مشرق--- ثبات سياسي و امنيتي سوريه در فاصله سالهاي 1350- زمان آغاز رياست جمهوري حافظ اسد- تا امروز بعنوان نقطه ضعف بزرگ آمريکا و رژيم صهيونيستي تلقي شده است چرا که وجود رژيمي مخالف آمريکا و اسرائيل در ميان جمعي از کشورهاي وابسته به واشنگتن و تل آويو و با وجود محدوديت هاي فراوان اقتصادي و ژئوپليتيکي، قدرت فائقه آمريکا در جهان و اقتدار منطقه اي رژيم صهيونيستي را به چالش مي کشيد.
اگر نگاهي به نقشه جغرافيايي و تاريخ 4 دهه اخير بياندازيم در مي يابيم که سوريه در محاصره جغرافيايي مخالفان خود قرار داشته است. در شمال در فاصله سالهاي 1350 تا 1380 با نظاميان و احزاب سياسي وابسته ترکيه، در جنوب با دولت انگليسي اردن و رژيم صهيونيستي، در شرق با رژيم وابسته صدام حسين و در غرب با رژيم مسيحي الياس سرکيس لبنان مواجه بود ولي در طول اين مدت اين نظام ثبات سياسي و امنيتي خود را حفظ کرد و دستخوش ناآرامي نگرديد. اين در حالي است که در اين مدت همه کشورهاي اطراف سوريه که عزم خود را براي بي ثبات کردن اين کشور جزم کرده بودند، دستخوش تغييرات عمده شدند. نظام لائيک غرب گرا در ترکيه فرو پاشيد، صدام حسين ساقط شد، رژيم صهيونيستي در آستانه فروپاشي قرار گرفت و از اقتدار آن چيزي باقي نماند. نظام سياسي لبنان که وابسته به اسرائيل بود جاي خود را به مقاومتي متحد سوريه داد و اردن از صحنه تحولات خاورميانه حذف و در داخل با يک جنبش قوي مذهبي مواجه شد.
آرامش سوريه در اين دوران نشانه روشن شکست طرح هاي اسرائيلي، آمريکايي و... بود بر اين اساس بي ثبات سازي سوريه و جدا کردن آن از ايران و جنبش هاي اسلام گرا در منطقه همواره در دستور کار بود. سوريه در اين دوره يک بار با حمله نظامي آمريکا به بخشي از منطقه همجوار با عراق- منطقه بوکمال در استان ديرالزور در پنجم آبان 1387- مواجه شد، چندين بار با حمله هوايي رژيم صهيونيستي- جديدترين آن حمله هوايي به تل ابيض واقع در منطقه ديراني در شهريور 1386- بود. ضمن آنکه رژيم تل آويو عمليات هاي تروريستي زيادي که هدف آنها عمدتا از ميان برداشتن رهبران مقاومت فلسطيني و لبناني بود در خاک سوريه اجرا کرد.
ترور مشکوک رفيق حريري در 25 بهمن 1383 فرصتي بود تا غرب براي واژگون کردن نظام سياسي سوريه فعاليت خود را متراکم نمايد. روند متهم سازي سوريه از بهار 84 آغاز شد و تا آخر اين سال با شدت استمرار يافت. اين فشارها آنقدر زياد بود که بسياري از تحليلگران با قاطعيت از حتمي بودن سقوط رژيم بشار اسد خبر مي دادند ولي در نهايت اين فشارها به شکست انجاميد و از قضا پايه هاي رژيم دمشق را مستحکم تر کرد چرا که بشار از اين آزمون سخت با موفقيت بيرون آمد.
نظام حاکم بر سوريه برخلاف آنچه تبليغ مي شود، «علوي» نيست. البته علوي ها که حدود 10 درصد از جمعيت 22 ميليوني سوريه را به خود اختصاص داده و عمدتا در استان غربي لاذقيه زندگي مي کنند، بخشي از حاکميت را در اختيار دارند ولي در سوريه پست هاي عمده حکومتي شامل وزارتخانه ها، فرماندهي نظامي، استانداري ها و سفارتخانه ها در اختيار اهل سنت- با حدود 74 درصد جمعيت- قرار دارد. از اين رو اتهام «علوي بودن» - به معناي حکومت اقليت بر اکثريت- جا نيفتاده است. در واقع آنکه بر سوريه حکومت مي کند «حزب بعث» است که سيطره کاملي بر دولت و ارتش دارد و بعثي هاي سوريه عمدتا سني هستند.
سوريه طي 6 هفته گذشته شاهد بروز ناآرامي ها و اعتراضاتي در چند نقطه آن شامل دمشق، درعا، حمص، حماء، خامورا و رأس العين بوده است. اين اعتراضات در اين فاصله بطور هفتگي پيگيري شده و جمعيت هايي بين 200 تا 2000 نفر را دربر گرفته است. اگر به فيلم هايي که روي اينترنت قرار گرفته مراجعه کنيم و خبرهايي که رسانه هاي غرب در اين مورد با آب و تاب منتشر کرده اند را ملاحظه نماييم به هيچ وجه با جمعيتي بيش از 2000 نفر مواجه نمي شويم. در اين ميان دمشق در يک مورد شاهد تجمعي در مسجد اموي بود و تعداد شرکت کنندگان در آن بنا به نقل رسانه هاي غربي حدود 800 نفر بوده است. اما در عين حال اکثر رسانه هاي غربي بدون آنکه از تعداد معترضين يا تعداد شهرهاي درگير اعتراض سخني بگويند مدعي شده اند که «اعتراضات سراسر سوريه را فرا گرفته است» يا مردم سوريه در روز «جمعه بزرگ» به ميدان آمدند و خواستار سرنگوني رژيم بشار اسد شدند. در مورد تحولات سوريه نکاتي وجود دارد:
1- عملکرد پليس و نيروهاي امنيتي سوريه با تظاهرکنندگان در مجموع «خشن» و توأم با تعدادي تلفات بود و اين مسئله نشان داد که دستگاههاي نظامي و انتظامي سوريه، درايت لازم را در مواجهه با اعتراضات محدود مردمي نداشته اند و خود اين مسئله که ابتدا شش هفته پيش در شهر 10 تا 15 هزار نفري «درعا» اتفاق افتاد يکي از عوامل تداوم اين اعتراضات و تکرار آن در جاهاي ديگر بود.
2- غرب از ابتداي انقلابات اسلامي در کشورهاي عربي روي اين موضوع که دامنه اعتراضات به سوريه و ايران هم مي رسد، تاکيد داشت. آنان از اين مسئله چند هدف را تعقيب مي کردند. هدف اول اين بود که سوريه و ايران را واقعا درگير کرده و نظام هاي سياسي آنان را با چالش مواجه نمايند. هدف دوم اين بود که وجهه ضدآمريکايي و ضداسرائيلي نهضت هاي مردم عرب و مسلمان را مخدوش گردانند و بگويند در اين تحولات آمريکايي بودن يا نبودن رژيم ها مسئله نيست ببينيد ايران و سوريه ضدآمريکايي هم درگير اين ماجرا هستند.
هدف سوم و مهمتر غرب اين بود که با اقدامي کاريکاتوري- تجمع حقيرانه 25 بهمن در تهران و چند تجمع فروردين سوريه- ايران و سوريه را از حمايت انقلاب هايي که قطعا به نفع آنان مي باشد، منع نموده و به اين کشورها بگويد اگر مي خواهيد دستخوش ناآرامي نشويد بياييد کمک کنيد تا اين انقلاب ها را- که خطري بزرگ براي اسرائيل است- خاموش نماييم!
3- آمريکا و ساير کشورهاي غرب براي ورود به اين پرونده از عناصر مختلف قدرت خود استفاده کردند. عنصر حقوقي- تصويب قطعنامه عليه سوريه و ورود دبيرکل سازمان ملل و نهادهاي حقوقي وابسته به شوراي امنيت-، عنصر ارتباط جمعي- رسانه ها- عنصر الکترونيکي- اينترنت- و عنصر تحريم اقتصادي- بيانيه مقامات آمريکا در ماه آوريل عليه ايران و سوريه- به ميدان آوردند و با مدل سازي - استفاده از مدل بنغازي يعني وقوع درگيري نظامي داخلي و دخالت نظامي ناتو- تلاش کردند تا دولت و مردم سوريه را از آنچه در انتظارشان است بترسانند و آنان را با طرح هاي آمريکا هماهنگ نمايند که البته اين از خوش خيالي آنان است. آنان توقع دارند کشوري نظير ايران که در اوج اقتدار نظامي ايالات متحده در عراق، فرش را از زير پاي آمريکا کشيد، در اين شرايط که وابستگان آمريکا گرفتار دومينوي سقوط شده و خود آمريکا هم در حال هزيمت از منطقه است، بترسد و به دام ايالات متحده بيفتد و...
4- غرب گمان مي کرد که معترضان سوري بشار اسد از فضاي منطقه اي مبتني بر اسقاط نظام هاي سياسي وابسته استفاده کرده و به ميدان مي آيند و حال آنکه معترضان نظام سياسي تمرکزگراي سوريه همان مخالفان جدي دخالت آمريکا و رژيم صهيونيستي در امور کشورهاي اسلامي اند. اخوان المسلمين سوريه مهمترين اپوزيسيون نظام کنوني است که با آغاز تجمعات اعتراضي در سوريه از اين تجمعات تبري جست و آن را توطئه اي عليه ثبات و آرامش و تماميت ارضي اين کشور دانست. به همين دليل دامنه اعتراضات کنوني عليه بشار اسد تاکنون محدود مانده است.
5- رژيم صهيونيستي اگرچه به عنوان يک آرزو از تضعيف و اسقاط بشار اسد استقبال مي کند ولي در عين حال خود را در وضعيت شکننده مي بيند و از اين رو در مورد تجمعات اعتراضي کنوني در 5 شهر سوريه به اظهارات ضد و نقيض روي آورده است. راز اين سردرگمي آن است که هرگونه ناآرامي و بي ثباتي در سوريه مستقيما به مرزهاي جنوب غربي سوريه -جولان و جبل الشيخ- منتقل مي شود. بي ثباتي در اين نقطه يعني بروز حوادث و رخدادهاي امنيتي که از کنترل رژيم صهيونيستي خارج است.
بعضي از مقامات و رسانه هاي رژيم صهيونيستي گفته اند ناآرامي در سوريه 38 کيلومتر مرز ناآرام اسرائيل با لبنان را تبديل به حدود 100 کيلومتر مرز ناآرام مي کند. در عين حال بعضي از مقامات امنيتي رژيم صهيونيستي هم گفته اند که اگر نظام سياسي سوريه دستخوش ناآرامي جدي در درون مرزهاي خود شود براي متحد نگه داشتن مردم سوريه و غلبه بر ناآرامي هاي داخلي به سوي جنگ با اسرائيل حرکت مي کند. اين در حالي است که با توجه به اسقاط نظام وابسته مبارک در مصر وقوع درگيري ميان سوريه و رژيم صهيونيستي مرزهاي مصر را هم براي اين رژيم ناامن مي کند و اين ماجرا مي تواند به يک آنارشي کامل امنيتي منجر شود و رژيم اسرائيل را درگرداب ناشي از آن محو نمايد.