به گزارش مشرق به نقل از فارس، سيده زهرا مصطفوي دختر امام خميني (ره)مدير گروه
كلام و فلسفه اسلامي دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، دبيركل
جمعيت زنان و دبيركل اتحاديه بينالمللي سازمانهاي غيردولتي حامي ملت
فلسطين و رئيس جمعيت ايراني دفاع از ملت فلسطين در برنامه "صداي خاطره
راديو گفتوگو " به سئوالات متعددي پاسخ گفت كه به شرح زير است:
* سئوال: سلام. خيلي ممنون از اينكه ما را به منزل خودتون پذيرفتيد و علي
رغم مشغلههاي فراوان اين فرصت را به ما داديد تا در صداي خاطره در خدمت
شما باشيم.
- مصطفوي: بسم ا... الرحمن الرحيم. خدمت شما و شنوندگان سلام عرض ميكنم.
* سئوال: طبق رسم معمول ما از بيوگرافي شما شروع ميكنيم، بفرماييد چه سالي متولد شديد؟
- مصطفوي: متولد ۱۳۱۹ در تهران هستم.
* سئوال: فرزند چندم خانواده هستيد؟
- مصطفوي: امام (ره) هشت تا اولاد داشتند و بنده پنجمين فرزند و سومين دختر خانواده هستم.
* سئوال: تحصيلات ابتدايي را در كدام مدرسه گذرانديد؟
- مصطفوي: چون ما قم زندگي ميكرديم، آنجا به اين شكل بود كه اگر دختر
معممي مدرسه ميرفت، خيلي پشت سرش حرف بود و پدر براي اينكه از آن تهمتها
بري باشيم ما را به مكتب خانه ميفرستاد. دختر خانم مكتب خانهدار به خانه
ما ميآمد و در منزل به ما رياضي درس ميداد و به اين منوال تا ۱۱ سالگي
ادامه يافت و چون آن دختر ازدواج كرد، ديگر كلاسهاي خانگي تعطيل شد. البته
من چون علاقه شديدي به درس داشتم از دختر همسايهمان خواستم كه به من زبان
ياد دهد و خودم هم در منزل مطالب مختلفي ميخواندم. بنده خدمت امام (ره)
جامع المقدمات را خواندم تا اينكه با شلوغي اوايل انقلاب در منزل ما رفت و
آمد زياد شد و باعث شد كه عملا درس را كنار بگذاريم. بعد ازدواج كردم و
امام به عراق تبعيد شدند و بعد آمدم تهران.
* سئوال: چه سالي ازدواج كرديد؟
- مصطفوي: ۱۳۴۲ ازدواج كردم، وقتي بعد از ازدواج به تهران آمديم حدود ۲۸
ساله بودم و رفتم ششم ابتدايي را گرفتم و تصميم گرفتم كه تا حد كنكور پيش
بروم كه متأسفانه چون آن سال خانم فرخرو پارسا وزير شدند و قدغن كردند كه
بنده كنكور بدم. شش سال بعد از آن ديپلم گرفتم و فورا دانشگاه قبول شدم و
تا مقطع دكتري بيوقفه پيش رفتم و نهايتا درخواست عضويت در هيئت علمي كردم و
از آن موقع تاكنون مشغول تدريس هستم.
* سئوال: پس همسرتان همكاري خوبي با شما در زمينه ادامه تحصيل داشتهاند؟
- مصطفوي: بله، ايشان اصلا جلوگيري نميكردند.
* سئوال: با توجه به اينكه نزديك به يك دهه با حاج آقا مصطفي فاصله سني داشتيد، از خصوصيات اخلاقي فرزند بزرگ امام (ره) بفرماييد؟
- مصطفوي: ايشان عليرغم اينكه شخصيت پرجذبهاي داشتند، اما نسبت به بچهها
خيلي رعايت ميكردند و مهربان بودند و آزادي به معناي حقيقي به ما
ميدادند. برادرم چون ۱۰ سال از من بزرگتر بودند مايل بودند به ما دستور
دهند و من هم بين بچهها شيطنت خاصي داشتم و به همين دليل ابا داشتم از
اينكه دستوراتش را اجرا كنم. يك روز به من گفت يك ليوان آب به من بده (امام
هم نشسته بودند) گفتم: "نميخواهم " ناراحت شد و ميخواست مرا بزند كه با
حمايت امام (ره) فرار كردم وقتي فرار كردم برادرم رو كرد به امام (ره) و
گفت شما اينقدر به ايشان رو ميدهيد كه به من اينطور بگويد. اما در جواب
آقا مصطفي فرمودند امروز به خواهرت ميگويي يك ليوان آب بده و فردا هم لابد
ميگويي كفشهاي من را هم جفت كن. امام (ره) هيچ فرقي بين فرزندان خود
قائل نبودند و فقط معتقد بودند كه ما بايد ادب را نسبت به هم رعايت كنيم.
* سئوال: از ويژگيهاي اخلاقي حاج احمدآقا چه خاطرهاي داريد؟
- مصطفوي: هرچقدر برادر بزرگ ما و من شيطنت ميكرديم، حاج احمدآقا و خواهر
بزرگم خيلي مظلوم بودند. احمدجان خيلي مظلوم و بچه ساكتي بود وقتي بزرگ شده
بود هميشه به من ميگفت در بچگي خيلي من را اذيت ميكردي. اما متأسفانه ما
به دليل فضاي سياسي و انقلابي كه در خانواده حاكم بود كمتر فرصت ميكرديم
كنار هم باشيم. يادم است موقعي كه ميخواستند نواب صفوي را دار بزنند امام
(ره) پيش آيتالله بروجردي رفتند تا وساطت كنند اما ايشان به امام (ره)
فرموده بودند كه من دخالت نميكنم و به همين دليل امام بسيار ناراحت شده
بودند. البته ممكن است آن موقع آيتالله بروجردي آنگونه مصلحت ديدند اما
نتيجهاش به شهادت رسيدن نواب صفوي بود.
* سئوال: شما جايي فرموديد كه حاج آقا ميتواند الگوي جوانها باشد، چه ويژگي در ايشان سبب شد، شما چنين موضوعي را مطرح كنيد؟
- مصطفوي: من تنها احمد آقا را نميگويم، بلكه حاج آقا مصطفي هم يك الگوي
وارستهاي بودند و حتي پسر خودم را هم معتقدم كه اينگونه است. حاج احمد آقا
بسيار كمك بود به حال پدر، يعني برادر بزرگ ما تمام ۱۳ سالي كه در نجف در
خدمت امام بودند و به امام دلداري ميدادند چراكه امام (ره) بسيار نسبت به
ايران و جامعه اسلامي حساس بودند. به دليل مشكلاتي كه از سوي رژيم پهلوي
براي ايران به وجود آمد، امام دچار كسالت شديدي در نجف شدند و آقامصطفي
تمام عمرش را صرف اين ميكرد كه وجود نازنين امام (ره) را سرپا نگه دارد.
آقامصطفي در علم هم سرآمد بود و اكنون كتب ايشان بسيار شاخص هستند، ازجمله
در كتابها به ملاصدرا اشكال وارد كردند و بنده اينها را به صورت يك طرح
نوشتم و ارائه دادم. با اين وجود حاج احمد آقا عليرغم استعداد سرشار، خود
را صرف امام و انقلاب كرد. يعني حاج احمدآقا از نظر علمي خيلي مانند آقا
مصطفي رشد نكرد، اما از نظر فداكاري به امام و انقلاب و فراهم كردن توشه
آخرت خيلي تلاش كردند.
* سئوال: بسيار علاقهمنديم كه از ويژگيهاي همسر امام بدانيم؟
- مصطفوي: همسر امام يك شخصيت حقيقي داشتند، چون هم پدر ايشان از نظر علمي
وارسته بودند و خودشان هم بسيار با هوش و فهميده و اهل قلم بودند. شخصيت
ايشان به گونهاي بود كه احترام امام را برميانگيخت. اگر ايشان قابليت
احترام را در خود نداشتند، معلوم نبود كه امام (ره) ميتوانستند تحمل كنند
يا نه. مادر دو دوره سخت گذراندند؛ يكي دورهاي كه در خانوادهاي ثروتمند و
راحت زندگي ميكردند و با ازدواج با امام اين راحتي را از دست ميدادند.
به همين دليل مادرم و مادر بزرگم با اين وصلت موافق نبودند. ازجمله اينكه
مادرمان با ازدواج با امام (ره) مجبور ميشدند از تهران به قم بيايند.
* سئوال: چي شد كه سرانجام قبول كردند با امام (ره) ازدواج كنند؟
- مصطفوي: مدت هشت ماه امام مدام پيغام ميدادند كه جواب بگيرند، تا اينكه
يك شب مادر خواب ميبينند كه اتاقي بوده كه پنجرهاي به حياط داشته و آن
طرف حياط اتاقي بوده كه پنجرهاي داشته به حياط و مادرم از اين اتاق از
پنجره همه چهارده معصوم را ميبيند كه به رديف در آن اتاق روبرو نشته
بودند. رو ميكنند به دايه خود و ميگويد من اين بزرگواران را خيلي دوست
دارم. اما دايه ميگويد نه تو اگه اينها را دوست داشتي به آنها نه
نميگفتي و ردشان نميكردي. مادرم از خواب بيدار ميشود و براي مادرش و
مادر بزرگش تعريف ميكند و آنها تحت تأثير قرار ميگيرند مادرش ميگويد از
اين خواب معلوم ميشود كه اين جواني كه خواستگار توست سيد پاك و
آيندهداري است. امام (ره) هم مشكل مالي زيادي نداشت، اما مادر ما در ناز و
نعمت زيادي بزرگ شده بود و برايش سنگين بود. يك مرحله سنگين ديگر در زندگي
مادر ما غير از مهاجرت به قم و يكي هم در آخر زندگي كه رفتند نجف. امام
(ره) به ايشان فرموده بودند كه شما اگر ميل نداريد و نميخواهيد مختاريد
درآمدن به نجف. اما مادر راضي نميشود امام (ره) را تنها بگذارد. همه
سختيها گذشت اما احترام و توجهي كه امام (ره) به خانوم داشتند، ستودني
است. يكي نظم امام واقعا مثال زدني و باور نكردني و يكي در ابراز محبت، حتي
مقيد به ابراز بودند، محبت به همسر مكرمشان. امام (ره) دست به غذا
نميزدند تا مادر سر سفره بيايند.
* سئوال: در تبعيد امام (ره) به تركيه چه بر مادر گذشت؟
- مصطفوي:هر وقت يادم ميآيد كه كماندوها ناگهاني و وحشيانه به منزل امام
ريختند تا امام را دستگير كنند، واقعا دلم براي مادرم ميسوزد. من ديدم كه
مادرم لحاف را روي سر خود كشيدند و ميلرزيدند و از ايشان پرسيدم چرا
اينقدر ميلرزيد گفتند كه نميدانم چرا اينقدر ميلرزم. اما من ميدانستم
به دليل هجوم كماندوها به منزل ما بود كه مادر دچار چنان لرزشي شدند. امام
بلافاصله با ديدن كماندوهاب به آنها ميگويد خميني من هستم به هيچ كس كاري
نداشته باشيد و مهرش را به مادر ميدهد و به ايشان ميگويد به هيچ كس هيچ
چيز نگو تا من برايت پيغام بفرستم. بار دومي هم كه باز امام را دستگير
كردند سحر بود، آن وقت من ازدواج كرده بودم و منزل خودمان بود، وقتي سروصدا
شنيدم سراسيمه به طرف خانه امام رفتم و ديدم كه مردم فرياد ميزنند كه
امام را بردند. رژيم شاه از ترس اينكه مردم به خيابانها نريزند با هواپيما
و در ارتفاع كمي از زمين مانور ميدادند تا در دل مردم رعب و وحشت
بياندازند. هركسي كه منزل ما ميرسيد و جاي خالي امام (ره) را ميديد، غش
ميكرد و من و مادرم شربت درست ميكرديم و به آنها ميداديم. چون مادرم
خيلي قوي بودند. اما بار دوم كه امام را گرفتند عروس بزرگ امام كه حامله
بود بچهشان مرده به دنيا آمد.
* سئوال: زماني كه امام (ره) از تركيه به عراق تبعيد شدند، رژيم به خانواده
امام (ره) اجازه ملاقات دادند از آن سفر چه نكاتي به خاطر داريد؟
- مصطفوي: ما ايران بوديم، مادرم هم ايران بودند. امام به ما نوشتند كه شما
اگر مايل باشيد ميتوانيد به نجف بيايد. مادرم هم اعلام آمادگي كردند و
حركت كرديم. وقتي به مرز رسيديم گفتند بايد آمپولي بزنيم و فقط من و دخترم و
كارگرم زديم و بقيه نزدند و براي همين همه را قرنطينه نگه داشتند و فقط
قرار شد من پيش امام بروم كه مادر خيلي نگران بودند و نميخواستند اجازه
بدهند كه من بروم. من هم نرفتم و همانجا يك اتاق اجاره كردم و تمام وسايل
كاروان را تحويل گرفتم و به آنجا بردم و در را از داخل قفل كردم و هركسي در
زد جواب ندادم. فرداي آن روز ميخواستند مرا به نجف ببرند كه من گفتم فقط
با اتوبوس ميروم. اما در نجف منزل امام (ره) را بلد نبودم. يك خانم و
آقايي عرب در ماشين بودند كه گفتند به كربلا ميروند و از ما خواستند كه به
منزل آنها بروم و روز بعد به نجف بروم. كه همين طور هم شد. وقتي كه به
نجف رسيدم از كفشداري سراغ منزل امام (ره) را گرفتم و به منزل امام (ره)
رفتيم. وقتي امام را ديدم گلايه كردم كه چرا يك مرد دنبال من نيامده و امام
فرمودند مگر تو چه چيزي از يك مرد كمتر داري؟
* سئوال: مادر گرامي شما در هفت ماهي كه در بيمارستان بستري بودند، به
اعتراف همه دكترها و پرستارها هيچ وقت لب به شكايت باز نكردند اين همه
ايمان و خلوص چه تأثيري بروي شخصيت شما داشته است؟
- مصطفوي: ما غير از اين انتظاري نداشتيم. چون مادر ما در طول زندگي جز مهر
و عطوفت از ايشان چيزي نديدم. فقط يك بار من پولي پيدا كردم و با آن گوجه
سبز خريدم. كه مادرم مرا بازخواست كرد كه از كجا پول آوردم. بعد كه فهميد
پول را از خانه همسايه برداشتم خيلي ناراحت شدند. بعد گفتند چاقو بياوريد
ميخواهم دستانش را ببرم. بعد در سن ۳۰ سالگي در نجف در خيابان يك ۲۰
ديناري پيدا كردم ياد ماجراي دست بريدن افتادم دست نزدم. مادر ما اصلا حرف
زشت بلد نبودند. بدترين حرفي كه از دهنشان در ميآمد ميگفتند "خاك بر سرم
". اما در اين دوران هفت ماهي كه بستري بودند هيچ شكايتي نكردند و كاملا
ساكت بودند.
* سئوال: درباره ابعاد سياسي همسر امام (ره) ميخواهيم از زبان شما بشنويم؟
- مصطفوي: وقتي امام را تبعيد كردند، مهرشان را در مشت خانم گذاشتند و
گفتند به هيچ كس نگوينند و ايشان به هيچ كس حتي آقامصطفي هم نگفتند. تا
اينكه امام پيغام دادند كه اگر شخص اميني هست مهر را بدهيد بياورد و اين
باعث حيرت همه شد كه چطور مادر اين راز را پنهان كرده بودند و همين طور در
ساير مسائل هم اينگونه بودند، بسياري از مسائل را هم كه اصلا ورود
نميكردند. هرچند كه در مركزيتي بودند كه افراد زيادي به ديدار ايشان
ميآمدند و گاهي اهانتهايي ميشد، اما مادر به امام (ره) منتقل نميكردند.
* سئوال: در چه سالي وارد دانشگاه شديد و چه رشتهاي را انتخاب كرديد؟
- مصطفوي: بنده در بزرگسالي و در شبانه درس خواندم بعد از گرفتن ديپلم رفتم
رشته الهيات، البته به فلسفه هم علاقه داشتم، چون از بچگي هم هميشه به همه
چيز اعتراض داشتم و سؤال ميپرسيدم و اين به دليل اين بود كه ذهنيتي
استدلالي داشتم. رشته من فلسفه صدرا است، يعني حكمت متعاليه
* سئوال: فرزند امام (ره) بودن محدوديتهايي براي درس خواندن شما ايجاد نكرد؟
- مصطفوي: ما خودمان الان هم يك ملاحظاتي به همين دليل داريم. يكي از
مسائلي كه امام در مورد حجاب معتقد بودند رعايت عرف جامعه بود. امام معتقد
بود اگر پوشش چادر مورد پسند عرف جامعه نباشد، نبايد از آن استفاده كرد.
يعني براي امام (ره) ملاك عرف جامعه است و اين نظر امام ايشان را با ساير
علما متمايز ميكنند. چراكه امام به عرف بها ميدهند و يك اصل ميدانند.
* سئوال: نظر امام راجع به تفكيك جنسيتي در دانشگاهها چه بود؟
- مصطفوي: ظاهرا همسر احمدآقا دانشگاه رفته بودند و وسط كلاس را پرده كشيده
بودند و ايشان براي امام (ره) نقل ميكنند و امام فرمودند كه كاردرستي
نيست و وقتي كه از سيما براي حجاب پيش امام آمدند امام به آنها فرمود شما
در تيتراژي كه داشتيد، گريمور زن نديدم درحالي كه در بين بازيگران زناني
بود كه معلوم بود گريم شدهاند كه تعجب و حيرت حاضرين را برانگيخت.
* سئوال: خيليها تعالي هنر را بعد از انقلاب مديون امام (ره) ميدانند، نظر شما چيست؟
- مصطفوي: امام باز برخورد ميكردند و جلو رشد هنر را نگرفتند و ايشان خود
يك مجتهد هستند كه از آيات و روايات استنباط ميكنند. امام (ره) اصلا موزيك
را حرام نميدانند و حتي صداي زن و مرد را حرام نميدانند، مگر اينكه
درحالت صداي آنها تحريك كنندگي وجود داشته باشد و مخاطب را به حرام
بياندازند. حتي من در زمان حيات امام (ره) جلسات سخنراني داشتم كه در مقابل
مردان بود و امام اعتراض نميكردند كه چرا مثلا جلوي مردها سخنراني
ميكنيد.
* سئوال: قرائت قرآن توسط خانمها در جمع مردها از نظر امام چه حكمي داشت؟
- مصطفوي: اشكال فقط در تحريك كنندگي است امام معتقد بودند صداي مرد و زن يكي است مگر اينكه تحريككننده باشد.
* سئوال: جايگاه فلسفه را در دنياي امروز چگونه ارزيابي ميكنيد؟
- مصطفوي: اخيرا علاقهمندان زيادي از غرب براي مطالعه فلسفه شرق ميآيند و
حتي از رشتههاي مهندسي و در سنين بالا ميآيند و ميخواهند فلسفه
بخوانند، چون فلسفه با حقايق سروكار دارد، رشته شيريني است و همه به آن
علاقه دارند.
سيده زهرا مصطفوي در بيان خاطراتي از امام (ره) گفت: وقتي امام را تبعيد كردند مهرشان را در مشت مادرم گذاشتند و گفتند به هيچ كس نگويند و ايشان به هيچ كس حتي آقا مصطفي نگفتند.