ابراهیم حاتمی کیا تا به اينجا تواناترين و كارگشاترين هنرمند تربيت شده در نظام «جمهوري اسلامي» بوده. يا بهتر است بگوييم او همان «جمهوري اسلامي» است در عالم هنر. نمادي از حكومت كه شبيه به كل بزرگتر در دوران‌هاي متفاوت رفتار متغيري ازش سر زده.

به گزارش مشرق، آيا تابحال با نظرسنجي‌هاي «بهترين فيلم‌هاي عمر» منتقدان ايراني مواجه شده‌ايد؟ نتايج نظرسنجي‌ها به نظرتان متقاعد كننده بوده، يا نه فقط سليقه‌اي محدود در مواجهه با تاريخ سينماي ايران را منعكس مي‌كرده؟ اين يك بازي است. همچون نمونه‌هاي اورجينال خارجي - در راس همه‌شان نظرسنجي‌هاي سايت اند ساوند - اين انتخاب‌ها قرار است جمع‌بندي و معياري باشد از چيزي كه گذشته و تاثيراتي كه در گذر زمان برجا مانده. هر كسي را سليقه و احتمالا تشخصي است و انتخاب‌هايش قرار است مبين نگاه او به سينما و فيلم‌ها باشد. در كنار اين پسند و ذوق شخصي اما انگاره‌هايي ثابت يا بهتر بگوييم خرافه‌هاي منتقدانه‌اي حضور دارد كه از اهميت و جامعيت اين انتخاب مي‌كاهد.

بياييد برخي از اين كليشه‌ها/ خرافه‌ها را با هم مرور كنيم: همان‌طور كه حضور «همشهري كين» در ليست‌هاي منتقدان خارجي مايه ارج و قرب است و نبودش مسئله‌ساز - فارغ از كيفيت هنوز و هميشه درخشان شاهكار اورسن ولز - تكرار نام «گوزن‌ها» هم براي منتقد ايراني چنين كاركردي دارد. منتقد دلخوش نوستالژي كه متوجه تفاوت‌هاي بنيادين ميان جهان فيلم‌هاي فردگرا و ضد سيستم هنوز تازه «قيصر» و چپ‌گرايي كهنه شده «گوزن‌ها» نيست و تفاوت چنداني ميان اين دو فيلم نمي‌بيند. يا به شكل ديگر حضور حداقل يك فيلم از بهرام بيضايي - اگر «باشو غريبه كوچك» بود چه بهتر! و نه «مرگ يزدگرد» كه بهترين فيلم او است - قرار است ضامن سواد و تشخص انتخاب كننده در ميان مخاطبان باشد. نوعي ابراز تفاخر بدون آنكه نياز به توضيحي در كار باشد. نكته ديگري كه در ميان اين بازي بيش از حد جدي گرفته شده، جالب مي‌نمايد ناديده گرفتن محصولات تحت ليسانس «جمهوري اسلامي» است.

 قصد، مطرح كردن برچسب‌هايي چون «هنر اسلامي» و اينگونه تركيبات نوظهور نيست. منظور اين است كه منتقدان/ روشنفكران، هنرمندان برآمده بعد از انقلاب 57 كه نزديكي و نسبتي با سيستم رسمي دارند را خيلي جدي نمي‌گيرند. هميشه فاصله، تصادم و تخاصمي اين ميان وجود دارد كه مانع از شناخت و فهم بهتر مي‌شود. اما مشكل از كجاست كه جز تكرار نام‌هاي «سفر به چزابه» و «آژانس شيشه‌اي» و «روايت فتح» خبري از آثار ديگر نيست؟ ضعيف بودن فيلم‌ها و يا حس متضاد سياسي/ اجتماعي منتقدان/ روشنفكران در نسبت با ايده مركزي فيلم‌ها؟ رسيدن به پاسخ اين سئوال‌ها مستلزم آن است كه كارنامه ابراهيم حاتمي‌كيا يكي از مهمترين - اگر نگوييم مهمترين - فيلمسازان برآمده از انقلاب 57 را با هم مرور كنيم. دوران زير و زبر شدن ارزش‌ها و سر برآوردن آرمان‌هاي جديد. دوراني كه يك پيشوا طرح دنيايي نو در افكند و انبوهي مريد، چشم به در حلقه‌ي او، پا در ركابش گذاشتند.

اگر شروع حس فيلمسازي براي بهرام بيضايي مانوس شدن با فرهنگ ژاپن بود و براي مسعود كيميايي تماشاي وسترن فرد زينه‌مان در سالن تاريك و جدال گري كوپر و آدم بدها در «نيمروز»، براي ابراهيم حاتمي‌كيا لحظه بروز حقيقت زماني بود كه آيت‌الله خميني بنا بر يك ضرورت تاريخي كه گريزي از آن نبود پا به ايران گذاشت و جمله دراماتيك حالا كلاسيك شده‌اش را در بهشت زهرا بيان كرد: «من تو دهن اين دولت مي‌زنم. من دولت تعيين مي‌كنم. من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم»
 
مقاله نویسنده 7فاز درباره ابراهیم حاتمی‌كیا/ مردان اخموی خشن، قلب‌های تپنده مهربان

ابراهيم حاتمي‌كيا، همان‌طور كه بهروز افخمي بارها در دفاع از خودش گفته، يك بچه حزب‌اللهي است. يك عاشق خميني. يك جوان دهه شصتي. از آدم‌هاي مهم فرهنگي نظام. با فراز و فرود‌هايي كه در هر دوره داشته. اواخر دهه شصت كه حمايت و مرشدي سيد مرتضي آويني را داشت خالص‌ترين فيلم‌هايش را ساخت. شفاف مثل آب روان. كه آن روزگار همه عاشق بودند و روان. درباره چيزهايي فيلم مي‌ساخت كه زندگي‌شان كرده بود؛ صحنه نبرد، پشت خاكريز، بسيجي عاشق و «ما مامور به تكليفيم نه نتيجه». اين بود كه كمتر زني را در فيلم‌هاي دوره اولش مشاهده كرديم و با مرداني مواجه بوديم كه عارف بودند و عاشق و مامور به تكليف. با لحني زنانه و احساساتي البته.

بعد از رهايي و شهادت آويني، ابراهيم چشم روشن مثل تمام مريدان سيد مرتضي پريشان و مشغول گيج زدن بود و وفق دادن خود با شرايط دوران جديد. دوران ورود ارزش‌هاي راست به جامعه‌ي در حال التيام بعد از جنگ. توسعه اقتصادي به دست مرداني كه بعدها روي خود نام «كارگزاران» گذاشتند. دوران انتشار روزنامه «همشهري» و احداث پارك‌ها و پل‌ها و اتوبان‌هاي جديد. دوراني كه براي اولين بار يك زن - صبيه كوچك پدر معنوي كارگزاران -  با راي بالاي مردم نفر دوم انتخابات مجلس در شهر تهران شد. اما حاتمي‌كيا به خلوت درون خود خزيد. خودش بارها به عباس كيارستمي طعنه زده كه زمان جنگ شخصيت اصلي فيلم «خانه دوست كجاست» دنبال دفتر مشقش است. اما هيچكس به او نگفت كه چرا واكنش خودش به دوران سازندگي فيلم فرمال و شخصي «برج مينو» بود و روايت يك داستان مثلا عاشقانه در بوسني جنگ زده در «خاكستر سبز».

خويشتن داري حاتمي‌كيا اما در آژانس شيشه‌اي تركيد و جهاني را به آتش كشيد. راديكال‌ترين فيلم فيلمساز محافظه‌كار تماشاگرانش را به دو دسته تقسيم كرد و از مسعود ده‌نمكي تا عباس عبدي درباره فيلم گفتند و نوشتند. او فهميده بود كه شرايط سياسي/ اجتماعي بعد از دوم خرداد تغيير كرده و نظام نياز به تغيير پارادايم دارد. حالا ديگر كارگزارها هم محافظه‌كار به نظر مي‌رسيدند و از نفس افتاده به دنبال كشيدن ترمز تندروها بودند. «آژانس شيشه‌اي» سر بزنگاه ساخته شد و وقت نمايش‌اش تعداد زيادي از دخترها و پسرهاي غيرمذهبي‌ را مي‌ديدي كه براي غربت بسيجي فيلم گريه مي‌كردند.

 از معدود بارهايي در سي سال اخير كه مخاطبان با گرايش‌هاي متفاوت و حتي مخالف اجتماعي در مواجهه با يك اثر هنري، همدل و همسو به نظر مي‌رسيدند. مشابه همان اتفاقي كه چند ماه قبل‌ترش در عالم سياست روي داده و وزير ارشاد سابق را به عنوان رييس جمهور راهي «پاستور» كرده بود.

فيلمساز مطمئن از اين موفقيت تاريخي الگوي قبلي را دوباره تكرار كرد و فيلم هنري بچه مسلماني ديگري ساخت؛ «روبان قرمز». يك قصه عشق، پيچانده شده در استعاره و نماد. بازيگراني كه نقش نمادها را بازي مي‌كردند و لاك‌پشتي كه از تمام آدم‌هاي فيلم همدلي برانگيزتر بود. ماجراي «موج مرده» را همگي به ياد داريم كه سرباز جنگ رفته - فيلمساز - گفت ديگر فيلم جنگي نمي‌سازد. با خودش لج كرد و ماحصلش شد كپي متوسطي از آژانس شيشه‌اي با پاياني تخيلي به نام «ارتفاع پست». اين ميان توقيف «به رنگ ارغوان» به بهت و عدم شناختش از شرايط روز دامن زد و فيلمساز را از جامعه‌اش پرت و دور كرد.

«به نام پدر» خرج كردن از جيب بود و «دعوت» پاسخي از ناخودآگاه به فيلم‌هاي اوليه‌اش؛ زن‌هاي حامله به جاي مردان عاشق. دسته زنان به جاي گروه مردان. و بالاخره «گزارش يك جشن». يكي از بدترين و غيرواقعي‌ترين ژست‌هاي فيلمساز در مواجهه با عالم واقعي. آن‌قدر بد كه حتي خود حاتمي‌كيا هم حاضر نيست فيلم به نمايش عمومي دربيايد.
 
مقاله نویسنده 7فاز درباره ابراهیم حاتمی‌كیا/ مردان اخموی خشن، قلب‌های تپنده مهربان

فيلمساز احساساتي اما بعد از چند تجربه ناموفق، دوباره خودش را در «چ» پيدا كرد. جايي كه بعد از تكرار چند باره شخصيت «حاج كاظم» - همان فرمانده بسيجي عملگراي پر خصم - چند قدم جلوتر گذاشت و جاه‌طلبانه يكي از مهمترين شخصيت‌هاي تاريخ معاصر - اگر نگوييم مهمترين آدم سياسي قرن چهاردهم شمسي - را باز آفريني كرد؛ امام خميني. در درامي كه هيچ تصوير فيزيكي از او نشان داده نمي‌شود اما حس «حضور در عين غيابش» بر كل داستان افكنده شده و بي‌جهت نيست كه در نقش «پروتاگونيست» داستان، او بحران را خاتمه مي‌بخشد. ابراهيم حاتمي‌كيا به درستي وقتي ديد از درك و تحليل جامعه‌اش عقب افتاده، فلاش‌بكي به دوران گذشته زد.

به دوراني كه او و يارانش عاشق و شيداي آيت‌الله خميني بودند. دوراني كه بلند كردن عصاي خميني مي‌توانست غائله‌اي را فيصله بخشد. و حاتمي‌كيا در دل پاوه و چمران و عشقش به پيشواي كاريزماتيك، خود امروزش را پيدا كرد. افسوس كه شلوغي‌هاي جشنواره سي و دوم فيلم فجر و روايت‌هاي ناقص و حواشي نامطبوعي كه پيرامون فيلم شكل گرفت مانع از آن شد تا «چ» به درستي عرضه شود و مخاطبان جدي خودش را پيدا كند. اما با عرضه فيلم در شبكه ويدئويي فرصت خوبي فراهم شد تا من باب اهميت «چ» مطالبي نوشته شود و چمران حاتمي‌كيا به عنوان الگويي كه در ساحت متفاوتي زندگي مي‌كند مورد ارزيابي و واكاوي قرار بگيرد. همان چيزي كه به انفعال چمران تعبير شد و كمتر كسي گفت كه اين شكل پيشرفته‌اي از وجود و رهبري كاريزماتيك است.

به وقتش او اسلحه به دست مي‌گيرد و تيربار مي‌بندد و به وقتش سكوت پيشه مي‌كند و گوش مي‌شود و مصلحي كه پي مصلحت است. و پلان آخر فيلم كه چريك عاشق دلتنگِ خانواده اشك مي‌ريزد و تصميم نهايي‌اش را مي‌گيرد؛ مرد جنگي بايد بجنگد. چه جنگي از اين سخت‌تر كه خانواده‌ات را پشت سر بگذاري و رخ به رخ افق/ مغاك، تسليم و پذيرا بپذيري تقدير و سرنوشت‌ات را.
 
مقاله نویسنده 7فاز درباره ابراهیم حاتمی‌كیا/ مردان اخموی خشن، قلب‌های تپنده مهربان

خسرو دهقان روزگاري گفته بود به نظرش مسعود كيميايي و ابراهيم حاتمي‌كيا «ايراني»ترين فيلمسازاني هستند كه مي‌شناسد. منظور رسيدن به پسند و خلق و خو و روحيه‌اي است كه به چنين تاثير فراگيري در ميان مخاطبان منجر شده و به فرهنگ عمومي مردم راه پيدا كرده است. بازسازي حس و حال و بروز بي‌پرده عواطف شرقي/ ايراني. ‌فيلم‌هاي حاتمي‌كيا را به خاطر آوريد. بهترين لحظات و سكانس‌هايي كه در گنجينه خاطرات سينمايي‌مان ثبت شده‌اند؛ لحظات برون ريزي احساسي آدم‌ها. لحظاتي كه خالق فيلم‌ها، ژست خودآگاه اخموي خويشتن‌دارش را كنار مي‌گذارد و به ناخودآگاه احساساتي و زودرنجش مجال بروز مي‌دهد.

سعيد (علي دهكردي) در «از كرخه تا راين» كه تازه فهميده مرگ در دو قدمي‌اش است كنار رود راين بر سر خدا فرياد مي‌زند كه «چرا اينجا؟». يا در «بوي پيراهن يوسف» پيرمرد (علي نصيريان) بالا سر قبر يوسف‌اش نشسته و درد و دل مي‌كند و فغان برمي‌آورد كه «وقتش شده يه دونه قايم بخوابونم زير گوش‌ات». يا نطق تكان دهنده مرد بدبخت جنوبي وقتي كه براي اولين بار كنترل هواپيماي دزديده شده را به دست مي‌گيرد در «ارتفاع پست»؛ «اين قصه يه مرد بدبخته كه مي‌خواد با زن و بچه‌اش كوچ كنه. اونم يه كوچ اجباري.» و بهترينش لحظه وداع اوليه و ناقص حاج كاظم (پرويز پرستويي) و عباس (حبيب رضايي) در «آژانس شيشه‌اي». نقطه اوجي دست نيافتي در روحيه «ملودرام ايراني».

احساساتي و اشك‌درآر. جايي كه دو مرد روبه‌روي هم ايستاده‌اند و عباس در لحظه ترديد مرادش تصميم گرفته براي راحت كردن كار حاج كاظم، آژانس را ترك كند. موسيقي مجيد انتظامي اوج مي‌گيرد و عباس شروع مي‌كند: «حاجي فك نكني مي‌رم انگليس‌ها، نه. يا فك مي‌كني ميرم سر زمين‌مان؟» حاج كاظم مي‌گويد «نه» و بعد عباس ادامه مي‌دهد «ما پيش نرگس هم نمي‌رم. ما مي‌رم فقط بخاطر شما...ما كه سفري شدم...ايشالا اين‌دفعه از قافله جا نمونم» و بعد دو مرد هم را در آغوش مي‌كشند و حاجي بالاپوش عباس را بر تنش مي‌نشاند و سرش را مي‌بوسد.

مردم كه از تماشاي چنين منظره‌اي گل از گل‌شان شكفته و آزادي را در يك قدمي حس مي‌كنند خوشحال كف مي‌زنند و عباس كه گويي به شعور و شرف و حرمت رفاقتش با حاجي توهين شده، برمي‌گردد و بر سرشان فرياد مي‌زند «تمومش كنين» و بعد چون نمي‌تواند حاجي را تنها بگذارد در آژانس مي‌ماند و در جواب اصرارهاي احمد كوهي (قاسم زارع) كه ازش مي‌خواهد آنجا را ترك كند، مي‌گويد «اين دم آخري ذليلم نكن».

اين يك رفاقت مردانه ماندگار در تاريخ سينماي ايران است. هم‌ارز سيد و قدرت در «گوزن‌ها». احمد و رضاي «دندان مار» يا در ساحتي ديگر ابي و آقا حسيني در شاهكار فريدون گله «كندو». و در دل اين داستان دو رفيق، عاطفي‌ترين لحظه سينماي حاتمي‌كيا خود را مي‌نماياند. جايي كه پناه و تكيه‌گاه معمولا غايب فيلم‌هاي فيلمساز، همسر مرد عملگراي پر خصم، پيغام عاشقانه‌ را به مردش مي‌رساند؛ پلاك زمان جنگ آرام گرفته لاي چفيه مرد جنگي. طعنه‌آميز است كه در چنين جهان مردانه‌اي، مرد خشن داستان براي دمي آسايش نياز به شانه‌هاي زنش دارد كه سر روي آن بگذارد و آرام بگيرد.

اين همان روحيه و رفتاري است كه از حاتمي‌كياي فيلمساز سراغ داشته‌ايم. كسي كه فيلم‌هايش را با «يا لطيف» آغاز مي‌كند و در قبراق‌ترين و سرحال‌ترين حالتش داستان مردان خشن و حق به جانبي را تعريف مي‌كند كه ظاهرشان آكنده از خشم است و درون‌شان مشحون از طبع و لطافت زنانه. بي‌نياز از روزگار و وابسته به يار همراه.
 
مقاله نویسنده 7فاز درباره ابراهیم حاتمی‌كیا/ مردان اخموی خشن، قلب‌های تپنده مهربان

ابراهيم حاتمي‌كيا حرفه‌اي‌ترين فيلمسازي است كه در سي سال اخير، جريان اصلي سينماي ايران به خود ديده. مسلط به تكنيك و بلندپرواز براي آزمودن شيوه‌هاي جديد و پيمودن راه‌هاي تازه. او نه مانند مرحوم رسول ملاقلي‌پور پيرو غريزه‌اش، عنان از كف داده و به بن‌بست رسيده عمل كرد و نه مثل احمدرضا درويش فيلم‌هاي خشك و خسته‌كننده و مكانيكي ساخت. مسئله و دغدغه فيلم‌هاي جنگيش به مراتب مهم‌تر و جدي‌تر از رويكرد/ ژست ضد جنگ ملاقلي‌پور در «هيوا» و «ميم مثل مادر» و دعواي حيدري نعمتي درويش در فيلم پرمدعاي «دوئل» هستند.

او تا به اينجا تواناترين و كارگشاترين هنرمند تربيت شده در نظام «جمهوري اسلامي» بوده. يا بهتر است بگوييم او همان «جمهوري اسلامي» است در عالم هنر. نمادي از حكومت كه شبيه به كل بزرگتر در دوران‌هاي متفاوت رفتار متغيري ازش سر زده. گاهي همراه و پذيرا و آماده تغيير براي رسيدن به كيفيت و استاندارد بالاتر، و گاهي سخت و مقاوم كه بر حفظ «وضع موجودش» اصرار مي‌ورزد. نكته اميدواركننده اما اينجا است كه او هم مانند نظام، لزوم انجام تغييرات را در گذر زمان ارجح بر «ايده‌اي كه كار نمي‌كند»، مي‌داند.

با اين پيش‌فرض مهم كه حافظ امنيت ملي براي ابراهيم حاتمي‌كيا و نظام، امثال عباس فيلم «آژانس شيشه‌اي» هستند و نه بي‌بي‌سي و سي‌ان‌ان و روشنفكراني كه نتيجه «بهترين فيلم‌هاي عمر» را رقم مي‌زنند. به شرط اين‌كه دست خونين حاج كاظم روي گردن عباس، وقتي بنشيند كه جاني براي در آغوش كشيدن سال جديد باشد. جاني كه در جواب «سال نوت مبارك عباس» بگويد «سال نوي شما مبارك حاج كاظم». چاقو، چه خودانگيخته و چه ناخواسته حق ندارد دسته خودش را ببرد.

منبع: 7 فاز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۴:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۲
    0 1
    متن عالی من دانشجوی سینما هستم بازم بنویس برامون

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس