در اينکه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى‌تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هرکس که دلش مي‌خواهد شوهر بدهد حرفى نيست. چنانکه ديديم پيغمبر اکرم صريحاً در جواب دخترى که پدرش بدون نظر او، او را شوهر داده بود فرمود: اگر مايل نيستى مي‌توانى با ديگرى ازدواج کن

نويسنده وبلاگ "گلدختر" در ادامه سوال و جوابهاي وبلاگي اش به آثار شهيد مطهري، اين سوال را مطرح کرد که چرا دختر براي ازدواج خود بايد از پدرش اجازه بگيرد؟ مگر خود دختر از شناخت همسر خود قاصر است؟
وي در مطلب خود در پاسخ به اين سوال به نقل از شهيد مطهري نوشت: (دختر و پسر اگر بالغ و عاقل و رشيد باشند - يعنى از نظر اجتماعى آن اندازه رشد فکرى داشته باشند که بتوانند شخصاً مال خود را حفظ و نگهدارى کنند- از نظر اقتصادى استقلال دارند، ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد. پدر يا مادر يا شوهر يا برادر و يا کس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد.)
در مسئله ازدواج، اگر پسر به سن بلوغ برسد و واجد عقل و رشد باشد، خود اختياردار است و دختر اگر يک بار شوهر کرده و اکنون بيوه است، قطعاً از لحاظ اينکه کسى حق دخالت در کار او ندارد مانند پسر است؛ و اگر دوشيزه است و براي اولين بار مي‌خواهد با مردى پيمان زناشويى ببندد:
1. در اينکه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى‌تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هرکس که دلش مي‌خواهد شوهر بدهد حرفى نيست. چنانکه ديديم پيغمبر اکرم صريحاً در جواب دخترى که پدرش بدون نظر او، او را شوهر داده بود فرمود: اگر مايل نيستى مي‌توانى با ديگرى ازدواج کنى.
2. اگر پدر بدون جهت، از موافقت با ازدواج دختر خود امتناع کند، حقش ساقط مي‌شود و دختر - به اتفاق همه فقهاى اسلام- در انتخاب شوهر آزادى مطلق دارد.
3. دوشيزگان لازم است بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نکنند، و اين ناشى از آن نيست که دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى کمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به اين جهت بود، چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه، که بيوه شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هجده ساله، نياز دارد. بعلاوه، اگر دختر از نظر اسلام در اداره کار خودش قاصر است، چرا اسلام به دختر بالغ رشيد استقلال اقتصادى داده است و معاملات چندصدميليونى او را صحيح و مستغنى از موافقت پدر يا برادر يا شوهر مي‌داند؟
اين مطلب به گوشه‌اى از روانشناسى زن و مرد و به حس شکارچي‌گرى مرد از يک طرف و به خوش باورى زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف ديگر مربوط است. مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت. آنچه مرد را مي‌لغزاند و از پا درمي‌آورد شهوت است، و زن به اعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مرد بيشتر است. اما آن چيزى که زن را پايبند مى‏کند اين است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. زن مادامى که دوشيزه است، زمزمه‌هاى محبت مردان را به سهولت باور مى‏کند.
پروفسور ريک، روانشناس امريکايى مي‌گويد: «بهترين جمله‌‏اى که يک مرد مي‌تواند به زنى بگويد، «عزيزم تو را دوست دارم» است.»
رسول اکرم، آن روانشناس خدايى، اين حقيقت را چهارده قرن پيش به وضوح بيان کرده است. مي‌فرمايد:«سخن مرد به زن: «تو را دوست دارم» هرگز از دل زن بيرون نمي‌رود»
مردان شکارچى، از اين احساس زن همواره استفاده مي‌کنند. و دام «عزيزم از عشق تو مي‌ميرم» را براى شکار دخترانى که در باره مردان تجربه‌اى ندارند بکار مي‌برند. اينجاست که لازم است دختر، با پدرش- که از احساسات مردان بهتر آگاه است و مگر در شرايط استثنايى، هميشه براى دختر خير و سعادت مي‌خواهد- مشورت کند و موافقت او را جلب کند.
آنچه در اين مورد قابل اعتراض است عمل مردم ايرانى است، نه قانون مدنى و نه قانون اسلام. در ميان مردم ما هستند پدراني که هنوز مانند دوران جاهليت، خود را اختياردار مطلق مي دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شريک زندگى و پدر فرزندان آينده‌اش بي‌حيايى و خارج از نزاکت مي‌دانند!
پي نوشت:
1.مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص77 (با اندکي تلخيص و تصرف)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس