کد خبر 6281
تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۰

"جزيره گمشده" فيلم کوتاهي بود که آرمان‌هاي ماسوني در آن به نمايش گذاشته مي شد. اما سريال "لاست" با ساخت قوي، داستاني جذاب‌تر از "جزيره گمشده" ، به صورت گسترده‌تر پخش جهاني شد.

به گزارش گروه فرهنگي مشرق، آنچه در پي مي آيد، مصاحبه اي است با سعيد مستغاثي که در روزنامه وطن امروز به چاپ رسيد. بخش نخست اين گفت و گو درباره سينماي جهان است.

به مقالات و نوشته‌هاي شما که مراجعه مي‌کنيم با اين جمله مواجه مي‌شويم که «هاليوود آرايش آخرالزماني گرفته است». تلقي شما از اين آرايش آخرالزماني چيست و چه تحليلي از اين رويکرد هاليوود داريد.
يک موضوعي را که به غلط در ذهن شرقي‌ها جاي دادند اين است که هاليوود يک کارخانه روياسازي و موسسه سرگرمي‌ بيش نيست اما اگر نگاهي اجمالي به فيلم‌هايي که در اين حدود 120-110 سال ساخته، داشته باشيم، خواهيم ديد هاليوود صرفا يک موسسه سرگرمي ساز نيست و از همان روزهاي اول يک پديده فيلمسازي بشدت ايدئولوژيک بوده است. براي اثبات اين موضوع مي‌توان به يکي از اولين فيلمهاي ديويد وارک گريفيث (که به پدر سينما معروف شده) به نام «تولد يک ملت» که يکي از شاخص‌ترين فيلم‌هاي تاريخ سينماست اشاره کرد، فيلمي که هنوز در بسياري از مراکز آکادميک و آموزشي سينما درس داده مي‌شود و ويژگي‌هاي تکنيکي آن مورد استفاده دانشجويان قرار مي‌گيرد اما اگر به موضوع فيلم نگاه کنيم خواهيم ديد دفاع از نژادپرستي محور اصلي آن است. همچنين فيلم‌هايي مثل «تعصب» و «4 سوار سرنوشت» نيز از همين دست فيلم‌ها بودند . بسياري از محصولات اين کمپاني ها ، اعراب و مسلمانان را به استهزاء کشيدند – مانند فيلم «دزد بغداد»- و آنها را خشن و بي سر و پا نشان دادند. و بسياري از اين فيلم‌ها ، آمريکا را هميشه در مقام يک منجي نشان دادند ، مثل «بتمن»، «سوپرمن» ، "اسپايدر من" و... و بسياري از اين فيلم‌هاي توليدي هاليوود هم به صورت خيلي مستقيم به تفکرات صهيوني پرداختند ، فيلم‌هايي مانند «داوود و گوليات»، «10 فرمان»، «اکسدوس»، «سامسون و دليله» ، "شمشير در صحرا" ، "مارگير" ، "خاطرات آن فرانک" ، "استر و سلطان" و... که اسطوره‌هاي يهود را به تصوير مي‌کشيد. دليل توليد حجم بسيار زيادي از چنين فيلم‌هايي اين بود که پايه‌گذاران هاليوود اساسا آدم‌هاي ايدئولوژيک بودند و کساني نبودند که براي سرگرمي پايه‌گذار اين سينما باشند. بخشي از موسسين هاليوود را مهاجرين اشراف يهودي تشکيل مي دادند که از اروپا آمده بودند و گروهي ديگر به دليل حضور کلوني‌هاي "پيوريتن‌ها" بودند و عمدتا از انگليس راهي قاره نو شدند که آدم‌هاي بشدت ايدئولوژيک بوده و هستند. اخلاف آنها همين «اوانجليست‌هاي» امروزي هستند. آنها براي خودشان ماموريت زمينه‌سازي بازگشت حضرت مسيح از طريق برپايي اسرائيل بزرگ را قائل هستند. بنابراين بنيانگذاران هاليوود يعني کساني همچون «لوئيس بي مه ير»، «ديويد سلزنيک»، «ديويد وارک گريفيث» و... آدم‌هاي بشدت ايدئولوژيک بودند و براي خود اين ماموريت را تصوير مي‌کردند که زمينه‌هاي بازگشت حضرت مسيح(ع) را فراهم کنند و طبعا اين ماموريت در فيلم‌هايشان نمود پيدا مي‌کرد. لذا ماهيت اين ايدئولوژي، از همان ابتدا آخرالزمان‌گرايي بود. البته ممکن است سوال پيش آيد که آيا صهيونيست ها واقعا معتقد به اين ايدئولوژي و بازگشت حضرت مسيح (ع) بودند؟ بايد گفت خير. بلکه اين مساله دستاويز صهيونيست‌ها قرار گرفت تا جماعت عظيمي از مسيحيان را با خودشان همراه و هم‌آرمان کنند. ما به‌طور مشخص اولين فيلم آخرالزمان‌گرايي را در سال 1910 و در فيلمي به نام "ستاره دنباله دار" مي بينيم که قسمت دوم آن در سال 1916 ساخته مي شود. آثاري درباره پايان دنيا در سال هاي 1916 و 1922 ساخته مي شوند و نسخه اي هم در اين باره به کارگرداني "ابل گانس"( فيلمساز مشهور فرانسوي) در سال 1931 ساخته شد. همه اين ها فيلم‌هايي هستند که به طور مشخص فجايع آخرالزمان را نشان مي‌دهند مثل فيلم" روزي که کره زمين از حرکت ايستاد" . معمولا در اين فيلم ها يا موجودات فضايي هستند که کره زمين را از بين مي‌برند يا بيماري فراگيري شيوع مي يابد که همه موجودات زمين را از بين مي برد و يا گروهي شيطاني از جنس بشر يا غير آن موجوديت زمين را تهديد مي کنند و يا اين تهديد از طرف آدم خبيثي است که مي خواهد سلطان همه عالم شود. مثلا در فيلم «جنگ دنياها» که «اورسن ولز» ابتدا نمايشش را در راديو اجرا کرد و بعد در سينما به فيلم تبديل شد ، نشان دهنده اين مطلب است که دنيا توسط موجوداتي فضايي در حال نابودي است و البته تنها منجي اين شرايط فاجعه بار آمريکاست. اين مسئله( منجي بودن آمريکاييان) آنقدر در فيلم هاي آخرالزماني تکرار شده که حتي در برخي آثار به شکلي گل درشت نشان داده مي شود . مثلا «ادوارد زوئيک» در فيلم «10 هزار سال قبل از ميلاد» نشان مي دهد که قبايل ماقبل تاريخ هم مي‌گويند منجي‌ ما موي‌طلايي و چشم‌آبي است!( يعني همان عامل و پارامتري که تقريبا در منجي اغلب اين دسته از فيلم هاي آخرالزماني شاهديم).
به دنبال اين موج فيلم هاي ايدئولوژيک و آخرالزماني است ، مي‌بينيم در دهه هفتاد ميلادي و در سالهاي نزديک به پيروزي انقلاب اسلامي که جنبش‌هاي اسلامي نيز با اوج يافته اند، سير توليد اين دسته از فيلم‌هاي هاليوودي نيز سرعت بيشتري گرفت، سري فيلم‌هاي «بيگانه»، «جنگ ستارگان» و... که از فيلم‌هاي آخرالزماني به شمار مي آيند در آن ايام توليد شده اند. البته دليل ديگر اين افزايش توليد آثار آخرالزماني در هاليوود ، نزديک شدن به پايان هزاره دوم بود که بر مبناي تبليغات القايي صهيونيست ها ، گويا با تغيير هزاره ، بايستي آخرالزمان فرار مي‌رسيد. تبليغات وسيع در آستانه سال 2000 نيز بيانگر همين مطلب بود. اگر نگاهي به دهه 90 داشته باشيم، خواهيم ديد که از 20 فيلم پرفروش اين دهه، حداقل 13 فيلم آن به طور مستقيم به آخرالزمان پرداخته است.
فيلم‌هايي مانند «تايتانيک» - که جميز کامرون کارگردان آن در مصاحبه‌اي به صراحت اعلام کرد يک فيلم آخرالزماني ساخته است- «ترميناتور»، «ماتريکس»، «ارباب حلقه‌ها»، «هري پاتر» و... ازجمله همين فيلم‌ها بودند که در پايان هزاره دوم ناگهان به شکل گسترده توليد شده‌اند. اين جمله که هاليوود آرايش آخرالزماني گرفته را يکي از کارشناسان خارجي در همان سالها و در نقد يکي از فيلم‌هاي سال 2000 مطرح کرد. آن موقع زياد روي اين موضوع حساسيت وجود نداشت. اما پس از ورود به هزاره سوم اين آرايش آخرالزماني به مراتب شديدتر از قبل شد و اگر فيلم‌هاي چند سال اخير را بررسي کنيم 70 الي 80 درصد فيلم‌هاي توليدي هر سال ، ايدئولوژيک و آخرالزماني به نظر مي آيند. به‌عنوان مثال تيم برتون، تهيه‌کننده کارتون «9» درباره ساخت اين فيلم به طعنه گفت که از يک ميليون فيلم آخرالزماني که ساخته شده، اين فيلم بهتر از همه آنهاست! اين شخص در ابتدا مستقل بود اما به علت اينکه نتوانست بدون حمايت کمپاني‌هاي هاليوود زيست کند مجبور شد، در خدمت آنها باشد.
بنابراين مبناي تمامي سياست‌هاي هاليوود بر فيلم‌هاي آخرالزماني استوار مي‌شود. حتي مساله به وجود آمدن اسرائيل و هولوکاست را به‌راحتي مي‌توان در اين دسته از فيلم‌ها قرار داد، چرا که در باور مسيحيان صهيونيست تشکيل اسراييل از مقدمات بازگشت مسيح موعود محسوب مي شود و در نتيجه اين مساله نيز جزو انديشه هاي‌ آخرالزماني صهيوني به شمار مي آيد و شما مي‌بينيد فيلم اخير تارانتينو با نام "حرامزاده هاي لعنتي" يا فيلم آخر برادران کوئن به ‌عنوان «مرد جدي» در همين راستا ساخته شده‌اند. من به جرأت مي‌توانم بگويم از 10 فيلم نامزد اسکار امسال، 9 فيلم به طور مستقيم ايدئولوژيک و آخرالزماني بودند.
از فيلمي مثل «An Education» که يهود را کاملا مظلوم نشان مي‌دهد تا فيلم «آواتار» و حتي فيلم کاترين بيگلو يعني "محفظه رنج" نمونه‌هايي از اين 10 فيلم هستند.
جالب است که در مراسم اهداي جايزه اسکار وقتي خواستند «کريستوفر والتز» - که نقش آلماني ضد يهود را در فيلم «حرامزاده هاي لعنتي » بازي مي‌کرد- به‌عنوان نامزد اسکار معرفي کنند، مجري برنامه – استيو مارتين- گفت کريستوفر کسي بود که در فيلم "حرامزاده هاي لعنتي" به‌دنبال يهوديان مي گشت و از نيافتن آنها دچار ياس مي شد. سپس مارتين دست خود را به سوي سالن باز کرد و خطاب به کريستوفر گفت: ببين کريستوف! ( يعني همه اين سالن يهودي هستند! و همين اشاره طعنه آميزي به تسلط يهوديان صهيونيست بر هاليوود از زبان خود دست اندرکاران آن به حساب مي آيد). در آن لحظه دوربين مراسم به سرعت روي چهره برادران کوئن زوم کرد که هميشه سعي مي کردند اين هويت يهوديت خود را در پشت فيلم هاي ظاهرا طنز و مفرح پنهان سازند.

2012-5.jpg

در واقع شما برخلاف اين تصور که هاليوود صرفا يک کمپاني سرگرم کننده است، تشکيل و ادامه کار اين شرکت را با اهداف کاملا ايدئولوژيک و سياسي مي‌بينيد؟
در حقيقت علت به وجود آمدن آمريکا ايدئولوژيک و سياسي بود. فيلم آخر «رابرت آلتمن» را ببينيد. در اين فيلم در يکي از آوازهايي که مي‌خوانند علنا مي‌گويند که نياکان ما در اينجا ، نيواورشليم دفن شده اند. يعني هنوز هم به آمريکا مي‌گويند اورشليم جديد( همان تعبير پيوريتن ها به هنگام مهاجرت به قاره نو). اوانجليست‌ها هنوز در دعاهاي مدارس خود مي‌خوانند که «خدايا ما را از شر کنعانيان نجات بده». اين سوال پيش مي آيد که در سرزمين آمريکا کنعانيان چه مي کنند؟ در واقع کنعانيان همان سرخ‌پوستان آمريکا بودند. لذا مي‌بينيم قتل عام سرخ‌پوستان در آمريکا بدون‌جهت نبوده است.
در تاريخ ويل دورانت نوشته شده که «کريستف کلمب» با پول کانون هاي اشراف يهود به آمريکا رفت. ژاندارم دنيا شدن آمريکا و حضور بزرگ‌ترين کارخانه‌هاي اسلحه‌سازي در اين کشور بي‌دليل نيست.
بزرگ‌ترين ماموريت آمريکا در پشت اسکناس‌هاي آنها نمايان است؛ برقراري«نظم نوين جهاني» که در کنار علائم مشهود ماسوني پشت همان اسکناس ها ،در واقع حکايت همان حکومت جهاني صهيون است.
بنابراين آمريکا کشوري نيست که بيهوده به‌وجود آمده باشد، کلمب و همراهانش از روي کنجکاوي به آنجا نرفتند و کلني هاي پيوريتن ها و اشراف يهود اروپا نيز از سر تفريح به آن مهاجرت نکردند. بلکه ماموريتي تعريف شده برايش تصوير کرده بودند که اين تصوير اينک بر تمامي رسانه‌ها و سياست‌هايش نشسته است يعني همه آنها در جهت همين ماموريت هستند.

در واقع مي‌توان گفت هاليوود تريبون سينمايي کساني است که آمريکا را در جهت اهدافشان به وجود آوردند.
قطعا همين‌طور است. صاحبان کمپاني‌هاي هاليوود همان کساني هستند که بزرگ‌ترين کمپاني‌هاي اسلحه‌سازي را دارند. کساني مثل «روبرت مرداک» يا «جرج سوروس» و يا "فيليپ برگ" همگي در کارتل ها و تراست‌هايي هستند که هم اسلحه توليد مي کنند و هم فيلم مي‌سازند. به همين علت است که مي‌بينيم فيلمسازي، بعد از اسلحه‌سازي تجارت دوم آمريکاست.

مرحله‌بندي اهداف ايدئولوژيک و سياسي‌ هاليوود را کمي بيشتر تشريح مي‌کنيد.
گروهي که ما آنها را صهيونيست مي‌ناميم داراي 2 مشخصه اصلي هستند، اول نژاد پرستند و دوم به دنبال تسخير جهان هستند و هيچگونه اعتقادات مذهبي ندارند، در واقع دين ابزار آنهاست.
با اينکه از المان‌ها و نمادهاي دين يهود استفاده مي‌کنند ولي از همان زمان که از حضرت موسي (ع) جدا شدند و حضرت آنها را نفرين کرد، به فرعون و ساحران ملحق شدند و بنا بر همين است که امروزه نمادها و نشانه‌هاي صهيونيزم را به مصر باستان نزديکتر مي‌بينيم. حرکت آنها در طول تاريخ همواره آرام و بطئي بود و شايد پر حوصله‌تر از آنها را نتوان يافت. طبق اسنادي که الان افشاء شده و موجود است، انگيزاسيون را صهيونيزم راه‌اندازي کرد. کساني که مبدع انگيزاسيون بودند، کشيش‌هايي بودند که قبلا يهودي مخفي به شمار مي آمدند و پاپ‌هايي که انگيزاسيون در زمان آنها رخ داد برخلاف روند واتيکان ، بيشترين دوستي را با يهود داشتند و مي‌بينيم که همين انگيزاسيون کليساي کاتوليک ضايع کرده و به اضمحلال کشيد تا پروتستانتيزم به وجود آمد. در واقع پروتستانتيزم محصول يهوديزه کردن مسيحيت توسط مارتين لوتري بود که به نوشته بسياري اسناد و مدارک اساسا با کانون هاي اشراف يهود مرتبط بود و توسط آنها حمايت مي شد. پس از آن مي بينيم ، آنچه از دل پروتستانتيزم بيرون مي‌آيد، اوانجليسم است، يعني همان کساني که صهيونيزم مسيحي لقب گرفته اند. اگر سير تاريخي اين حرکات را بررسي کنيم خواهيم ديد که ردپاي يهود در اين 10 قرن، يعني از اوايل هزاره دوم که جنگ‌هاي صليبي رخ داد تا به امروز در همه فجايع تاريخي و انساني مشخص بوده است و در اين سير تاريخي، حداقل در يکصد سال اخير ، هاليوود زمينه چيني لازم را براي پايان هزاره دوم و ورود به هزاره سوم فراهم کرده است. هاليوود در سال‌هاي اول تولدش به دنبال جا انداختن ايدئولوژي خود بود و اسطور‌ه‌هاي يهودي را مثل «سامسون و دليله»،‌«ديويد و گوليات» را در قالب فيلم‌هاي خود نشان مي‌داد. مهاجرت يهوديان را نيز در قالب فيلم‌هايي مانند «اکسدوس» به نمايش در ‌آوردند. وقتي به سال‌هاي دهه 70 و اوج گيري جنبش‌هاي اسلامي نزديک مي شويم، مي بينيم که فيلم‌هاي تعيين کننده‌تر مثل «جن گير» مطرح مي‌شوند، فيلمي که استراتژي جرج بوش مبني بر اينکه براي از بين بردن تروريست‌ها بايد به داخل کشورهاي اسلامي وارد شد، را مطرح مي‌کند يعني حدودا 30 سال قبل از آمدن جورج بوش استراتژي او در اين فيلم نمايش داده شده است. در اين فيلم مي‌بينيم با صداي اذان، شيطان از يک سرزمين اسلامي همراه يک کشيش به سياتل آمريکا رفته و در وجود يک دختر وارد مي‌شود . فيلم "جن گير" براي آمريکايي ها اين پيام را داشت که اگر شيطان را در سرزمين‌هاي اسلامي سرکوب نکنيم به آمريکا مي آيد و در آمريکا جوانان ما را مورد هجوم قرار مي دهد. يا در فيلم «بيگانه» که هيولاهايي باستاني از دل زمان بيرون آمده و در دل آدم‌ها رسوخ مي‌کنند و در واقع با ايجاد هراس، دين را به صورت يک هيولا نشان مي‌دهند. هيولايي که از قعر زمان براي نابود کردن مي‌آيد. نکته‌اي که آقاي دکتر شاه‌حسيني فرمودند بسيار جالب بود که در واقع انقلاب اسلامي، نفوذ آن در کشورهاي اسلامي و مبارزات ضدامپرياليستي و... مسئله اصلي صهيونيزم جهاني نيست، بيشتر هراس آنها از ديني است که در اجتماع و مديريت جامعه ظاهر شده است. در واقع ترس آنها از به هدر رفتن تلاش 400 ساله‌شان براي کنار گذاشتن دين است.

فيلم «جنگ ستارگان» که يک سال قبل از انقلاب ساخته شد نيز در اين راستا بود؟
بله و بر خلاف آنچه تبليغ مي‌شد که اين فيلم پروژه‌اي است عليه روسيه، در واقع "جنگ ستارگان" پروژه اوانجليست‌ها عليه جنبش‌هاي اسلامي بود. بنابراين اوج فيلم‌سازي ايدئولوژيک آنها اواخر دهه 70 است.
البته فيلم‌هاي سطحي مثل «رمبو»، «دلتا فورس» و... نيز براي رد گم کردن در اين دهه توليد مي‌شود.

در واقع در آن سال‌ها ويتنام ديگر دشمن اصلي آمريکا نيست؟
جنگ ويتنام در سال 1975 تمام شد. اين در حالي است که حتي ما مي‌بينيم سال‌هاي بين دهه 50 و دهه 70 ميلادي که اوج جنگ سرد است، فيلم‌هاي ضداسلامي توليد مي‌شود. فيلم‌هاي مثل «جيمزباند»، «جاسوسي که از سردسير آمد» و... حکايت همان آثار جنگ سرد است که بيشتر جنبه سرگرمي دارد اما در اين ميان شاهد توليد فيلم هايي هستيم که به شکلي پنهان و در لايه هاي خود بشدت ضداسلامي است. به طور مثال فيلمهايي که بسيار در بين ما محبوب شده، مانند "مردي که زياد مي دانست" ، "افسانه گمشدگان"، "عمر خيام" يا "علي بابا و چهل دزد" و يا "دور دنيا در هشتاد روز" است که در اين فيلم ها اعراب و مسلمانان اشخاص نامطلوب و بي سر و پا و حتي جاسوس نشان داده مي شوند. «ريک آلتمن» استاد دانشگاه «پرينستون» آمريکا کتابي درباره سينماي موزيکال به مناسبت 100 سالگي سينما نوشت. در اين کتاب نوشته ، ما 100 سال با هاليوود تلاش کرديم فرهنگ آمريکايي را در مملکت خود قوام دهيم و در ديگر کشورها جا بيندازيم يعني همواره خواسته اند فرهنگ کابوئيسم و گاوچراني ـ که آقاي احمدي‌نژاد نيز چندي پيش اشاره کردند ـ را رواج دهند.

شما معتقديد رويکرد اصلي هاليوود همين اهداف آخرالزماني است ولي در کنار آن سرگرمي نيز مدنظر است که متاسفانه توجهات بيشتري به اين سمت جلب شده است.
هاليوود همواره 2 نوع فيلم ايدئولوژيک داشته است؛ يک سري فيلم‌هاي سطحي سياسي مثل جميزباند توليد کرده است. درست است اين فيلم ها درباره شرق و کمونيسم ساخته شد ولي بسيار سطحي بود. جيمزباند در اين فيلم ها، آدمي زن باره و مشروب خوار و... است که براي مخاطب بيش از هدف سياسي و ايدئولوژيک، ‌سرگرمي را القا مي‌کند. اما نوع دوم فيلم‌هاي ايدئولوژيک هاليوود که اکثر آنها نيز چنين هستند ، فيلم‌هايي عميقا ضد اسلامي به شمار مي آيند. حتي فيلم‌هاي کمدي مثل فيلم معروف باد ابوت و لو کاستلو به نام «گمشدگان حرم» يا «سندباد» و... که فضايي هزار و يک شبي از کوچه و خيابان‌هاي کشورهاي عربي اسلامي نشان مي‌دهند با تصويري سياه و کثيف و آدم هايي نيمه وحشي و بربر که غربي ها همواره در صدد متمدن ساختن آنها هستند.در فيلم «شاهزاده پارس» نيز همين نگاه موجود است و مسلمان‌ها را به شکل انسان‌هاي بدبخت و بيچاره که همواره به فکر دزدي يا راهزني هستند نشان مي‌دهند. بنابراين در همه دوران‌دشمن اصلي آنها اسلام بوده است، به طور مثال اگر سالهاي اوج رژيم شاه را بررسي کنيم مي‌بينيم کمونيست‌هاي ضداسلامي مثل پرويز نيکخواه در راس تلويزيون قرار مي‌گيرند يا آريانپور در دانشگاه‌ها درس ضداسلامي مي‌دهد و شهيد مطهري با او درگير مي‌شود. مي‌بينيم چگونه شاه که دشمنش را مارکسيست ها اعلام مي کرد اما از همان ها عليه ‌اسلام استفاده کرد.

رويکرد هاليوود بعد از پيروزي انقلاب و دهه 80 چگونه است؟
در اين دهه به قول دکتر عباسي توليد فيلم‌هاي استراتژيک کاملا مشهود است. مساله ديگري که بايد در اينجا مد نظر قرار داد موج معنويت‌خواهي است که انقلاب اسلامي در دنيا به راه مي‌اندازد.
اين موج موجب مي‌شود غربي که در دهه‌هاي 70 و 80 دچار عصيان شده بود و اين نابساماني در فيلم‌هايي مثل «5 قطعه آسان»، «ايزي رايدر»، ... مشهود بود، دچار بازگشت شود و گرايش‌ به دين هاي ابراهيمي به ويژه اسلام فزوني يابد. غرب در اين مرحله انبوهي از فرقه‌ها را به راه مي‌اندازد و خيلي از فيلم‌هاي با موضوع معنويت و عرفان‌هاي کاذب مي‌سازد. فيلم‌هاي "دورز" اليوراستون و يا "دود مقدس" جين کمپيون و... نشان دهنده همان عرفان‌هاي کاذب است. در واقع غرب در مقابل«تک» معنويت‌خواهي ناب اسلامي، پاتک عرفان‌هاي دروغين مي‌زند.
ما در دهه 90 و دهه نخست هزاره سوم نيز شاهد افزايش ساخت اين گونه فيلم‌ها هستيم. فيلم‌هايي با ظاهر کاملا معنوي ولي پر از فريب و دروغ . يکي از اخيرترين اين آثار ، فيلم ماقبل آخر«کاپولا» باعنوان«جواني بدون جواني » است که داستان آن را جامعه‌شناسي با نام«ميرچا الياده» نوشته ( همان کسي که در کتاب "جنگ سرد فرهنگي" فرانسيس ساندرس براساس مدارک و مستندات، نامش در ليست شواليه هاي ناتوي فرهنگي آمده است) و مي‌بينيم چگونه عرفان‌هاي کاذب رواج داده مي‌شود.
مي‌توان گفت در دهه 80 تبديل شدن هاليوود به تريبوني براي سياستگذاران آمريکا کاملا بر همگان مشهود مي‌شود.
با رخ دادن انقلاب اسلامي برخلاف آنچه که پيش‌بيني مي‌کردند، اين رويکرد هاليوود عريان‌تر مي‌شود. فيلم‌ها ايدئولوژيک‌تر و استراتژيک‌تر شده و به فيلم‌هاي مستقيم و بي پرده نزديک‌تر مي‌شود.
در حقيقت هاليوود از فرصت‌هاي شبه ديني که برايش به وجود آمده بود، نهايت سوءاستفاده را ‌کرد و جنگ آخرالزمان و آرماگدون را در فيلم‌هاي خود به نمايش در‌آورد.

عده‌اي عنوان مي‌کنند هاليوود، سينمايي مستقل است. چطور مي‌توان ارتباط پيچيده و پنهاني آن را با سياستگذاران آمريکا نمايان ساخت؟
البته اين ارتباط الان ديگر پيچيده و پنهان نيست. اسناد پشت پرده فيلم‌هاي دهه 40 و 50 همگي فاش شده است. به طور مثال «دونالد جيمسون» که از عناصر CIA بود پرده از فعاليت هاي شوراي برنامه‌ريزي رواني يا PSB که اواخر دهه 40 تاسيس گرديد ، برداشت. اين شورا علاوه بر نشر کتاب و برگزاري برنامه‌هايي مثل تئاتر، نمايش و ... يک حلقه فيلمسازي نيز داشت. کساني مثل «جان فورد»، «جان وين»عضو اين حلقه بودند. اين چيزي است که خودشان هم گفته اند. به هرحال در سيستم فيلمسازي آمريکا ، آن گونه نيست که ما فکر مي کنيم هرکس هر فيلمي که دلش بخواهد مي سازد.
فيلم «آنچه اتفاق افتاد» اثر «بري لوينسون» را مثال مي‌زنم. کارگردان اين فيلم زماني بسيار محبوب هاليوود بود و براي فيلم «رين من» جايزه اسکار گرفت. در اين فيلم رابرت دنيرو نقش تهيه‌کننده‌اي در هاليوود دارد. او فيلمي را تهيه کرده که کارگردان جواني دارد. پس از قتل و غارت‌هايي که در آن فيلم اتفاق مي‌افتد در پايانش ، يک سگ کشته مي‌شود. صاحب استوديو که يکي از سرمايه‌داران است ، مي‌گويد من نمي‌توانم چنين فيلمي را بپذيرم. فيلمساز با گريه مي‌گويد اين فيلم را با همه هنر و توانم ساختم. اما آن سرمايه‌دار مي‌گويد يا آنچه را گفتم در فيلم تصحيح مي‌کني و يا خودم اين فيلم را درست مي‌کنم. ما پول خود را براي احساس و هنر شما خرج نمي‌کنيم.
خود «تيم برتون» مي‌گويد من هنوز نتوانسته ام فيلم دلخواه خود را بسازم. کسي مثل «کلينت ايستوود» براي ساخت فيلم«رودخانه مرموز» مي‌گفت که روزها و ماههاي متمادي فيلمنامه‌ به دست کمپاني‌هاي هاليوود را زير پا مي گذاشته و از اين استوديو به آن يکي مي رفته و کسي حاضر به تهيه آن فيلم نبوده تا اينکه با هزار نوع تهديد و تطميع توانسته اين فيلم را بسازد. يعني هاليوود سرمايه‌ها را براي سليقه کارگردان‌ها خرج نمي‌کند بلکه براي اهداف سياست گذاران آمريکا به کار مي‌گيرد. به‌طور مثال يک کمپاني مثل«فاکس قرن بيستم» تعيين سياست مي‌کند که در هر دوره چه فيلم‌هايي بسازد. براي همين است که مي‌بينيم مثلا در يک دهه ناگهان ، 3 الي 4 فيلم درباره«بودا» ساخته مي‌شود. برتولوچي در ايتاليا فيلم مي‌سازد، ژان ژآک آنو فرانسوي "7 روز در تبت" را مي‌سازد و اسکورسيزي محبوب ما نيز «کوندون» را جلوي دوربين مي برد!

سوال من همين‌جاست. به طور مثال ارتباط‌هاي اسکور سيزي با آمريکا چگونه است؟
بعد از قضيه 11 سپتامبر «جک والنتي» رئيس وقت اتحاديه تهيه‌کنندگان آمريکا همه صاحبان کمپاني‌هاي اصلي آمريکا را در کاخ سفيد جمع کرد و بحران تروريسم جهاني را مطرح کرد و گفت: بايد تمام سياست‌هاي فيلمسازي در اين جهت باشد. بعد از آن مي‌بينيم حتي تمام تصاوير برج‌هاي دوقلو از فيلم‌هاي ساخته شده هم حذف مي‌شود و فيلمسازي روندي را به خود مي‌گيرد که غرور جريحه‌دار شده آمريکايي ها را جبران نمايند. فيلم‌هايي مثل«جاسوس بازي» اثر«توني اسکات» يا "سقوط بلک هاوک"ساخته مي شود تا حملات آمريکا به کشورهاي اسلامي را توجيه کنند. اين يک مثال از ارتباطات کمپاني‌هاي هاليوود با سياستگذاران بود که مطرح کردم. بنابراين لازم نيست به اسکورسيزي بخشنامه ابلاغ کنند که چه فيلمي بسازد بلکه سياست کمپاني‌هاي هاليوودي کاملا مشخص و تمامي کارگردان‌ها بايستي در اين جهت فيلم بسازند.
لذا اگر فيلمنامه‌اي در اين راستا بود پذيرفته مي‌شود اما اگر مطابق با خواسته‌هاي هاليوودي نبود هرگز اجازه ساخت نمي گيرد. کارگرداني مثل«برايان دي پالما» از هاليوود اخراج مي‌شود. تنها به دليل اينکه فيلم‌هاي او مورد قبول هاليوود قرار نمي‌گيرد. در حالي که اين شخص يکي از 5 کارگردان برتر هاليوود نوين در کنار «کاپولا»، «اسکورسيزي»، «اسپيلبرگ» و «جورج لوکاس» است.

يعني دي پالما تحت سيطره هاليوود بودن را قبول نمي‌کند؟
بله، نمي‌تواند با اين سيستم هماهنگ شود. فيلمنامه‌هاي او مورد قبول قرار نمي‌گيرد. فيلمي مي‌سازد به نام «کوکب سياه» که کل هاليوود را زير سوال مي‌برد. همانطور که اسکورسيزي در فيلم «دار و دسته نيويورکي» اين جمله معروف را دارد که «نيويورک از خيابان‌ها رشد کرد» در اين فيلم هم اين شعار مطرح است که «هاليوود از محله‌هاي بدنام رشد کرد».

در واقع مي‌توان گفت فيلم‌هايي با اين مضمون ممکن است توليد شوند ولي نمي‌گذارند توزيع و ديده شوند.
شما مي‌بينيد فيلمي مثل "ماتريکس" در 18 هزار سينماي دنيا اکران مي‌شود اما فيلم «برايان دي پالما » فقط در يک يا دو سينما نمايش داده مي‌شود. ما نبايد با معيارهاي خودمان بسنجيم که يک فيلم توليد مي‌شود يا خير. بلکه معيارهاي هاليوود براي توليد يک فيلم بسيار پيچيده است. مرحوم دکتر شريعتي 40 سال پيش در سخنراني خود با عنوان امت و امامت گفت در اروپا و آمريکا اينطور نيست که راي را در صندوق‌ها بريزند بلکه راي را با ابزاري مثل تبليغات و رسانه‌ها و... در ذهن‌ها خلق مي‌کنند. فيلم «بولينگ براي کلمباين» آقاي مايکل مور نتيجه‌گيري مي‌کند که بيش از 11 هزار قتل که سالانه در آمريکا رخ مي‌دهد، در اثر هجوم و تبليغات هراس آفرين رسانه‌هاست. دولت در آمريکا، اوباما يا بوش يا... نيست بلکه دولت، حلقه‌اي شامل کمپاني‌هاي اسلحه‌سازي، فيلمسازي و... يا به عبارتي حلقه سرمايه‌دارهاست. براي همين است بوش، اوباما و هر رئيس‌جمهور ديگري که مي‌آيد ، پاي ديوار اسرائيل تعظيم مي‌کند. خداي ناکرده من و شما هم اگر بخواهيم برويم آنجا رئيس‌جمهور شويم بايد همين کار را بکنيم. لذا دولت در آمريکا مفهوم ديگري دارد. مثلا در فيلم "جنگ چارلي ويلسون" که افشاي ارتباط طالبان با آمريکا و اسرائيل است ، يک سناتور آمريکا‌يي به نام جارلي ويلسون مي‌گويد اگر نتوانم راي سرمايه‌داران يهودي را جذب کنم شکست خورده‌ام لذا راي 6 ميليون يهودي ساکن نيويورک بسيار تعيين‌کننده است. سال آينده انتخابات کنگره را در پيش داريم. همين الان دستاويزي که جمهوري‌خواهان عليه اوباما د ارند اين است که سياست‌هاي او با اسرائيل منافات دارد با اين دستاويز مي‌خواهند راي موثر 6 ميليون يهودي را به نفع خود جذب کنند.

فيلم‌هايي مثل 2012 يا آواتار فضاي جديدي از رويکرد هاليوود پس از اتفاقات 11 سپتامبر را نشان مي‌دهد. فکر مي‌کنيد پروژه جديد هاليوود چيست و چه تغييراتي در روند فيلمسازي کمپاني‌هاي فيلمسازي رخ داده است؟
همانطور که گفتم اينها معتقد بودند با عوض شدن هزاره، جنگ آرماگدون اتفاق مي‌افتد. در بخشي از فيلم رمز داوينچي، پرفسور تيبينگ با بازي يان مکلن افرادي را به داخل کليسايي مي‌برد که اسحاق نيوتن دفن است و مي‌گويد خانقاه صهيون بايد رازها را باعوض شدن هزاره افشا مي‌کرد. مي‌بينيم که اينها شديدا به آخرالزمان اعتقاد دارند. حدود يکهزار و 500 کانال تلويزيون 24 ساعته در آمريکا بر طبل آخرالزمان مي‌کوبند و مرتبا براي جنگ آرماگدون تاريخ تعيين مي‌کنند. 11 سپتامبر به همين دليل به وجود آمد. ديک چني در فيلم «دبليو " اليور استون مي‌گويد اگر 11 سپتامبر نبود، نمي‌توانستيم به عراق و افغانستان لشکرکشي کنيم. چون عراق در ايدئولوژي که دستاويز آنهاست همان شهر بابل است و از پيش‌درآمدهاي جنگ آرماگدون فتح بابل به حساب مي آيد. البته همه تيرهاي آنها به سنگ خورد چرا که ما به منجي واقعي آخرالزمان اعتقاد داريم و مي‌دانيم هيچ‌وقت ايدئولوژي کاذب آنها به نتيجه نمي‌رسد. وقتي مي‌بينيم تئوري‌هاي ميليتاريستي غرب جواب نداده، آنها را متوسل به تئوري‌هاي ايدئولوژيک مي‌يابيم تا بتوانند از تضاد بين اين دو تئوري استفاده کنند. کابالا الان بوجود نيامده ، به قرون 12 تا 13 ميلادي بازمي‌گردد. بعد از 11 سپتامبر اين فرقه گسترده شد و طبق نوشته روزنامه ديلي ميل در سال 2004 رهبر اين فرقه به نام فيليپ برگ پشت اغلب توليدات هاليوود قرار گرفته بود. در آن سال ورود «مادونا» به اين فرقه را جشن گرفتند و کارشناسان و ناظران سياسي و هنري ، پيوست ديگر بازيگران و فيلمسازان هاليوود به اين فرقه را نشان حضور رهبر آن در هدايت هاليوود مي‌دانند. جيمز کامرون نيز در سال 2005 به اين فرقه پيوست.

در واقع مي‌توان گفت ارتباط هاليوود با خانقاه صهيون و کابالا از 11 سپتامبر به بعد علني‌تر مي‌شود؟
در واقع هاليوود به سمت يک ايدئولوژي شبه‌عرفاني حرکت کرد تا بتواند در کنار خشونت ميليتاريسم که وجود دارد نسخه تازه اي براي جهانيان باشد. در واقع استراتژي همان است و هاليوود با تغيير تاکتيک به سمت اهداف خود پيش مي‌رود. کابالا هيچ‌وقت خود را در مقابل مذاهب نشان نمي دهد در حالي که دشمن همه دين هاي توحيدي و ابراهيمي است . او خودش را رواج دهنده معنويت، صلح و آزادي معرفي مي نمايد. طبيعت‌گرايي و محيط زيست هم از دستاويزهاي محکم اين فرقه براي رسيدن به مادي‌گري است. اوج اين مفاهيم را در "آواتار" مي‌بينيم که سياست جديدي را براي تسخير دنيا پيشنهاد مي‌کند.
البته اين سياست نيز با شکست مواجه خواهد شد، چرا که معنويت شبه عرفاني صهيوني ، هيچ وقت نمي‌تواند با اسلام مقابله کند. در مقاله‌اي که چند وقت پيش خواندم آمده بود که حتي سرخ پوست‌هاي مکزيک در حال روي آوردن به اسلام هستند و خيلي از معنويت‌هاي خود را در اسلام يافته‌اند. سال گذشته نشريه گاردين نوشت تا 20 سال ديگر اسلام با اين روند رشد به مذهب اول اروپا تبديل مي‌شود. 20 سال تلاش آنها در ترکيه نتوانست نتيجه دهد.
در واقع مي‌خواهند کابالا را به‌عنوان پادزهر اسلام به کار برند اما هرچه تلاش مي‌کنند به علت نداشتن مبناهاي صحيح نتيجه معکوس مي‌گيرند. تحليل يکي از موسسات غربي اين بود که اگر همين امروز در سطح خاورميانه انتخابات آزاد برگزار کنند بنيادگرايان اسلامي راي خواهند آورد.
اينجاست که متوجه خواهيم شد تفکر در هاليوود چقدر با بخش هوشمندانه سياست هاي کانونهاي پنهاني که در واقع آمريکا را اداره مي کنند ، منطبق است. دليل اين امر نيز مشخص است؛ متفکرين سيستم امپرياليسم آمريکا پشت هاليوود هستند نه پشت پنتاگون. متاسفانه ضعف ما نيز همين‌جا مشخص مي‌شود که هيچ کدام از اتاق‌هاي فکرمان پشت رسانه‌هامان نيست. به خاطر همين است که مي‌بينيم فيلم‌ها، سريال‌ها و برنامه‌هاي توليديمان اغلب خالي و پوچ است و فکري پشت سر آنها نيست. اگر فيلم‌هايي مثل«رمز داوينچي» و يا «فرشتگان و شياطين» آنچنان در ارائه تفکر ماسوني و صهيوني موفق هستند به اين دليل است که يک تيم عظيم فکري پشت آن قرار گرفته است. يا به طور مثال آيا فيلم "لاست" نتيجه کار شخصي«جي‌جي ‌آبراهام» است؟ هرگز! لاست محصول يک پروژه بسيار عظيم تحقيقاتي است.

تحليل شما از رويکرد جديد هاليوود که به سمت توليد سريال‌هاي به‌طور ميانگين 100 قسمتي، پيشرفته چيست؟
سريال‌ها هميشه تاثير خاص خود را بر مخاطب داشته است. بعضا سريال‌هايي مثل«روزهاي زندگي»، «محله پيتون»، «پرستاران»، «پزشک دهکده» و ... بوده اند که مخاطب ، 10 الي13 سال با آنها زندگي کرده است. کسي که از ابتدا با يک سريال و کاراکترهاي آن بزرگ شود، همذات پنداري قريبي با آنها خواهد داشت و هر شعاري که در سريال داده شود قبول مي‌کند. البته اين تاثير در سريال‌هاي درازمدت مشهودتر است. اين رويکرد در قديم نيز بوده اما چند سالي است که در حال جهاني کردن پخش سريال‌ها هستند. وقتي غرب تاثير سريال را بر مردم خود مي‌بيند طبيعتا به اين سمت پيش مي‌رود تا سريال‌ها را به خارج از مرزهاي خود نيز بکشد و ما هم که معمولا کار او را تسهيل مي‌کنيم! و سريال‌ها را با دوبله فارسي وارد بازار کشور مي‌کنيم.

تحليل شما از سريال‌ لاست چيست؟
اگر در نگاهي خيلي ساده ، نمادهاي اين سريال را بررسي کنيم ديگر نيازي به کاوش‌هاي دشوار روي محتواي سريال نداريم. سير داستان، آدم‌هاي جزيره، اسامي آنها مثل«جان لاک»،«روسو» و ... هدف اين سريال را نشان مي‌دهد معروف است تاثير هاليوود همراه تاثير پنهان بوده است. آزمايش معروفي وجود دارد که فرانسوي‌ها فيلمي را نشان دادند و در هر 24 فريم (مربوط به هر ثانيه فيلم) يک فريم را به عکس نوشابه کوکاکولا اختصاص دادند. بعد از اتمام نمايش فيلم طبق آماري که گرفتند اکثريت مردمي که فيلم را از نزديک ديده بودند،کوکاکولا مي‌خواستند.
اما فيلم«لاست» گسترده شده فيلمي به نام«جزيره گمشده» است که در سال‌هاي دهه 30 براي اعضاي جمعيت تسليح اخلاقي که از انجمن‌هاي فراماسونري در ايران بود به نمايش گذاشته مي شد. کساني که عضو اين حلقه ماسوني در ايران مي‌شدند نخستين فيلمي که نشانشان مي‌دادند همين «جزيره گمشده» بود.
"جزيره گمشده" فيلم کوتاهي بود که آرمان‌هاي ماسوني در آن به نمايش گذاشته مي شد. لذا اين فيلم براي کساني که به عضويت "جمعيت تسليح اخلاقي" فراماسونري درمي آمدند، يک فيلم آموزشي به حساب مي آمد. بنابراين سريال "لاست" با ساخت قوي، داستاني جذاب‌تر از "جزيره گمشده" ، به صورت گسترده‌تر پخش جهاني شد. اگر تعدد سازمان‌ها و کمپاني‌هايي که پشت اين سريال قرار داشتند را نيز بررسي کنيم بيشتر به اهداف توليد«لاست» پي خواهيم برد. به طور مثال کمپاني‌هاي "ACT ONE" و گروه "والدن مديا" که کمپاني هاي اوانجليستي هستند و موسسات تحقيقاتي بسيار گسترده‌اي دارند و تمامي فيلم‌هاي آنان نيز ايدئولوژيک است. فيلمهاي نارنيا يکي از فيلم‌هاي توليدي اين شرکت‌هاست که توسط سي اس لوييس نوشته شده است.
فقط برايتان بگويم که کتاب هاي سي اس لوييس براي اوانجليست ها، مثل حافظ است براي ما. همين کتاب نارنيا 7 قسمت است که آخر آن به جنگ آرماگدون مي‌رسد و شيري به نام اصلان نماد بازگشت مسيح به سرزمين موعود است.

lost.jpg

نظر شما درباره سريال 24 چيست؟
اين سريال به سفارش سرويس‌هاي اطلاعاتي آمريکا بعد از 11 سپتامبر ساخته شده است و توجيه حضور آمريکا در کشورهاي ديگر به بهانه سرکوب تروريست‌ها هدف اين سريال است. بنابراين اين فيلم را مي‌توان در رده فيلم‌هاي سياسي مثل رمبو، جيمزباند و ... دانست. که جنبه تبليغاتي آن مدنظر بوده است.

روي کار آمدن اوباما نيز در فيلم‌هايشان نمايش داده شده است؟
زماني که اوباما به رياست جمهوري آمريکا رسيد ، کريستوفر پالين ( از کارشناسان سياسي معتبر غرب) مطلبي را با اين تيتر روي سايتش گذاشت: «يک اسراييلي کاخ سفيد اوباما را مي گرداند» و اين اسراييلي فردي به نام رم امانوئل است که اين نقش را برعهده گرفت. رم امانوئل و ديويد اکسلراد ( مدير کمپين اوباما در انتخابات 2008) به کانوني از صهيونيست ها وابسته هستند که از اواسط دهه 80 روي رياست جمهوري يک سياهپوست کار مي‌کردند. در کتاب خانم فرانسيس ساندرس – جنگ سرد فرهنگي- آمده است که در اوايل جنگ سرد و در کميته هاي جنگ رواني ايالات متحده گفته مي شد ، يکي از نکاتي که بايد در فيلم‌ها نشان داد اين است که در آمريکا ، سياهپوستان آزادند و از حق مساوي با سفيدپوستان برخوردارند چرا که چهره آمريکا در نزد اروپاييان با مصداق‌هايي چون جامعه اي هميشه در حال جويدن آدامس ، شورولت راني ديوانه‌وار و مانند آن تصوير مي‌شده است. سازمان سيا اين برنامه را داشت که چهره آمريکا را بايد در نزد جهانيان خوب جلوه داد. فيلم معروف سال 69 ميلادي با عنوان «در گرماي شب» از فيلم‌هايي بود که در راستاي اين اهداف ساخته شد و در آن يک سياهپوست(با بازي سيدني پواتيه) قهرمان داستان بود که در کنار پليس سفيد پوست (با بازي رد استايگر) قرار گرفته و به اصطلاح او را سر به راه مي کرد . در فيلم 2012 نيز رئيس‌جمهور سياهپوست است که در عين حال انساني فداکار، خوب و... نشان داده شده است.

هاليوود با چه اهدافي پروژه 2012 را ساخت و با چه اهداف و روندي ادامه خواهد داد؟
نوآم چامسکي در جايي گفته بود آمريکا هميشه نياز دارد يک هژموني جهاني براي خود درست کند. اگر اين هژموني از بين برود سوالات بسياري در ذهن جهانيان پديد خواهد آمد. سوالاتي از قبيل اينکه آمريکا در افغانستان، عراق، خاورميانه و... چه مي‌کند؟ در جاهايي 2012 را به حمله قريب‌الوقوع شرق و بويژه ايران تعبير کرده‌اند.

آيا با حجم وسيع تبليغاتي که انجام مي‌دهند کار عملياتي نيز در پيش دارند؟
امکانش بسيار زياد است. به‌طور‌ مثال حفظ نيرويي که در عراق دارند بسيار مشکل است. علاوه بر بار مالي هزاران ميليارد دلاري، تاثير معنوي منفي شديدي روي جامعه آمريکا گذاشته است. به هر صورت اينها مي‌خواهند کار را در خاورميانه تمام کنند. حتي اگر بتوانند اسرائيل را هم فدا مي کنند. الان جمعيت يهوديان اسرائيل با جمعيت يهوديان آمريکا برابر است. اسراييل براي آنها واقعا حکم يک بهانه و دستاويز را دارد .روچيلد از معروف‌ترين بنيانگذاران صهيونيسم وقتي با کشتي خود به اسرائيل آمد همه دعوتش کردند که پاي به سرزمين موعود بگذارد اما روچيلد گفت سرزمين موعود من همين کشتي من است! و همين بارون ادموند روچيلد جمله معروف ديگري دارد که مي گويد صهيونيست خوب آن آمريکايي است که به يک انگليسي پول دهد تا يک يهودي لهستاني را به اسراييل بفرستد!!

پس مي‌توان گفت پروژه 2012 پس‌زمينه اتفاقاتي است که آمريکا طراحي کرده است؟
غرب هميشه به هدايت افکار عمومي جهان اهميت مي دهد. گسترش معنويت دروغين و پروژه "آواتار" نيز در همين راستاست. البته در اتاق فکر آمريکا نظرات مختلف وجود دارد. همين الان برخي بر اين باورند که بايد به ايران حمله کرد. مايکل لدين از مسئولان موسسه آمريکن اينترپرايز (همان موسسه استراتژيک نئو محافظه کاران) در بالاي سايت خود نوشته است «سريع‌تر حمله کنيد» اما تصميم اصلي را صاحبان سرمايه مي‌گيرند.

مقام معظم رهبري تعبيري ‌داشتند که سير فروپاشي آمريکا آغاز شده است. آيا مي‌توان گفت با تمام اين هجمه وسيع تبليغات، فيلمسازي و... هاليوود هم ديگر نمي‌تواند براي آمريکا کاري کند؟
بله اين سرنوشت محتوم تاريخ است. اين همان وعده الهي است که در قرآن مجيد آمده است. مگر هاليوود توانست از وقوع انقلاب اسلامي جلوگيري کند؟ مگر هاليوود توانست مانع گسترش اسلام در جهان باشد؟ چقدر در ترکيه تلاش کردند تا تفکر اسلامي را منکوب کنند ، حجاب ممنوع شد و بيشترين تبليغات بر عليه جمهوري اسلامي صورت گرفت اما موج اسلامگرايي روز به روز در اين کشور بيشتر شد. اين را بنده با گوش خودم شنيدم که خبرنگار صداي آمريکا اعزامي به مصر براي کنفرانس شرم الشيخ چند سال پيش در همان برنامه خود تعريف مي کرد که در تاکسي نشسته بود تا براي پوشش خبري به کنفرانس برود. راننده تاکسي تا فهميده بود او ايراني است گفته بود درود بر احمدي‌نژاد و شروع به تعريف از ايران و احمدي نژاد کرده بود. اين ديگر اعتراف خود آنهاست که البته با لحني تحقير آميز نقل مي کنند... لذا برخلاف تبليغاتي که هست ايراني‌ها در سراسر دنيا مجبوب هستند و هر جا مي‌روند با استقبال روبه‌رو مي‌شوند. يعني مي‌بينيم اسلامي که نزديک به 1400 سال سرکوب شد امروز رشد فراگيري داشته و روز به روز گسترده‌تر مي‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس