به گزارش مشرق، بلاگ شوراي موسوم به "شوراي بريتانيا"، در گزارشي که در روزهاي اخير تحت عنوان "فوتبال براي صلح" آن را منتشر کرد، نوشت: در آغاز ماه آوريل، برخي مربيان فوتبال و ليدرهاي اسرائيلي از دانشگاه برايتون ديدار کردند و به تمرين با مربياني از اردن، ايرلند شمالي، بريتانيا، آلمان و سومالي پرداختند.
در ديپلماسي عمومي ورزش از جايگاه مشخصي بهره مند است و در اين خصوص ارتباط ورزشکاران دو ملت را با همديگر برقرار مي کنند تا از اين طريق اين دو ملت به شناخت و تفاهم و يافتن نقاط مشترک بپردازند. نتيجه استمرار اين امر در نهايت، تغيير ذهنيت دوملت از همديگر است و براي دو کشور که با هم خصومت دارند به ترميم وجهه دو کشور، رفع خصومت ها و صلح مي انجامد.
اين برنامه، بخشي از طرحي بود که از آن تحت عنوان "فوتبال براي صلح" نام برده شده و تحت حمايت شوراي بريتانيا است.
در ادامه تاثير اين برنامه را در راستاي ديپلماسي عمومي بر ورزشکاران دو کشور مي بينيم: مصاحبه هاي زير از برخي از شرکتکنندگان در اين برنامه نشان مي دهد که چگونه رژيم صهيونيستي، عملا از ديپلماسي عمومي براي پيشبرد طرح صلح و استقرار خود در بين کشورهايي که شايد حتي وي را به رسميت نشناسند سود مي برد.
29 مارس 2011:
براي من شرکت در برنامه فوتبال براي صلح بسيار مهم بود. جوامع عرب و يهودي در اسرائيل (فلسطين اشغالي) از هم جدا زندگي ميکنند و چيزي در خصوص نوع زندگي، اميدها و آرزوهاي يکديگر نميدانند. داشتن فرصتي براي به دست آوردن اين درک براي آينده سرزمين و کودکان ما ضروري است.
با بهبود شرايط زندگي براي جامعه عرب و تلاش براي درک آنان، ما خواهيم توانست اسرائيل را به مکاني بهتر براي زندگي بدل کنيم.
داشتن مربياني از انگليس و آلمان در اين پروژه امر بسيار مهمي است. در اسرائيل، ديدار بين اعراب و يهوديان بسيار اضطرابآور است و منجر به فشار مردمي از هر دو سو ميشود. اما در اينجا ما اعضاي يک گروه بين المللي هستيم که همه با هم دوستيم و در امري با هم همکاري ميکنيم که همه از آن لذت ميبريم؛ لذا ميتوانيم همديگر را به عنوان مردماني که علايق مشترک دارند بشناسيم.
نسيم از بير شوا
30 مارس 2011:
امروز روز بسيار هيچانانگيزي بود. در اولين جلسه به ما گفتند که بخشي از يک پروژه جهاني هستيم. ما درباره ارزشهايي که قرار است در اين پروژه به ما آموزش داده شود مطالبي آموختيم و از اهميت درک متقابل و کار کردن به صورت يک تيم اطلاع يافتيم چرا که خود نيز همين را بايد به کودکان آموزش دهيم.
بقيه صبح را به بازيهاي کودکانه گذرانديم و ضربه زدن به توپ را تمرين کرديم. هر چند دانستن در خصوص بازيها و فعاليتها مطلب مهمي بود اما تمرين عملي آنها بر ما تاثير شگرفي گذاشت و من اکنون به خوبي ميفهمم که اين فعاليتها چگونه بر کودکان تاثير ميگذارند.
تال از تلآويو
اين اولين بار است که من به جايي سفر ميکنم، براي همين در کنار هيجانزدگي، نگران آن بودم که ما چگونه خواهيم توانست تفاوتهاي سياسي را کنار گذاشته و با يکديگر همکاري موفقيتآميزي داشته باشيم. من از سطح همکاري بالا ميان اعضاي تيم شگفتزده شدهام.
عبدالله از دابوريه
31 مارس 2011:
امروز سرد و باراني بود، هوايي که ما به آن عادت نداريم اما به هر حال به برايتون رفتيم. ما چيزهاي بسياري ياد گرفتيم و به طريق عملي فهم عميقتري از ارزشها پيدا کرديم.
سليمان از بير المقصور
من از تنوع و جريان تمرينات بسيار لذت بردم. ايدههايي نيز براي آموزش کودکاني که تحت نظرم بسکتبال ميآموزند، به دست آوردم.
درور از کفر تاور
1 آوريل 2011:
هر چند که اين پروژه با هدف کمک به کودکان تحت آموزش ما در اسرائيل طرحريزي شده است، من احساس ميکنم که اين اردو توانسته است ما بزرگسالان را نيز به هم نزديک کند.
اميلي از بريتانيا
امروز ما آموزشهايي در اين خصوص ديديم که چگونه تمرينات را ميتوان در يک زمين فوتبال بدون امکانات ديگر انجام داد. اين در اسرائيل که بسياري از گروهها فاقد ديگر تسهيلات لازم هستند خيلي به کار ميآيد.
ما به خوبي دانستهايم که ميتوانيم مبلغ ارزشها باشيم و آنها را آموزش دهيم. کساني که اينجا به ما آموزش ميدهند قبلا به اسرائيل آمدهاند و با نيازهاي ما آشنا شدهاند.
آميت از کفر تاور
2 آوريل 2011:
امروز ما هر آنچه را که آموخته بوديم، تمرين کرديم. امروز توانستيم برنامهيزي مربوط به برگزاري يک فستيوال فوتبال براي 150 کودک را انجام دهيم. کودکان از بازي لذت بردند و ارزشها را آموختند.
نائل از نازارث
من قبلا با مربيان آلماني و انگليسي که به اسرائيل آمده بودند تمرين کردم اما اصلا نميدانستم کار کردن با کودکاني که به زباني ديگر سخن ميگويند تا اين حد سخت است! البته چون ما در عرصه ورزش فعاليت ميکنيم، بيشتر ارتباطات ميتواند به طرق عملي (و نه شفاهي) برقرار شود.
محمود از نازارث
من از پيشرفت و يادگيري شگرف خود در اين برنامه در تعجبم. ما وقتي به اينجا رسيديم، دو گروه مختلف از دو جامعه مجزا بوديم. در ابتدا همه با همجامعهايهاي خود ارتباط برقرار ميکردند و از ارتباط با اعضاي جامعه ديگر خجالت ميکشيدند. اما اکنون ما يک تيم واحد هستيم که با هم کار ميکنيم و با هم ميآموزيم.
محمد از يافيا
اين برنامه به درد همه کودکان علاقمند به فوتبال ميخورد و آنها که استعداد بيشتري دارند ميتوانند ارزشهايي را که به درد شغل آينده آنها مي خورد، بياموزند.
شفيق از توبا زانگريا
تمرينات بسيار عالي بودند و بسيار مثبت و چيزهاي زيادي به ما آموختند. من اين پروژه را در جامعه خود پياده خواهم کرد.
آهارون از توبا زانگريا