در مصاحبهای گفته بودید یکبار که برای بازدید از پشت صحنه مجموعه «تبریز در مه» رفته بودید، آقای ورزی نوع لباس پوشیدنتان را دیدند و همانجا شما را برای بازی در نقش فرح دیبا انتخاب کردند. تا قبل از این ماجرا کسی متوجه شباهت شما با این شخصیت شده بود؟ واکنش خودتان چه بود؟
بیش از هر چیز تعجب کردم. فکر میکنم چهره واقعیام ممکن است فقط در برخی زوایای محدود شباهتهایی را با چهره فرح داشته باشد. در کل من خیلی هم شبیه او نیستم. فرم صورتهایمان متفاوت است. وی بینیای پر و کوتاه دارد و در عوض بینی من بلند و کشیده است یا صورتش گردتر است و فاصله چشمها تا ابروهایمان هم با هم تفاوت دارد. با این حال مدل سیاه بودن چشمهایمان یا برقی که در آن هست، با هم شباهت دارد و لذا شباهتهایمان فقط در برخی جزئیات است. نمیدانم آقای ورزی در آن نگاه چه چیزی را در من دیدند که متوجه این شباهت شدند، اما بعد از اینکه گریم شدم و چهرهپردازی روی صورتم انجام گرفت، خودم هم واقعا تعجب کردم و از این همه شباهت به حیرت آمدم!
در همه مجموعههای تاریخی تا پیش از این گرچه بیشتر ایفاگر نقش شخصیتهای واقعی بودید، اما هیچکدامشان اهمیت و حساسیت نقش فرح را نداشتند. به هرحال این شخصیت هنوز در قید حیات است و رویدادهای زمان و خیلی هم از حافظه مردم و بخشی از تماشاچیان سریال دور نیست. این موضوع سختی ایفای نقش را برایتان دوچندان نمیکرد؟ برای بازی در این نقش اضطراب نداشتید؟
اتفاقا چرا. من در سالهای مشروطه در نقش عزتالدوله، زن امیرکبیر بودم و در تبریز در مه هم شخصیت مریم شیرازی را که رئیس حرمسرای فتحعلیشاه بود، ایفا میکردم. هر دوی این نقشها را خیلی دوست داشتم. برای بازی در نقش فرح تا پیش از امضای قرارداد واقعا تردید داشتم، اما بعد از اینکه قرارداد را بستم و همه چیز نهایی شد دیگر جایی برای پشیمانی نمیدیدم. فقط نهایت تلاش و توانم را به کار بردم تا این شخصیت را بدرستی ایفا کنم و از تصویری که در اذهان است به دور نباشم.
سراغ فیلمها و تصاویر مستند موجود از فرح دیبا هم رفتید؟
بله. فرح تنها همسر شاه است که از او اینقدر فیلم و مصاحبه مستند وجود دارد و آقای ورزی این منابع را برای مشاهده و تحقیق در اختیارم گذاشتند. جالب اینکه در جریان این تحقیقها خودم هم با تاریخ معاصر ایران بیشتر آشنا شدم و آگاهیام بالاتر رفت.
خودتان با کدام بخش از زندگی و شخصیت فرح ارتباط بیشتری برقرار کردید و برایتان تاثیرگذار بود؟
بازی در قسمتهای مربوط به خروج از ایران واقعا برایم سخت بود و اذیت شدم. اصولا بازیگری هستم که خیلی با نقشهایم یکی میشوم. برای بازی در این سکانس هم در قالب فرح فرورفتم؛ خودم را زنی دیدم که باید کشورش را برای همیشه ترک کند، آیندهاش نامعلوم است و حتی مشخص نیست خودش، همسر و فرزندانش بتوانند کشور را ترک کنند یا خیر. این صحنه از تلویزیون هم زیاد تکرار شده و اگر دقت کنید فرح برخلاف غرور همیشگیاش کاملا ناراحت است، صورتش بشدت ورم کرده و نشان از خستگی او دارد.
گریم شما هر بار چقدر طول میکشید؟ قطعا طراحی این چهره کار آسانی نبوده است.
