به گزارش سرويس جامعه مشرق به نقل از پايگاه خبري پليس، الميرا 16 سال سن دارد و براي اعلام شکايت از پسري جوان و خانواده اش همراه مادر خود به کلانتري مراجعه کرده است.
او در بيان داستان زندگي اش گفت: مشکل من از دو سال قبل و زماني که به بهانه درس خواندن به خانه دوستم مي رفتم و با او در خيابان ها پرسه مي زديم شروع شد.
يک روز با جواني به نام سينا آشنا شدم و تعريف و تمجيدهاي هم کلاسي ام از تيپ و قيافه اين پسر جوان مرا بيشتر شيفته و دلباخته اش کرد.
من در مدت کوتاهي به او وابسته شدم و ما تقريباَ هر روز همديگر را مي ديديم و يا با هم صحبت مي کرديم.
مادر سينا نيز از رابطه ما خبر داشت و چند بار تلفني با هم صحبت کرده بوديم اما يک روز پسر مورد علاقه ام گفت: خواهر بزرگش از تهران به مشهد آمده است و مي خواهد مرا ببيند و کمي در مورد آينده صحبت کند.
با خوشحالي همراه او به خانه شان رفتم ولي از لحظه اي که به داخل آپارتمان پا گذاشتم متوجه شدم کسي در خانه نيست .
سينا گفت: چنددقيقه منتظر باش الان مادر و خواهرم مي آيند آنها رفته اند براي تو هديه بخرند.
او با يک ليوان شربت از من يذيرايي کرد و چند دقيقه بعد سر گيجه عجيبي گرفتم و پلک هايم سنگين شد و ديگر نفهميدم چه اتفاقي افتاد .
وقتي به هوش آمدم متوجه شدم داخل خودرو سينا هستم و او با گريه و التماس مي گفت: تو همسر آينده ام هستي و نگران مشکلي که به وجود آمده نباش ما خيلي زود با هم ازدواج مي کنيم .
با توجه به مشکلي که برايم به وجود آمده بود به خانه رفتم و اين موضوع را از خانواده ام مخفي نگه داشتم.
دو ماه از اين ماجرا گذشت و فهميدم باردار شده ام . من با سينا تماس گرفتم و گفتم با توجه به وضعيتي که به وجود آمده هر چه زودتر بايد به خواستگاري ام بيايي.
او هم پيشنهاد داد يک هفته بعد با مادرش در يک پارک قرار ملاقات بگذاريم و در اين باره صحبت کنيم.
دختر نوجوان اشک هايش را پاک کرد و افزود: آنها سر قرار حاضر شدند و مادر سينا گفت ابتدا بايد بچه ات را سقط کني چون اين بچه آبروي همه ما را خواهد برد. من به تو قول مي دهم که خودم در کمتر از دو ماه شرايط ازدواج شما را فراهم کنم.
آنها با اين وعده هاي شوم مرا با خود به خانه اي در حاشيه شهر مشهد بردند و عمل سقط جنين را انجام داديم.
اما با حال و روزي که داشتم به محض اين که به خانه برگشتم مادرم متوجه غير طبيعي بودن حالم شد و من موضوع را برايش تعريف کردم . ما بلافاصله به سراغ سينا و مادرش رفتيم اما آنها خانه خود را تغيير داده اند و هيچ شماره و نشاني از آنها نداريم.
الميرا در پايان گفت: از تمام دختران جوان خواهش مي کنم از لبخند هوس و قول و قرارهاي خياباني دوري کنند و در هر مسئله اي با پدر و مادر خود مشورت داشته باشند تا دچار مشکل نشوند.
گفتني است، با توجه به ادعاي دختر نوجوان و مادرش، پليس متهم اصلي پرونده را دستگير کرده است و تحقيقات دراين باره هم چنان ادامه دارد.
تمام دنيا و آرزوهايم در او خلاصه مي شد و از صميم قلب دوستش داشتم. من کاخ روياهايم را با خشت وعده هاي پسري بنا کردم که حاضر بودم قلبم را زير پايش بگذارم و جانم را برايش بدهم اما سينا خيلي راحت فريبم داد و روسياه و بدبخت شدم.