گروه سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

******

ویرایشدو بال پرواز امام


سعدالله زارعی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:

در آستانه سالگرد رحلت‌ جانسوز حضرت امام‌خمینی - قدس‌سره- قرار گرفته‌ایم. هر سال در چنین روزهایی تپش قلب بسیاری از مردم جهان تندتر می‌زند. مردی آسمانی که آمد و جهان را برای محرومین امن‌تر کرد و متقابلا برای مستکبران، جهان ناامن‌تر شد.

درخصوص امام و آثار وجودی ایشان سخن بسیار است اما در این میان آنچه  در زمانه ما توجه برانگیزتر است، نقش امام در بر هم زدن نقشه استکبار علیه ملت‌ها بود.

وقتی امام انقلاب اسلامی خود را با بهره‌گیری از محروم‌ترین اقشار اجتماعی و فراموش شده‌ترین ایدئولوژی به پیروزی رسانید تا مدت‌ها عمق اقدامی که امام انجام داده بود، مکشوف نبود در این میان معدودی از اندیشمندان به عمق انقلاب امام پی برده و اظهار کرده بودند. یکی از این شخصیت‌ها «فرانسیس فوکویاما» اندیشمند ژاپنی‌الاصل آمریکا بود که در همان زمان نوشت: «با آیت‌الله خمینی جهان دگرگون خواهد شد».

«مردمی مستضعف» و «ایدئولوژی فراموش شده» در زمانه‌ای که  کمونیسم با ضرباهنگ «پرولتاریا» و «ایدئولوژی انقلابی» آمده بود و حداقل از میانه دهه 1950 از دل و دماغ‌ها افتاده بود، باور کردنی نبود. موج مقابله با ایدئولوژی‌ حتی در ایران خیلی بالا بود و توده‌گرایی نوعی اندیشه کفرآلود تلقی می‌گردید. امام دقیقا از منظر توده و دین وارد عمل شد.

امام البته در پی آن نبود که ایدئولوژی و راه‌حل بلوک شرق را بازنویسی کند و یا به احیاء آن مدد برساند و دقیقا از این رو بود که هر چه نهضت امام جلوتر آمد از فروغ کمونیسم و راه‌حل‌های آن کاسته شد. امام با مردم‌گرایی و ایدئولوژی یک جبهه منسجم ساخت و بر بسیاری از مناسبات و قرار و مدارهای مستحکم اثر گذاشت و از این رو به تعبیر فوکویاما، جهانی را تغییر داد.

به میدان آوردن «محرومان و پابرهنه‌ها»  که بعدها مستضعفین خطاب می‌شدند، اولا امکان انحراف را از انقلاب گرفت. چرا که اگر بار انقلاب به جز «آنها» بر دوش نخبگان یا گروهی خاص از مردم قرار می‌گرفت، امکان داشت این‌ها که به هر حال گروهی محدود بودند به زودی از مقاومت دست بردارند و دنبال مطالبات کمرشکن خود از انقلاب برآیند ثانیا تکیه بر توده‌های عادی و محروم جامعه موج عظیمی از ملت‌ها را در جاهای مختلف دنیا به میدان آورد و به عمق عظیمی کمک کرد.

امام از «ایدئولوژی» - و به عبارت واضح‌تر، اسلام انقلابی - یک بنیاد رسوخ‌ناپذیر ساخت و ساختن چنین بنایی در زمانه‌ای که ایدئولوژی ضدارزش به حساب می‌آمد و هر ایدئولوژی‌گرایی به عنوان دگماتیسم - ایستایی- معرفی می‌شد، خیلی شهامت و توانمندی می‌خواست.

 امام با آن جمله معروف که: «ما سر اسلام دعوا داریم» مبدأ مناقشات در محیط داخلی را روی مقوله حاکمیت اسلام قرار داد و از این مسیر تلاش کرد تا خورده موضوعاتی که برجسته‌سازی آنان می‌توانست، انقلاب و روح انقلابی آن را تضعیف کرد، و به محاق برد، به حاشیه ببرد. امام در این هدفگذاری کاملا موفق شد. برای اینکه عظمت این موفقیت امام مشخص شود، نگاهی به پیشرفت این پروسه در زمان مشروطیت بیندازیم.

در آن زمان هم ایدئولوژی به عنوان راهی برای اصلاح امور اجتماعی کشور مطرح گردید، اما یک جریان روشنفکری که در آن زمان خیلی ستبر هم نبود توانست در مقابل ایدئولوژی‌گرایی دینی علمای مشروطه، یک جریان به وجود آورد و ایدئولوژی را به حاشیه برد و بعضی از ایدئولوژی‌گرایان را با دار مواجه کرد! در دوره نهضت حضرت امام، آن جریان روشنفکری بسیار گسترده‌تر و قوی‌تر شده بود و وسایل متنوع ارتباط جمعی را در اختیار داشت اما حضرت امام با هوشمندی خاص خود پروسه اسلام‌گرایی را در ایران به ثمر رساند و همه طیف‌های معاند و منحرف را ناکام گذاشت.

از یک منظر می‌توانیم بگوئیم «مستضعف‌گرایی» و «ایدئولوژی‌گرایی» دو عنصر مکمل همدیگر بودند به گونه‌ای که مستضعفان با تکیه امام به ایدئولوژی و اسلام انقلابی در انقلاب به مصادر مهم دست پیدا کرده و عملاً مانع سیطره جریانهای منحرف شدند و از سوی دیگر به میدان آمدن محرومان سبب گسترش اسلام انقلابی شد به گونه‌ای که انواع دیگری از اسلام‌ها که حضرت امام گاهی آن‌ها را «اسلام آمریکایی» و گاهی «اسلام متحجرین» خطاب می‌کرد، به حاشیه رفتند.

حضرت امام تا آخرین روزهای حیات طیبه خود روی این دو عنصر حساسیت ویژه‌ای داشتند و بر این اساس بود که آن ندای تاریخی سر داده شد: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت لیبرال‌ها بر این مملکت حاکم شوند» و توصیه می‌کردند که «نگذارید انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بیفتد». الان هم اگر مشکلات کشور را کالبدشکافی کنیم درمی‌یابیم که اگر در جایی ضربه‌ای خورده‌ایم به واسطه غفلت از یکی از این دو عنصر یا هر دوی آن‌هاست.

پاسداشت توده‌های محروم و مستضعف در این بود که منافع و مصالح این طبقه نسبت به طبقات دیگر ترجیح داشته باشد اما زمانی که از یک سو می‌شنویم بعضی از خانواده‌ها توانایی پرداخت پول ویزیت پزشک و دارو را ندارند و از طرف دیگر می‌شنویم که در یک سازمان دولتی، حقوق‌های 80 میلیون تومانی پرداخت می‌شود و وزیر مربوطه به جای آنکه ناراحت شود، افشای این زیاده‌خواهی را بازی با آبروی مسلمان و افراد خدمتگزار معرفی می‌کند، درمی‌یابیم که از عمل به توصیه امام تا چه اندازه فاصله گرفته‌ایم. کما اینکه در بحث «ایدئولوژی» و به عبارت واضح‌تر «اسلام‌انقلابی» هم وقتی تخطئه علنی آن را از سوی یک مقام عالیرتبه کشور مشاهده می‌کنیم، درمی‌یابیم که از دغدغه‌های آن امام راحل فاصله بسیاری گرفته‌ایم.

امروز در عرصه خارجی نیز به همین دو عنصر بشدت نیاز داریم کما اینکه در خارج نیز این دو توسط همان‌ها که در داخل به محاق برده شده،‌کنار گذاشته شده است. امروز تلاش گسترده‌ای در دستگاه‌های رسمی کشور برای برقراری ارتباطات رسمی- سطح دولتی- صورت می‌گیرد که در جای خود شایسته تشکر هم می‌باشد ولی وقتی همان‌ها که این همه همت را برای ارتباط‌گیری با دولت‌ها مصروف می‌دارند، ارتباط با ملت‌ها را برنمی‌تابند، نگران می‌شوند.

وقتی در برقراری رابطه با رژیم سعودی آنقدر تلاش صورت می‌گیرد که تو گویی ایران العیاذبالله گدایی رابطه با سعودی می‌کند و در همان حال سراغی از چند میلیون شهروند مظلوم این کشور گرفته نمی‌شود تا مبادا متهم به شیعه‌گرایی نشویم، انسان نگران می‌شود. به همان میزان که فراموشی مستعضفان و محرومان در داخل مذموم است در صحنه خارجی نیز مذموم و خسارت‌بار است. وقتی در عرصه تفکر انقلابی، جنبش‌های اسلام‌گرا و غیراسلام‌گرا را هر کدام با انگی و علامتی می‌نوازند و در نهایت این تئوری را بدست می‌دهند که: «منافع کشور درتوسعه روابط با لائیک‌های جهان اسلام است و تقویت جناح‌های دین مدار، آنان را در مقابل ما قرار می‌دهد»، جای نگرانی جدی دارد.

جدای از این بحث در فضای خارجی، توده‌های فقیر بشدت هوادار انقلاب اسلامی بوده و از انواعی از اسلام‌های بدلی - اسلام وهابی و اسلام لیبرال- رویگردان هستند و توجه به نقش ایدئولوژی و ایده‌های انقلابی در جای جای جهان مشاهده می‌شود.

ویرایششفاف‌سازی پیام 7 اسفند

مهدی محمدی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:

اکنون در موقعیتی قرار داریم که داوری درباره نتایج انتخابات 7 اسفند را می‌توان بر داده‌های واقعی استوار کرد. ادعای غالب پس از انتخابات 7 اسفند این بود که اصلاح‌طلبان و حامیان دولت انتخابات را با قاطعیت و در سراسر کشور برده‌اند. اصولگرایان از همان آغاز تاکید کردند این ادعا در انتخابات رئیس و هیات‌رئیسه مجلس به آزمون گذاشته خواهد شد.

جریان چپ رادیکال -که خود عملیات روانی خویش را باور کرده بود - با کاندیدا کردن محمدرضا عارف برای ریاست مجلس و حمایت تمام‌قد هاشمی و خاتمی از وی، همه چیز را برای ترتیب دادن این آزمون بزرگ مهیا کرد. در نهایت و در روز رقابت روشن شد عارف به عنوان نماد رادیکالیسم دوم خردادی و در شرایط قطبی شدن فضا میان این تفکر و اصولگرایان، بیش از 103 رای در مجلس ندارد. از این جهت، مهم‌ترین پرسش درباره انتخابات 7 اسفند پاسخی غیرقابل بحث پیدا کرده است: آیا اصلاح‌طلبان برنده انتخابات بوده‌اند؟ قطعا خیر.

