به گزارش مشرق، تمرین تمام شده و فواره های آبیاری قطره ای چمن آبیاری را شروع کرده اند که محمد مایلی کهن همراه با زادمهر به سمت خروجی زمین چمن ورزشگاه درفشی فر راه می افتد. درست پشت سر او علی مانگا ایستاده و با خردبین حرف می زنند. حاجی و دوستان پیش می آیند وجلوی در ، می رسند به ما. حاجی می خندد و بعد از سلام علیک می گوید:« می شناسیدش؟ این علی مانگاست. همانی که ماجرای من و فنس ورزشگاهم را ابدی کرده» این را می گوید و می خندد. مانگا که حالا سن سالی از او گذشته لبخندی می زند و پاسخ می دهد:« حاجی به مولا خام شدم آن روز. خودت می دانی که چقدر دوستت دارم . خودت می دانی که...» مانگا حالا رابطه ای گرم با محمد مایلی کهن دارد. رابطه ای در کمال احترام متقابل اما مایلی تا ابد باید این داغ را در دل داشته باشد که روزی برای رسیدن به علی مانگا به سمتش دویده و رفته سمت فنس ها. او اما اهمیتی نمی دهد و می گوید:« این مرد کسی بود که یک تنه سوار موتور هزار می شد و می آمد شیراز یا انزلی . آن هم کی ؟ در لیگ تخت جمشید.» می گوید و می خندد؛« شما که سن تان قد نمی دهد. باور نمی کنید...»
این گفت و گو حاصل یک گشت تقریبا طولانی در ورزشگاه درفشی فر تهران است . حرف هایی که بخش های زیادی از آن چون درد دل های حاجی بودند ، دلیلی برای انتشار نداشتند اما بخشی که می خوانید را او شنیده و موافق انتشارشان بوده است.