بله، هر مرتبه فقط چیزی نزدیک به سه ساعت طول میکشید تا آرایش و سایه چشمهایم انجام شود! هر روز صبح به طور همزمان دست چند نفر روی صورتم بود، یکی موهایم را میکشید، یکی بینیام را میچسباند و... تکرار همه این شرایط در هر روز واقعا میتواند آدم را دیوانه کند، اما به هر حال من بازیگرم و وقتی قراردادی را امضا میکنم، باید به همه سختیهایش هم تن دهم. به خودم یادآوری میکردم که این شرایط روزی آرزویم بوده است و حالا جایی برای شکایت کردن نیست، چون تحمل این شرایط وظیفهام بود.
در کنار گریم، لباسهای خاصی هم داشتید؛ راه رفتن و بازی با این لباسهای مجلل دشواریهایی هم دارد.
خوب شد گفتید. اجازه بدهید به خاطرهای اشاره کنم. به تقلید از لباسهای فرح، دامن مشکیرنگ و راستهای را برایم دوخته بودند که به دلیل رنگی که داشت، با بسیاری از لباسها سِت میشد و لذا این دامن را در صحنههای بسیاری میپوشیدم. در کنارش چون فرح از من قدبلندتر است، کفش ویژهای هم با پاشنهای از جنس تخته برایم درست کرده بودند که باید از اول صبح میپوشیدم و همراه با آن لباسها در صحنه این طرف و آن طرف میرفتم و غذایم را میخوردم و در واقع فقط لباس ملکهها را داشتم و بقیه کارهایم را باید خودم انجام میدادم. یک بار از قضا قدمم را اشتباه برداشتم و از آنجا که دامنم تنگ بود، به هوا پرتاب شدم و واقعا برای یک لحظه در آسمان پرواز کردم! قصههای اینچنینی برایم در پشت صحنه زیاد اتفاق افتاد و یکبار هم میخواستند لباسم را بر تنم اتو کنند که پوستم سوخت.
گویا در ابتدای بازی در این نقش دچار بازخوردهای عجیبی از جانب برخی کاربران فضای مجازی هم شده بودید. دلیل این قضیه چه بود؟
واقعا نمیدانم. این اتفاقات مربوط به زمانی بود که من تازه قراردادم را بسته بودم و ناگهان مورد هجمهای بیسابقه قرار گرفتم. کاربرانی میآمدند و بدون اینکه هنوز بدانند نقشآفرینی من در این مجموعه چیست، برایم نظرات توهینآمیزی میگذاشتند. یکی گفته بود تو بیجا کردی در نقش فرح بازی کردی. این اتفاقات ابتدا مرا اذیت کرد، اما بعد یادم افتاد به قطاری که در حال حرکت است، سنگ میاندازند و من هماکنون در حال حرکت و رفتن به جلو هستم. دیگر این را یاد گرفتهام که کار خودم را انجام بدهم و نگذارم واکنشهای اشتباه دیگران برایم مشکلساز باشد.
تا صبح اشک ریختم
ما تصاویر فرح دیبا را روز خروجش از ایران بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که برای رسیدن به این تصاویر بهتر است تا صبح روی صورتم بخوابم تا خون در صورتم جمع شود و ورم کند. این کار را انجام دادم، شب بسختی خوابیدم و صبح وقتی گریم شدم، دیدیم که هنوز جوابگو نیست و تصویر درست شکل نمیگیرد. بعد مرا به خانه فرستادند و گفتند که سعی کنم امشب اصلا نخوابم! کار آسانی نبود، چون شب قبلش هم نتوانسته بودم استراحت کافی داشته باشم. آن شب تا صبح بیدار ماندم و بعد هم آهنگ گلپونههای مرحوم بسطامی را گوش کردم و با فکر کردن به سختیهای نقشم و موقعیت آن حسابی اشک ریختم. صبح با صورتی ورم کرده و خراب سر صحنه رفتم و آن سکانس را با موفقیت فیلمبرداری کردیم.