شخصی که به عنوان وزیر ورزش و جوانان معرفی شده بود، با رای اکثریت نمایندگان مردم، حایز صلاحیت برای اداره این دستگاه عریض و طویل شناخته نشد. آنقدر درباره او، عملکردش و ارتباطاتش ابهام وجود داشت که می شد حدس زد، اوضاع برای او مناسب نیست. البته، از نامه معرفی خارج از عرف او از سوی رئیس جمهوری به مجلس هم نگذرید که مصداق مارادونا را رها کن و ...، بود.
هنوز در حال و هوای اتفاقات هفته گذشته مجلس و عدم رای صلاحیت به گزینه پیشنهادی بودیم که ناگهان، بار دیگر شاهد اقدام خارق العاده دیگری از سوی محمود احمدی نژاد شدیم. وزیر تعاون به عنوان سرپرست وزارت ورزش و جوانان معرفی شد تا همگان را در بهت و حیرت فرو برد. اکنون که ساعت ها از این انتصاب می گذرد، هنوز مشخص نشده چه ارتباطی میان این دو وجود دارد؛ تعاون و ورزش!
اتفاقات در این عرصه، همچنان ادامه دارد؛ اما بیچاره ورزش و مردمانی که دل در گرو آن دارند. این پیکر خسته، هر روز که می گذرد، بیشتر به مرگ و نیستی نزدیک تر می شود. اکنون که این نوشتار پیش روی شما قرار دارد، فدراسیون هایی هستند که عملا، کرکره را پایین کشیده اند و کار را تعطیل کرده اند. ادارات کل در رکود و ایستایی به سر کی برند و ...
این روزها، کار به جایی رسیده که حساب سازمان تربیت بدنی نیز مسدود شده است و عملا، بسیاری از ورزشی ها نیز، عطای کار را به لقایش سپرده اند. قدمی که در تشکیلات ورزش (از صدر تا ذیل آن) می زنی، گمان می کنی گرد مرگ را بر آن پاشیده اند. همه چیز در سکوت و حیرت است. گویا آنها نیز به این باورمندی رسیده اند که به آخر خط رسیده اند.
نمی دانم باید چه کسی را مقصر دانست و بر سر چه کسی فریاد زد؛ اما این را خوب می دانم که تا مرگ ورزش، راه چندانی باقی نمانده است. این روزها چقدر تلخ و دردآور است.
حیدر محسنی