فُسّاق ظاهرالصلاح، زمام امور اجرایی را در سطح جامعه به دست گرفتند و جامعه اسلامی رو به فساد رفت.

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی در یازدهمین جلسه حیا در بعد اخلاقی به معرفی ریشه بی‌حیایی پرداخت و عوامل ترویج بی‌‌حیایی و راهکارهای مقابله با آن را تشریح کرد.

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به حیا بود، عرض کردم یکی از بزرگ‎ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‎حیایی است. من در بحث حیا تقسیماتی را هم عرض کردم و در جلسه گذشته حیا را در سه رابطه از نظر ارزشی و فضیلتی، از نظر زیبایی و از نظر کاربردی در جامعه تقسیم کردیم.

حیای ممدوح و مذموم

بحث حیا بحث مفصلی است، اما چون این جلسه آخرین جلسه مبحث حیا است، به طور اختصار یک تقسیم‎بندی دیگری راجع به حیا را مطرح می‎کنم که علمای اخلاق آن را تحت عنوان حیای ممدوح و حیای مذموم مطرح می‎کنند؛ حیای ستایش شده و حیایی که نکوهش شده است. حالا این چیست؟ چه‎طور می‎شود با آن بیانی که ما راجع به حیاء داشتیم، حیا مذموم باشد؟

من مقدمتاً مطلبی را عرض کنم. حیا یکی از مواهب الهیه و از مختصات انسان است و به تعبیر صدرالمتألّهین «غریزه انسانیه» است و این حیا «ما به الامتیازِ» انسان از سایر حیوانات است. حیوانات حیا نمی‎کنند، اما انسان حیا می‎کند. این موهبت الهیه مخصوص انسان بوده و حالتی برای روح، در ارتباط با عمل زشت است؛ حالا زشتی عمل در ارتباط با عقل عملی باشد یا در ارتباط با شرع باشد، قُبح، قُبحِ عقلی باشد یا قُبحِ شرعی باشد، فرقی نمی‎کند. این حالت موجب می‎شود که روح مُنفعِل‎و مُنکسِر می‎شود و این حالت نقش بازدارندگی نسبت به آن عمل زشت دارد.

اگر هم انسان مرتکب آن کار شده است، باز همین حالت موجب می‎شود دیگر تکرار نکند و از نظر اثر است که حیا را تقسیم‎بندی می‎کنند. اثر به معنایی که مانع ارتکاب عمل قبیح شود یا بر عکس، مانع ترک عمل حَسَن باشد؛ در هر دو رابطه فعل و ترک است.

ریشه حیا «قوت نفس و ایمان»

ما در روایاتمان در باب مسئله حیا، حیای ممدوح و حیای مذموم داریم. الآن از نظر ریشه‏یابی، مطلبی را عرض می‎کنم و بعد وارد می‎شوم و این تقسیم‎بندی را توضیح می‎دهم. کسانی که اهل حیاء هستند و دستشان به عمل زشت آلوده نمی‏شود و خودداری می‎کنند، یعنی این حالت، مانع انجام عمل قبیح یا مانع ترک عمل نیک می‎شود، قوت انسانی و ایمانی دارند. در ارتباط با قبح هم گفتیم که ما یک قبح عقلی داریم و یک قبح شرعی داریم.

ریشه حیا از قبایح عقلی چیست؟ اینکه کسی قبح عقلی انجام نمی‎دهد به‏خاطر قوت روح انسانیِ او است، چون این از مختصاتِ انسان است. می‎گویند: قوت نفس، اینجا نفس به معنای بُعد انسانی‎اش است. این حیا کاشف از این است که بُعد انسانی‎اش قوی است. در ارتباط با قبح شرعی، این حیا کاشف از این است که شخص، قوت ایمانی دارد. هر دو حکایت از قوت می‎کند؛ یکی قوّت روحِ انسانی و یکی قوّت بُعد ایمانی. این دو تا است که موجب می‎شود شخص، دستش به عمل زشت آلوده نشود.

ریشه بی‎حیایی «ضعف نفس و ایمان»

در مقابل، کسانی که لااُبالی هستند و دستشان به عمل قبیح آلوده می‎شود، چه قبح انسانی و چه قبح شرعی، یعنی گناه، چه در ارتباط با ارتکاب حرام و چه در ارتباط با ترک واجب، این بی‎حیایی کاشف از این است که شخص یا از نظر بُعد انسانی ضعف دارد، یا از نظر ایمانی ضعف دارد. همه اینها را گفتیم و ریشه‎یابی هم کردیم.

حیا از انگشت‏نما شدن در محیط لاابالی‏گرها

حالا سراغ آن تقسیم‎بندی می‎رویم؛ انسان‎هایی هستند که وقتی در محیط‎ها یا شرایطی قرار می‎گیرند، دستشان آلوده به عمل قبیح می‎شود و یا فرض بفرمایید واجبی را ترک می‎کنند یا عمل غیرشرعی را مرتکب می‎شوند از نظر شرعی یا انسانی فرقی نمی‎کند. چه فعل و چه ترک، زشت و قبیح است، وقتی در محیطِ عرفیِ لااُبالی قرار می‏گیرد، خلاف را مرتکب می‎شود. این شخص چون بُعد انسانی‎و بُعد ایمانی‎اش ضعف دارد، مرتکب عمل قبیح می‎شود.

معنای تسامح عرفی

ما به این حالت می‎گوییم «تسامح عرفی». اگر از او بپرسی فلانی چرا نمازت را نخواندی؟ می‎گوید: جایی بودم که خجالت می‏کشیدم. خجالت می‏کشیدی؟ از چه کسی؟ از چه چیزی؟ یا اینکه می‏گوییم: فلانی! این چه کاری بود که کردی؟ این کار که حرام بود! می‎گوید: خوب اگر نمی‎کردم، در این جمع انگشت‎نما می‎شدم. شرایط محیط عرفیِ لااُبالی، موجب می‎شود مرتکب فعل قبیح یا ترک واجب شود. بعد هم که از او می‎پرسی: چرا؟ می‎گوید: خجالت کشیدم! در اینجا حیاء را مصرف می‎کند.

حیای ضعف و حیای قوت

حیا به معنای واقعی‎اش، ممدوح است، لذا در روایات ما بر محور همین حیای ممدوح بحث کرده‎اند، چون در عرف این حیا متداول است. البته این تقسیم‎بندیِ حیای ممدوح و مذموم را هم کرده‎اند. من این مقدمه را برای این گفتم که روایاتی را که می‎خوانم، معنایش مشخص شود. در روایتی از امام صادق(ع) دارد که حضرت فرمود: «الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ»، با این مقدمه‎ای که گفتم دیگر خیلی روشن می‎شود.

یک قسم از حیا کشف از ضعف می‎کند و یک قسم آن کشف از قوّت در بُعد انسانی و در بُعد ایمانی می‎کند، «وَ إِسْلَامٌ وَ إِیمَانٌ»(بحارالأنوار، ج68، ص334) حالا معنای روایت دیگر تقریباً روشن می‎شود که حضرت این را ریشه‎یابی کردند.

حیای عقل و حیای حُمق

در روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول‎الله(ص): الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»(بحارالأنوار، ج68، ص331) آن حیایی که پشتوانه‎اش قدرت روحیِ انسانی است، حیای علم است و آن حیایی که پشتوانه‎اش ضعف انسانی و ایمانی است، حُمق و جهل است.

خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو!

من خواستم این تقسیم‎بندی را بگویم، البته بحثم تا حدودی کامل نیست. ما در روایات مواردی را می‎بینیم که رویشان دست می‎گذارند که اینها حیای مذموم است که تو از آن‏ها به «خجالت» تعبیر می‎کنی. ما موارد متعدّدی داریم که می‎گویند: این خجالت یعنی چه؟ مثل همین عمل به واجبات و ترک محرمات. اگر کسی واجبی را عمل نمی‎کند و می‎گوید: خجالت می‎کشم، عمل حرام مرتکب می‎شود.

شما را به خدا قسم اصلاً این جمله «خواهی نشوی رسوا هم‎رنگ جماعت شو»، حرف صحیحی است؟ حماقت هم حدّی دارد! این همان حیای حُمقی است که در روایت بود. من هیچ حرفی را از خودم نمی‎گویم. از چه کسی خجالت کشیدی؟ برو از خدا خجالت بکش! حالا من دو سه مورد از آن موارد را عرض می‎کنم.

موارد مختلف حیای حُمق

حیا در «سؤال کردن»

یک‏نفر، چیزی را نمی‎داند و نمی‎رود بپرسد که آگاه شود. چرا؟ می‎گوید: خجالت می‎کشم که بپرسم. این حیای حُمق است. ما در یک روایت از امام صادق(ع) داریم که فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ! لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ لِتُرَائِیَ بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِیَ بِهِ وَ لَا لِتُمَارِیَ» برای این سه چیز دنبال تعلّم و یاد گرفتن علم نرو! اینکه انگشت‎نما شوی، پُز بدهی یا با مردم مجادله کنی.

«وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ وَ اسْتِحْیَاءٍ مِنَ النَّاس»(بحارالأنوار، ج75، ص291) برای سه جهت نیز یاد گرفتن را رها نکن! «رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ» یک: دوستی نادانی؛ یعنی می‎گوییم: چرا نمی‎روی یاد بگیری؟ می‎گوید: حالا اگر بدانم چه می‎شود؟ ندانم بهتر است. این را می‎گویند: «رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ». دو: «زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ» یعنی همین‎قدر که می‎دانم بس است، این را می‎گویند: «زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ».

بحث من مربوط به این مورد سوم‎است، «وَ اسْتِحْیَاءٍ مِنَ النَّاس» خجالت می‎کشد برود بپرسد. خجالت می‎کشد برود مسئله شرعی را بپرسد. این حیا، حیای حُمق است و مذموم است. این اصلاً حیا نیست که فرد می‎گوید: خجالت می‎کشم.

حیا در گفتن «نمی‎دانم»

دوم؛ چیزی را نمی‎داند و نمی‎گوید که نمی‎دانم، چون خجالت می‎کشد که بگوید نمی‎دانم. ببینید روایات ما چه‎قدر ظریف برخورد می‎کنند. روایتی از علی(ع) است که فرمودند: «لا یستحیین أحد إذا سئل عما لا یعلم أن یقول لا أعلم»(غررالحکم، ص48) خجالت نکش آقا! نمی‎دانی؟ بگو نمی‎دانم. «و لا یستحیین أحد إذا لم یعلم الشی‏ء أن یتعلمه»(. خصائص‏الأئمة(ع)، ص94) این روایت یعنی اگر چیزی نمی‎دانی، خجالت نکش، برو بپرس.

همین الآن یاد قضیه‎ای افتادم که این را شخصی برای من نقل کرد که فوت کرده است. محله‎اش را نمی‎گویم، او به من گفت من در یک جای عمومی به یکی از علمای بزرگ و مشهور تهران برخورد کردم. سلام کردم. ایشان خیلی هم ادب کردند. از ایشان یک مسئله شرعی سؤال کردم. ایشان فکری کرد، سرش را بلند کرد و گفت: مثل شیر یادم نیست! هیچ هم خجالت نکشید، با این که می‎شود گفت: ایشان از أعلم علمای تهران هم بود. «لا یستحیین أحد إذا سئل عما لا یعلم أن یقول لا أعلم» گفتن «نمی‎دانم» که خجالت ندارد.

حیا در «گفتن سخن حق»

آنجایی که حق را می‎دانی و چون خجالت می‎کشی، ابراز نکنی نیز حیای احمقانه است. روایت از علی(ع) است که فرمودند: «من استحیا من قول الحق فهو أحمق»،(غررالحکم، ص70) اگر کسی بگوید خجالت کشیدم که حرف حق را بزنم، آدم احمقی است. نگاه کنید چه تعبیری است!

در این جلسه من چاره‎ای جز این ندارم که اینها را فهرست‎وار بگویم. «وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَق»(سوره الاحزاب، آیه 53) این آیه قرآن است. خدا از بیان حق حیاء نمی‎کند.

غرضم این بود که این تقسیم‎بندی را فهرست‎وار بگویم والا بحث مفصلی است و من هم فرصت ندارم. این را هم گفته باشم که این تقسیم‎بندی هم در روایات ما است و هم در مباحث اخلاقی ما است و از نظر ریشه‎ای هم گفتم که ریشه‎اش چیست. آنهایی که اهل حیا هستند، چه در رابطه با قبح عقلی و چه در رابطه با قبح شرعی‎، کسانی هستند که از نظر بُعد انسانی و از نظر ایمانی قوی هستند و کسانی که ضعف ایمانی یا ضعف نیروی انسانی دارند، در وادی بی‎حیایی قرار می‎گیرند و نمی‎توانند پرده‎داری کنند و در جامعه پرده‎دَر می‎شوند.

مقابله با ترویج بی‎حیایی

و خصوصاً این تعبیر را عرض می‎کنم که «یکی از مشکلات بزرگ جامعه ما ترویج بی‎حیایی است». در این بحث حیا مکرر از من سؤالی شده است که راه‎حل این مشکل چیست؟ شاید در ذهن بسیاری از شماها هم همین آمده باشد. این مسئله یک چیز عادی هم هست. گفت: چرا مشکل را می‎گویی ولی راه حل آن را نمی‎گویی؟ بی‎انصاف نیستم حق هم با آنها است.



ترویج بی‏حیایی

من مقدمه‎ای را بگویم بعد وارد راه حل مشکل می‎شوم. ترویج بی‎حیایی دو تصویر دارد، گاهی ترویج بی‎حیایی به صورت ترویج زشتی‏ها و اعمال قبیح در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. فرد شاخصی که مروج این نوع بی‎حیایی در جامعه ما است، رسانه‎ها هستند که چه از نظر دیداری، چه گفتاری و چه رفتاری پرده‎دری می‎کنند. ظاهراً کسی هم در حرف من تأمل ندارد که رسانه‎ها در جامعه مروج بی‎حیایی هستند.

سکوت در برابر بی‏حیایی

گاهی ترویج بی حیایی نمی‏کنند، یعنی اعمال زشت را ترویج نمی‏کنند، بلکه سکوت می‎کنند و با عمل زشتی که در جامعه واقع می‎شود، برخورد نمی‎کنند. این هم ترویج بی حیایی است. کسانی که در جامعه مسئولیت دارند با هر عمل زشت در بُعد دیداری، گفتاری و رفتاری که برخورد کنند، اگر به وظیفه‏شان عمل نکنند، این‏ها هم بی حیایی را ترویج داده‏اند. یعنی بازگذاشتن میدان در جامعه برای انجام کار زشت، ترویج بی‎حیایی است. پس ترویج دو نوع است. دقت کنید که من اینها را از هم جدا کردم.

فضای پنجم حاکم بر چهار محیط، فضای حکومت است:

بحث من در گذشته در مورد تربیّت بود، عرض کردم که انسان‎ها در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی، روش رفتاری می‎گیرند. در آنجا تعبیری داشتم که گفتم ما فضای پنجمی داریم که این فضای پنجم، حاکم بر آن چهار محیط است. مثلاً اگر محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی نقش سازندگی داشته باشند، امّا فضای پنجم که حاکم بر هر چهار محیط است می‏تواند تمام زحمات آن‏ها را خنثی کند.

اگر فضای پنجمی که حاکم بر چهار محیط است، نقش سازندگی داشت، «سطح جامعه» به سمت سازندگی می‎رود؛ حتی اگر بعضی از این محیط‎ها نقش تخریبی داشته باشد. اما اگر آن فضا نقش تخریبی داشت، نقش سازندگی این فضا‎ها تضعیف می‎شود و بلکه از بین می‎رود.

این‏ها بحث‏هایی بوده که من در سابق کرده‏ام. من این بحث را با بحثی که امروز در این جلسه گفتم، تلفیق می‎کنم تا راه حل مسئله روشن شود. من دیگر چاره‎ای ندارم و مجبورم از بحث تربیت وارد بحث حیا شوم. حالا این دو تا را به هم متصل می‎کنم.

راه حل اصلاح بی‎حیایی در جامعه

حالا سراغ راه حل مشکل برویم. راه حل این مشکل که در سطح جامعه وجود دارد، چیست؟ راه حل این است که حاکمان جامعه، یعنی سازندگان فضای پنجم، دارای صلاحیت باشند. اگر اینها افراد صالح باشند، مشکل هم در بحث فضای پنجم و هم در نقش سازندگی چهار محیط اول، حل می‎شود.

اصلاح فقیهان و اصلاح مسئولان

در جامعه دو دسته‎اند که فضاساز هستند، اگر این‏ها اصلاح شوند، جامعه روی صلاح خواهد دید. من اول یک روایت می‎خوانم و بعد مطلب را توضیح می‏دهم. روایت از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم): صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلُحَا صَلُحَتْ أُمَّتِی» حضرت فرمودند: دو گروه از امّت من هستند که اگر صالح و شایسته باشند، جامعه و امت من هم رو به صلاح می‎رود، «وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی» اگر این دو گروه فاسد باشند، جامعه هم رو به فساد می‎رود، «قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا» از پیغمبر سؤال کردند که این دو گروه و دو صنف که می‎فرمایید، چه کسانی هستند؟ «قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ»(بحارالأنوار، ج2، ص49) دسته اول فقها یعنی علما و دانشمندانی که معارف و احکام شرعیه را می‎دانند و دسته دوم هم اُمَرا یعنی کسانی که زمام امور اجرایی جامعه را در دست دارند، هستند.

وظیفه فقها و امرا: تبیین دین و اجرای آن

کار فقها امور فرهنگی است و کار اُمَرا امور اجرایی است. اینها اگر صالح شدند، جامعه هم صالح می‎شود. معنای این که صالح شدند یا فاسد شدند، چیست؟ معنایش این است که به وظیفه‏ای که خداوند به آن‏ها محول کرده است، عمل کنند. وظیفه علما و فقها یک وظیفه فرهنگی است، یعنی این‏ها باید بیایند احکام شرعیه را تبیین کنند، معارف الهیه را بگویند، بایدها و نبایدها را به تعبیر خیلی ساده برای مردم بیان کنند.

این وظیفه فقها است. وظیفه اُمَرا چیست؟ وظیفه اینها پیاده کردن احکام شرعیه در سطح جامعه است، چون اینها مسئول اجرایی هستند. اینها باید احکام شرعیه را اجرا کنند.

«سکوت» ترویج بی‏حیایی است

در اینجا می‎خواهم این نکته را عرض کنم که فقها و عالمان دینی که وظیفه تبلیغ دین و آموزش احکام الهی را دارند، اگر در برابر بی‏حیایی‏هایی که در جامعه می‏شود، سکوت کنند، یا مجریان و مسئولان امور حکومتی که وظیفه اجرای احکام را دارند، اگر در برابر بی‏حیایی‏هایی که در سطح جامعه اتفاق می‏افتد، کاری نکنند، همین سکوتشان ترویج بی‎حیایی است.

اگر مردم و جامعه منحرف شوند و فقها چیزی نگویند و کسانی که وظیفه اجرایی دارند، دست روی دست بگذارند و کاری برای اصلاح جامعه نکنند، این خودش ترویج بی‎حیایی است. چه رسد به اینکه نعوذ بالله خودشان بی‎حیایی را ترویج کنند.

فقها و امرا باید دوشادوش هم کار کنند

این‎طور نیست که فقها و امرا از یکدیگر جدا باشند، باید موازی با هم کار کنند. کار فرهنگی و کار اجرایی باید دوشادوش جلو رود والا اگر کار فرهنگی شود، اما کار اجرایی نشود، بی‎فایده است. هرچه فقها داد بکشند و از این‎طرف اُمَرا عمل نکنند، فایده‎ای ندارد. چون برخی از شما راه حل مشکل جامعه را خواستید، من این مطالب را می‎گویم.

هر کس به وظیفه شرعی‎اش عمل نکند، فاسق است

ضمناً این را هم بدانید که این مصیبت برای جامعه اسلامی تازگی ندارد. ما در باب احکام داریم که اگر کسی به وظیفه شرعی‎اش عمل نکرد، مرتکب حرام شده است. سراغ اهم واجبات برویم. اهم واجبات چیست؟ «امر به معروف و نهی از منکر» با آن مراتبی که شنیدید.

اگر کسی به این اهم واجبات در سطح جامعه عمل نکند، یعنی آن کسی که در این رابطه وظیفه‎ای دارد، اگر به این وظیفه عمل نکند، فاسق است. این که می‎گویم خیلی روشن است، همه اینها مسئله شرعی است؛ این شخص فاسق است. این مصیبت بزرگ از صدر اسلام بعد از پیغمبر اکرم در جامعه اسلامی شروع شد.

مصیبت تاریخی اسلام، زمامداری فساق ظاهرالصلاح

فُسّاق ظاهرالصلاح، زمام امور اجرایی را در سطح جامعه به دست گرفتند و جامعه اسلامی رو به فساد رفت. اینها زمام امور اجرایی جامعه را به دست گرفتند و چون به وظیفه الهی عمل نکردند، جامعه روز به روز، رو به فساد رفت. مصیبت واقعی این بود. اگر فاسق بودند ولی ظاهرالصلاح نبودند مشکل زیادی نبود، مردم هم فریب نمی‎خوردند.

به تعبیر من اگر بی‏ریا و بی‏دین بودند این همه مصیبت به بار نمی‏آمد. اگر باصفا بودند ولی در وظایف شرعی کاهل بودند، مردم سراغ این‏ها نمی‏رفتند. مصیبت «فاسق ظاهرالصلاح» بالاتر از فاسقی است که ظاهرالصلاح نیست.

من تا حدودی خواستم راه حل مشکل را بگویم. راه حل چیست؟ فضاسازان باید اصلاح شوند تا جامعه اصلاح شود. فضاسازان باید به وظایفشان عمل کنند والا وضع جامعه همین است که می‎بینید. اینهایی که می‎گویم، استدلالی است و همه دلایل را هم گفتم و پیش آمدم. سؤال کردید راه حل چیست، من هم روایت ‎خواندم. راهش این است. دیگر بهتر از این می‎خواهید؟

کار فرهنگی، بدون کار اجرایی جواب نمی‏دهد

عالم دینی هر چه کار فرهنگی کند، تا اجرا نشود، هیچ اثری ندارد و جامعه اصلاح نمی‎شود. اینها باید هماهنگ جلو بروند. اینها باید اصلاح شوند، ما راهی جز این نداریم. من در این بحث حیا وارد فضای پنجم شدم و گفتم که اگر امرا قابل اصلاح هستند، باید آنها را اصلاح کرد. چون این‏ها نقش اساسی برای پیاده کردن احکام را دارند.

کار فرهنگی، بدون اجرا ذهنیت گرایی است!

ذهنیت گرایی به چه درد می‎خورد؟ مهم این است که احکام در سطح جامعه عمل شود. پرده‎دری را در سه رابطه گفتم و همه را هم بحث کردم و گفتم مصیبت بزرگ ما از صدر اسلام همین بوده است. گفتم اگر این ظاهرالصلاح‏ها نبودند، کاراصلاح جامعه آسان‎تر بود. این ظاهر‏الصلاح‏ها مشکل را پیچیده کرده‏اند. خدا ان‎‎شاءالله جامعه را نجات دهد.


* مهر

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • مهران ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۳
    0 0
    سلام از تیتری که زدیدومقاله های دیگر شما معلوم است چه فکری برای دولت دارید چه کرسی آزاد اندشی است که نظرات تفکیکی ها (مخالفان فلسفه مخالفان تفکرامام خمینی و امام خامنه ای)برای مدت طولانی روی سایت است توجه کنندگان به نظرولی درباره فلسفه...
  • ۲۱:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۴
    0 0
    از انتشار فرمایشات این استاد اخلاق و مرجع تقلید انقلابی تشکر میکنم. مشرق باز هم از این کارا بکن

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس