سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌
*******
 
بر همان عهد که بستیم هستیم

محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
زمانی تنها، 13 آبان و 16 آذر یادآور روزگار مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی آمریکا بود و انقلابیون مسلمان این دو روز را روز مبارزه با آن شیطان می‌دانستند و حوادثش را زنده نگه می‌داشتند. اما هرچه انقلاب اسلامی بیشتر بالید و در دل‌ها جان گرفت روزهای مبارزه بیشتر و بیشتر شد تا جایی که شاید امروزه نتوان برگی از تقویم 365 روز سال را ورق زد و از کنار برگه‌های آن رد خون بی‌گناهان کشته شده به دست آمریکا را ندید. این سیاهه کدخدای رو سیاه برای تمام مردم دنیا صدق می‌کند و هر قوم و قبیله‌ای که در این دو و نیم سده اخیر زندگی کرده‌اند هرکدام به نوعی نیش و زهر این مار هفت سر را نوشیده‌اند. و هر که مقاوم‌تر و مصمم‌تر بوده است از این جام بلا بیشترش داده‌اند. آمریکا جرثومه فساد و میکروب تباهی بشر است که از زمان کشف و سپس به رسمیت رسیدن توسط آنگلوساکسون‌ها، بنای آن با کشتار بی‌سابقه تمدن‌های کهن آن سرزمین بنا نهاده شد. اقوام صاحب تمدن اینکاها، آزتک‌ها، مایاها و... اولین قربانیان این بختک شوم و طالع نحسی بودند که از همان ابتدا با صهیونیزم متعصب و مزور عقد اخوت بسته بود.

این کشور 233 ساله تاکنون چندین برابر جمعیت خود را در جهان به خاک و خون و بدبختی کشیده و مدام در زمین فساد کرده است. مردان را اسیر نموده و زنان را به کنیزی برده است. و این سنتش ازسالیان دور بوده و در رمان‌های زیادی نظیر «کلبه عمو تُم» به زیبایی به آن اشاره شده است. امروزه نیز اسارت و کشتار این‌گونه است که سران طاغی و یاغی این کشور محور شرارت، مردان را با بی‌غیرت کردن ذبح می‌کند و زنان را با بی‌حیا کردن به اسارت می‌برد. همان خصوصیت فرعون، که خداوند در سه جای قرآن به آن تصریح فرمود که پسران بنی اسرائیل را سر می‌برید و زنانشان را به اسارت می‌برد.1 سران آمریکا جادوگران رسانه‌ای یهود نظیر «مرداک» را به استخدام گرفته‌اند تا شبانه‌روز از هزاران رسانه و شبکه دجالواره، مجازی و اجتماعی و کذایی، در سنت‌های عالی و قوانین الهی اعوجاج کنند و سخنان حق را از مواضعش تحریف کنند2 و نسل بشر را با انحرافات عدیده جنسی و اخلاقی به مسلخ برند و راه‌ها را قطع کنند3 و رسالت پیامبران را محو نمایند.
برای سحر و فریب مردمان، هزاران ریسمان مار شونده در کیسه دارند. می‌توانند با آنچه که هنر سینما می‌نامندش بین زنان و شوهرانشان سوءظن افکنند و خانواده را به جدایی رسانند.4 یا با آنچه که بانکداری می‌نامند در معاملات رخنه کنند و به ربا بکشانند و سفره‌ها را با لقمه حرام بی‌برکت کنند. فحشا را در جامعه بگسترانند و با تزیین و تشدید شهوت، نطفه‌های حرام ببندند و جامعه را عاری از غیرت کنند. کج‌فهمان و کژ‌اندیشانی را به نام دین به جان دین بیندازند و حمام خون به راه اندازند و... و می‌توانند جامعه‌ای را به سیاسیون خائن، خائف و یا غافل مبتلا کنند و جوامع را در پیچ‌های تاریخی از مسیر بیندازند. این هزار دستان شیطانی، هزاران داستان گفته و نگفته برای مردمان در سر و حیله‌ها در دستار دارند که در وانفسای عمر شیطان به‌کار بسته و نمی‌دانند که عمر تباه شیطان رو به اتمام است و روز موعود نزدیک. نزدیک است سپاه متحد اسلامی که متشکل از غیوران فارس و عرب و افغان و پاکستانی و... و شیعه و سنی‌اند، عمود خیمه شیطان را از ریشه بکنند و خیمه‌اش را بسوزانند. اگر زمانی، فرنگ رفته‌های ندید بدید، از شعار مرگ بر آمریکا افسرده می‌شدند و از سنت حسنه آتش زدن پرچمش تب می‌کردند، امروز می‌بینند که در خود آمریکا پرچم این کشور که نماد استکبار است را به آتش می‌کشند و سرانشان را شیطان بزرگ می‌نامند.

این قاعده و قانون خداست که اگر چه انسان را بارها از دوستی و اعتماد به شیطان و وعده‌هایش برحذر می‌دارد و او را دشمنی آشکار برای خدا و بنده می‌داند که دائماً به دنبال فتنه‌گری و ضرر رساندن است و امکان ندارد بتوان با او دوستی نمود ولی راه مقابله با او را بارها متذکر شده است که از جمله آن همان جهاد کبیری است که پیروی از راه و پیشنهاد کافران را برای مؤمنان ممنوع نموده5، همان‌گونه که هر نوع استیلای کافران بر مؤمنان را نفی سبیل و ممنوع نموده6 و همان‌گونه که مذاکره با عذاب‌شوندگان را در سوره ملک یادآور شده و در آن به دو نکته حیاتی اشارت کرده است. کسانی که در جهنم سوزان افکنده می‌شوند و سرانجام رقت‌بار خود را درک می‌کنند، در پاسخ به فرشتگان عذاب که می‌پرسند مگر شما را انذار‌دهندگانی نبود که از امروزتان بترساند؟ می‌گویند چرا انذاردهنده بود ولی آنان را تکذیب کردیم، و اگر اهل شنیدن یا تعقل بودیم اکنون در این جهنم نبودیم.7 و این شنیدن یا تعقل کردن همان رازی است که به هر قیمت گزافی که گویند می‌ارزد.
شنیدن همان است که اگر قرآن فرمود «یهود و نصارا هرگز از شما راضی نمی‌شوند مگر آنکه از آنان پیروی کنید»8 بشنویم حتی اگر یهود و نصارا بزک شده باشند و به ظاهر مؤدب. اگر بزرگان امت و آنها که ما آنها را امام می‌نامیم امر به چیزی کردند، از سر اخلاص و اعتقاد اطاعت کنیم و به واقع آنها را امام خود بدانیم. اگر فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است و قابل اطمینان نیست و رابطه آنها گرگ و میشی است و هرچه فریاد دارید بر سرش بکشید، در خلوت و جلوت بپذیریم و بهانه نیاوریم. اگر فرمودند در امور مهم مملکت جای پا محکم کنید و شتاب‌زده نباشید، شرعاً و عقلاً باید بپذیریم و مطیع باشیم و... و تعقل آن است که بیندیشیم در تاریخ و ببینیم خلق دشمنانمان به که می‌ماند و ما به که می‌مانیم؟ اگر شبیه فرعون و فرعونیان است بیندیشیم که اکنون با پیامبر خداییم یا با فرعونیان و سحره او؟ آنها به دوستان و نوکرانشان چه خیری رساندند تا به ما که دشمنانشانیم برسانند؟ بیندیشیم اگر ساده‌ایم، سیاست جای ما نیست و اگر از بن دندان به آرمانی معتقد نیستیم، نمانیم وگرنه خیانت کاریم و... . فرجام بدِ برجامی که مقابل ماست هزینه گزافی بود که تاکنون هزاران فرصت و سرمایه را سوزاند و یک عمر سه ساله از دولتی را گرفت که می‌خواست اقتصاد را صد روزه سربراه کند و گذشته را به گفته خود جبران کند. فرجام بد تصویب شتابزده و بیست دقیقه‌ای آن، در جایی است که باید نگاه و نظر پخته می‌داد و... که افسوس.

شانزدهم آذر هر سال بعد از سال 32، یادآور شروع دوباره جنبش ضداستبدادی مردم ایران است علیه وادادگی سران مستبد پهلوی که با شهادت سه دانشجوی مبارز و معترض به سفر سفیر ستم به ایران، خونشان بر پهنه علم این میهن عزیز ریخت و ماندنی شد و به انقلاب اسلامی رسید. هنوز صدای مظلومیت دانشجویان و دانشمندان نشانه گرفته شده را می‌توان در داستان شهادت شهریاری و رضایی و احمدی روشن و علیمحمدی شنید. این آخر کار نیست که هنوز راه حق خون می‌خواهد که خون مایه زندگی است. اگرچه گروهی راهزن خودی نما، در پی میوه چینی از نهضت ضد استعماری شهدایند ولی خوبان بدانند که این سه دانشجوی شهید در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیس‌جمهور آمریکا و نیز برقراری مجدد رابطه با انگلیس آن هم چهار ماه بعد از کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد و روح مبارزه با ستم شاه و شیطان و روباه پیر، از همان زمان‌های دانشگاهمان پیداست. این دانشگاه‌های ایران است که روح ظلم‌ستیزی را نسل به نسل منتقل می‌کند نه دانشگاه‌های انگلیس و آمریکا. اگر چه کم نبودند خوبان و انقلابیونی که برای مبارزه با دشمن به قلب دانشگاه‌های غرب رفتند و هیچ‌گاه رسالت و شرافت خود را فراموش نکردند و رام دان و در دام آنان نشدند.

اگر چه ملت حق شناس ایران، چمران دانشمند و انقلابی را خوب می‌شناسد و به حق قدر می‌داند ولی بودند امثال سعید یداللهی، که در آمریکا دانشجو بود و در همان جا با نظام سلطه در افتاد و توسط سیا زندانی و شکنجه شد و... در جبهه «بازی‌دراز» فارغ‌التحصیل و شهید شاخص دانشجو گردید. اینها قدر عزت دانستند و آن را به ناز و لبخند نفروختند. در آنجا به رفاقت با دوستان آمیختند و اگر دانشی بود آموختند و با دشمن نیامیختند. ایشان فرنگ رفتگان با فرهنگند که قدر اصالت خویش می‌فهمند و سفیران با فضیلت ایرانند که پیام ایران را به غرب می‌برند و می‌فهمانند. اینان زمین تا آسمان متفاوتند با آنها که در میان دانشگاه خودی، دوستان را از کول و بازوی دشمن می‌ترسانند و از پنجه انداختن با او می‌رمانند؛ همیشه بوده‌اند آنها که یک کلاغ دشمن را چهل می‌کردند یا آنها که از ترس، عاشق دشمن و مجیز گوی او شدند. تمام دنیا ببینند آنچه که در انتخابات اخیر آمریکا از فضاحت‌ها و خباثت‌ها گفته شد. اینکه کدخدای درهم شده امروز همان گوساله طلایی سامری است که عمری فرنگ رفتگان بی‌فرهنگ از زرق و برقش می‌گفتند و نظم و قانونش را به رخ خوبان می‌کشیدند و بی‌خجالت، طعنه این بی‌ادبان را به مردم خود می‌زدند. این بت فرو ریخته همان لات و هبلی است که مشرکان به انقلاب خمینی، برای تقدیسش پا بر هرچه داشتند گذاشتند.

آمریکا فرزند نحس فراعنه است که هم عصر ما شده و ما همچون یاران صدیق موساییم که مؤمن به خدای اوییم و در برابر طغیان فرعون و انحراف اسرائیلیان، پای دستوراتش مصمم مانده‌ایم. انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی کبیر همچون عصای موسا سحر ساحران را فرو بلعیده و مکرشان را پریشان کرده است. اگر چه زحمتی از این انقلاب بر دوش پیشینیان و نسل خورشید انقلاب بوده ولی به ثمر رساندن رسالت انبیاء و اولیاء خدا، وظیفه‌ای است که بر دوش نسل ماه انقلاب افتاده. اگر روزی به چالش کشیدن هیمنه آمریکا و اذنابش از افتخارات پدرانمان بود، امروز به خفت کشیدن شیطان افتخار ماست. نسل امروز انقلاب، به خدای واحد پیغمبران مؤمن است و به اسلام ناب، متدین. به راه روشن انقلاب اسلامی معتقد است و به مبارزه و مقاومت به عنوان تنها راه رهایی متمسک. راه را می‌شناسد و بیراه را هم. از سست عنصران اهل نق و دق و فرصت سوز و متکبر، که دائماً ورد نمی‌توانیم می‌خوانند و در هنگام بدعهدی دشمن به یاد سفر و فرار از جواب می‌افتند، متنفر است و پاسخشان به آنچه که گفتند «إِنَّا لَمُدْرَكُون‏»9، همان است که هنوز موسای زمانمان فرمود که «كَلاَّ إِنَّ مَعي‏ رَبِّي سَيَهْدين‏»10 و به همان عهد که با خدا و خوبان بستیم قسم که خداوند مؤمنین را از نیلِ موج در موج، عبور خواهد داد و فرعونیان را در آن خواهد پیچید و پیروزی خدا و بندگان صالحش نزدیک است.11
 

دردناک‌تر از تحریم

امیر استکی در وطن امروز نوشت:
مسائل بسیاری وجود دارند که برای انسان‌ها درد شمرده می‌شوند ولی بعضی از آنها دردناک‌تر خواهند بود.
اینکه یک ملت عوامل اقتدار و قدرت خود را از دست رفته ببیند قطعا دردناک خواهد بود. اینکه ملتی احساس کند توسط قدرت‌های جهانی فریب خورده و نادیده گرفته شده دردناک است. اینکه ملتی همواره خطر تنگی معیشت را بالای سر خود ببیند و احساس تلخ ناامنی شغلی و بی‌رونقی کسب و کارش را داشته باشد، دردناک خواهد بود. اینکه در هر خانواده ایرانی تقریبا یک دانشجو یا سرباز یا محصل وجود داشته باشد و عملا امکان پس‌انداز برای خانواده مقدور نباشد دردناک است. اینکه نزدیک به یک میلیون تحصیلکرده دانشگاهی بیکار در یک کشور وجود داشته باشد، دردناک است. اینکه کارخانجات تولیدی کشور یک به یک به علت کمبود نقدینگی در حال تعطیل شدن باشند و در کنار آن حجم نقدینگی کشور که به واسطه سیاست‌های اقتصادی انقباضی دولت به سمت تولید حرکت نمی‌کند از مرز هزارهزار میلیارد تومان گذشته باشد، دردناک است. اینکه هزینه‌های جاری یک دولت با همه فغان و ناله‌هایش از کمبود منابع با سرعتی بیشتر از نرخ تورم و حتی نرخ افزایش دستمزدها در حال رشد است و به بیش از 205 هزار میلیارد تومان رسیده است، دردناک است. اینکه یک دولت از میان همه موانع واقعی و غیرواقعی تولید سراغ اصلاح قانون نیم بند کار رفته است و به دنبال برطرف کردن دغدغه تولید‌کنندگان با اعمال فشار بر کارگران و حداقل حقوق‌بگیران است، دردناک است. اینکه یک دولت برای فراهم کردن امکان مانور بر روی طرح تحول سلامت به دنبال ادغام صندوق‌های بیمه‌گر بویژه صندوق تامین اجتماعی با وزارت بهداشت است و از این کانال به دنبال هزینه کرد حق بیمه درمان کارگران و حداقل حقوق‌بگیران در راستای طرح تحول سلامت و پز دادن با آمار و ارقام آن است، دردناک است. اینکه یک زوج جوان ایرانی برای دریافت 10 میلیون تومان وام ازدواج همه نوع موانع و تحقیر را تحمل کنند و از طرف دیگر عده‌ای باشند که صدها میلیارد را بدون وثایق لازم دریافت کنند، دردناک است. اینکه یک کارگر حداقل حقوق‌بگیر با عواید ناچیزش مجبور باشد برای ثبت‌نام فرزندانش در مدارس دولتی پول پرداخت کند دردناک است و... . معضل و مشکل و درد و ناراحتی همواره بوده و متاسفانه خواهد بود. اما آنچه شرایط را سخت و دردناک می‌کند تنها چیزی است که یک انسان مسلمان آزاده به هیچ وجه نمی‌تواند آن را توجیه کند. از میان همه آنچه برشمردیم و بر نشمردیم و از دردناک بودنشان گفتیم، تبعیض و بی‌عدالتی است که از همه دردناک‌تر است. اینکه ملتی احساس کند در کشوری زیست می‌کنند که افرادی وجود دارند سوای دغدغه‌ها و دردهای آنان بر آنها حکومت می‌کنند و خود را محق می‌دانند که سهمی از کیسه ملت بردارند که ده‌ها برابر عواید ماهانه آنهاست دردناک‌تر از هر کاستی و کمبودی در کشور است. همینجاست که رهبر انقلاب بارها در این زمینه هشدار داده‌اند، چه آن زمان که در دولت‌های کارگزاران و اصلاحات رویه دولتمردان و اتباعشان مانور تجمل بود و چه این زمان که دریافتی‌های نجومی از بیت‌المال با بی‌عملی تعمدی دولتمردان در حال فراموشی است.

اینکه تحریم‌های ایران توسط آمریکایی‌ها در حالی برای 10 سال دیگر تمدید شده است که براساس برجام قرار بر لغو آنها بوده است دردناک است. برجامی که تقریبا همه اندوخته هسته‌ای ملت را برای نیل به آن از دست داده‌ایم. ولی باز هر چه باشد و ضرر و زیان آن هر چقدر هم که باشد بیشتر از تیر مسمومی نیست که بی‌عدالتی و تبعیض به قلب مردم فرو می‌کند. سال‌ها بود مردم به شکل غیرمستقیم متوجه مسابقه مال‌اندوزی مسؤولان و کارگزاران دولتی بودند اما هیچگاه به شکل مستقیم در جریان آن قرار نگرفته بودند. رسوایی فیش‌های حقوقی این درک را بی‌واسطه کرد و بی‌عملی دولت و تایید تلویحی مشروعیت این دریافتی‌ها توسط آن این شک را به یقین تبدیل کرد که در ورای ماسک مردم‌گرایی و دفاع از ملت می‌تواند چهره‌ای داشته باشد که رنگ از رونق افتاده مناسبات ارباب و رعیتی را دوباره به چهره کارگزاران اعتدال برگردانده است. رنگی که خود عین تبعیض است و در نهایت به ملت می‌گوید آنها از سبد منافع جامعه حقی بسیار کمتر از کسانی دارند که بر کرسی قدرت و از راه پای نهادن بر گرده‌های آنان سوار شده‌اند.
آری! دردناک‌تر از تحریم، تبعیض است.

اوج گیری «جنبش ناراضی ها» در غرب
 
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
روز گذشته نخست‌وزیر ایتالیا پس از آن که طرح پیشنهادی او برای اصلاح ساختار قدرت در همه‌پرسی رأی نیاورد، از سمت خود کناره‌گیری کرد. او با انتشار بیانیه‌ای گفت که مسئولیت شکست در همه‌پرسی را می پذیرد و اکنون نوبت مخالفان است که با مشکلات دست و پنجه نرم کنند. ماتئو رنتسی، دومین نخست‌وزیری است که در سال جاری پس از شکست در یک همه‌پرسی ناگزیر به کناره گیری شده است. ابتدا نخست وزیر انگلیس، دیوید کامرون استعفا کرد و حال نوبت به نخست وزیر ایتالیا رسیده است. برخی تحلیل گران معتقدند همان اندازه که جاه طلبی های کامرون در شکل گیری برگزیت موثر بوده، رنتسی هم مسئول بحران امروز ایتالیا است. او از آن قماش بازیگران سیاسی است که از ریسک کردن ابایی ندارد. رنتسی پس از پیروزی قاطع خود در انتخابات سال ۲۰۱۴ از چنان اطمینان خاطری برخوردار بود که گمان کرد می‌تواند دست به کار بزرگی همچون اصلاحات دولتی بزند. چنان به خود و موقعیتش اطمینان داشت که همه‌پرسی اصلاح قانون اساسی را با رای اعتماد به خود و دولت همراه کرد. اما با دیدن نتایج نظرسنجی‌ها که از پیروزی مخالفان حکایت داشتند، رنتسی متوجه خطای خود شد و سعی کرد عقب نشینی کرده و مدعی شود که موضوع اصلا بر سر او نبوده، بلکه بر سر ایتالیا است. اما مردم با رای خود این عقب نشینی را نپذیرفتند. رنتسی و کامرون هر دو در برابر پدیده ای شکست خوردند که می توان آن را ائتلاف شهروندان ناراضی دانست.  البته اروپایی ها در مواجهه با این پدیده تنها نیستند. پیروزی دونالد ترامپ نامزد جنجالی حزب جمهوری خواه در آمریکا، نمونه دیگری از این موج فراگیر نارضایتی در غرب است. ائتلافی از نیروهای ضد ساختاری از چپ و راست گرفته تا پوپولیست های افراطی این روزها موجودیت نظام های سیاسی در غرب را با تهدید مواجه کرده اند. حال زنگ خطر در دیگر نقاط اروپا نیز به صدا درآمده است، چرا که این بار نیز ناراضیان موفق به یک پیروزی مهم دیگر شدند. ماری لوپن در فرانسه و ماتئو سالیونی از حزب لیگا نورد ایتالیا (اتحاد شمال) در جناح راست، از شادی در پوست خود نمی‌گنجند. در سمت چپ نیز بپه گریلو و اپوزیسیون بنیادگرایش ظفرمندانه پیش می‌آیند. «استیون هاوکینگ» فیزیکدان معروف در روزنامه گاردین در این رابطه می نویسد:"ما در جهانی زندگی می‌کنیم که شکاف‌ها در آن در حال گسترش است نه کم شدن. مردم می‌بینند که کیفیت زندگی‌شان و همین طور توانایی‌شان برای رسیدن به این کیفیت رو به افول است. بنابراین جای تعجب نیست که آنها در جستجوی «پدیده» تازه‌ای هستند: چیزی که برگزیت یا ترامپ تلاش کردند به آنها عرضه کنند." او می‌گوید هر طور که به نتایج این دو رای‌گیری نگاه کنیم، شکی در این نیست که آنها «فریاد خشم» مردمی است که فکر می‌کنند رهبرانشان آنها را رها کرده‌اند.

 اما چرا جنبش ناراضی ها در غرب روز به روز در حال تقویت شدن است. درباره چرایی این اتفاق دلایل زیر را می‌توان بیان کرد:

بحران سرمایه داری
جنبش‌های اعتراضی که این روزها در اروپا  و آمریکا در حال شکل گیری اند، به شدت ضد سرمایه داری و مخالف جدی نهادها و نظام مالی و پولی اتحادیه اروپا هستند. پیامدهای ناشی از نئولیبرالیسم اقتصادی و جهانی‌سازی، برخلاف وعده های داده شده زندگی مردم به وِیژه طبقه متوسط در غرب را با بحران مواجه ساخته است. تحمیل هزینه‌های بالای سیاسی-امنیتی برای ایجاد و پیگیری جهانی‌سازی، نقل و انتقال صنایع و کارخانه‌های اروپایی و آمریکایی به کشورهایی با نیروی کار ارزان، ایجاد اتحادیه‌های اقتصادی و محدودسازی قدرت دولت های محلی از طریق قوانین و  نهادهای فراملی نظیر قوانین تجارت آزاد و یا مداخلات اتحادیه اروپا، همه و همه باعث شده تا علاوه بر افزایش شکاف طبقاتی، زندگی مردم عادی با مشکل مواجه شود. بی جهت نیست که در انتخابات اخیر آمریکا، ایالت های موجود در کمربند زنگ زده( کمربند زنگ زده اصطلاحا به منطقه ای در ایالات متحده گفته می شود که از شمالی ترین منطقه شمال شرق این کشور آغاز شده و به مناطق مرکزی آن و نزدیک به غرب می رسد. در واقع این کمربند از نیویورک آغاز می شود و به سمت غرب تا پنسیلوانیا، ویرجینیای غربی، اوهایو، ایندیانا و میشیگان ادامه پیدا می کند و در جنوب ویسکا نسین به پایان می رسد.) که همیشه به دموکرات ها رای می دادند در چرخشی آشکار، نامزد ضد ساختار یعنی ترامپ را بر گزیدند.
 اولین جرقه‌های جذابیت این جنبش‌ها را می‌توان در اعتراض‌های خیابانی اروپا در سال 2011 مشاهده کرد که اندکی بعد از قیام توده‌های مردم در خاورمیانه آغاز شد و تا خیابان‌های آمریکا تحت لوای جنبش اشغال و نود و نه درصدی ها ادامه یافت. واقعیت این است بحران پولی و مالی اروپا که ناشی از سیاست‌های اقتصاد سرمایه داری تروئیکا (کمیسیون اروپایی، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول) بود، نوعی دلزدگی از سرمایه داری را در اروپا به وجود آورد. علاوه بر این افزایش ریاضت‌های اقتصادی و اتخاذ سیاست‌های پولی نامناسب از جمله در کشورهای یونان و اسپانیا باعث شد مردم کشورهای جنوب اروپا در مورد توانایی اتحادیه اروپا برای مقابله با بحران‌های مختلف دچار تردید شوند.

 بحران مشروعیت
دلیل دوم را می‌توان در بحران مشروعیت در غرب جستجو کرد. دریک چشم انداز تاریخی، موضوع "بحران مشروعیت" و یا "کسری دموکراسی" نظام حکمرانی فراملی اروپایی یکی از عوامل اصلی دلزدگی مردم نسبت به ساختار حاکم نئولیبرال در اروپا بوده است. عدم برخورداری شهروندان اروپایی از پیوندهای هویتی تمام عیار با اتحادیه اروپا و نهادهای آن در ایجاد فاصله، شکاف و گسست میان شهروندان و نهادهای اروپایی موثر بوده است. برگزاری انتخابات مستقیم پارلمان اروپا از جمله تدابیری بود که اروپایی‌ها برای غلبه بر سرشت نخبه گرا، فن سالار و دیوان سالار این فرایند اتخاذ نمودند. با این حال عدم استقبال و مشارکت مردم در فرایندها و تصمیم گیری‌های اتحادیه باعث شده تا تصمیمات اتخاذ شده برای مردم عادی اروپا با نوعی عدم مشروعیت همراه باشد. همین اتفاق به شیوه دیگر در آمریکا نیز در حال رخ دادن است. وابستگی بیش از حد سیاست مداران به لابی های قدرت باعث شده تا مردم آن گونه که جیمی کارتر عنوان می کند از حکومت یک "الیگارشی محدود" بر ساختار سیاسی دلزده شوند.

بحران اخلاقی
مهمترین عامل در شکل گیری و تقویت جنبش ناراضی ها را می‌توان شکست اخلاقی لیبرالیسم دانست. لیبرالیسم در حوزه فرهنگی و اخلاق همواره تلاش می کرد تا با ارزش زدایی از فرهنگ های سنتی نوعی اخلاق جدید را برای جهانیان معرفی کند. برای سال ها ستایش تنوع و کثرت گرایی ارزشی و فرهنگی سکه رایج همه محافل علمی و سیاست گذاری بوده است. اما ارزش‌های اخلاقی که لیبرالیسم همیشه از آنها دفاع می‌کرد حالا با بحران مواجه شده است. به کارگیری استانداردهای دو گانه در مواجهه با تحولات بین المللی، فساد رو به گسترش سیاست و سیاست مداران غربی، نگاه مرکز پیرامون حتی در داخل تمدن غربی و فرسایش ارزش های اخلاقی مسیحی نوعی بیداری معنوی را در غرب رقم زده است. بیداری که این روزها به دلیل فقدان یک جایگزین مناسب در مسیرهایی چون، پوپولیسم، راست افراطی و ملی گرایی سوق داده می شود.

 

16 آذر و رسالت امروز جنبش دانشجويي انقلابي

حسن رشوند در جوان نوشت:
16آذر كه روز دانشجو نام گرفته است، نماد استكبارستيزي، استعمارستيزي و بصيرت و بيداري دانشجويان است كه در واقع وجه تسميه آن به مناسبت 16آذر 1332 يعني 110 روز پس از كودتاي سنگين 28مرداد 1332 و در اعتراض به ورود «ريچارد نيكسون» جهت مشروعيت بخشيدن به حكومت كودتايي شاه، صورت گرفت. هرچند چنين روزي با شهادت سه دانشجوي استكبارستيز، به ظاهر پايان يافت و حكومت توتاليتر پهلوي 25 سال پس از اين واقعه دردناك با حمايت مستقيم امريكا بر اريكه قدرت تكيه زد ولي هيچ‌گاه نبايد فراموش كرد كه آتش خشم دانشجويان در طول اين سال‌ها همواره شعله‌ور بود و حكومت پهلوي را با چالش جدي مواجه مي‌كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بازگشت اعتماد و عزت نفس به دانشجويان، اين قشر فرهيخته كه از زخم كهنه وابستگي كشور در طول سال‌هاي اختناق پهلوي در رنج بود، فرصت را مغتنم شمرد و با شور و شعور خود، دانشگاه‌ها را به مكاني براي پيشرفت و مقصدي براي اهداف متعالي نظام اسلامي در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي كشور تبديل كرد.

هرچند در اين مسير پرفراز و نشيب حركت دانشجويي، اتفاقاتي افتاد كه كشور نتوانست از اين ظرفيت ارزشمند و پرانرژي به درستي بهره‌ گيرد ولي از انصاف به دور است اگر توفيق‌ها، جان‌نثاري‌ها و حركت‌هاي هوشمند و تأثيرگذار اين قشر عظيم و در ركاب انقلاب ناديده گرفته شود. در مقاطعي از سال‌هاي اوليه انقلاب، به دليل نفوذ و حضور جريانات ماركسيستي، ليبراليستي، التقاط و نفاق و پس از آن با رفتار عناصر دوم خرداد و روي كار آمدن جريان اصلاحات، شاهد رويكرد جديدي در عرصه دانشگاه‌ها بوديم كه به جاي يادآوري 16آذر به عنوان نماد استكبار‌ستيزي و مخالفت با دخالت بيگانگان در سرنوشت كشور، دانشگاه‌ها محلي براي تاخت و تاز جرياني همسو و همراه با استكبار شده بود.

تجمعات و سر دادن شعارهاي ساختارشكنانه كه هيچ سنخيتي با فلسفه وجودي 16آذر1332 نداشت در محيط‌هاي دانشگاهي و ايجاد درگيري و بروز اغتشاش در طول سال‌هاي حاكميت اصلاحات و اوج آن در حوادث كوي دانشگاه در سال 78 و فتنه 88، يادآور صحنه‌‌هاي تلخي است كه حتماً روح بزرگ شهداي 16آذر 1332 را آزرده است و اگر نبود هوشياري دانشجويان و تشكل‌هاي انقلابي در اين محيط‌هاي پرنشاط سياسي و علمي، امروز نشاني از آزادگي و رفتار انقلابي در اين محيط‌هاي علمي روشنگرانه نبود. امروز جرياني در كشور درصدد است تا بار ديگر فضاي دانشگاه‌ها را با التهابات كاذب و تنش‌هاي ساختگي از رسالتي كه دانشجو و دانشگاه بر عهده خود احساس مي‌كند، دور كند و با ايجاد صف‌بندي‌هاي كاذب و حواشي پرمخاطره، چهره ديگري از دانشجو و دانشگاه ترسيم كند كه در اين چهره نشاني از استكبارستيزي و مخالفت با فرهنگ غرب كه ايمان و اراده جوانان را نشانه گرفته است، نمايان نباشد.

حوادث ناخوشايندي كه در چند دانشگاه بزرگ كشور در اولين سال استقرار دولت تدبير و اميد در مراسم 16آذر1392 رخ داد، از همين جنس است كه جريان خزنده و خفته سال‌هاي پس از دوران اصلاحات دوباره زنده شده و بنا را بر آن گذاشته تا بار ديگر از احساسات پاك جريان دانشجويي براي پيشبرد مطالع حزبي خود بهره گيرد تا شايد در اين بستر جديد، به خواسته‌هاي نامشروع گذشته خود نائل آيد. نبايد از اين نكته غافل شد كه جرياني كه شعارهاي استكبارستيزي را نوعي واپسگرايي تلقي مي‌كند امروز با فرض اينكه دولت مستقر در مسير تفكر آنها قرار دارد پس از ورود عناصر سياسي تند خود به محيط‌هاي دانشگاهي و برگزاري ميزگرد و سخنراني در آستانه 16آذر، درصدد مشروعيت‌بخشي و نفوذ به بدنه دانشگاه است تا مسير نفوذ خود را تثبيت نموده و در نهايت با بسط و توسعه در اركان مؤثر تصميم‌ساز و تصميم‌گير كشور، مسير حركت خود را براي آينده در صورت واگذاري قدرت از دولت فعلي به دولت هم‌راستاتر، هموار كرده باشد. جريان اصلاحات و به تبع آن جريان دانشجويي همسو با آن در حال حاضر در مرحله سوم يعني تثبيت نفوذ خود قرار دارد. هرچند در راهبرد اول خود (مشروعيت بخشي) نيز بخش دانشجويي اين جريان با چالش‌هاي جدي مواجه است و هنوز نتوانسته‌ افكار عمومي به ويژه جريان دانشجويي نظام را نسبت به رفتار افراطي و ساختارشكنانه خود توجيه و اعتماد عمومي و حتي جريان حاكم در دولت روحاني را متقاعد كند و به نظر مي‌رسد اين جريان هنوز با بحران مشروعيت رو‌به‌رو است ولي نبايد فراموش كنيم كه جريان حاكم در دولت پايگاه چنداني در محيط‌هاي دانشگاهي ندارد و هميشه اين نقش به اصلاح‌طلباني واگذار مي‌شده است كه در سال‌هاي متمادي نفوذ در دانشگاه‌ها را در دستور كار خود قرار داده بودند. از همين منظر است كه آقاي روحاني در اولين انتخاب خود براي وزارت علوم به سراغ كساني رفته بود كه دست راست جريان اصلاحات در دوره هشت‌ساله اصلاحات بودند و به نوعي هدايت‌كننده حوادث كوي دانشگاه محسوب مي‌شدند.

امروز جنبش دانشجويي انقلابي در قله‌‌اي ايستاده است كه اگر با نگاه تيزبين خود جريان فكري و فرهنگي دانشگاه‌ها را به درستي رصد كرده و به موقع رسالت انقلابي خود را بازيافته و دنبال كند، مي‌تواند چنان موجي را در عرصه‌‌هاي مختلف براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي ايجاد كند كه اين موج هرگونه سدي را در مقابل انقلاب بشکند و نويد پيروزي را زودتر از آنكه تصور آن مي‌رفت،‌ سر دهد چراكه در حال حاضر دانشگاه‌ها از ظرفيت‌هايي برخوردار هستند كه در كمتر زماني شاهد آن بوده‌ايم. از اين جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

1 ـ دانشگاه‌ها يكي از حوزه‌‌هاي اثرگذار بر روند تحولات سياسي و اجتماعي كشور بوده و به دليل ايفاي نقش آموزش و تربيت نخبگان و مديران آينده، اين محيط علمي نقش اساسي در شكل‌گيري آينده كشور دارد.
2 ـ به دليل ضعف تشكل‌هاي سياسي در كشور و عدم نهادينه شدن آنها، ‌عرصه دانشگاه‌ها همواره به عنوان يكي از ظرفيت‌هاي اساسي براي تحركات جريان‌هاي سياسي كشور و يارگيري از ميان دانشجويان مطرح بوده است، به گونه‌اي كه هزينه اصلي فعاليت ميداني تشكل‌ها و جريان‌هاي سياسي بر دوش دانشگاه‌ها افتاده است و در اين رهگذر اگر جنبش دانشجويي انقلابي نتواند صحنه را مديريت كرده و فضا را به دست گيرد، چه بسا عناصر سياسي خارج از دانشگاه‌ها با نفوذ به بدنه دانشجويي، مسير حركت انقلابي در دانشگاه‌ها را با انحراف مواجه كرده و چتر سياسي خود را بر اين محيط علمي و فكري بگسترانند. هرچند بايد گفت تاكنون با حركت‌هاي هدفمندي كه در سال‌هاي اخير انجام داده‌اند، تا حدود زيادي در اين عرصه گام برداشته و موفقيت‌هايي را نيز كسب كرده‌اند.

3 ـ در شرايط كنوني بالغ بر 4ميليون نفر در دانشگاه‌هاي كشور مشغول به تحصيل هستند كه اين تعداد دانشجو ظرفيت بزرگي براي همسويي با جبهه انقلاب و شعارهاي اساسي آن و مقابله با تفكر ضداستكبارستيزي و همراهي با دشمن است كه جذب اين تعداد مي‌تواند تحول بزرگي در همه عرصه‌ها از جمله مقابله با راهبردهاي دشمن در جنگ نرم باشد.
16آذر فقط يك يادآوري است از اينكه ديگران با آن همه محدوديت شصت و اندي سال پيش چگونه در مقابل نظام استكبار ايستادند و امروز ما چه رسالتي در مقابل نظام سلطه كه امنيت و آرامش جوامع اسلامي را به مخاطره انداخته است، داريم.
 
 
 
تجارب جهانی برای جنبش دانشجویی

الهه کولایی در ایران نوشت:
 16 آذر هر سال، خاطره‌های حق‌جویی و حق‌خواهی دانشجویان و دانشگاهیان ایرانی را در دوره‌های گوناگون تحولات اجتماعی- سیاسی- اقتصادی- فرهنگی جامعه پرتلاطم ما زنده می‌سازد. دانشجویان ایرانی در فراز و نشیب‌های تاریخ ساز کشور ما، همواره نقشی تأثیرگذار برعهده گرفته‌اند. آنان از یک سو در برابر سیاست‌های استعماری و مداخلات بیگانگان تلاشی مؤثر را شکل داده‌اند و ازسوی دیگر در متن تحولات تند و پرشتاب جامعه پرتحول ایران، با کنشگری یا بی‌تفاوتی خود نقش ایفا کرده‌اند. در جهانی که ارزش و اعتبار نیروی انسانی، در فرآیند رشد و توسعه و زدودن همه آثار عقب‌ماندگی، به‌طور روزافزون مورد توجه قرار گرفته، اهمیت و نفوذ کنشگری دانشجویان بیش از هر زمان دیگری مشخص شده است. امروز که انقلاب فناوری‌های ارتباطی، کوچک شدن کره خاک را تحقق بخشیده و فاصله‌های زمانی و مکانی به طور اساسی دگرگون شده، دانشجویان و دانشگاهیان از اهمیت بیشتری در مسیر پیشرفت کشور برخوردار شده‌اند. در رقابت سرسام‌آور تحولات شگرف فناوری‌های جدید، پایه‌های قدرت کشورها و استحکام بنیه علمی دولت‌ها، در متن فعالیت‌های دانشگاه‌ها و امید و تحرک دانشجویان شکل می‌گیرد. کانون تحولات بنیادی و سرنوشت ساز کشور ما نیز در روند تلاش‌های پرامید آنان تمرکز یافته است. بزرگداشت خاطره 16 آذر خونین 1332، امسال در شرایطی انجام می‌شود، که جنبش دانشجویی با ذخیره‌ای ارزشمند از تجارب دهه‌های گذشته، با انباشتی از تجربه‌های «انقلابی»، «اصلاحی» و «عدالت‌جویانه» و «اعتدال‌گرایانه»، با حفظ شور و نشاط جوانی و انرژی سازنده و بالنده خود، در مسیری متفاوت از پیشینیان خود برای ایفای نقش تأثیرگذارش به تلاش خود ادامه می‌دهد. دانشجویان ایرانی نه تنها تجارب ارزشمند دهه‌های گذشته خود، که مجال درس آموختن از «انقلاب‌های رنگی» و «بهار عربی» و پیامدهای فاجعه‌بار آن را در لیبی و سوریه نیز دیده‌اند.
 
آنان با تجارب سال‌های اخیر، به خوبی دریافته اند که کم‌هزینه‌ترین و پرفایده‌ترین راه برای تأمین و خواسته‌های مردم ایران، در پای صندوق‌های رأی، با تقویت نهادهای مدنی، ترویج فرهنگ مدنی و البته بردباری و تلاش پیگیر قرار دارد. بی‌تردید پیوند شور و تحرک جوانی با عقلانیت مبتنی بر انباشت تجارب داخلی و خارجی، در مسیر تأمین حقوق قانونی همه ایرانیان، این‌بار جنبش دانشجویی را در جایگاهی تواناتر و تأثیرگذارتر از همیشه قرار داده است. بنابراین همه نهادهای تأثیرگذار در این زمینه، به جای هرز بردن این انرژی و توانایی ارزشمند، بهتر است در جهت تأمین منافع عمومی و ملی همه ایرانیان، امکانات و لوازم ارتقا و تأثیرگذاری سازنده آن را فراهم آورند. تلاش برای تقلیل این روز ملی، به مراسم سرگرمی و شادی- که در جای خود بسیار ضروری و اساسی است- کارکردهای مثبت جنبش دانشجویی را بی‌تأثیر نخواهد ساخت. 
 
 
 دانشگاه، امن نه امنيتي

هادي خانيكي در شرق نوشت:
امروز جامعه دانشجويي ما شصت‌وسومين١٦ آذر را به عنوان روز دانشجو در تقويم خود مي‌بيند. روزي كه نماد حيات و هويت دانشجويان ايراني و سرزندگي و معناداري نهاد دانشگاه است. از آن روز كه خون پاك آن «سه آذرِ»  جان‌افزا در سرسراي دانشكده فني دانشگاه تهران بر زمين ريخت تا به امروز نسل‌هاي دانشجو آمده‌اند و رفته‌اند و به شيوه‌ها و زبان‌هاي متفاوت كنش داشته و سخن گفته‌اند. آنان از ياد نبرده‌اند كه فراتر از هر تعلق‌خاطر و گرايشي، در اين روز است كه تشخص مي‌يابند و به ‌سوي بازخواني تبار و پيشينه خود مي‌روند و درباره اكنون و آينده خود توان بازانديشي بيشتر پيدا مي‌كنند. حقيقت آرمان‌خواهِ جوان كه در قالب هويت‌جويي دانشجويي به زبان مي‌آيد، از گفتن «خاطره‌ها» فراتر مي‌رود و در پِي «آرزوها» نيز مي‌دود؛ آرزوي آزادي، آرزوي عدالت، آرزوي دموكراسي و آرزوي زندگي در فضايي رو به بهبود و اصلاح و آينده‌داشتن. اين گوهر حيات دانشجويي را در هر ١٦ آذري از اين ٦٣ سال نمي‌توان ناديده گرفت و طبيعتا ١٦ آذرِ سال ٩٥ هم همين جان‌مايه را در دور و نزديك كشور به‌‌وضوح نشان مي‌دهد. گفتمان‌هاي غالب سياسي و شرايط حاكم بر محيط‌هاي دانشگاهي، دامنه بروز اين حيات‌مندي را كم و زياد مي‌كند، اما از اصالت آن نمي‌كاهد. دانشجوي امروز بي‌ترديد سبك زيستي متفاوتی با ديروز دارد. نگاهش به خود، به دانشگاه خود، به جامعه خود و جهان خود از جنس نگاه پيشينيانش نيست؛ اما در زير همين لايه‌هاي متفاوت زندگي، نمي‌توان از اين واقعيت غفلت كرد كه او همچنان در پي فراهم‌آمدن فضايي است كه قدرت انتخابش بالا باشد، حقوقش واقعا به رسميت شناخته شود، تحميل و تحكم بر حوزه عمومي و حريم خصوصي او سايه نيندازد و دانشگاه كه هم محل آموزش او و هم مكان پرورش اجتماعي اوست، فضايي چندصدايي و نه تك‌صدايي باشد. بسيار شنيده‌ايم و گفته‌ايم دانشگاه بايد به مثابه «عقل نقادِ» جامعه نقش‌آفرين باشد و اعضاي خود را- چه استاد و چه دانشجو- به سخن درآورد و به كنشگري دعوت كند. اما جاي اين پرسش همچنان باقي است كه آيا نهاد دانشگاه امروز توانسته است به اين نياز پاسخ دهد و در جان دانشجويانش چنين مضموني را وارد كند؟ بايد بپذيريم دانشگاه تنها «عمارت» نيست، كانون تفكر است. محل تربيت شهروندي است. جايگاه اصلي گفت‌وگو و نقد است. دانشگاهِ زنده، فعال و زبان‌آور را نشانه حيات جامعه بدانيد و دانشگاهِ دل‌مرده، منفعل و نظاره‌گر را علامت بيماري و ركود جامعه. اصحاب سياست با هر گرايشي كه دارند، بايد به انفعال و انزوا و بي‌تفاوتي و تماشاگري دانشگاه و دانشجو حساس باشند. نه علم در زمين مُرده مي‌رويد و نه دانشگاهِ بي‌نشاط باري از دوش جامعه برمي‌دارد. دانشگاه اگر مي‌خواهد در تراز آرزوهاي نسل آرمان‌خواه دانشگاهي باشد و كانون اصلي توسعه علمي كشور شود، بايد مركز تحولات جامعه باشد. شرايط دشواري كه دانشگاه در اين سال‌ها پشت سر گذاشته است و سرمايه اجتماعي كه متأسفانه با ناديده‌گرفتن الزامات آزادي‌هاي علمي و استقلال نهادي در معرض فرسايش قرار گرفته است، امروز نهاد دانشگاه را از حساسيت و فعاليت اجتماعي و سياسي درخور دور كرده است.

بايد اين مسئله را جدي گرفت و كوشيد در منظومه‌اي از كنشگري‌هاي موزون و متوازن، دانشگاه شأنيت و منزلت واقعي خود را بازيابد. بايد سخن و خواست آشكار و پنهان دانشگاهيان و دانشجويان را شنيد و در برابر آن فروتن شد. امن‌‌بودن محيط دانشگاه، نه امنيتي‌بودن آن و كيفيت‌يافتن علمي آن، نه افتادن در چنبره كميت و اولويت‌دادن به حيات آكادميك و نه ترجيح مدرك و فرماليسم و خلاصه بازگرداندن انضباط علمي، آزادي علمي، اخلاق علمي، مسئوليت و ديد‌باني اجتماعي، ازجمله ضرورت‌هايي است كه مي‌تواند فضاي امروز دانشگاه را بهبود بخشد و به اعتبار روزهايي، مانند امروز تأمل در اين وضعيت را موضوع گفت‌وگوهاي مختلف درباره دانشگاه و دانشجو و ميان دانشگاه و دانشجويان قرار دهد.


  ١٦ آذر دانشگاه و جنگ شادي

محمدجواد حق‌شناس در اعتماد نوشت:
شانزدهم آذرماه يادآور يك اتفاق تاريخي براي ملت ايران است. در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شاهد كودتايي امريكايي- انگليسي بوديم كه منجر به سقوط دولت ملي دكتر مصدق شد. در اين راستا مهم‌ترين هدفي كه دنبال مي‌شد بحث رودررويي جدي با ملي شدن نفت بود كه از مهم‌ترين دستاوردهاي جنبش دهه ٣٠ قلمداد مي‌شد. در آن مقطع با چرخشي كه بعد از كودتا شكل گرفت معاون رييس‌جمهور امريكا به ايران آمد. در اعتراض به اين سفر نخستين حركت سياسي و اعتراضي را دانشگاه بعد از ٢٨ مرداد تدارك ديده بود. مركز اين جنبش دانشگاه تهران و دانشكده فني بود كه متاسفانه اين حركت با خشونت بي‌نظير ماموران سركوب رژيم همراه شد و سه نفر از دانشجويان معترض كه از سردمداران جنبش دانشجويي بودند، به شهادت رسيدند. ١٦ آذر از آن تاريخ تبديل به يك نماد اعتراضي در دانشگاه‌ها به حكومت وقت شد و رژيم پهلوي همواره نگران برنامه‌هاي دانشجويي اين روز بود.

هر ساله در اين روز با بزرگداشت شهداي آن واقعه شاهد اعتراضات دانشجويي بوديم. هيچگاه دانشجويان اجازه ندادند كه اين روز تاريخي كه در نفي استعمار، استثمار و استبداد وابسته بود فراموش شود. بعد از انقلاب شاهد اين بوديم كه حتي خيابان مجاور دانشگاه تهران نيز به اين روز نامگذاري شد و بزرگداشت اين روز شكل رسمي‌تري به خود گرفت. تلاش شد تا اين روز ثبت شود و هر ساله نيز اين روز در خاطره ملت ايران و به خصوص دانشجويان ماندگار شد و در تقويم ملي ايران نيز به نام روز دانشجو ثبت شد. بعد از انقلاب اين حركت و اين روز هيچگاه فراموش نشد.

اين روز با انجام سخنراني‌ها، مناظره‌ها و برگزاري نشست‌هاي دانشجويي و با رويكرد سياسي و اجتماعي برگزار مي‌شود. اينكه اين روزها تلاش مي‌شود كه رويكرد سياسي دانشگاه‌ها با برگزاري برنامه‌هاي جنگ شادي زدوده شود محل تامل است. اين مساله بايد توسط كساني كه دغدغه اين مرز و بوم را دارند مورد واكاوي قرار گيرد. اگر هدف اين نوع برنامه‌ها غير سياسي كردن دانشگاه و دانشجويان باشد، قطعا آثار و عواقب ناخوشايندي را براي كل كشور به دنبال دارد. كدام گروه سياسي است كه از غيرسياسي شدن تشكل‌هاي دانشجويي سود مي‌برد؟ دانشجويان موتور محركه توسعه سياسي هستند و اين قشر جوان و هوشيار كشور را به انفعال كشاندن و وارد حوزه غير سياسي، غيراجتماعي و غير مسوولانه كردن جز خسارت براي كشور هيچ چيز ندارد. فعالان دانشجويي، دانشجويان، انجمن‌ها و جنبش دانشجويي خود بايد در اين راستا مراقبت‌هاي لازم را انجام دهند. اين قشر مهم جامعه بايد دقت لازم را داشته باشد و در مقابل اين نوع رويكرد‌هايي كه از بيرون به دانشگاه اعمال مي‌شود و مي‌خواهد فضاي دانشگاه را تحت تاثير قرار دهد بايستند و تدبير لازم را در خصوص محافظت و مراقبت از تفكر دانشجو و زنده بودن جنبش دانشجويي به كار بگيرند. اين دانشجويان و جوانان هستند كه در هر انتخاباتي شور و نشاط سياسي در جامعه ايجاد مي‌كنند و به سبب زحمات آنان سطح مشاركت عمومي در تعيين سرنوشت كشور در هر انتخاباتي افزايش مي‌يابد. اگر يك گروه سياسي موافق غيرسياسي بودن دانشگاه باشد عقيده‌اي ضد دموكراسي دارد و تيشه به ريشه توسعه نظام خواهد زد.
 
 
دلار 4 هزارتومانی و پرسش‌ها

در سرمقاله صبح نو آمده است:
بازار ارز مدتی است که با رشدی کند در حال رساندن دلار به 4 هزار تومان است؛ پدیده‌ای نادر و بی‌سابقه در تاریخ ایران. ممکن است برخی این رشد قیمت را با آن‌چه در 6-5سال پیش گذشت، مقایسه کنند، آن‌هم در زمان خود، حیرت‌انگیز و دردسرساز بود و شد؛ اما آن حیرت از این شگفتی چیزی کم نمی‌کند. مقامات بانک مرکزی توضیح واضحی در این‌باره نداده‌اند و آن‌قدر که می‌شود از لابه‌لای توضیحات آن‌ها فهمید، این است که بازار تحت کنترل قرار دارد؛ معنای این حرف آن است که رشد قیمت به مجرا (کانال) چهار هزار تومانی نیز تحت کنترل است! اگر چنین باشد، سود حاصل از این اتفاق به جیب چه کسانی سرازیر می‌شود؟ در بحران ارزی چند سال قبل، گفته می‌شد که دولت بزرگ‌ترین سود را از چنین تلاطمی در بازار می‌برد، اکنون هم چنین است؟ در زمانه‌ای که رییس‌جمهور از خالی‌بودن خزانه برای پرداخت حقوق خبر می‌دهد، آیا راه‌کارهایی نظیر استفاده از تفاوت قیمت ارز برای جبران کمبودهای بودجه‌ای در حال اجراست؟ این‌را به‌علاوه کنید با بی‌دقتی (تعبیری بسیار محتاطانه و مؤدبانه) درباره هزینه‌کرد مازاد درآمدهای ناشی از صرفه‌جویی یارانه‌ها، در مسیرهای غیرمصوب مجلس توسط دولت؛ خبری که چندی پیش از سوی برخی نمایندگان داده شد و واکنش اندکی را برانگیخت. و اگر این‌ها را با خبر نیمه‌تکذیب‌شده وضعیت صرافی‌های جدید که در وابستگی به برخی جریان‌های خاص قرار دارند، در یک ردیف قرار دهیم، معجون عجیبی از فرصت‌طلبی و سودآوری ایجاد می‌شود که نگران کننده است. اما اگر دولت بازار را در ید قدرت خود نداشته باشد، حرف تازه‌ای در میان است و آن‌هم این‌که پس چه کسی بازار را اداره می‌کند و دولتی که ادعاهای فوق‌العاده‌ای برای مدیریت اقتصادی کشور داشت، از تدبیر و توجه‌اش چه خبر؟ این‌ها را باید پرسید، تا بلکه پاسخی شنیده شود.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 11
  • احمد ۰۸:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۶
    0 0
    دلار ! همانی که جناب احمدی نژاد بهش میگفت کاغذ پاره ! وای خدای من حالا چی شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس