این جهت متأسفانه کاری نکردیم.
** ساز و کار شایسته سالاری در کشور ما جا نیفتاده است
ما یکسری کاستیهای جدیتری داریم. میدانید چرا نیرو سازی نکردیم؟ چون آن سازوکاری که شایستهها در رأس امور قرار بگیرند، این سازوکار هنوز در کشور ما فراهم نشده است. باید شایستهترین افراد بیایند مجلس. آیا میآیند؟ باید شایستهترین ها رئیس دولت شود و چون شایسته ترینها نمیآیند مسائل اصلی نظام در اولویت قرار نمیگیرد. باید یک شخصیت کاملاً علمی، انقلابی و دینی بشود وزیر علوم. وزارت آموزش و پرورش هم به همین ترتیب و بخشهای دیگر هم همینطور.
من معتقدم ما به جای اینکه هزینه کنیم برای بخشهای مختلف باید هزینه کنیم برای نیروسازی. از ابتدا حوزه علمیه هزار نفر را به این اندیشه که یکی از آنها 30 سال دیگر رهبر شود پرورش بدهد. الان شما بگویید واقعاً دغدغه دوستداران انقلاب برای بعد از رهبری دغدغه جدی هست یا نیست؟
آن هم رهبری که در این سالها توقع ما را از جایگاه رهبری بالا برده است.
بله دقیقاً. رهبری که در حوزه نظامیگری اول است. در حوزه ارتباط با بدنه ملت اول است. انسانی که در میدانهای نظامی وقتی میخواهد ورود پیدا کند میبینیم شایستهترین فرد است یعنی از یک ژنرال تحصیلکرده دانشگاههای نظامی تصمیمات نظامیاش دقیقتر است. میآیید در حوزه تحلیل معادلات سیاسی دنیا میبینید نزدیکترین تحلیل و مناسبترین تصمیم را در مواجهه با حوادث سیاسی جهان تصمیمگیری میکند.
** رهبری در مباحث فقهی نگاه جامعی دارد
در حوزه فقه و فقاهت کسی است که با آن همه مشغلههای اجتماعی ـ سیاسی، وقتی در مسائل نماز و روزه هم میخواهد فتوا بدهد میبینید این فتوا یک خصوصیات ویژه خودش را دارد و با فتواهای دیگر متفاوت است و یک نگاه جامعی در همین نگاه فقهی است. میآیید در ارتباطگیری با ملت، مفاهیم بسیار فنی و تخصصی را میتواند با بدنه ملت و با یک سخنرانی منتقل بکند. این خیلی حرف است که یک نفر طوری صحبت کند که همه اقشار حرف او را دریافت کنند. این هم کار خداست.
این انسان بزرگ از ابتدا ضمن اینکه در فقاهت تخصصی عمل کرده است، در محافل سیاسی تخصصی داشته و با بدنه مردم هم ارتباط داشته است. سخنران بوده، خطیب بوده، مجلسدار بوده، مسجددار بوده، امام جماعت بوده، منبری بوده، اینگونه ویژگیهایی است در یک شخص جمع شده است. حالا یک کسی بیاید که از ابتدا تاکنون به طلبهها درس داده است نمیتواند با بدنه ملت ارتباط برقرار کند و مقصود خودش را به بدنه ملت منتقل کند.
** امام بعد از شهادت استاد مطهری نقش وی را به آقای خامنهای سپردند
این جمله یادم هست که امام بعد از شهادت استاد شهید مطهری، نقش ایشان را به آیتالله خامنهای سپردند و گفتند آسیدعلی آقا شایسته این کارند. این تعبیر را امام گفته بودند که من خودم شنیدم.
** ویژگی رهبری در فقه برخورداری از یک ذهن نظاممند است
متأسفانه وجوه علمی و فقهی رهبری در طول این سالها نادیده گرفته شد و چندان درباره آن صحبت نشده است. برخی هم از این فضا استفاده کرده و علیه اعلمیت فقهی ایشان فضا سازی میکنند.به عنوان یک فقیه پاسخ شما به این شبهات چیست و دریافتی که از مباحث و فتاوای فقهی رهبر معظم انقلاب دارید را بیان کنید.
در سال 69 که رهبری درسهای فقهیشان را شروع کردند من تهران بودم و شرکت میکردم. بعد از آن هم جزوات ایشان را از طریق دوستانم که اینجا بودند میگرفتم. بعد هم که مباحث ایشان در اینترنت بود من همه را مرتب استفاده میکردم.
من برای شناخت بیشتر از ایشان یک مثال میزنم. شما برای بررسی یک ساختمان کارشناسی میآورید و این کارشناس ساختمان را بررسی میکند و به زحمت یک نظری میدهد و بعد میبینید مشکل حل نشد. بعد یکی از راه میرسد یک نگاه میکند و راهحل را پیدا میکند و میگوید راهحل این است. ایشان در فقه اینگونه است، یعنی با سرعت، با هوشمندی از مجموع ادله آن نابترین نظریه را استنباط میکند. درحالیکه این مسئله دستکم میبایست دو هفته روی آن مطالعه کنید ولی ممکن است ایشان با دو ساعت مطالعه مسئله را حل کند، این دیگر نظاممندی ذهنی است، وقتی ذهن نظاممند باشد، مبانی و مقدمات درست چینش شده باشد، سریع استنتاج میگیرد.
نظرات فقهی ایشان مدرسهای نیست. بعضی از استنباطها مدرسهای است یعنی مناسب کتاب و طاقچه و کتابخانه است اما بعضی از نظریات فراتر از حد مدرسه و کلاس و کتاب است.
** خلاصی از دنیازدگی مهمترین عامل موفقیت رهبر انقلاب است
تسلط ایشان و این راهگشا بودن ایشان در احکام و فقه از دو چشمه سرازیر میشود. یکی نتیجه کار منظم از 50 سال گذشته است و از طرفی آن جایگاه و ولایت و اشراف و نظراتی که باعث میشود به این جامعیت برسد اما بنظرم آزادی و خلاصی از دنیازدگی مهمترین عامل موفقیت ایشان است.
یکی دیگر از ویژگیهای رهبر معظم انقلاب ایستادگی ایشان بر مواضع و مبانی است. در حالی که میبینیم برخی مواضع امروزشان با ده سال گذشته کاملاً متغیر است اما ایشان بر آن مبانی که پذیرفتند کاملاً ایستادهاند.
این نشان میدهد آن مبانی کاملاً باورشده است یعنی در مبانی ایشان کمترین تردید و تزلزلی وجود ندارد و الان بر اساس همان مبانی نظر میدهد. 10 سال دیگر هم براساس همان مبانی نظر میدهد ولی اگر تردید کند میگوید شاید درست نباشد یک مقدار ملایمترش کنیم.
ایستادگی فکری، قبل از ایستادگی عملی است. میبینید آن منطق فکری که حتی زمان ریاست جمهوری ایشان داشتند و بر خطبههای نماز جمعه آن زمان حاکم بود اکنون هم در همه زمینهها وجود دارد. در مسائل خانواده، مسائل اقتصادی، سیاست، روابط بینالملل، رابطه مردم با حکومت، رابطه حاکم با مردم، آن ساختارها و آن چارچوب فکری نظاممند است. وقتی چارچوب فکری چارچوب منسجمی باشد استنتاج فروعات و دریافت احکام موردی کار دشواری نیست.
** همه فهمیدهاند بهترین شخص برای هدایت جامعه آیتالله خامنهای است
برای مثال فتنه 88 را نگاه کنید. ایشان در آن زمان گفتند اگر به درخواست یک نفر بگوییم این انتخابات باطل است، در انتخابات بعدی هم بازنده میآید و میگوید انتخابات باطل است. اگر هم خطایی شده باشد راهش این نیست که مردم را بندازید کف خیابانها، راهش این نیست که بگویید انتخابات باطل، شما میتوانید بگویید بررسی کنند. مدعی که نمیتواند حکم بدهد! مدعی فقط درخواست رسیدگی میدهد و اگر قبول نشد دلیل میآورند که این درخواست شما به این دلایل قابل قبول نیست. بعد ایشان فرمودند من کسی نیستم که با این زورگیری و باجخواهی عقبنشینی بکنم. اگر اینجا عقبنشینی کنید باید تا آخر هم عقبنشینی کنید بعد ملت چه میگویند؟ میگویند این رهبری نیست که در مواقع خطیر پای حرفش بایستد. الان ببینید این ملت به آقای خامنهای اعتماد دارد. برخی که تردید داشتند ایشان شایسته این جایگاه نیست اکنون دیگر تجربه کردهاند که شایستهترین فرد برای هدایت جامعه ایشان است و در مواقع خطیر نهیب میزند و پای حرفش میایستد.
** برخی مدیران گرسنگی را تجربه نکردهاند/ گشایشی در وضع اقتصادی مردم ایجاد نشد
3 سال از عمر دولت آقای روحانی طی شده است. آقای روحانی هم عضو مجلس خبرگان و هم ملبس به لباس روحانیت هستند. عملکرد دولت یازدهم به ویژه در حوزه اقتصادی چگونه میبینید؟
یکی از نقاط ضعف این است که متاسفانه در وضع معاش مردم گشایشی صورت نگرفت. علل و عواملش دور از دسترس نبود. البته ما اقتصاددان نیستیم ولی همین مقدار اطلاعاتی که از وضع اقتصادی جامعه داریم این است که میشد آدمهای قویتری متکفل بخش اقتصادی دولت باشند که مردم واقعاً دلشان گرم شود. در زمینه فرهنگی هم همینطور؛ البته در موضوع فرهنگی همه اجزای کشور کاستی دارند و همه دخیل هستند و عملکرد همه هم قابل قبول نیست و دولت هم بخشی از آنهاست.
به لحاظ مدیریت امر معاش مردم میشد قویتر عمل کرد. کارهایی که میتوانست تأثیر خوبی در اقتصاد مردم داشته باشد انجام نشد. شاید بعضی از مدیران گرسنگی را تجربه نکردهاند، نارسایی اقتصادی را تجربه نکردهاند. در حوزه انقلاب و جمهوری اسلامی باید جهادی عمل کرد تا کاری پیش برود. ادارهای نمیشود عمل کرد که آدم برود آنجا پشت میز نظارت و ریاست و اداره بنشیند و فقط امضاء کند.