با این حال نتایج 2 انتخابات 9و 11 خرداد هیات‌رئیسه مجلس نشان‌دهنده پیچیدگی‌های مهمی است.

چند نکته تعیین‌کننده در این باره اینهاست:

1- مجلس دارای اکثریتی سیال است که بسته به موضوع تغییر می‌کند. رای صُلب اصولگرایان و اصلاح‌طلبان را با اندکی خطا می‌توان به اندازه رای عارف در روز یکشنبه (103 رای) و رای محمد دهقان در روز سه‌شنبه (118 رای) محاسبه کرد. الباقی نمایندگان، افرادی لابی‌پذیر محسوب می‌شوند که بنا به مورد و تحت تاثیر ملاحظات فراوان شخصی، سیاسی و... تصمیم خواهند گرفت که موقعیت خود را چگونه تعریف کنند.

2- آقای لاریجانی همچنان تعیین‌کننده‌ترین فرد از حیث تعیین جهت‌گیری‌های کلی مجلس است. با این حال، بر خلاف مجلس گذشته لاریجانی دیگر یک قدرت فائقه نیست و در هر مورد برای پیشبرد دیدگاه خود، نیازمند لابی‌های گسترده خواهد بود. اگر علی لاریجانی بتواند میان رای اصولگرایان و اکثریت کسانی که به طور مستقل انتخاب شده‌اند یک ائتلاف نصفه و نیمه ایجاد کند، در موقعیتی خواهد بود که در مسائل کلیدی رای صُلب فراکسیون امید را نادیده بگیرد. این اتفاق کم و بیش شبیه وضعیتی است که فراکسیون اصولگرایان در مجلس پیشین گاهی با آن مواجه می‌شد.

3- اکنون روشن شده است لیست امید در مجلس لزوما مساوی فراکسیون امید نیست. عضویت در لیست امید در انتخابات 7 اسفند بیشتر یک روش برای رای‌آوری بوده تا اینکه شاخصی باشد از گرایش‌های سیاسی واقعی انتخاب‌شوندگان. به این نتیجه‌گیری، یک مطلب دیگر را هم می‌توان اضافه کرد و آن اینکه فراکسیون امید هم لزوما مساوی اصلاح‌طلبی خالص نیست. شکاف میان اولویت‌ها، مواضع و تحلیل‌های سیاسی محمدرضا عارف با سران اصلاحات در بیرون مجلس امری نیست که کسی بتواند آن را انکار کند. اصلاح‌‌طلبی دوم‌خردادی،  حتی در معنای 7 اسفندی آن دیگر یک جریان جمهوری‌خواه یا حتی مشروطه‌خواه نیست بلکه در بدترین حالت، در سیاست‌ورزی روزمره سلایقی متفاوت از اصولگرایان دارد.

بنابراین در این باره که تشکیل این فراکسیون به معنای پیشرفت یا حتی احیای پروژه اصلاح‌طلبی در ایران باشد تردید جدی وجود دارد. اصلاحات در سال 88 تعریفی کاملا اپوزیسیونی از خود ارائه داد و 7 اسفند - یا شاید هم پیش از آن، زمانی که عارف در انتخابات 92 با نفی مشی فتنه‌گران کاندیدا شد (و برخی ممکن است بگویند حتی پیش‌تر؛ زمانی که محمد خاتمی در انتخابات مجلس پیشین رای داد) ـ آن تعریف را پس گرفت.

 این اما به معنای پایان بحران اصلاحات نخواهد بود. اینکه اصلاح‌طلبان تعریفی ظاهرا متفاوت از خود ارائه کنند لزوما به این معنا نیست که نظام هم این تعریف را از آنها پذیرفته است. مسیر اعتمادسازی جریان اصلاحات با نظام پیچیده‌تر و دشوارتر از آن است که به این سادگی‌ها قابل پیمودن باشد. اگر فرض کنیم، تیپ عارف در حال تبدیل شدن به تیپ استاندارد در میان اصلاح‌طلبان است، آن وقت نتیجه این خواهد بود که این سران اصلاحات در بیرون مجلس هستند که باید خود را با مشی عارف هماهنگ کنند نه برعکس و در نتیجه پروژه اصلاحات دوم خردادی در حال پسرفت است نه پیشرفت.

4- برخی چهره‌های تندرو اصلاح‌طلب همچون غلامحسین کرباسچی پس از رویارو شدن با شکست‌های پی در پی که راهی برای توجیه آنها وجود نداشته، ادعا کرده‌اند هدف اصلی آنها در انتخابات اساسا نه تشکیل اکثریت و تعیین رئیس مجلس بلکه جلوگیری از انتخاب برخی چهره‌های انقلابی مجلس پیشین بوده و به این هدف هم دست یافته‌اند. این ادعایی است که نباید آن را جدی گرفت. اگر از تیم آقای لاریجانی صرف‌نظر کنیم، اصولگرایان حداقل 118 رای قطعی در این مجلس دارند و این نسبت به تعداد اعضای فراکسیون اصولگرایان در مجلس پیشین اگر بیشتر نباشد کمتر نشده است.

5- آخرین نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که دولت مسلما به میزانی که توقع داشت از مجلس نصیب نبرده است. تا امروز، دولت‌هایی که در 4 سال اول مسؤولیت خود قرار داشته‌اند، قاطعانه نخستین انتخابات مجلس در دوران کاری خود را برده‌اند و دولت آقای روحانی شاید تنها دولت پس از انقلاب است که در این کار به‌وضوح ناکام مانده است. با این حال، دولت اصرار دارد بگوید اکثریت مجلس از آن اوست.

حتی اگر این ادعا را جدی بگیریم، مهم‌ترین پیام آن این است که در برخی حوزه‌های انتخابیه مردم به کسانی رای داده‌اند که تصور می‌کرده‌اند از طریق همکاری با مقام‌های دولتی محلی می‌توانند برخی گره‌های کور معیشتی- خدماتی را بهتر و سریع‌تر باز کنند. تخمین‌ها نشان می‌دهد در واقع، رای به کاندیدای حامی دولت بیشتر به معنای «تقاضای کار بیشتر از دولت» و «گرفتن بهانه‌ها از آن» بوده تا حمایت خالص از ایده‌های سیاسی دولت که در برخی شهرستان‌ها مسلما بی‌معناست. بنابراین اگر دولت مدعی است اکثریت مجلس را در اختیار دارد باید لوازم این ادعا را که از جمله آنها سرعت گرفتن روند حل مشکلات مردم است نیز بپذیرد.


ویرایشمسئولان جنگ اقتصادی را باور نکرده اند

حبیب نیکجو در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:

 وقتی که رئیس کل نظام پزشکی به افزایش 10 درصدی تعرفه های پزشکی معترض شد، به ناگاه تمامی اخبار مربوط به دستمزد مدیران دولتی و غیر دولتی از جلوی چشمم گذر کرد: از فیش حقوقی 80 میلیونی مدیر بیمه تا دستمزدهای چند ده میلیونی اعضای هیات مدیره سایپا. حتی اعتراض قائم مقام سازمان نظام پرستاری به دستمزدهای چند صد میلیونی برخی پزشکان و پاداش 600 میلیونی اعضای هیات مدیره یک شرکت وابسته به یک نهاد هم به ذهنم خطور کرد.

هنوز درگیر این اخبار بودم که کارخانه ای را به خاطر آوردم که در حال حاضر به انباری بزرگ تبدیل شده بود. کارخانه ای که تا چند سال پیش 10 خط تولید فعال داشت و اکنون نگهبان تنها کارگر آنجا بود. نگهبانی که با وجود حقوق عقب افتاده چند ماهه خود حاضر نیست از شغلش دست بکشد. به یاد کارگر ساختمانی افتادم که حاضر بود با نصف دستمزد سال گذشته اش کار کند و کاری پیدا نمی کرد.

اگرچه کنارهم قرار دادن این صحنه ها تلخ و زننده است اما هرگز معتقد به نگاه های رابین هود گونه نیستیم که باید از دستمزد مدیران کم کرد و بین مردم تقسیم کرد. اما یک چیز را خوب می توان فهمید که اکثر مدیران دولتی ما هنوز «جنگ اقتصادی» را درک نکرده اند. هنوز نفهمیده اند که در میدان رزم اقتصادی قرار گرفته اند . هنوز باور ندارند که «جهاد اقتصادی» در پیش است.

 هنوز نمی دانند که «اقتصاد مقاومتی» چیست و آن ها چه نقشی در آن دارند. شاید هم حق دارند. مسئولی که برای عبور خودروی او خیابان را می بندند، درکی از ترافیک ندارد. مسئولی که در سخت ترین روزهای اقتصاد کشور به فکر نقد کردن معوقات گذشته اش است، آیا به درک صحیحی از اقتصاد مقاومتی رسیده است؟ هرچند که اقتصاد مقاومتی کلام هر روز و ساعت او باشد.

این دسته از مدیران درک درستی از اقتصاد مقاومتی و جنگ اقتصادی ندارند، چون رفتارشان با گفته های رهبری هم خوانی ندارد. اگرچه رهبری اولین بار در نوروز سال 1386 از واژه «جنگ اقتصادی» استفاده کردند اما هر چه جلوتر می آییم کاربرد این واژه بیشتر می شود و واژگانی نظیر اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی نیز در بیانات به چشم می خورد.

رهبری در جلسه ابلاغ سیاست های اقتصاد مقاومتی در جمع همه مسئولین نظام گفتند:« این تحریمها از حدود زمستان سال ۹۰ تا امروز، تبدیل شده به جنگ اقتصادی، دیگر اسم آن تحریم هدفمند نیست، یک جنگ تمام‌عیار اقتصادی است که متوجه ملت ما است» این موضوع را رهبری در سال 1392 بیان کردند که کشور در یک جنگ تمام عیار قرار دارد. مساله ای که تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده است: «کشور امروز خوشبختانه درگیر جنگ نظامی نیست اما  درگیر جنگ اقتصادی است». 

اما آیا از سال 1386 تا به امروز تغییری در رفتار مدیران ما صورت گرفت؟ آیا مدیران ما جنگ تمام عیار اقتصادی را درک کردند؟ آیا اکثر مدیران گفتند که چون در جنگ هستیم، از بخشی از کارانه خود صرف نظر می کنیم؟ یا بالعکس طلب های گذشته خود را هم نقد کرده و در فیش های حقوقی خود ثبت کردند؟ اگر پذیرفتیم که جنگی در کار است، پس باید تغییری در رفتار مدیران ببینیم.

همانگونه که با حمله صدام به خرمشهر تغییر در رفتار مردم و مسئولان شهر را شاهد بودیم. وقتی که اهالی خرمشهر دشمن را در نزدیکی مرزها دیدند، اسلحه برداشتند و کارهای عادی را رها کردند. مدیر دولتی در کنار مردم ایستاد و جنگید تا شهر از دست نرود. این روحیه مناسب با شرایط جنگی است و اگر ما جنگ اقتصادی را درک نکنیم، مشمول نامه حضرت علی(ع) به مردم مصر می شویم که فرمودند:« آن کس که بخوابد دشمن از تعقیب او دست برنخواهد داشت».

البته مساله بی توجهی به شرایط کشور تاریخچه ای طولانی دارد. نمونه بارز آن را می توان در آغاز جنگ تحمیلی مشاهده کرد. وقتی رئیس جمهور وقت جنگ تحمیلی را باور نداشت، سبب شد تا خیلی زود شهرهایی از ایران در اختیار دشمن قرار بگیرد. رهبری در این باره می گویند:«در اول جنگ تحمیلی عراق، دلسوزهای محلی می‌آمدند و می‌گفتند عراقیها به خاک ما حمله کردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز کردند.

ما به بنی صدر می‌گفتیم: رئیس جمهور! شما چه خبر دارید؟ می‌گویند عراقیها حمله کردند؛ می‌گفت دروغ می‌گویند؛ سپاه برای اینکه برای خودش امکانات دست و پا کند، این حرفها را می‌زند! آنها را متهم می‌کردند. بعد هم به دهلران رفت - که هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند - ایستاد و مصاحبه کرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ می‌گویند عراقیها آمده‌اند؛ عراقیها کجایند؟! از دهلران بیرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسیله‌ عراقیها تصرف شد».

در پایان باید گفت که یک تفاوت عمده میان جنگ اقتصادی با جنگ نظامی وجود دارد. وجود جنگ نظامی به آسانی اثبات می شود، اما در مورد جنگ اقتصادی این گونه نیست.با این حال، امید می رود که دلسوزان نظام و اقتصاددانان کشور آثار خرابی ها را نشان دهند، بلکه برخی از دولتمردان و مدیران شبه دولتی، باور کنند که جنگی در کار است تا حرکتی صورت پذیرد.


 ویرایشعبور دوباره از نااميدي به اميد

احمد خرم در یادداشت روزنامه اعتماد نوشت:

تركيب هيات‌رييسه مجلس به واضح‌ترين شكل ممكن فضاي سياسي حاكم بر كشور در چارچوب فعاليت‌هاي «ممكن» را ترسيم مي‌كند. پر بيراه نيست اگر بگوييم انتخابات داخلي مجلس درس بزرگ ديگري از سياست‌ورزي براي اصلاح‌طلبان بود؛ طيفي كه نبايد از ياد ببريم براي رسيدن به بهارستان از چه دالان‌ها و كوره راه‌هاي سختي گذشت.

 درس اصلي را بايد در «ماندن» در مسير و «كنار نكشيدن» ديد. در قدم‌هاي ابتدايي اين راه، خارج كردن نامزدهاي اصلي اصلاح‌طلبان نه تنها هيچگاه باعث توقف آنها نشد بلكه اين جريان توانست نتيجه‌اي تاريخي را با توجه به وضعيت و توازن حاكم بر ميدان رقابت رقم بزند. اين پايداري حضور دوباره خود را به شكل ديگري در انتخابات هيات رييسه مجلس نشان داد؛ آنجا كه نتيجه انتخابات روز يكشنبه نه تنها اصلاح‌طلبان را نا اميد نكرد بلكه آنها را بر آن داشت تا خود را جدي‌تر براي انتخابات ديروز وارد صحنه كنند.

اگر راي دكتر عارف ملاك آمار اصلاح‌طلبان مجلس باشد و در مقابل تركيب چينش دو جريان اصلي اصولگرايان را هم مورد توجه قرار دهيم، بايد گفت مجلس دهم از سه طيف تقريبا هم تعداد يعني اصلاح‌طلبان، اصولگرايان معتدل و مستقلين و نهايتا اصولگرايان منتقد دولت تشكيل شده است. با اين تقسيم‌بندي بايد متوجه باشيم كه اصلاح‌طلبان در انتخابات هيات رييسه توانسته‌اند در سهم‌گيري خود از دو گروه ديگر جلو بيفتند و سهمي بيش از يك سوم از هيات رييسه را اشغال كنند. آن هم سهمي كه جايگاه‌هاي استراتژيك نواب رييس مجلس را به طور كامل در اختيار دارد. اين وضعيت تكرار همان وضعيت انتخابات است.

هر چند در آن انتخابات ردصلاحيت اصلاح‌طلبان قسمتي از جامعه را نااميد كرد اما تاكيد آنها بر ادامه سياست‌ورزي چارچوب‌مند در هفتم اسفند و دهم ارديبهشت اميد را به پايگاه اجتماعي آنها برگرداند. به همين طريق نيز هر چند انتخابات هيات رييسه موقت باعث ناراحتي هواداران اصلاحات شد اما كسي نمي‌تواند در شادي اين گروه‌هاي اجتماعي و اميد دوباره آنها بعد از انتخابات هيات رييسه دايم مجلس شكي داشته باشد.

اصلاح‌طلبان و ائتلاف اميد در طول چهار ماه گذشته دو بار در اوج نا اميدي، اميد را به جامعه برگردانده‌اند و اين حاصل چيزي نيست جز عقل‌گرايي و واقع‌بيني در دنياي سياست كه با در پيش گرفتن روش‌هاي نتيجه‌بخش حاصل شده است. از ياد نبايد برد كه همين اتفاق سه سال پيش و در جريان انتخابات رياست‌جمهوري يازدهم با طي همين مراحل و عبور از نااميدي به اميد، رخ داده بود.

نكته مهم ديگر اين است كه اصلاح‌طلبان بر سر كرسي رياست مجلس دو اقدام مهم انجام دادند. اقدام اول حضور تمام قد براي يك وزن‌كشي شفاف با نامزدي دكتر عارف، منتخب اول تهران بود. آنجا تعدادي از موتلفان انتخاباتي اصلاح‌طلبان با سوداي رياست دوباره علي لاريجاني به سوي اصولگرايان تندرو چرخيده بودند تا به اين شكل يك اكثريت را تشكيل دهند؛ اكثريتي كه اگر چه در گام اول خود يعني تثبيت رياست علي لاريجاني موفق بود اما خيلي زود در مسير ديگري افتاد چرا كه اينجا اصلاح‌طلبان منافع كلي را فداي اين دلخوري‌هاي مقطعي نكردند.

 آنها از يك سو اين پيام را صادر كردند كه پاي حرف خود و مطالبه مردم هستند و از سوي ديگر نشان دادند كه قابليت انطباق منطقي با مقاطع مختلف سياست‌ورزي را دارند و به عبارتي مي‌كوشند تا امر سياسي را به يك فرآيند شخصي تبديل نكنند. امروز ديگر همكاري محتمل اصلاح‌طلبان با طيف علي لاريجاني در مجلس نه تنها امر سياسي مذمومي نيست بلكه اين همكاري محتمل از موضعي كاملا عزتمندانه انجام خواهد شد. به عبارتي اصلاح‌طلبان با حفظ هويت سياسي – اجتماعي خود به پاي پروژه‌هاي مشترك مي‌روند.

 درباره روند طي شده ماه‌هاي اخير مي‌توان سخنان بسياري گفت اما به نظر مهم‌ترين چيز اين است كه اصلاح‌طلبان و كنشگران سياسي اين مجموعه اتفاقات را از ياد نبرند و بارها آن را مرور كنند تا همواره به خاطر داشته باشند كه مسيري براي عبور از نا اميدي به اميد در هر شرايطي وجود دارد.


ویرایشبه یاد آیت‌الله سیدجلال‌الدین طاهری

محمد عطریانفر در روزنامه شرق نوشت:

این‌جانب به اعتبار دل‌سپردگی و ارادتمندی و اخلاصی که از عهد قدیم به محضر آیت‌الله طاهری داشته‌ام و سالیانی از ابعاد افتخار مصاحبت و توفیق هم‌نشینی با آن بزرگمرد را غنیمت شمرده‌ام، در حد بضاعت به ترسیم زوایایی از ابعاد شخصیتی او می‌پردازم؛ بزرگمردی که بی‌هیچ اغراقی، از شایستگان معاصر در تاریخ تشیع و چهره‌های دوران‌ساز انقلاب اسلامی ایران به حساب می‌آید.

 آیت‌الله سیدجلال‌‌الدین طاهری، در خاندان عظیم‌القدری تربیت شد که تبار ارجمند او از متن علم و اندیشه و فقه برخاسته و روشن‌ضمیری و معرفت‌اندیشی جزء شاکله وجودی‌شان بوده است.

 «آیت‌الله طاهری» در بستر چنین خاندان و در دامان پدری مؤمن و صاحب نظر تربیت شده بود. «فقید سعید» از چشمه پرفیض پدر و به سنت مألوف تبار خویش، عرصه علم و اندیشه را زمینه مناسبی برای رشد و بالندگی خود دید. او در حوزه درس و بحث به شایستگی ظاهر شد خاطرات خوش دوران تحصیل او در مدرسه با هم‌نشینی و هم‌فکری شهید بزرگوار و بافضیلت، حضرت علامه آیت‌الله سیدمحمدحسین بهشتی، قرین بود همدلی و هم‌اندیشی این دو یار از عصر نوجوانی تا آخرین رمق حیات شهید مظلوم ادامه یافت.  ردای فقاهت بر قامت بلند و استوار او راست آمد. محضر علمای اندیشمند و نام‌آور عصر در مرکز فقه آل رسول فرصت ارزنده‌ای را در اختیارش نهاد تا مشیت حق‌تعالی را به‌درستی رقم زند. محضر پرفیض آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرات آیات عظام داماد، حجت، سیدمحمدتقی خوانساری و فقیه عارف نامی شجاع آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی میدان فراخی شد تا اشتیاق او را پاسخ دهد.

تا آن زمان مکتب اجتهادی و مدرسه فقهی آیت‌الله سیدمحمد محقق‌داماد، چهره برجسته و فقیه توانمندی مانند آیت‌الله طاهری به خود ندیده بود. عالمان و فضلای نامدار قم، او را بهترین و موجه‌ترین شاگرد استاد نام نهادند. در میان این میدان و به‌دور از بساط بسیط فقاهت مرسوم، که منصه ظهور و عرصه بالندگی دانش‌پژوهان حوزه علمیه بود، دریچه‌ای از اخلاق و عرفان گشوده بود که کمتر کسی اهلیت ورود به آن را داشت. این منطقه روح‌بخش و وادی ممنوعه ایمن، محضر و مأوای حضور مخلصانی بود که جز فقیهان دردآشنا و زمان‌شناس کسی را به درون آن راه نبود. آن حلقه رندان نبود مگر محضر پرفیض «روح‌الله» که خداوند او را برای مأموریتی بزرگ در آینده نه‌چندان‌دور آماده می‌کرد. فقیه آگاه ما به‌همراه فقهای نامدار، حضرات آقایان حسینعلی منتظری، سیدمحمدحسین بهشتی و مرتضی مطهری از جمله چهره‌های راست‌قامتی بودند که محفل عرفانی و مدرسه تهذیب نفس امام را مستمر و پایدار و به‌دور از چشم هیاهو، رونق بخشیدند و سالیانی دراز از محضر او بهره‌ها بردند و حکمت‌ها آموختند.

