هاشمي رفسنجاني در سخناني به مناسبت 27 تير از قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل ، نقشه اي که ياسرعرفات در اتاق جنگ عراق ديده بود، و مسائل ديگر مي گويد.
رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل ـ که سايه شوم «وتو» را هنوز نيز بر سر خويش دارد ـ در طول 8 سال دفاع مقدس بهگونهاي بود که اگر اجرا ميشد، ننگي بر دامان تاريخ ايران بود و معلوم نبود نسلهاي بعدي چه قضاوتي درباره مسوولان جمهوري اسلامي ميکردند.
ديگر اظهارات هاشمي رفسنجاني در سخناني به مناسبت 27 تير؛ روز اعلام پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت از سوي ايران بدين قرار است :
• از نخستين ماههاي پس از آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران در 31 شهريور 1359، صدام و ارتش بعث که خوب درک کرده بودند، محاسبات آنان از وضعيت سياسي ايران و اوضاع ارتش به خاطر تسويه و تصفيه امرا و قطع لجستيک اشتباه بود، دست به دامان ميانجيها شدند، اما در همان حال ميخواستند با در اختيار داشتن بخشي از خاک ايران اسلامي، توجيهي براي ملت خويش داشته باشند.
• امام امت که به واسطه تبعيد چندين ساله در عراق، از روحيات حزب بعث آگاهي داشتند، در واکنش به نخستين صلحجوييهاي ظاهري آنان و در پاسخ به ميانجيهاي فراواني که ميآمدند، سوابق زيادهطلبي صدام را يادآوري ميکردند و همه را در مقابل سؤالهاي بيپاسخ ميگذاشتند که «چه تضميني براي عدم تکرار تجاوز ميدهيد؟» و «براي کيفر يک ديکتاتور متجاوز که اين همه خونريزي کرده و خرابي به بار آورده، چه ميکنيد؟!»
• در همان ماههاي آغازين جنگ مرحوم ياسر عرفات که به ايران آمده بود، در يک ديدار به من گفت؛ « در اتاق جنگ ارتش عراق نقشهاي ديدم که سه هدف را براي خود ترسيم کردهاند؛ سقوط انقلاب اسلامي با تسخير پايتخت و يا با محروم کردن ايران از نفت جنوب، تجزيه خوزستان و الصاق آن به عراق، پيشرفت در خوزستان تا مسجد سليمان و بهبهان».
• زمينگير شدن ارتش عراق در همان سرزمينهاي اشغال شده در روزهاي نخستين و عدم توانايي آنها در عبور از جاده اهواز- انديمشک، حزب بعث را عملاً در آرزوهاي خويش ناکام گذاشت، اما نامگذاري شهرهاي ايران با اسامي عربي، مانند الاهواز، محمّره و عبّادان براي اهواز، خرمشهر و آبادان و کشف نقشه جديدي از خوزستان به نام عربستان در سنگرهاي عراقيها، نشان از اهداف شوم آنان بود، اهدافي که براي ايرانيان از هر قوم و قبيله و زبان ناخوشايند بود و خواهد بود. به همين جهات و همچنين تحت تأثير انفاس قدسيه حضرت امام(ره) بهعنوان رهبر انقلاب و مرجع تقليد و فرمانده کل قوا، مردم ايران از سراسر کشور به سوي جنوب و غرب کشور به حرکت درآمدند و به دفاع از کيان جمهوري اسلامي پرداختند.
• مقاومت 32 روزه در برابر مجهزترين لشکر عراق براي اشغال خرمشهر درس و الهام امکان مقاومت داد و شکستن حصرآبادان نمونه روشني از امکان در هم شکستن دشمن در مهمترين نقطه هدف و آمادگياش شد. اگرچه حمله دشمن به خاطر عدم آمادگي ارتش و بعضي ندانمکاريها و مشکلات سياسي در مرکز و غافلگيري در قدم اول موفقيتهاي سريعي به دست آورد، ولي همان فرهنگ ايثار، فداکاري و شهادتطلبي که ريشه در فرهنگ تشيّع و کربلا دارد، اقيانوس ژرف نيروهاي داوطلب مردمي را به جبهه کشاندند و نيروهاي مسلح را با تقويت روحيه اميدوار کرد.
• پس از حل مشکلات و رفع موانع و شکلگيري جديد نيروها و ايجاد هماهنگي بين ارتش و سپاه و نيروهاي مردمي، شاهد سلسله پيروزيهاي ايران از دارخوين، ثامن الائمه، فتح بستان و فتحالمبين تا والفجرها، بيتالمقدسها و کربلاها بوديم. پيروزيهايي که علاوه بر ارتش عراق، حاميان آنها، يعني غرب، شرق و ارتجاع منطقه را به وحشت ميانداخت تا علاوه بر تجهيز عراق به سلاحهاي غيرمتعارف، رژيم حزب بعث را ترغيب به انجام کارهاي غيرانساني و جنايتهاي جنگي مانند موشکباران شهرها و بمبارانهاي شيميايي نمايند. اقداماتي که با هيچ يک از مفاد قوانين بينالمللي که خود نوشتهاند، سازگاري نداشت، اما ترس از موفقيتهاي ايران هر کاري را براي آنها توجيه ميکرد.
• بازپسگيري بسياري از سرزمينهاي اشغال شده و ورود به خاک عراق به اذن امام راحل در بعضي از مناطق سوقالجيشي و خالي از سکنه عراق، مانند فاو و جزاير مجنون در جنوب و ماووت و حلبچه در شمال غرب، ارتش بعث و حاميانش را به تکاپو انداخت که با هر وسيله ممکن ايران را وادار به قبول قطعنامههاي پايان جنگ کنند.
• تشديد تحريمها، جنگ نفتکشها، حمله به هواپيماهاي مسافربري، بمباران شهرها، بمباران زيربناهاي اقتصادي، جلوگيري از صدور نفت، تقويت منافقين براي تشديد کارهاي تخريبي در داخل و مناطق جنگي وارونه جلوه دادن پيروزيهاي ايران، استفاده از امپرياليسم خبري، مظلومنمايي براي حزب بعث و سرانجام قتلعام مردم مظلوم عراق در حلبچه با استفاده از خطرناکترين سلاح شيميايي تاريخ از جمله کارهاي دشمنان براي تقويت روحيه متلاشي ارتش عراق بود که وقتي ديدند هيچ يک از اين توطئهها جواب نميدهد، خودشان از پشت پرده بيرون آمدند و وارد کارزار شدند. همزماني مداخله آمريکا براي رويارويي با ايران و آغاز دور جديد پيشروي ارتش بعث نشان از استراتژي مشترک آنها براي ممانعت از پيروزي ايران داشت تا از اين طريق خواستههاي نامشروع خويش را در قالب بندهاي قطعنامه بر ملت ايران تحميل نمايند.
• شوراي امنيت سازمان ملل ـ که متأسفانه سايه شوم «وتو» را هنوز نيز بر سر خويش دارد ـ در طول 8 سال دفاع مقدس کارنامه نه چندان موفقي از خويش بر جاي گذاشت و هميشه سعي ميکرد منافع عراق را که با منافع بعضي از کشورها گره خورده بود، حفظ نمايد. قطعنامههايش بهگونهاي بود که اگر اجرا ميشد، ننگي بر دامان تاريخ ايران مينشست و معلوم نبود نسلهاي بعدي چه قضاوتي درباره مسوولان جمهوري اسلامي ميکردند.
• اگرچه همه ما بهعنوان مسوولان ردههاي مختلف سياسي و نظامي تحت لواي فرماندهي امام راحل عمل ميکرديم، اما مسووليت من در ميدان جنگ و ميدان سياست بهگونهاي بود که بعضي از اتفاقات چون کوهي بر دوشم سنگيني ميکرد و اگر نبود امداد الهي، تلاشها هرچند صادقانه در مقابله دشمني با بن دندان مسلح کارايي لازم را نداشت. مثلاً شبي که همه مسوولان سياسي و فرماندهان نظامي از عدم موفقيت عمليات کربلاي چهار در قرارگاه سر در جيب غم و اندوه فرو برده بودند و نعرههاي شوم عراقيها براي پيروزي از همه جا بلند بود، تا سپيده سحر مذاکره کرديم که چه کنيم و وقتي تبادلنظرها به نتيجهاي نرسيد، همه چيز به من موکول شد که تصميم بگيرم.
• چه تصميم سختي بود!! براساس معادلات نظامي آماده کردن نيروهايي که همرزمان خويش را آنگونه از دست داده بودند، براي عملياتي ديگر سخت است. ميدانستم که بسياري از کارهاي نيروهاي ايران در طول جنگ برخلاف معادلات نظامي بود. مانند زدن پل در جزاير مجنون براي عمليات خيبر، گذشتن از خيزابهاي خطرناک اروند در عمليات والفجر هشت که براي فتح فاو، زدن پل بعثت روي رودخانه خروشان اروند و عبور از کوههاي سر به فلک کشيده در مهران، دهلران، ميمک، پل ذهاب، پاوه، مريوان، بوکان، بانه و نهايتاً حلبچه.
• آن شب با توکل بر خدا و با ايمان به قدرت نيروهاي ايراني، عمليات کربلاي 5 را آغاز کرديم، عملياتي که علاوه بر فتح بسياري از سرزمينهاي اشغال شده و ورود به خاک عراق، معادلات سياسي را نيز به هم زد، بهگونهاي که ميگفتند مشاوران نظامي غرب و شرق براي تقويت روحيه بعثيها به ستادهاي جنگ آنها آمده بودند. از قطعنامهها ميگفتم که علاوه بر محتوا، حتي ترتيب بندهاي آن نيز شيطنتآميز بود. مثلاً در همين قطعنامه 598 ماهها تلاش کرديم که ترتيب دو بند آتشبس و برگشت به مرزهاي بينالمللي را عوض کنيم؛ چراکه اگر آتشبس قبل از برگشت به مرزها بود، چه بسا سالها عراق در سرزمينهاي اشغال شده مخصوصاً در حوالي نفت شهر ميماند و هرگونه واکنش ايران را نقض آتشبس معرفي ميکرد.
• به هر حال خواستههاي ايران، بهويژه متجاوز شناختن صدام براي آغاز جنگ با درايت سياسيون و مقاومت نظاميان در قطعنامه گنجانده شد و دشمنان نيز هم صدا شده بودند که نگذارند ايران بيش از اين در ميدان سياست و جنگ پيشروي نمايد. عقلاي قوم در سطح فرماندهان عالي نظامي و مردان تصميمساز و تصميمگير در جلسات متعدد کم و کيف دفاع و حمله را بررسي و بهعنوان امناي صديق حضرت امام، همه چيز را به فرمانده بزرگ خويش گزارش ميکردند. امام عزيزي که به خاطر ويژگيهاي منحصر به فرد خويش در رهبري، گاه صخره صمّا بود و گاه لطيف و منعطف. امامي که عقل و عشق دو خصيصه بارز ايشان در 17 سال مبارزه و 10 سال پس از پيروزي بود. امامي که در کنار لطافت شاعرانه و عارفانه طبع، صلابت تصميمات قاطعانه را نيز داشت.
• جلسات متعدد نظامي و سياسي در حدّ مسئولان ميداني منتهي به چند جلسه مهم با حضور سران قوا و فرماندهان عاليه رتبه در خدمت امام(ره) شد و سرانجام جلسه سرنوشتسازي که امام تاريخيترين تصميم دوران رهبري خويش را براي قبول قطعنامه گرفتند. به محض قبول قطعنامه و اعلان آن از سوي ايران، آن پيشبيني امام مبني بر «چه تضميني براي تکرار تجاوز ميدهيد؟» عملي شد و صدام که خيال ميکرد، پذيرش قطعنامه از موضع ضعف است، با لشکرهاي مجهز خويش و با منافقيني که روحيه خيانتپيشگي خويش را برملا کرده بودند، از همان محورهاي آغاز جنگ، يورش به خاک ايران را از سر گرفت. نميدانست که ايران و ايراني و مسوولان آن هر تصميمي را براساس سنجش کامل امور ميگيرند.
• هجوم سراسري مردم به خطوط مقدم و وادار کردن ارتش بعث به عقبنشيني و در هم شکستن منافقين در عمليات مرصاد همه دشمنان را برانگيخت تا هر چه سريعتر دست به کار شوند و نگذارند اين روزنه رهايي بسته شود. حضور کارشناسان سازمان ملل براي برآورد خسارات ما در جنگ- هرچند خيلي کمتر از خسارتهاي واقعي برآورد شد- و متجاوز شناختن صدام و سرانجام برگشت پيروزمندانه فرزندان اين آب و خاک ـ که سالها در سياهچالهاي حزب بعث بودند ـ برگ زريني ديگر بود که علاوه بر پيروزيهاي نظامي در کارنامه سياسي دفاع مقدس ثبت شده است. دستاورد مشعشي که با وادار شدن صدام به قبول رسمي قرارداد 1975 الجزاير بعد از پاره کردن آن در مقابل دوربينها قبل از شروع جنگ بر تارک تاريخ ايران درخشيدن گرفت و پرچم سه رنگ جمهوري اسلامي را که ماحصل خون بهترين جوانان اين سرزمين است، در نقطهنقطه مرز ايران و عراق به اهتزاز درآورد. دستاوردي که نه فقط مربوط به آن دوران، که مربوط به همه دورهها در همه اعصار خواهد بود و دشمنان ايران و انقلاب اسلامي فهميدند که اين آب و خاک با جواناني که از نسل همان دلاوران مي باشند، لقمه گواراي سهلالوصول و سهلالهضمي نخواهد بود.
• گرامي ميدارم ياد و خاطره همه کساني را که از نخستين روزهاي شروع جنگ تا آخرين روزهاي آن با اهداي خون خود و عزيزترين موجودي، يعني جان و سلامت خويش نگذاشتند وجبي از خاک ايران از مام وطن جدا شود و امروز تا هميشه به عنوان شهدا، مفقودان، جانبازان، آزادگان و ايثارگران عزيز و عزيزتر خواهند بود.
• بر خويش فرض ميدانم بهعنوان فرمانده جنگ و جانشين فرمانده کل قوا، خدمت همه رزمندگان عرصههاي دفاع مقدس، خانوادههاي مکرم و معزز شهدا، جانبازان، رزمندگان و بهويژه خانوادههاي مظلوم مفقودان عرض کنم که اولاً به خاطر آن سوابق درخشان هيچ احساس غبن نکنيد و ثانياً قصورات را ببخشند. البته بايد اعتراف کنم که ايران اسلامي در آن سالها با تمام توان در خدمت جنگ بود و اگر کوتاهيهايي احساس ميشد، به خاطر اختلاف سلايق در نوع جنگيدن و چگونگي هزينه کردنها بود که فکر ميکنم براي کاري وسيع در آن سطح طبيعي بوده است.