ایفای نقش کوتاهی در فیلم رفیق بد در سال ۱۳۸۶ موجب آشنایی او با ایرج طهماسب و حمید جبلی شد و پس از آن در سال ۱۳۹۰ توسط امیر سلطاناحمدی که از دوستان بحرانی و عروسکگردان «پسرعمهزا» بود به گروه مجموعه کلاه قرمزی معرفی شد و پس از تست صدا برای صداپیشگی کاراکتر «ببعی» با گروه همراه شد.
بحرانی در سالهای اخیر با حضور در برنامه کلاه قرمزی و خندوانه از محبوبیتی دوچندان در میان مخاطبان بهرهمند شده است.
او در کنار حضورش در مجموعههای موفقی همچون کلاهقرمزی و خندوانه و در تله تئاتر یغمای باشکوه خورشید (فرهاد محسنپور)، مجموعهی مکتبخانه غیرانتفاعی (عیسی یوسفیپور) و یه کوچه، یه خونه (عیسی یوسفپور، علیرضا فرحجود) و همچنین در فیلمهای سینمایی اتوبوس شب (۱۳۸۵)، رفیق بد(۱۳۸۶)، طبقه حساس (۱۳۹۳)،نزدیکتر (۱۳۹۳) و فرار از اردو (۱۳۹۳) نیز به ایفای نقش پرداخته است. بحرانی در سالهای اخبر همراه با محبوبیت تلویزیونیاش، گویندگی و اجرا در برنامهی پرمخاطب رادیو هفت و بازی در تئاترهای بهمن کوچیک و ستوان آینیشمور را هم تجربه کرده است .
به بهانه اکران فیلم فرار از اردو به کارگردانی غلامرضا رمضانی و پخش فیلمنزدیکتر مصطفی احمدی در شبکه نمایش خانگی با او در مورد کارهایش به گفتوگو نشستیم:
از تجربهی بازی در فیلمهای سینمایی و تفاوت بازیگری در کارهای سینمایی و کارهای عروسکی بگویید.
بیش از ده دوازده سال پیش چندین نقش کوتاه بازی کرده بودم اما طبقه حساس، نزدیکتر و فرار از اردو که پیش از این فرار از قلعهرودخان نام داشت، تجربههایی هستند که حجم نقش خیلی بیشتر است.
من در ذات این دو نوع کار تفاوت چندانی نمیبینم زیرا شیوه درست صداپیشگی و موفقترین صداپیشهها کسانی هستند که یک سبقه و تجربهای در بازیگری داشته باشند. یعنی صداپیشگی قطعا تغییر صدا یا صداسازی یا ادا در آوردن نیست، بلکه بازیگری به جای یک شخصیت عروسکی است.
بهترین آموزشها را در این زمینه از آقای طهماسب دیدم که در واقع این ذهنیت را برای ما جا انداختند که باید بتوانیم تمام احساسات انسانی را با یک واسطهای به اسم عروسک بازیگری کنیم. بنابراین من در ریشه فرق زیادی نمیبینم و خودم سعی کردم در تمام عروسکهایی که صداپیشگی کردم، بازیگری کنم تا یک کاراکتر مجزا خلق شود.
به همین دلیل هیچ کدام اولویتی برایم ندارد و اگر مجموعهای باشد که از من برای بازی دعوت کنند و نقش و قصه و گروه را دوست داشته باشم، قطعا قبول میکنم. در حوزه عروسکی هم همینطور و برایم تفاوتی ندارد که کار کودک باشد یا بزرگسال. شاید خیلی از کارهایی که انجام دادهام در حوزه کودک باشد اما اینگونه نیست که کار کودک را ترجیح بدهم، بلکه در خیلی مواقع طنز بزرگسال را بیشتر میپسندم.
با توجه به بازخوردهایی که از مردم گرفتید فکر میکنید کدام یک از کارهایتان بیشتر مورد پسند مخاطبان قرار گرفته است؟
مجموعه کلاه قرمزی قطعا با توجه به سبقهای که دارد و اساتیدی که بالای سر کار هستند یک اتفاق ویژه در کار عروسکی بوده است. کما اینکه یک مجموعه عروسکی است که الان بیش از ۲۰ سال عمر دارد و افت نکرده است، این خیلی پدیده عجیب و نادری است در همه جای دنیا به ویژه در ایران.
اتفاق جناب خان هم اتفاق خیلی خوشایندی بود و خودم هم تصور نمیکردم که یک عروسک در مجموعهای که ذاتا عروسکی نیست، با استقبال مواجه شود. ولی به هر حال من هر دوی این مجموعهها را دوست دارم و برایم جذاب است.
در مورد کارهای سینمایی چطور؟ حس خودتان به کارهای سینماییتان چیست؟
فیلم فرار از اردو (فرار از قلعهرودخان) خیلی تجربه دلپذیر و سختی بود. یک کارگردانی بالای سر کار بود که سالهاست کار کودک ساخته است و راه و روش برقراری ارتباط با بچهها را بلد است. کسانی که اهل سینمای کودک باشند حتما غلامرضا رمضانی را که مویی در این حوزه سفید کرده است را میشناسند.
حضور در این فیلم برای من پیشنهاد جذابی بود، نقش در فیلمنامه خیلی کمدی نبود و قرار بود نقش یک ناظم بداخلاق باشد. با سلیقهی خودم تغییراتی در نقش ایجاد کردم که رسما کمدی شده است. سعی کردم از اصول پایهی طنز که یکی از مهمترین آنها تکراراست، در ایفای این نقش استفاده کنم. به عنوان مثال آن دیالوگ «ژامبون مرغ بخوریم با خیارشور، خیلی خوشمزه میشه» را خودم پیشنهاد دادم و آقای رمضانی هم در ابتدا کمی متعجب شد چون دیالوگ بیربطی است اما از او خواستم که اعتماد کند و انصافا به من اعتماد کرد، دستم را نبست، خیلی مهربانانه با من همکاری کرد و من کار خودم را کردم، او فقط حواسش به زوائد بود.
در این فیلم من همبازیهای بسیار خوبی داشتم و به غیر از بازیگران حرفهای که از من کاربلدتر بودند، بچهها هم فوقالعاده بودند. بچههایی که مثل من شهرستانی بودند و از این نظر شبیه به هم بودیم. من آنها را مثل دوران راهنمایی خودم میدیدم. من شیرازی بودم و آنها اهل اردکان و میبد استان یزد بودند. خیلی زود با هم دوست شدیم و هنوز هم با همه آنها گپ و گفت تلگرامی و اینستاگرامی دارم.
فیلم فرار از اردو تجربهی خیلی سختی بود، زیرا قلعه رودخان بیش از ۱۰۰۰ پله دارد، البته جای بسیار زیبایی است و پیشنهاد میکنم همه بروند و ببینند اما با تجهیزات کامل. ما چند روز بالای آن پلهها ضبط داشتیم و مرتبا این پلهها را بالا و پایین میرفتیم. کار به گونهای بود که روزهای آخر بچهها بغض میکردند وقتی میفهمیدند دوباره باید از این پله ها بالا بروند.
فیلمبرداری داخل اتوبوس هم طبیعتا کار سختی است. مثلا برای یک دیالوگ داخل اتوبوس ۶ ساعت کار میکردیم بعد هم نور میرفت و صدای محیط بیرون و عوامل دیگر موجب میشد کار به نتیجه نرسد و فردا دوباره تکرار همان سکانس.
باعث تاسف است که سینمای کودک اینقدر مهجور و کم تبلیغ است؛ نه پدر و مادرها استقبال میکنند و فرزندانشان را برای دیدن این فیلمها به سینما میبرند و نه آموزش و پرورش حمایت ویژهای میکند. در دنیا بهترین و پرخرجترین فیلمها متعلق به سینمای کودک است و به قدری کارها قوی و خوب است که بزرگسالان هم آنها را میبینند و بهترین تبلیغات برای آنها انجام میشود، اما در ایران تهیهکنندهها تمایلی به ساخت فیلم در گروه کودک ندارند، زیرا میدانند که پولشان برنمیگردد، کارگردانهای متخصص این حوزه هم سراغ ساخت فیلم کودک نمیروند، پخشکنندهها را باید با التماس راضی کرد که پخش یک کار کودک را بر عهده بگیرند، سینمادارها از اکران فیلمهای کودک استقبال نمیکنند و مردم هم برای دیدن این آثار به سینما نمیروند.
سینمای کودک دارای یک چرخهی کاملا معیوب و بیمار است. من از خانوادهها درخواست میکنم که بچههایشان را برای دین فیلمهای این ژانر به سینما ببرند. نه فقط برای دیدن فیلم ما که به زعم من فیلم خوب و قابل احترام و جذابی است، بلکه هر فیلم سینمای کودکی که اکران میشود بروید و با بچههایتان آنها را ببینید. بچهها نباید بروند فیلم بزرگسال تلخ ببینند، باید بروند فیلم بچگانه و شاد و پرانرژی ببینند.
به نظر من تلویزیون برای فیلم کودک باید ۱۰۰ برابر سایر فیلمها تبلیغ داشته باشد و لابهلای تمام برنامهها تیزر فیلمهای گروه کودک و نوجوان مثل فرار از اردو و جنجال در عروسی که در حال حاضر روی پرده هستند، پخش شود تا بچهها بروند و این فیلمها را ببینند.
دوران کودکی و نوجوانی ما اوضاع سینمای کودک خیلی خوب بود. ما فیلمهایی مثل پاتال و آرزوهای کوچک،شهرموشها، سفر جادویی، کلاه قرمزی و گلنار دیدیم و این فیلمها خاطره مشترک همه ما است، حتی بچههای امروز هم هنوز این فیلمها را با علاقه میبینند.
سینمای کودک این روزها دارای یک چرخهی معیوب است که همهی بخشهایش دچار مشکل است؛ از فیلمساز و سینماگر و بازیگر گرفته تا پخش و مردم. من واقعا نمیدانم که چاره و راه درمان چیست، اما میدانم که این سیستم خیلی بیمار است.
همین فیلم فرار از اردو با سختیهای فراوان، وضعیت اسکان نامناسب، پایینترین دستمزد ممکن و در شرایط سخت ساخته شد، اما مورد توجه مخاطبان نیست و اگر آقای رمضانی به وضعیت اکران این فیلم معترض است، کاملا حق دارد. قطعا من هم اگر کارگردان این فیلم بودم خسته و دلخور و ناامید میشدم.
من از همه درخواست میکنم که سینمای کودک را دریابند. بچهها واقعا مهم هستند. فیلم فرار از اردو با سی و چند نوجوان میبدی و اردکانی ساخته شد در شرایطی که در آن زمان یکی از این دو شهر سینما نداشت و همانطور که من در نشست خبری این فیلم در جشنواره فجر گفتم «خیلی نامردیه که این بچههایی که سی و چند روز این همه توی گرما و کوه و دشت و… کار کردن، حتی نمیتونن پدر و مادرشون رو به سینمای شهرشون ببرن تا فیلم رو ببینن و یک پز کوچولو بیان که آقا ما فیلم بازی کردیم.» و این خیلی بیانصافی است.
کمی هم در مورد فیلم «نزدیکتر» که به تازگی وارد شبکه نمایش خانگی شده است، بگویید.
نزدیکتر یک فیلم حوزهی بزرگسال و برای من تجربهی جالبی بود چون بدون هیچگونه خودپسندی فکر میکنم در نقشهای جدی هم میتوانم بازیگری کنم. بعد از کارهای عروسکی و نقشهای کمدی «نزدیکتر» برایم چالش خوبی بود. نقش یک آدم بداخلاق و تلخ و شاید بتوانم بگویم تلخترین نقش آن فیلم را داشتم.
گروهنزدیکتر یک گروه جوان و پرانرژی بود، مصطفی احمدی را از سالها پیش میشناختم، زمانی که در فیلم دربهدرها دستیار امیرحسین صدیق بود و من دستیار عروسکگردان بودم، میشناختم. تقریبا تمام عوامل مثل صابر ابر و ستاره اسکندری را از قبل میشناختم و عوامل این فیلم برایم غریبه نبودند. پشت صحنهی خوبی داشت و به نظرم به عنوان اولین فیلم مصطفی احمدی، فیلم آبرومندی از آب در آمده است.
فکر میکنید مردم محمد بحرانی جدی را در نقشهای رئال و فیلمهای سینمایی بیشتر میشناسند و دوست دارند یا محمد بحرانی در کاراکترهایی مثل جناب خان و ببعی و آقوی همساده؟
فکر میکنم الان مردم بیشتر مرا با کاراکترهای عروسکی میشناسند و در میان عروسکها بیش از همه با کاراکتر جناب خان در خندوانه، پس از آن با کاراکترهای «کلاه قرمزی» و بعد رادیو هفت و نقشهای رئال؛ اما از آنجا که خودم همیشه دوست داشتم که در زندگی چند بعدی باشم دوست دارم همه این فضاها را داشته باشم.
مثلا اگر اجراهای مرا در بخش سهشنبههای حال خوش با شاهین شرافتی در برنامه رادیو هفت میدیدید، ممکن بود در یک بخش یک غزل خیلی جدی عاشقانه از سعدی بخوانم و در آیتم بعدی راجع به ته دیگ با مردم حرف بزنیم. این تلورانس و فضا را خودم در کاراکتر خودم دوست دارم و مایلم که شرایط کارم همیشه به همین گونه باشد. کسی که بتواند عامیانهترین و خندهدارترین حرفها را بزند و کمدیترین موقعیتها را ایجاد کند، از طرفی شما بتوانید لایه درونی مرا که شیرازی هستم، شعر دوست دارم، سعدی خیلی دوست دارم، عاشق آقای شجریان و کیهان کلهر هستم، موسیقی کلاسیک و سنتی را خیلی دوست دارم، ببینید.
در برنامه «رادیو هفت» یک آیتمی داشتم که در آنجا موسیقی بیکلام معرفی میکردم و خیلی مورد استقبال واقع شد. خیلی خوشحال میشدم که این وجه از روحیه شخصی من میتواند در «رادیو هفت» نمود پیدا کند که مثلا «رقص مجار» شماره ۳ برامس را معرفی کنم، داستان به وجود آمدنش را بگویم و مردم آن را با یک سری تصاویر زیبا بشنوند.
هرچند ممکن است آن موسیقی را قبلا بارها شنیده باشند، اما حالا میتوانند بدانند که خالق و مولفش چه کسی است و این حال خوبی برایم ایجاد میکرد. این تفاوت را در اتفاقاتی که تا به حال برایم رخ داده است دوست دارم.
و هیچ کدام از اینها را به دیگری ترجیح نمیدهید؟
نه؛ شاید الان حال خوش برای من کلیدیترین واژه زندگیام باشد. منظورم از حال خوش لزوما شادی نیست؛ ممکن است حال خوش جایی از تلخترین لحظات کمک شما به یک سری نیازمند واقعی ایجاد شود، ممکن است یک غم حاصل از خواندن یک شعر عاشقانهی عارفانه باشد و ممکن است در یک کار کمدی و شاد و سرخوش هم باشد. منظورم از حال خوش واقعا حال خوش است و نه لزوما خنده و شادی.