«آیت‌الله سیدجلال‌الدین طاهری» تا سال‌های اولیه نهضت، از جمله فضلای نامداری بود که در حلقه وصل و در پرده معتمدان امام قرار داشت. آنها در عین قلت در عدد، با قوت ایمان و اندیشه راسخ، با گام‌هایی استوار راه و رسم حضرت استاد را پاس می‌داشتند و مشی پرنشیب‌وفراز را برای آیندگان صیقل می‌دادند.

امام در سال ٤٢، پس از قیامی نابرابر در متن مظلومیتی مضاعف به تبعید رفت و میراث انقلابی خود را که همانا حفظ و حراست از شمع برافروخته انقلاب بود، به همراهان مظلوم و مصمم خود واگذارد. آنها چون دیده‌بانانی صادق و غیور در سرزمین تفتیده از غم بی‌عدالتی و در سنگر مقاومت و آگاهی‌بخشی استقرار یافتند و کمر همت را بستند.

سهم رنج‌پذیری و مبارزه‌طلبی «سیدجلال‌الدین» ما در آرایش جدید میدان مجاهده و پذیرش حرمان، حصه‌ای بزرگ بود. او در کسوتی که تاروپودش از تدبیر و رنج بود، به سرزمین مادری رجعت کرد و برای آینده‌ای مجهول اما روشن آماده شد. او آمد اما پرچم توحید و مبارزه با ستم را برافراشت. پایگاه و تکیه‌گاه او، مسجد اعظم حسین‌آباد شد. خانه مأنوس قدیمی و سنگر جدید مقاومت. او نماز را نخواند بلکه برپای داشت و قیام و شهادت را ترجیع‌بند تبلیغ و ترویج دین کرد. «محراب» سنگر عبودیت و مجاهده نفس او شد و «منبر» برج فریاد و روشنگری و ظلم‌ستیزی او و در این صحنه نماز جمعه از شکوهی بی‌نظیر برخوردار شد «موعود» مبارزان هر هفته جمعه‌ها شد و حضور همدلان و هم‌پیمانان، صفوف درهم‌تنیده نماز جمعه قرار مجاهدان در میعاد مسجد بود و جمعه موعود حضور آنها. امام‌خمینی(س) او را تکیه‌گاه بزرگ جوانان و همراهان نهضت می‌دانست چه بسیار مبارزانی که در طول نهضت، از پشتیبانی‌های روحی و مادی این فرزند برومند «تراز مکتب» برخوردار بودند. سیدجلال‌الدین قطب آسیای انقلاب در شهر بود و چهره‌های مجاهد عصر نهضت در زمهریر سکوت یا هرم سنگین مبارزه در هنگامه صعوبت و شدت یا نفرت یأس به ‌او پناه می‌بردند.

آیت‌الله طاهری به یمن ایمان شگفت و اعتماد به نفس بی‌نظیرش در چارچوب اصول، بدعت‌ها را افشا می‌کرد و سنت‌های غلط را عالمانه می‌شکست. او در زمانه عسرت که کمتر روحانی مبارزی جرئت ترسیم اندیشه‌های درست و تکریم معلم مدرسه انقلاب، زنده‌یاد دکتر علی شریعتی را داشت، نستوه و بی‌لکنت، به‌صراحت به ستایش تلاش‌های صادقانه او می‌پرداخت. وی با تدبیری عقلانی، گفتمان انقلاب و منطق درست، روحانیت راستین را با احساس تحول‌خواهی و آرمانی سرشار، در قلب جوانان متأثر از شریعتی پیوند می‌داد.

 احساسات پاک و برخاسته از شور و شیدایی شریعتی که پشتوانه قیام جوانان بود، در اتصال پایدار با گفتمان عدالت‌خواهی و ضدستم امام، دو رود خروشانی بود که فقط به همت و اخلاص و زبان گویای سیدجلال‌الدین طاهری و امثال او در مصب خروش جوانان و ساحت روحانیون زنده‌دل به حقیقت می‌پیوست و مدال ‌افتخار این پیوند مبارک در شهر تنها بر سینه سوخته خطیب جمعه ما می‌نشست.

آیت‌الله طاهری قریب به ١٥ سال از بدو نهضت بارها مورد تهدید و تعقیب و شکنجه ساواک قرار گرفت. او هرازچندی از زندانی به زندانی دیگر گرفتار می‌شد و درنهایت وی را به تبعیدگاهش فرستادند. او پابه‌پای تحمل تازیانه گزمه‌های حکومت که فرامی‌رفت و فرومی‌آمد، ثقل سنگ‌اندازی غیرانقلابیون متحجر را با غصه تحمل می‌کرد و لب بر طعنه‌ها و تفتین آنها فرومی‌بست، البته در زمزمه‌های نیمه‌شب با خدای مهربان، می‌گفت الهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون.

سیدجلال‌الدین، مردم‌داری بی‌نظیر بود. خانه درویشی او به دور از هرگونه تشریفات و فارغ از تشخصات و تعلقات آخوندی، بسی ساده و بی‌آلایش بود. منزل او محل رجوع و پناه نیازمندان بود و طهارت اخلاق او مایه طبابت دل مراجعان. هم‌نشینی‌های صمیمانه او، همدلی‌های سرشار از محبت، ‌غمخواری و هم‌صدایی‌های صادقانه با دردمندان، زبانزد مردم بود. رفتارش با خلق خدا، سقراط، بقراط و لقمان حکیم را به یاد می‌آورد. در درگاه و ایوان و سرای او، امید کسی ناامید نمی‌شد. کسی را نمی‌توان سراغ داشت که کدورتی، غیظی یا خصومتی شخصی‌ از او به دل داشته باشد. کدورت‌ها و خصومت‌ها اگر بود، علیه آرمانش بود.

آیت‌الله سیدجلال‌الدین طاهری، فقیهی روشن‌ضمیر، روشنفکری آزاداندیش و خطیبی توانا بود. ظرفیت‌های کم‌نظیری که خداوند تبارک و تعالی در منتهای همتش، به او ارزانی داشته بود؛ مختصات روحی و ویژگی‌های روزآمدی که در اوج پختگی و بلوغ سیاسی، ‌به همراه جامعیت علمی در وی قوام یافته بود، مایه اعتماد بود و به طور روزافزون جایگاه او را در مقیاس ملی برجسته‌تر می‌کرد. بنابراین موقعیت استثنایی، پیشتازی، منزلت اکتسابی و جامعیتش، وی را در مقام رکن نیرومند انقلاب و بازوی کارآمد نظام و پیشوای نهضت وجاهت خاص بخشیده بود.

ساحت دین‌داری مسئول و عرصه روشنفکری و مرجعیت اجتماعی در سه دهه پیش از انقلاب، همواره میدان معارضه و مناقضه و البته مایه تضعیف هر دو گفتمان بود. فقید سعید آیت‌الله طاهری از نوادر فقهای نامداری بود که مرجعیت اجتماعی داشت و در ایجاد توافق و تلائم و تحقق همگرایی این دو رویکرد نقش پردامنه‌ای ایفا کرد؛ نقشی که بعدها در قلمرو حکمرانی جدید، برخی چهره‌های هوشمند و صاحب‌نظر با رویه‌های مردمی و عالمانه بر توسعه و تعمیقش همت گماشتند و سرفصل روشنی را برای نسل‌های بعد گشودند.

قرب و بعد روحی و دل‌بستگی حضرت امام به کادرهای انقلاب، تابع احساسات غریزی ایشان نبود زندگی رهبر انقلاب با خاطره‌هایی مشحون از نقش‌آفرینی، خلق حماسه‌ها و خطرپذیری یارانش در ایام غربت نهضت قرین و همزاد بود. وی براساس مجموعه تجارب صادقانه و آزمون‌های سخت، رابطه اعتمادآمیز خود را با همراهان تنظیم می‌کرد.

حضرت آقای طاهری جزء انگشت‌شمارانی بود که در متن قضاوت مردم و داوری تاریخی امام، وجاهت ویژه‌ای داشت و در یک کلام، عمق علاقه امام‌راحل به او ریشه در مبانی استواری داشت که بارها به محک آزمون و البته سرافرازی آزموده، درآمده بود. در سال‌های نخستین انقلاب، جمع اندک و نیرومندی بودند که نماد هم‌بستگی نظام و مردم به شمار می‌آمدند و ارتباط وثیق معنوی حضرت امام با توده‌های ‌میلیونی مردم را به ذهنشان متبادر می‌کردند.

این چهره‌های بزرگ عبارت بودند از حضرات آیات سیدعلی خامنه‌ای، فقید سعید سیدجلال‌الدین طاهری، شهید محمد اشرفی‌اصفهانی، شهید محمد صدوقی و شهید اسدالله مدنی. اینها امامان‌جمعه و زبان گویای رهبری بودند و کلامشان هر جمعه مایه تقویت اعتماد مردم و قوت ستون نظام بود.

آنها قدرت سحرانگیز بسیج توده‌ها را داشتند و وجودشان الگوی تمام‌نمای حضرت روح‌الله بود. منزلت و ظرفیت کارآمد حضرت آیت‌الله طاهری، ‌پس از رحلت امام حتی با گذشت سال‌ها عزلت و گوشه‌نشینی و باوجود موضع انتقادی ایشان، همواره مورد توجه اغتنام و احترام بود. این واقعیت در نامه مفصل و روشنگری که مقام معظم رهبری در سال ٨١ در پاسخ به استعفای ایشان صادر کردند، ‌به‌صراحت به رسمیت شناخته شده و ستایش شده است.

ایشان ضمن قبول استعفای آیت‌الله طاهری از امامت جمعه و با ابراز همدردی و همسویی با دیدگاه‌های انتقادی مطرح‌شده، ‌تلویحا رفع گلایه‌های مطروحه را مستلزم نقش‌پذیری شخص آیت‌الله دانسته‌اند.

معظم‌له در پاسخ می‌نویسند: «اینها مطالب حقی است که این‌جانب در چند سال اخیر بارها در اجتماعات عمومی و نیز در دیدار مسئولان ذی‌ربط درباره آن هشدار داده و بسیج همه امکانات را برای مبارزه با فقر و فساد و تبعیض از همه خواسته‌ام. اکنون هم معتقدم جز با جهادی مخلصانه و برخاسته از احساس درد و احساس، خطر این شجره‌های ملعونه قلع نمی‌شود و این محتاج همراهی و هم‌صدایی همه، به‌خصوص صاحبان موقعیت حکومتی و اجتماعی است. یقینا از جناب‌عالی که سوابق ممتدی در انقلاب دارید بیشتر از خیلی‌ها انتظار و توقع داشته و دارم...».

کسانی که فاهمه، شناخت، تجربه و صلاحیت تفسیر مفاد این‌گونه نامه‌های تبادل‌شده میان چهره‌های شاخص نظام را دارند، می‌دانند حتی با وجود دلگیری‌های مشهود در نامه رهبری، اهمیت کلام، دغدغه‌ها و نگرانی‌های آیت‌الله طاهری در امر ریشه‌کن‌کردن شجره ملعونه فقر و فساد و تبعیض، نزد معظم‌له مورد توجه، قبول و محل انتظار بوده است. درواقع از خلال گلایه‌ها و تبیین شرایط حاکم بر کشور این‌طور فهمیده‌ می‌شود که رهبری نظام، موقعیت برجسته، ‌شخصیت فاخر و علو مکانت اجتماعی آقای طاهری و البته اهتمام و اعتبار ایشان را پشتوانه نیرومندی برای قلع‌وقمع فساد، فقر و تبعیض در کشور می‌دانند؛ پدیده منحوسی که همواره جزء دغدغه‌های نظام و نگرانی رهبری بوده است.

آرمان‌های انقلاب و تحقق مطالبات امام، چه در دوران حیات و چه پس از رحلت ایشان، همواره عمده‌ترین نگرانی آیت‌الله طاهری بوده است. همگان می‌دانند که اصول مترقی اسلام و مبانی انقلاب و نقش و حقوق مردم، همیشه و پیش از هر نکته‌ای در گفتمان اعتقادی، سیاسی و مدیریتی امام پررنگ و مورد تأکید بوده است و بحق همین توجه و اهتمام در زوایای روح نماینده تام‌الاختیار ایشان موج می‌زده است.

هر کجا حقی از مردم مورد اجحاف قرار می‌گرفت یا به آن بی‌توجهی می‌شد، فریاد خطیب جمعه بود که با تنبه و هشدار، تکالیف مسئولان را به آنها گوشزد می‌کرد. ابعاد شخصیت انقلابی و منزلت علمی و فقاهتی آیت‌الله سیدجلال‌الدین طاهری کماهو حقه، نزد آیندگان و نسل جوان تا سال‌ها مجهول و مغفول خواهد بود. بی‌تردید سهم گران‌سنگ تلاش‌های بی‌منت آن فقیه دردمند برای تثبیت و تقویت نظام و صیانت از مرزهای عقیده و آرمان امام تاکنون برآورده و ارج‌گذاری نشده است.

دفاع تاریخی ملت ما و مقاومت در نبرد نابرابر با دشمن تا بن مسلح بغداد و حامیان امپریالیسم جهان‌خوارش، از بسیج جوانان و نوجوانان در استان اصفهان آغاز شد و اگر نبود هشیاری آیت‌الله طاهری که برای دفاع تمام‌عیار از انقلاب، اعتماد تاریخی مردم را برانگیخت و اگر نبود ایفای نقش پیشتاز خطیب جمعه، که خود در رأس حضور و حرکت بسیجیان دریادل در جبهه‌های نبرد همچون حبیب ابن مظاهر و عباس‌ابن علی(ع) ظاهر می‌شد و صحنه کربلای ایران را به یمن وجودش گرمی می‌بخشید و اگر نبود حضور شانه‌به‌شانه امثال او با رزمندگان در شب‌های حمله که از پادگانی به پادگانی و از خط مقدمی به خط مقدمی و از سنگری به سنگری می‌رفت و روح سلحشوری و جانبازی و فداکاری را به ارمغان می‌برد و ایمان به پیروزی را به اوج خود می‌رساند و شهد شهادت را در کام مجاهدان فرو می‌ریخت، معلوم نبود امروز در کجای جغرافیای سیاسی جهان بودیم و در کدام مدار از قدرت و مناسبات حاکم قرار داشتیم و وزن مؤثر امروزمان در این وادی آشفته زمان در چه ترازویی سنجیده می‌شد و بالمآل معلوم نبود بر سر نظام چه رفته بود و آیا عزت اسلام صیانت می‌شد؟

اینها حقایق روشن و دستاوردهای آشکاری است که برخی دست‌ها فرصت ترسیم آن را در کشاکش تسویه‌های سیاسی از نگارندگان تاریخ گرفته است. لشکر نجف اشرف و لشکر امام حسین(ع)، خانه دوم، بلکه منزل و ماوای نخستین «سیدجلال» بود.

رزمندگان ما از بسیجیان ساده‌پوش و سخت‌کوش تا ارتشیان و سپاهیان تیزهوش، همواره به وجود شایق و مهربان او عشق می‌ورزیدند. آنها، همه روح واحدی بودند در پیکره‌های متکثر و قطراتی از دریای دلیری و دردمندی که در رودخانه پرخروش زمان و در بستر تاریخ رو به سوی اقیانوس بی‌کران خداوند جاری می‌شدند.

«سیدجلال ما» امروز با گذر از فرازوفرود تاریخ و با عبور از امواج پرتلاطم نهضت در کدام ساحل آرام فرود آمده است؟ «او» در قلب همراهان شهیدش به بی‌کرانگی رسیده است، قافله‌سالار ما سالیانی است در ارض خداوند مقیم و در نعیم او مستغرق است.

 او خود جاودانه شد و میراث گران‌بهایی از ایمان و اخلاص در مجاهدت را به مثابه الگوی راه برای آیندگان به ودیعت نهاده است. یاد و خاطره آن بزرگ اهالی سرزمین جهاد و مجاهدت نفس را گرامی می‌داریم و به روح بلند و دل دریایی‌اش درود می‌فرستیم.


 ویرایشتاملي در تركيب مجلس دهم

احمد شيرزاد در روزنامه آرمان نوشت:

تركيب هيات رئيسه مجلس دهم تركيبي متفاوت از ساير مجالس است، البته اين تركيب خارج از پيش بيني‌هاي كارشناسي نبود. مجلس دهم مجلسي تقسيم شده است كه هيچ گروهي درآن از قدرت بي‌بهره نيست و هيچ گروهي هم صاحب برتري نيست. راي بالاي آقاي لاريجاني و انتخاب وي به سمت رياست مجلس را بايد به دو علت دانست.

نخست اينكه ‌آقاي لاريجاني راي اصولگرايان مجلس حتي طيف تندرو اين جريان را به همراه داشت و ديگر اينكه ايشان في‌نفسه داراي مزيت و ويژگي‌هايي است كه براي نمايندگان مجلس جالب و مفيد ارزيابي مي‌شود.

نمايندگان مجلس علاقه‌مند به رئيس مجلس مقتدر هستند كه در چالش با ساير نهادها بتواند درپست مجلس ايستادگي كند. همچنين نمايندگان مجلس درحوزه‌هاي خود انتظار پشتيباني و همراهي از سوي رئيس مجلس را دارند حتي برخي نمايندگان به دنبال عزل و نصب در حوزه‌هاي خود هستند و علاقه‌مند نيستند كه در مجموعه‌اي قرار بگيرند كه دستان بسته‌اي داشته باشند لذا غير از نمايندگاني كه جهت‌گيري خاصي دارند، ساير نمايندگان به دنبال قدرت گرفتن در حوزه خود هستند.

لذا با چنين اولويت‌بندي‌هايي وزن آقاي‌لاريجاني بالاتر از آقاي عارف بود و افرادي هم كه درليست اميد قرارگرفتند با چنين محاسباتي به آقاي لاريجاني در برابر آقای عارف راي دادند. با مجموع اين موارد نبايد ورود آقاي عارف به رقابت با آقاي لاريجاني را نكوهش‌كرد بلكه اقدام و تصميم او جاي تقدير نيز دارد. آقاي عارف يا از ابتدا بايد وارد زد وبندهاي سياسي مي‌شدند تا بتوانند پيروز شوند يا اينكه خود را آماده پذيرش هر اتفاقي مي‌كردند. اقداماتي كه محمدرضا عارف انجام داد، اخلاقي بود و ورود ايشان به صحنه مانع موفقيت فرد ديگري نشد.

اگر آقاي عارف كانديداي رياست نمي‌شد فرد ديگري حاضر به رقابت با آقاي لاريجاني نبود. همان طوركه كانديدا شدن آقاي عارف و انصراف ايشان درمقابل آقاي روحاني از جايگاه ايشان كم نكرد و در اين ‌موضوع هم آقاي عارف چيزي از دست نداد و تنها تركيب مجلس تمايلي به رياست ايشان نداشت.

درس اخلاقي از اين رويداد چنين است كه بايد بياموزيم يا نبايد وارد عرصه شويم يا اگر هم وارد شديم نبايد تنها برنده رقابت باشيم يعني دقيقا برخلاف نظر اصولگرايان كه همواره عادت به اعلام پيروزي خود دارند. نبايد فراموش كرد كه اصولگرايان پيروز انتخابات مجلس نيستند بلكه آنها همان افرادي هستند كه به آقاي لاريجاني پشت پا زدند و وي را درليست خود قرار ندادند؛ حتي در دوران گذشته هم آقاي حداد عادل را در مقابل ايشان وادار به حضور در عرصه رقابت‌كردند و اكنون به ناچار به دليل نداشتن گزينه مطلوب خود، از آقاي لاريجاني‌اي حمايت كردند كه با حمايت ليست اميد و اصلاح‌طلبان وارد مجلس شده است و روابط خوبي هم با دولت دارد.

در چنين شرايطي صحيح نيست كه اصولگرايان درصدد باشند پيروزي آقاي لاريجاني را پيروزي خود بدانند. از سوي ديگر همان طوركه آقاي عارف نتيجه انتخابات هيات رئيسه و رياست آقاي لاريجاني را پذيرفتند، بدنه اصلاح‌طلب هم بايد با افتخار اعلام كند كه در رقابت براي كرسي رياست مجلس نتيجه نگرفته است.

نوع راي‌گيري‌ها و عدم اقبال مجلسيان به آقايان حاجي بابايي و دهقان نشان‌دهنده آن است كه صرفنظر از رياست مجلس در ساير اركان مجلس آراي اعتدالگرايان و اصلاح‌طلبان بيش از اصولگرايان است و بر روي آنها در اين مجلس مي‌توان براي پيشبرد برنامه‌هاي درنظر گرفته شده، حساب كرد. در نهايت مجلس دهم يك گام جريان اصلاحات را به پيش برد و اصلاح‌طلبان در زمان‌كوتاهي توانستند به اين دستاورد بزرگ برسند.

 نبايد فراموش شود از هر ديگي، آن آشي خارج مي‌شود كه حاصل مواد درون ديگ است. ازديگ انتخابات مجلس دهم نبايد توقع آش بي‌عيب و نقص داشت. مي‌توان به اين مجلس اميد داشت ولي نبايد توقعات را از آن بسيار بالا برد. برخي ازجوانان اصلاح‌طلب بعضا دچار محاسبات غير واقعي درتركيب مجلس شدند اگر به كيفيت مجلس نگاه دقيقي شود اين نتيجه حاصل خواهد شد كه نهادهاي مدني و اجتماعي مي‌توانند همكاري خوبي با اين مجلس داشته باشند اما اگر توقع اين باشد مجلس دهم تمام آرزو‌ها را عملي كند به يقين نتيجه‌اي به دست نخواهد آورد.


ویرایشطرح دو دولت استمرار توطئه صهیونیستی

در یادداشت روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:

بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی مراتب آمادگی تل آویو برای مذاکره در جهت احیای طرح صلح عربی را اعلام کرد و گفت این طرح شامل نقاط مثبتی است که می‌تواند در احیای مذاکرات سازنده با فلسطینی‌ها به اسرائیل کمک کند. وی که در مراسم معرفی و ادای سوگند «آویگدور لیبرمن» وزیر جنگ جدید سخن می‌گفت برای نخستین بار از آمادگی تل آویو برای پذیرش طرح دو دولت خبر داد. اظهارات وی پاسخی به مواضع اخیر ژنرال سیسی رئیس حکومت کودتائی مصر تلقی شده که ناظران از آن به مثابه یک فرصت طلائی برای سازش اعراب و رژیم صهیونیستی یاد کرده‌اند.

این اظهارات و پیام‌های رسانه‌ای را باید مکمل و بلکه نتیجه مذاکرات و ارتباطات پنهان میان قاهره، تل آویو و ریاض دانست که طی ماه‌های گذشته و به ویژه هفته‌های اخیر حالتی مداوم در فعل و انفعالات سیاسی منطقه داشته و بعضاً رسانه‌ای نیز شده است. اصرار صهیونیست‌ها برای رسانه‌ای کردن اخبار و گزارش‌های مرتبط، مشخصاً با هدف حساسیت‌زدائی و تابوشکنی در این مقوله صورت گرفته و سعی براینست که به نوعی ارزیابی بازتاب تحولات در محیط پیرامونی انجام شود تا همانند حوادث پس از امضای قرارداد ننگین کمپ دیوید، از خشم و خروش جامعه عرب کسی غافلگیر نشود.

متاسفانه رژیم‌های فاسد منطقه در محاسبات خود تصور می‌کنند که اوضاع جهان عرب و به ویژه منطقه به کلی دگرگون شده وامروزه رژیم‌های فاسد بدون مشاهده کمترین اعتراض و مخالفت قابل ذکری با رژیم اشغالگر صهیونیستی ارتباطات گسترده‌ای را به صورت آشکار و نهان برقرار کرده‌اند و در بسیاری زمینه‌ها به رایزنی و همفکری سرگرمند. به علاوه ارتجاع عرب در مسیری گام بر می‌دارد که بعضاً حتی بدون درخواست و پیشنهاد صهیونیست‌ها هم دقیقاً در پیمان چارچوب مورد نظر تل‌آویو به نقش آفرینی و اقدام پرداخته و یا برای تحقق چنان اهدافی در آینده، بسترسازی و ریل‌گذاری می‌کند.

اگرچه صهیونیست‌ها امروزه اعلام آمادگی می‌کنند که براساس طرح صلح عربی با رژیم‌های فاسد عرب در چارچوب بده – بستان‌های رایج کنونی میان دربارهای عرب و رژیم تل آویو، مسئله فلسطین را برای همیشه به میل و دلخواه خود به گونه‌ای پایان دهند که با نادیده گرفتن تمامی حقوق ملت فلسطین، حتی اصل صورت مسئله را نیز پاک کنند و به فراموشی بسپارند ولی این واقعیت روشن را نمی‌توان فراموش کرد که اسرائیل مولود اشغالگری، تجاوز و اقدامات تروریستی است و چنین پدیده‌ای را نمی‌توان با رای و نظر و موافقت دیگران، رسمیت داد و موجودیت آنرا پذیرفت و نه تنها اصل تشکیل رژیم صهیونیستی بلکه آثار و تبعات اشغالگری صهیونیست‌ها با تایید هیچ قدرت و دولتی قابل تایید و استمرار نیست. موجودیت اسرائیل نامشروع است و این رژیم غاصب نمی‌تواند بر سرزمین فلسطین حتی با مرور زمان،‌ موجودیت نا مشروع خود را با توسل به ترور، جنایت، جنگ و تجاوز تحکیم بخشد.

امام خمینی که این روزها در سالگرد فقدان آن عزیز دوران، آزادگان جهان و خیل عظیم پیروانش به سوگ نشسته‌اند، بارها تصریح می‌فرمود که فلسطین پاره تن اسلام است و اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. این سرزمین متعلق به مردم فلسطین است و صرفنظر از دین و مذهب ساکنان اصلی این سرزمین، این فلسطینی‌ها و فقط فلسطینی‌ها اعم از مسلمان،‌مسیحی و یهودی باید درباره سرنوشت خود و جزئیات حکومت و زندگی آینده‌شان تصمیم بگیرند.

اینکه صهیونیست‌ها اکنون خواستار تشکیل دو کشور هستند نیز از حیله‌های استعماری و از ثمرات اشغالگری محسوب می‌شود که بهرحال مایلند بخشی از سرزمین فلسطین به نام آنها حاکمیت آنها باقی بماند که به کلی، پیشنهادی مردود است و نباید اجازه داد که اشغالگران با جنایت و کشتار فرصتی برای خرید زمان پیدا کنند و تصور نمایند که با گذشت چندین دهه می‌توانند موجودیت کامل فلسطین را فقط به یک قطعه از فلسطین محدود کنند و اصل مسئله را مشمول مرور زمان معرفی نمایند. حتی این تصمیم با حقوق ملت‌ها و حقوق بین‌المل هم در تضاد و تعارض است که آنچه با اشغالگری، شرارت، جنایت و تجاوز به دست آمده است را با نظر موافق دیگران تثبیت و تحکیم نمایند و حقوق صاحبان اصلی سرزمین فلسطین را پایمال کنند یا نادیده بگیرند.

با این حال، اشغالگران هنوز هم در مورد حق تعیین سرنوشت فلسطینی‌ها، حق بازگشت مهاجرینی که بر اثر شرارت اشغالگران مجبور به ترک سرزمین خود شده‌اند، حق تاسیس یک ارتش مجهز برای دفاع از سرزمین فلسطین و حق مطالبه اموال، املاک و سایر حقوق و دارائی‌هائی که بر اثر جنایات اشغالگران با تصرف عدوانی در اختیار اشغالگران قرار گرفته، حاضر به احقاق حقوق فلسطینی‌ها نیستند و این موارد را به کلی رد می‌کنند.

واقعیت اینست که قبح اشغالگری و عدم مشروعیت آن با توسل به این شیوه‌ها از میان نخواهد رفت. حتی مصوبات شورای امنیت سازمان ملل هم نمی‌تواند حقوق یک ملت را پایمال کرده و آنرا به اشغالگران مورد حمایت قدرت‌های سلطه گر هدیه دهد. امروزه رژیم‌های فاسد منطقه سعی دارند با ایجاد سانسور خبری درباره مظلومیت و حقوق فلسطینی‌ها از یک طرف و جنایات اشغالگران صهیونیست از سوی دیگر، زمینه‌هائی برای حساسیت زدائی از موضوع فراهم سازند و افکار عمومی را به مسائل فرعی و دست چندم در منطقه منحرف سازند تا بلکه فرصتی برای شناسائی اشغالگران و همکاری با آنها فراهم گردد.

تجربه ناکام تشکیلات خودگردان و مذاکرات بدفرجامی که آنها را به مزدوران و ایادی اشغالگران تبدیل کرده، به خوبی نشان می‌دهد که راه مذاکره و مماشات و امتیاز دادن به اشغالگران تا چه اندازه زیان بخش و خیانتکارانه بوده است. امروز تشکیلات خودگردان به ابزاری برای سرکوب و مهار فعالان فلسطینی مبدل شده که هدف و ماموریتش خوش خدمتی، لو دادن عناصر ضد اشغالگری و حتی قتل آنها است.

از سوی دیگر اشغالگران با توسل به شهرک سازی‌ها به تصاحب و تخریب خانه‌ها و زمین‌های کشاورزی فلسطینی‌ها سرگرمند و به هر بهانه و توجیهی برای باقیمانده فلسطینی‌ها موانع و مشکلات جدیدی ایجاد می‌کنند که آنها را به کوچ اجباری از سرزمین مادری خود وادار نمایند.

جای تعجب است که امروزه برخی رژیم‌های فاسد و مفلوک عربی از جمله اردن، امارات و شیوخ آل سعود با خرید زمین‌های فلسطینی و واگذاری آنها به صهیونیست‌ها عملاً به «دلالان صهیونیسم» تبدیل شده‌اند و در خدمت اشغالگران قرار دارند. صهیونیست‌ها تصور نکنند که با این شیوه‌های رذیلانه می‌توانند ماهیت مسئله فلسطین را تغییر دهند و از طریق چانه‌زنی با همین رژیم‌های مفلوک و فاسد عرب می‌توانند صورت مسئله را تغییر دهند. هر چند صهیونیست‌ها در تاروپود ساختار حاکمیت رژیم‌های فاسد عرب «لانه‌گذاری» و نفوذ کرده‌اند.

شبکه‌های اطلاعاتی – امنیتی اسرائیل با تشکیل طیف وسیعی از به اصطلاح شرکت‌های مشاوره‌ای تحت عناوین گوناگون، اهرم‌های تصمیم گیری و قدرت را در کشورهای عربی و حتی در اتحادیه عرب در اختیار گرفته‌اند و به نام اعراب ولی به کام اسرائیل تصمیم سازی می‌کنند، لکن هیچکس و هیچ طرفی در این دنیای پهناور وجود ندارد که بتواند مالکیت سرزمین فلسطین را به نام اشغالگران صهیونیست به ثبت برساند و هر تصمیم و اقدامی در این زمینه پیشاپیش باطل و محکوم به شکست و رسوائی است.


ویرایشتثبیت پیروزی مردم در مجلس

محمدجواد حق شناس در روزنامه ایران نوشت:

انتخابات هیأت رئیسه مجلس برای یک سال آینده برگزارشد. آقای لاریجانی با 237 رأی به عنوان رئیس، آقای پزشکیان با 158 رأی به عنوان نایب رئیس اول و آقای مطهری با 133 رأی به عنوان نایب رئیس دوم انتخاب شدند. ترکیب سایر اعضای هیأت رئیسه نیز ترکیب مشابهی است.

این انتخابات درون پارلمانی از جهات مختلفی قابل بررسی است. از منظر جهت گیری‌های سیاسی و ائتلاف‌های انتخاباتی پر واضح است که فهرست امید پیروزی قاطع خود را هم در انتخابات مجلس و هم در انتخاب هیأت رئیسه تثبیت کرده است. اکثریت تندرو و مخالف دولت و برجام درمجلس نهم جای خود را به اکثریتی داده که با شعار اعتدال و حمایت از دولت و برجام وارد مجلس شده‌اند.از آن اکثریت تندرو جز اقلیتی ضعیف چیزی باقی نمانده است.

ترکیب هیأت رئیسه مجلس از منظر فهرست امید ترکیبی ارزشمند است و به هیچ وجه قابل مقایسه با مجالس پیشین نیست. على لاریجانی با رأی اکثریت قاطع نمایندگان این سمت را احراز کرده است. کاملا روشن است که در انتخابات دایم و با کناره‌گیری محمد رضا عارف منتخب اول مردم تهران اکثریت قاطع اصلاح طلبان نیز آرای خود را به سبد ایشان ریخته‌اند. هم فضای مجلس جدید و هم ترکیب جدید هیأت رئیسه شرایط جدیدی برای ریاست لاریجانی فراهم کرده است که در کنار رویکرد مثبت ایشان نسبت به برنامه‌های دولت و برجام این امید و انتظار را فراهم کرده است تا نقشی سازنده در این جهت ایفا کند.

نواب رئیس آقایان پزشکیان و مطهری هردو از نیروهای ارزشمند فهرست امید، اصلاح طلب و آزادیخواه، مردم دار و متخصص و توانمند هستند و هر یک به سهم خود بر وزن هیأت رئیسه مجلس افزوده‌اند و در این دوره به اعتبار کرسی‌های نواب مجلس خواهند افزود.

بنابراین از منظر ائتلاف سه ضلعی (اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل و حامیان دولت) همه اهداف مورد نظر حاصل شده است.

رد صلاحیت‌های گسترده، تخریب‌ها به جایی نرسیدند و تندروها از مجلس خارج شده، نگرانی‌ها از تقابل تندروها با دولت در مجلس زدوده شده، تندروی‌ها در مقابل برجام از مجلس رخت بر بسته، امید برای بستر‌سازی مجلس برای استفاده از فرصت‌های پسا برجام گسترش یافته و در نهایت ملت شریف ایران دستاوردی دیگر در حماسه‌سازی را رقم زده است.

شخصیتی رئیس مجلس شده است که اگر هم جزو اصلاح طلبان محسوب نشود و منادی اصلاح طلبی نباشد حداقل منادی تدبیر و اعتدال است و کسانی نواب رئیس شده‌اند که به درستی مجموعه اصلاح طلبی را نمایندگی خواهند کرد.نامزدی عارف برای ریاست مجلس و پایمردی وی با وجود اخبار موثقی که از تخریب‌ها و تغییر جهت‌ها و لابی‌های برخی عناصر سیاسی شنیده شده بود هم خود یک دستاورد بود و هم دستاوردهای ارزشمند دیگری برای اصلاح طلبان داشت. عارف در شرایطی پا به میدان گذاشت که خود نتیجه را می‌دانست. اما لازم بود بماند تا هم برای بدنه و هم مردم و هم بسیاری از بازیگران سیاسی وضعیت روشن و شفاف و اتمام حجت باشد.

علاوه بر این دلخوری‌ها و نگرانی هایی نیز برای اصلاح طلبان به وجود آمده است که در نتیجه آن اصلاح طلبان شناخت بهتری نسبت به اشخاص و گروه‌های سیاسی مختلف و معادلات و بازی‌های سیاسی جاری پیدا کرده‌اند که قطعاً در انتخابات آتی به کار بسته و هوشیار تر و آگاه تر وارد میدان خواهند شد. ضمن آنکه نقاط ضعف و آسیب‌های مشخصی نیز وجود دارد که می‌باید مورد بازسازی و ترمیم قرار گیرد.

در مجموع رویکرد کلان (شامل همه گرایشهای درون فهرست امید و اکثریت نمایندگان منفرد) در مجلس آتی پیشبرد مشی اعتدال و بستر‌سازی لازم برای پسابرجام و حمایت از برنامه‌های دولت و رویکرد فراکسیون اصلاح طلبان ضمن همراهی کامل با فهرست امید و ایفای نقش کلیدی در آن، پیگیری مطالبات اصلاح طلبانه مردم ایران در قالب اعتدال خواهد بود.


ویرایشاشتغال و تأمين اجتماعي

حامد حاجي ‌حيدري در یادداشت روزنامه رسالت نوشت:

ديروز، گفتيم که «اشتغال» يکي از مهم‌ترين، و به احتمال قريب به يقين، مهم‌ترين محرک انتخابات رياست جمهوري آتي خواهد بود. و اضافه نموديم که اين موضوع، با دشواري‌هاي في‌الحال در علم اقتصاد، نياز به بن‌بست‌گشايي سياسي دارد.

 و نهايتاً استدلال کرديم که چون ريشه اين دشواري جهاني به گسترش سريع ماشين‌ها مربوط مي‌شود، و از آنجا که گسترش ماشين‌ها در کشور ما با سرعتي بالا و حيرت‌آور صورت مي‌گيرد، و جوانان ايراني استعداد و توان و ولع بالايي در کاربست‌هاي تکنولوژي‌هاي نوين و از جمله تکنولوژي‌هاي شبکه‌اي از خود نشان مي‌دهند، نمي‌توان اميدوار بود که راه حل‌هاي قبلاً آزموده ممالک پيشرو قابل کپي‌برداري باشد؛ بنابراين، قدري «جسارت» براي پيمودن مسير نو لازم است.

* کاوش دوم

در اکثر مدل‌هاي عرضه نيروي کار، فرض بر آن است که مردم، اصولاً دوست ندارند که کار کنند، و تنها براي دستيابي به يک سود معين، حاضر مي‌شوند تا رنج کار را بر خود هموار کنند. در مدل‌هاي مختلف متعارف در زمينه عرضه نيروي کار، فرض بر اين است که انسان‌ها بطالت را بر کار ترجيح مي‌دهند. بر اين اساس، مردم اصولاً دوست ندارند کار کنند. از اين ديدگاه است که «دستمزد»، نحوي «غرامت» تصور مي‌شود. کارگر، رنج کار مي‌برد و به ازاي آن، «دستمزد» يا همان «غرامت رنج» را دريافت مي‌دارد.

خب؛ اين مفروضات با شرايط شکل‌گيري اقتصاد کلاسيک انطباق دارد؛ حتي، مي‌توان گفت که با شرايط شغلي تا يک دهه پيش نيز کاملاً منطبق است. البته، هم اکنون، نيز، در مورد معدود مشاغل دشوار که هنوز ماشينيزه نشده‌اند، اين قواعد صحيح به نظر مي‌رسند؛ ولي، از يک دهه پيش، ماشين‌ها در سطح گسترده‌اي سهل الوصول شده‌اند، و کارهاي يدي، با سرعتي که باورپذير نبود رو به زوال رفتند.

ده سال پيش در همين تهران، وضعيت انواع کار يدي را به خاطر آوريد، و آن را با شرايط فعلي مقايسه بفرماييد. مشاهده مي‌کنيد که طي اين مدت مشاغل سخت، به نحو گسترده‌اي به ماشين‌ها سپرده شده‌اند، يا اگر هم انساني مشغول به کار است، به کمک چند ماشين، کار چند کارگر ده سال پيش را به انجام مي‌رساند.

ده سال پيش، يک نانوايي، حاوي چند کار رنج‌آور بود؛ کارگري خمير درست مي‌کرد، کارگر دوم آن‌ها را به چانه‌هاي مدور چند صد گرمي تبديل مي‌نمود، کارگر ديگري چانه‌ها را پهن مي‌کرد، کارگر چهارم، آن صفحه خميري را سوراخ سوراخ مي‌کرد، کارگر پنجم آن را به بدنه تنور مي‌چسباند، و کارگر ششم، نان را از تنور خارج مي‌کرد و به مشتريان مي‌فروخت. ولي، اکنون، اين شش کارگر، ناگهان، به دو کارگر تقليل يافته‌اند، و اغلب «رنج»ها را ماشين نانوايي تحمل مي‌کند. اين اتفاق، ناگهان و ظرف کمتر از يک دهه فراگير شده است.

انديشيده‌ايد که کارگران بيکار شده، به کجا رفته‌اند؟ به يک نانوايي ديگر؟ به يک کار دشوار ديگر؟ نه؛ چرا که، ماشين‌هاي نانوايي، نان‌هاي بيشتري را با سرعت بالاتر و با کيفيت بهتر توليد مي‌کنند، و در نتيجه، تعداد نانوايي مورد نياز بر حسب هر هزار نفر جمعيت تهران را کاهش داده‌اند. پس، کارگران بيکار شده کجا رفته‌اند؟ هر چند که شمار قليلي از آن‌ها، با آموزش فني يا کنجکاوي، مزيت‌هاي شغلي خود را افزايش دادند و به اين ترتيب، توانسته‌اند، شغل ناظران به عملکرد ماشين‌ها را اختيار کنند، ولي، بخش بسيار گسترده‌تري از جمعيت، نتوانسته‌اند شغل تازه‌اي براي خود به دست آورند.

مسئله بيکاري عظيم، يک مسئله و دشواري وسيع است که مدتي با مزاياي جانبي «طرح هدفمندي يارانه‌ها» تسکين داده شد؛ طرح هدفمندي يارانه‌ها، براي تسکين مسئله بيکاري، ساخته و پرداخته نشده بود، ولي، پس از اجرا، يک مفهوم نيرومند اجتماعي متمايز براي خود پيدا کرد.

در عمل، طرح هدفمندي يارانه‌ها، «خانواده» را در تحمل بار کفالت جوانان بيکار، توانمند کرد؛ طوري که جوانان توانستند براي مدت بيشتري بير ون ماندن از بازار اشتغال را تحمل کنند.

* کند و کاو سوم

- به رغم آنچه در مدل‌هاي متفاوت عرضه نيروي کار مفروض گرفته مي‌شود، کار، اصولاً وزر و وبال نيست، بلکه، ابزاري براي تحقق خويشتن، و احراز جايگاه و هويت اجتماعي است. از اين ديدگاه، فرد، تنها براي به دست آوردن «دستمزد» کار نمي‌کند بلکه، کار را به عنوان ادوات اصلي معنوي برخورد خود با دنيا مي‌نگرد.

 بدون کار، زندگي در دنيا بسيار دشوار خواهد شد، و فردا در مقابل، هجوم افسردگي و فشار رواني بسيار آسيب‌پذير خواهد نمود. به نظر مي‌رسد بسياري از آسيب‌هاي رواني فعلي جوانان قشر متوسط شهري از بابت دست نيافتن به شغل متناسب با آموخته‌ها و مهارت‌ها و مزيت‌هاست. سرکوب ظرفيت‌هاي فردي که از يافتن کار به دور مانده است، موجب تنش‌ها و آسيب‌هاي رواني وخيمي در سطح فردي و اجتماعي مي‌گردد.

- صرف‌نظر از اين برداشت کلي که مورد تأکيد بخش مهمي از پيشينه دانش جامعه‌شناسي، روانشناسي، و فن مديريت روابط صنعتي است، فرد مسلمان، بر اساس باورها، احکام و اخلاق اسلامي، کار اقتصادي را بخش مهمي از «عمل صالح» مي‌داند، و نمي‌تواند با دريافت يارانه و سود بانکي از انجام کار صرف‌نظر نمايد، و دولت اسلامي هم نبايد نسبت به اين نياز مردم بي‌تفاوت باشد. انسان مسلمان با کار و کوشش، دنيا و آخرت را به هم گره مي‌زند و به دور از کاهلي و سستي، افزون بر تأمين نيازهاي خود تأمين نيازهاي جامعه و نيازمندان را جزو برنامه خود مي‌داند.

* کاوش نهايي

- فکر اصلي آن است که بايد ضمن حفظ اهتمام محوري به موضوع کار و شغل، مفهوم «اشتغال» را تنوع بخشيد تا پاسخگوي تحول عظيم روي داده در عرضه نيروي کار انساني و ماشيني گردد. با روند فعلي، پنجره جمعيتي مهمي که نيروي کار انساني بزرگي را به بازار کار ايران گسيل داشته است، از يک فرصت اقتصادي و اجتماعي و سياسي تاريخي به يک مصيبت تبديل خواهد شد.

- يک طرح مقدماتي براي غنا بخشيدن به مفهوم «اشتغال» اين است که اشتغال در طول دوره زندگي يک شهروند را به چهار دوره‌ «اشتغال غيرخويش فرما»، «اشتغال خويش فرما»، «آنتروپورنري»، و «فعاليت مسئولانه براي اجتماع» منقسم کرد. در اين طرح مقدماتي، دوره بازنشستگي در اين چهار مرحله هضم مي‌شود، به اين ترتيب، که همه اعضاي جامعه، پس از ده تا پانزده سال اشتغال غيرخويش فرما، از يک امکان پايه تأمين اجتماعي معادل بازنشستگي فعلي بهره‌مند خواهند شد و اين چتر تأمين اجتماعي، به مرور، بر حسب نياز و بر حسب فعاليت اجتماعي فرد گسترده و گسترده‌تر خواهد گرديد.

- مرحله اول، يا «اشتغال غيرخويش فرما»، مصادف با ورود تازه‌ي متقاضي اشتغال به بازار عرضه نيروي کار است. در اين دوره، ابتکار و طراحي شغل از آن کارفرماست، و عرضه‌کننده نيروي کار مي‌پذيرد که با قواعد و طراحي کارفرما، به کار بپردازد و به اين ترتيب، بخشي از ارزش نيروي کار خود را که اغلب هم قابل ملاحظه است، به کارفرما واگذار مي‌نمايد؛ به مصلحت جامعه و شخص است که هر چه زودتر از اين مرحله عبور کند ولي، عموماً، افراد، ده تا پانزده سال در اين مرحله مي‌مانند و پس از انقضاي اين دوره، از يک سطح پايه تأمين بازنشستگي برخوردار خواهند شد.

- پس از اين مرحله، فرد به اتکا حداقل تأمين اجتماعي و تجربه‌اي که اندوخته است، مي‌تواند روندهاي آنتروپورنري را که توسط سازمان‌هاي خدمات حرفه‌اي آنتروپورنري پشتيباني مي‌شود را آغاز کند و در اين دوره مي‌تواند در مسير اشتغال‌هاي کوچک خويش فرما يا تبديل شدن به کارفرما پيش برود. در اين دوره فرد مي‌تواند با استفاده از انواع بيمه‌هاي تأمين اجتماعي، پوشش حمايتي و مستمري خود را گسترش دهد.

در نهايت، چيزي به نام بازنشستگي به مفهوم بيکاري به افراد توصيه نمي‌شود؛ هر چند اشخاص مي‌توانند در حدود 30 سال پس از ورود به بازار کار، چنين دوره‌اي را آغاز کنند ولي، الگوهاي اسلامي و اخلاقي، افراد را دعوت مي‌کنند تا در اين دوره که از مشغله‌هاي تأمين مايحتاج زندگي، امنيت يافته‌اند، درگير «فعاليت‌هاي مولد و مسئولانه براي اجتماع» شوند. اين، سلامت روحي و رواني افراد را تا فرجام زندگي تضمين خواهد کرد.


ویرایشچشم‌انداز تمايز و كارايي مجلس دهم

 عبدالله گنجي در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

بدون ترديد تركيب مجلس دهم به هيچ يك از مجالس بعد از انقلاب شبيه نيست، بنابراين بايد آن را تجربه‌اي جديد در عرصه قانونگذاري در نظام دانست. پيچيدگي آن را زماني بهتر مي‌توان فهميد كه رئيس مجلس اصولگراي هشتم در مجلس دو تركيبي دهم همان رأيي را اخذ مي‌كند(237 رأي) كه هشت سال پيش كسب كرد و جالب‌تر اينكه يك جريان با بيش از 100 نماينده با كانديداي رياست 11 رأيي مواجه مي‌شود. جالب‌تر اينكه رأي علي مطهري نسبت به رأي انتخابات موقت ثابت است، اما رقيب او(دهقان) با ريزش 18رأيي مواجه مي‌شود كه معلوم نيست آن ريزش به كجا تعلق مي‌گيرد و آقاي حاجي‌بابايي تقريبا ثابت مي‌ماند. عارف براي رياست مجلس با 103 رأي مواجه مي‌شود، اما اصلاح‌طلب ديگر با 158 رأي كه معلوم نيست آن 55 نفر چرا به عارف رأي نداده‌اند، اما به پزشكيان و لاريجاني رأي مي‌دهند.

بدون ترديد ريزش رأي دكتر دهقان (بدون تعلق گرفتن ريزش‌ها به رقيب) را بايد نوعي خودزني درون‌جرياني دانست كه از سوي نزديك‌ترين افراد به رياست مجلس صورت گرفته است، اما نيابت علي مطهري از آن‌رو براي اصلاح‌طلبان مهم است كه در تريبوني قدرتمندتر حنجره آنان خواهد شد و كاري كه وي براي اصلاح‌طلبان مي‌كند قطعاً از عارف، كواكبيان و حتي پزشكيان برنخواهد آمد.

اميد است شانه‌هاي مطهري به مثابه پله سكولارها به كار گرفته نشود. از ديگر ويژگي‌هاي خاص رأي ديروز كه كارآمدي مجلس را به چالش خواهد كشيد اينكه: در ميان يارگيري دو جريان عمده كشور، عددي نزديك به 50 نماينده به هر دو طرف حال مي‌دهند يا در جايي به يك جريان حال مي‌دهند و در جاي ديگر به آن ديگري.

اين افراد را كه بين فراكسيون‌ها رفت و برگشت دارند، بايد «جريان سيال» مجلس ناميد كه ممكن است دو جريان عمده در طرح و لوايحي كه به ميدان مي‌آورند آنان را عليه هم به كار گيرند. نگراني عمده براي مجلس آتي اين است كه هماوردي فراكسيون‌هاي دوگانه و بازي سيال‌ها به صورتي درآيد كه هيچ جرياني نتواند مقتدرانه در مجلس ظاهر شود و در نتيجه چيزي در سبد مردم قرار نگيرد. آسيب ديگر مجلس آن است كه پرتجربه‌هاي آن كم‌شمارند و ممكن است در كارآمدي آن از يك‌سو و مديريت بيروني آن از سوي ديگر مؤثر افتد.

از ديگر آسيب‌هاي مجلس اين است كه عصبيت جرياني آن ضعيف است، بنابراين ممكن است بده و بستان در درون آن فارغ از هويت‌هاي سياسي باب گردد. رأي به رياست كواكبيان نشان مي‌دهد كه فقط 11 نفر در مجلس به مرزبندي حداكثري اصلاح‌طلبان اعتقاد دارند، لذا انسجام جناحي مجلس دهم مانند هيچ يك از مجالس پيشين  نيست. آن 50 نفر سيال را اگر كنار بگذاريم، هم‌وزني موجود ممكن است مانند قطب‌هاي آهن‌ربا يكديگر را دفع كنند و در نتيجه هيچ طرح محكمي نتواند از تصويب مجلس بگذرد.

در اين صورت دو جريان به معامله «به اين طرح ما رأي دهيد تا به آن لايحه شما رأي دهيم» برسند كه در اين صورت نه شأن و قداست مجلس حفظ خواهد شد و نه مي‌توان بدون ملاحظه طرف مقابل كاري را انجام داد. شرايطي كه توصيف شد رياست مجلس را به عنوان يك تنظيم‌كننده، تعديل‌كننده، هماهنگ‌كننده و مرجع صلح و اصلاح تقليل خواهد داد.

وقتي بازيكنان به خاطر هم‌وزني نتوانند همديگر را در صحن خاك كنند به داوري كه هر دو او را برگزيده‌اند مراجعه مي‌كنند و رئيس مجلسي كه مديون دو جريان باشد بايد قطب‌هاي موجود را تعديل كند و به توازن برساند و از اصل رسالت خود كه حضور در مركزيت نظام براي حل مشكلات مردم است، دور خواهد شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 8
  • بی طرف چاپ کن ۱۵:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
    0 0
    دیگه بهونه ای برای دولت نیست ولی این مردم بازهم به دولت بی کارنامه رای میدن مثل دولت خاتمی چون کاندیدی قوی در حال حاضر وجود نداره مشرق برای 1400 برنامه بریز البته مجلس 11 و شورای شهر بعدی

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس