به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق، امیدحسینی نویسنده وبلاگ آهستان در آخرین مطلب خود نوشت: برنامه هر روزه ما بعد از نماز صبح و زیارت، دو سه ساعتی استراحت است و بعد دوباره آماده شدن برای نماز ظهر و زیارت مرقد پیامبر و …
امروز موقع صبحانه با چند نفر از دوستان قرار گذاشتیم که نماز ظهر و عصر را در مسجد شیعیان مدینه بخوانیم. تا همین چند وقت پیش، حضور در این مسجد جزو برنامهی اکثر کاروانهای ایرانی بود، اما ظاهرا سعودیها به این مساله حساس شدهاند و مانع میشوند. به همین دلیل این روزها کاروانهای ایرانی برنامهای برای رفتن به مسجد ندارند و زائران ترجیح میدهند که خودشان به مسجد شیعیان بروند، انفرادی و یا چند نفره.
حدودا ساعت ۱۱ قبل از ظهر به سمت مسجد حرکت کردیم. از حرم و هتلهای اطراف آن تا مسجد شیعیان، تقریبا ده، پانزده دقیقه راه است سواره. این مسجد برای رانندههای تاکسی و سواریهای متفرقه به مسجد شیخ عمری معروف است. حساسیتی هم ندارند و فقط بر سر کرایه رفت و برگشت با زوار چانه میزنند!
هر چه که از اطراف حرم به سمت منطقه شیعیان نزدیکتر میشدیم، تغییر چهرهی ظاهر شهر کاملا مشخص بود. آن ساختمانهای بلند و چندین طبقه کم کم به آپارتمانها و خانههای کوچک و قدیمی تبدیل شدند. آن طور که فهمیدهام تقریبا اکثر ساکنان این منطقه و اطراف حسینیه، شیعه هستند که در وضعی نه چندان مطلوب زندگی میکنند. چه از لحاظ معیشتی و چه از نظر امنیت و حق و حقوق شهروندی و مذهبی. در حقیقت سر زدن به این مسجد، باعث تقویت روحیه شیعیان مدینه و جایگاه و قدرت آنها میشود. که بدانند تنها نیستند…
هم زمان با ما چند کاروان عراقی هم رسیده بودند. گویا سعودیها فعلا با عراقیها کاری ندارند. این دو سه روز چند مساله برایم روشن شده. اینکه وهابیون اعتقادات خود را بر همه مسلمین حتی سایر فرقه های اهل سنت تحمیل میکنند و کاری به شیعه و سنی ندارند. البته رفتارشان با شیعیان خشنتر است و در میان شیعیان، با ما ایرانیها خشنتر. در حقیقت بدرفتاری آنها با ما، هم به شیعه بودن ما مربوط است و هم به ایرانی بودن ما.
مسجد شیعیان وسط نخلستانی نسبتا بزرگ قرار دارد. شاید این تنها جایی باشد در مدینه که احساس آرامش و امنیت به زائر شیعه دست میدهد. ادعای اشتباهی نیست اگر بگویم حتی در حرم رسول خدا که باید محل امنی برای زائر پیامبر باشد، احساس امنیت وجود ندارد!
روی در و دیوار مسجد و حسینیه تصاویر و پارچه نوشتههایی درباره شیخ عمری نصب شده بود. مردی که حدودا پنجاه سال یعنی نیمی از عمرش را در زندانهای عربستان بسر برد. همیشه دوست داشتم که چهره آرام و مظلوم شیخ عمری را از نزدیک ببینم، اما خوب، قسمت نشد.
داخل مسجد اتاق کوچکی را اختصاص دادهاند به عکسها و وسائل شخصی شیخ عمری؛ سجاده ها و لباس و عبا و عمامه و … قرآن بزرگی هم گوشه اتاق گذاشتهاند تا هر زائری صفحهای بخواند و ثوابش را به روح شیخ عمری هدیه کند. گوشهای دیگر تصاویری از مراسم تشییع جنازه و حضور هیاتهای مختلف از جمله هیاتهای ایرانی روی دیوار زدهاند که در میان آنها عکس هایی از آیت الله جنتی و علی لاریجانی و مسئولان بعثه دیده میشود.
همراهان از فرصت و امنیت داخل حسینیه استفاده کردند و دسته جمعی زیارت عاشورا خواندند. عراقیها و ایرانیهای دیگر هم دور و بر نشستند و همراه شدند. فضای مسجد عوض شد. وقت سجده، یک پیرمرد عراقی آمد و مهرهایی را که از کربلا آورده بود، بین ما پخش کرد. بعد از دو سه روز، این اولین باری بود که پیشانیهایمان را روی مهر میگذاشتیم، آن هم در مدینه و روی خاک کربلا.
زیارت عاشورا که تمام شد، چند لحظهای در همان حس و حال، داخل مسجد نشستیم. چند نفری گوشه و کنار هنوز گریه میکردند. گریهی همراه با غصه. گویا هنوز سیرِ سیر نشده بودند.
تا اذان ظهر کمی فرصت باقی بود. رفتیم بیرون و زیر نخلها نشستیم. چند دقیقه بعد صدای نوحه خوانی و سینه زنی به گوشمان خورد. کاروان جدیدی از شیعیان عراقی آمده بودند و از همان در ورودی تا کنار مسجد سینه زدند. بقیه زائران هم که صدای مداح را شنیدند، همراه آنها شروع کردند به سینه زدن و حسین حسین گفتن.
حق هم داشتند که اینطور پر شور و حال سینه بزنند. برخوردهای وهابیون در مسجدالنبی و بقیع آنقدر تلخ و غیرقابل تحمل است که شیعیان در مسجد شیخ عمری، همه عقدههایشان را حسابی خالی میکنند. (فیلم کوتاهی از این نوحه خوانی و سینه زنی)
وقت نماز شد. داخل مسجد نشستیم به انتظار اذان و اقامه نماز. عراقی و ایرانی و عربستانی کنار هم. از هر طرف صدای صلوات بلند بود. صلواتهای در گلو مانده و بر زبان نیامدهی روزهای قبل هم جبران شد. حال خوبی داشتیم همراه با احساس امنیت و آرامش. بعد از دو سه روز، لبخند و مهربانی را هم تجربه کردیم. اگر وهابیون فقط کمی عقل داشتند، از لبخند و محبت استفاده میکردند برای ترویج عقایدشان. همان بهتر که جاهلند و هیچ جذابیتی ندارند و با خشونت رفتار میکنند.
پسر شیخ عمری که بعد از درگذشت پدر، جانشین او شده، برای اقامه نماز آمد. همه به احترامش بلند شدند. شیخ از کنار ما رد شد. جلو رفتم و سلام کردم. گفتم از ایران آمدهایم، لبخندی زد و گفت: «خوش آمدید، خوش آمدید، بالای سر، بالای سر»
دست یکی از روحانیون ایرانی را هم گرفت و با خودش برد صف جلویی. کنار هم نشستند و کمی صحبت کردند. موذن با لحن خاصی شروع کرد به اذان گفتن؛ لحنی سرشار از حس غربت و مظلومیت : الله اکبر، اشهد ان لااله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علی ولی الله …
نماز را به امامت پسر شیخ عمری خواندیم. یکی از دوستان به شوخی گفت: «بالاخره بعد از چند روز، یک نماز درست و حسابی هم خواندیم!» راست میگفت. از لحاظ فقهی تقریبا همه مراجع اقتداء به اهل سنت را جایز میدانند. ما هم به احترام جماعت و برای حفظ وحدت و از همه مهمتر به خاطر اینکه شیعه بدنام نشود، همین کار را کردیم. یعنی اقتداء به امامی وهابی که اصلا تو را مسلمان نمیداند و ریختن خونت را مباح میداند! نماز در مسجد پیامبر زیباست، مخصوصا به جماعت و در کنار مسلمانان سایر نقاط دنیا، اما نماز همراه شیعیان مظلوم مدینه و محبان اهل بیت حال و هوای دیگری دارد.
بعد از نماز، سفره کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) پهن شد. این سفره، میزبان همه کسانی که هر روز به اینجا میآیند. ظاهرا بعثه رهبری و آیت الله سیستانی بخشی از مخارج آن را تقبل کردهاند.
موقع ناهار کنار عراقیهایی نشستیم که اهل ناصریه بودند. وقتی فهمیدند ایرانی هستیم، حسابی تحویلمان گرفتند. یکی از آنها رفت و دو سه تا سینی غذای اضافه هم آورد. لابد برای اثبات دوستی و رفاقت بیشتر!
یک جوان عراقی هم رو کرد به من و با ایما و اشاره گفت: «احمدینژاد خوب! مالکی…» بعد سرش را تکانی داد که یعنی مالکی خوب نیست. ما ایرانیها به همدیگر نگاه کردیم و لبخند زدیم. گفتم «بله، خیلی خوب! انشاالله نوری مالکی هم خوب میشود!»
شبیه این برخوردها را در یکی دو روز گذشته زیاد دیدهایم. در خیابان و مسجد و حرم، چه وقت زیارت و چه وقت نماز جماعت، هر جا که زائری – سنی و شیعه- فهمید که ما ایرانی هستیم، احترام گذاشت و دستمان را به گرمی فشار داد. این یعنی عزت ایران و ایرانی در میان مسلمانان سراسر دنیا. کاش خودمان هم قدر این عزت را میدانستیم …
این نشان میدهد که ما ایرانیها باید حواسمان را بیشتر جمع کنیم. ممکن است کشوری از نظر صنعتی جزو کشورهای پیشرفتهی دنیا باشد، اما خودش و وضعیت داخلیاش برای مردم سایر کشورها اصلا مهم نباشد و کسی پیگیر اخبارش و اتفاقاتش نباشد. اما ایران از معدود کشورهایی است که اتفاقات و حوادث داخلی آن برای مردم کشورهای دیگر مخصوصا مسلمانها مهم است. آمریکا هم همینطور!
البته اهمیت آمریکا به معنای علاقه مردم به این کشور و دولتمردانش نیست، بلکه به خاطر نقش و عملکرد و دخالتش در کشورهای مختلف از جمله کشورهای اسلامی است. دخالتی که همچنان ادامه دارد. اما جنس اهمیت ایران کاملا با آن فرق دارد. ایران کشوری است که در مقابل آمریکا و سیاستهای آن ایستاده. مسلمانان، عزت و افتخار از دست رفتهشان را در همین ایستادگی و مقاومت ایران میبینند. نگاه اغلب مسلمانها به ایران اینچنین است.
پس احترامی که به ما و به مسئولان کشور میگذارند، به اعتبار انقلاب اسلامی است. به همین دلیل، مسئولین کشور در دورههای مختلف، مورد احترام و علاقهی مسلمانان بودهاند. حتی آنهایی که رفتار و گفتارشان گاهی از شعارها و آرمانهای انقلاب فاصله گرفت! به عبارت دیگر، مسلمین، مسئولین ایرانی را نمایندهی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی میدانند. مسئولانی که شبیه مسئولان سایر کشورهای اسلامی نیستند و نباید باشند…
وقتی نگاه مسلمانها را به ایران میبینی، تازه میفهمی که کجا ایستادهای و چه وظیفهی سنگینی برعهده داری؟ تازه میفهمی که دعواها و جنجالها و اشتباهات و اشکالات داخلی و کلا حوادث داخل کشور، میتواند روی ذهن و اراده مسلمانان سایر کشورها اثر مثبت و یا منفی بگذارد. در این صورت تصمیم گرفتن برای حل معضلات داخلی چقدر سخت میشود؟ که اگر فقط خودمان بودیم، مشکلات داخلی را میشد به شکل دیگری حل کرد، خیلی سادهتر؛ اما وقتی یک دنیا نگاهش به توست، باید کاملا هوشمندانه عمل کنی. تا مبادا دل مسلمانی و مظلومی در گوشهای دیگر از این کره خاکی بلرزد و ناامید شود.
با دوستان عراقی و مسجد شیخ عمری و شیعیان مظلوم مدینه خداحافظی کردیم. عراقیها سوار اتوبوسهایشان شدند، ما هم دنبال وسیلهای برای برگشتن به هتل. جوانی سیه چرده پیش پایمان ترمز زد. سوار شدیم. اسمش حسن بود و از ضبط ماشینش، صدای نوحه نزار قطری و باسم کربلایی به گوش میرسید…