نوشته حاضر که توسط دو تن از وزراي امور خارجه سابق آمريکا «هنري کيسينجر» و «جيمز بيکر» در واشنگتن پست به نگارش درآمده است نشان‌دهنده گوشه‌اي از نگرش آمريکايي‌ها به تحولات منطقه خاورميانه است.

به گزارش مشرق، نويسندگان اين مقاله که از عناصر تاثير گذار در هيات حاکمه آمريکا مي باشند اعترافات جالب توجهي داشته اند که از نظر مي گذرانيد:

تحولات در خاورميانه بحثي را به راه انداخت که تاريخ آن به نخستين روزهاي قانون‌نويسي براي ايالات متحده بازمي‌گردد. آيا آمريکا مي‌تواند به طور معمول از ارتش در اختيار خود در کشوري ديگر استفاده کند و يا فقط زماني که بحث منافع ملي در ميان است بايد اين قواي نظامي را به رخ بکشد؟ ما به عنوان مرداني که دوران چهار رئيس جمهوري آمريکا را به چشم ديده‌ايم و در قلب بحران‌ها حاضر بوده‌ايم اعتقاد داريم که حق انتخاب ميان ايده‌آليسم و واقع‌گرايي در عالم سياست، گزينه‌اي اشتباه است. همانگونه که ايده‌آل‌ها بايد در شرايط خاص مورد استفاده قرار گيرند و يا به عبارت ديگر در شرايط خاص معنا دارند، واقع‌گرايي نيز به بستري نياز دارد که در آن ارزش‌هاي ملي ما معنا پيدا مي‌کند. ما نيز مانند اغلب آمريکايي‌ها اعتقاد داريم که واشنگتن به لحاظ سياسي، اقتصادي و ديپلماتيک بايد همواره از دموکراسي و حقوق بشر در عالم سياست حمايت کند.
ليبي را بسياري به استناد بحث‌هاي سياسي استثنايي بر اين قاعده مي‌دانند. در حالي که آمريکا منافع حاضر و آماده‌اي نداشت که در ليبي به خطر افتاده باشد، دخالت نظامي محدود آن هم تنها به دليل دغدغه بشري مي‌توانست توجيه‌پذير باشد. البته بايد اذعان داشت که مردان مسلح قذافي از آنچنان قدرتي برخوردار نبودند. سرهنگ در خانه منفور است و البته در خارج از مرزهاي ليبي هم دوست و رفيقي ندارد. در نخستين روزهاي اين ناآرامي‌ها هم اتحاديه عرب و هم شوراي امنيت‌ خواهان حمله به ليبي و تنبيه سرهنگ شدند.
با اين وجود اهداف ايده‌آليستي نمي‌تواند تنها انگيزه‌اي براي توسل به زور در دستگاه سياست خارجي آمريکا باشد. ما نمي‌توانيم پليس دنيا باشيم. ما نمي‌توانيم ارتش خود را براي هر بحران انساني که در هر گوشه و کنار آغاز مي‌شود به اين نقطه و آن نقطه بفرستيم. اگر مبنا بر اين دخالت‌هاي نظامي باشد نقطه پايان اين نظامي‌گري کجا خواهد بود؟ سوريه/ يمن؟ ايران؟ تکليف ما با کشورهايي که متحدان جدي ما هستند اما منافع و ارزش‌هاي مشترک با ما ندارند مانند مراکش، بحرين و عربستان سعودي چه مي‌شود؟ تکليف خشونت‌هاي انساني که در ديگر کشورها مانند ساحل عاج رخ مي‌دهد، چيست؟

توصيه‌هاي ما به شما (اوباما):
1- زماني که ما به زور متوسل مي‌شويم بايد هدفي واضح و روشن داشته باشيم. هدف حمايت از غيرنظاميان با ارزش‌هاي ما همخواني دارد. اما کنترل اين هدف ذاتاً مشکل است. مسأله ديگر هم اين است که لازمه حمايت از شهروندان غيرنظامي يا ايستادن در برابر دولت‌هاي آنها است و يا ايستادن در برابر افرادي که مي‌خواهند دولت آنها را سرنگون کنند. اين مسأله نيازمند تعريف هدفي براي دستگاه سياست خارجي در اين بازي است: يا تغيير رژيم و يا بازسازي کشور. اگر هدف نهايي ما تغيير رژيم باشد بايد ابزار لازم براي پيشبرد اهداف پس از سقوط دولت مرکزي را هم در اختيار داشته باشيم. هرگونه شکستي در برآورده کردن اين نياز مي‌تواند منجر به عقب‌گردي ديپلماتيک براي ما شود.
2- ما بايد بحران در هر کشور را با توجه به شرايط موجود و فرهنگ و تاريخچه همان کشور مديريت کنيم. در برآورد منافع اقتصادي و استراتژيک بايد اين مسائل را مد نظر بگيريم.
3- بايد دقيقاً بدانيم از چه، و چه کسي حمايت مي‌کنيم. در ليبي به عنوان نمونه ما يک سوي جنگ داخلي ايستاديم. اما تنها حمايت در اين مرحله کافي نيست. بايد تضمين‌هايي بدهيم دال بر اينکه قرار نيست حل يک مشکل خود مشکل بزرگ‌تري را خلق کند و بايستي اين تغييرات (حکام منطقه) منجر به تغيير بزرگي نشود. آخرين چيزي که منطقه (خاورميانه) بدان نيازمند است مجموعه‌اي از دولت‌هاي ناتوان است. بايد پس از سقوط دولت مرکزي نوعي نظم سياسي به اوضاع در ليبي داده شود.
4- لزوم برخورداري کاخ سفيد از حمايت مردمي که عمدتاً مجراي آن همان نمايندگان مردم در کنگره هستند. ادامه دادن سياست جنگ بدون حمايت‌هاي مردمي امري بسيار دشوار است. اين مسأله در کوتاه‌مدت شريان ادامه مسير را مسدود مي‌کند و در بلندمدت بي‌ثباتي سياسي را به همراه مي‌آورد. تجربه کره، ويتنام و عراق نشان داد که تنها زماني مي‌توان از موفقيت نام برد که افکار عمومي آمريکا پشت سر دولت به صف شده باشد.
5- توجه به عواقب خواسته و ناخواسته اين جنگ. آنچه در ليبي رخ داد مي‌تواند منجر به تقويت موضع ايران در گسترش فن‌آوري هسته‌اي شود. ايراني‌ها گمان مي‌کنند که قذافي تسليحات خود را به غرب داد تا در ازاي آن دوستي آنها را در اختيار داشته باشد و اين در حاليست که اکنون غرب اصلي‌ترين دشمن اوست. ديگر کشورها بايد متوجه عزم ما در مخالفت با گسترش تسليحات هسته‌اي و ماندن بر همان موضع قبلي ما شوند.
6- ايالات متحده بايد تعريفي جامع از منافع ملي خود داشته باشد. تمامي خيزش‌هاي عمومي در منطقه يک ريشه واحد ندارند. تحولات کشورهاي منطقه مي‌تواند فرصتي طلايي در اختيار مردم منطقه و جهان قرار داده و در درازمدت تقويت دموکراسي مي‌تواند منجر به جايگزيني اسلام افراطي با اسلام مدرن شود. ما در منطقه خليج‌فارس و کشورهاي عربي اين حوزه منافع بسياري داريم. علاوه بر اين به راه افتادن اسلام افراطي در اين کشورها به هيچ وجه نمي‌تواند به نفع ما باشد.

هنري کسينجر وزير امور خارجه آمريکا از 1973 تا 1977
جيمز بيکر وزير امور خارجه آمريکا از 1989 تا 1992

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس