به گزارش مشرق، محسن حدادي در جهان نوشت: اين اقدام تلويزيون از آنجا نشات ميگيرد که مديران رسانه ملي دريافتهاند، امسال با افت مخاطب و افت کيفي مجموعههاي تلويزيوني، با ارائه آمار و تجليل از مجموعهسازان نميشود کوتاهيها را پوشش داد وبراي همين دست به توليد گزارشهاي ميداني گسترده در سطح شهر کردهاند که در اين گزارش ها، همه افرادي که صدا و تصويرشان پخش ميشود، رضايت صددرصدي از برنامههاي نوروزي را اعلام ميکنند و عنوان ميکنند که سريالهاي نوروزي بسيار خوب بوده است!
در اين ميان نکته قابل تامل اينکه، مردم مورد نظر رسانه ملي کمتر نام سريالي را در گزارش ها بيان ميکنند و بيشتر به صورت کلي از تلويزيون تشکر ميکنند و نهايتا نام سريال «پايتخت» که به نوعي بهترين مجموعه تلويزيوني سيما در نوروز بود را بيان ميکنند.
«پايتخت» البته به لحاظ نگاهي خاص به فرهنگي ايراني و توجه به ريشههاي سنتي بهترين و متناسبترين مجموعه تلويزيوني سيما در نوروز بود.
اتفاقات در اين مجموعه ملموس تر از ساير مجموعه ها بود، بازي هاي درخشان تيم بازيگري در کنار لهجه تمرين شده از جمله نقاط قوت بود. صفا و صميميت يک خانواده بي ادعاي سالم نيز به نحوي در مجموعه ديده مي شد.
گرچه داستان مقابله با مهاجرت روستائيان به شهر واقعا آن طور که بايد در مجموعه نبود و نمي توان آن را نقطه اتکاي سريال دانست و البته مثل هميشه هم بايد در طول داستان و يا عرض داستان، يک نفر عاشق يک نفر ديگر بشود، يک نفر فوت کند، يک نفر با خانواده اش مشکل پيدا کند، يک نفر در يک خانواده مشکل مالي و کلاهبرداري داشته باشد و ...کليشه هاي رايجي که به آنها عادت کرده ايم.
البته وجود لوکيشين هاي خارجي، فيلمبرداري در سطح شهر و همچنين زحمت سفر به اطراف تهران از جمله نقاط قوت ديگر اين مجموعه است که ديگر مجموعههاي به هيچوجه به چشم نميخورد.
«بچه ها نگاه مي کنند» اصولا هيچ ربطي به نوروز نداشت؛ مجموعه اي کليشه اي از تقابل مردها و زن ها در موقعيت و مختصاتي که شايد يک درصد در ايران وجود داشته باشد! در کنار بازي هاي معمولي ـ هر کسي خودش را جلوي دوربين نشان دهد ـ و قصه هاي تکراري که به بخشي از آن اشاره شد! يک مجموعه کم خرج و کم لوکيشن که مي خواست با ستاره هايش مخاطب را جذب کند که نظرات مردمي در کوچه وبازار نشان دهنده ديده نشدن مجموعه است.
اما شبکه سوم سيما، به راستي قيد خلاقيت و توليد را زده است؛ فرض کنيد يک تيمي فهميده که يک شبکه اي نيازمند يک سريال ?? قسمتي است؛ بعد نشسته و چرتکه انداخته و پولش را گرفته و يک چيزي هم تحويل داده، بدون فيلمنامه، بدون لوکيشن، بدون بازي، بدون طنز ...که متکي به تکهکلامهاي احمد پور مخبر، بازي هاي حرکتي مرجانه گلچين، همراه با حضور يک عدد مهران غفوريان و سوريخانم! است. و براي خنداندن مخاطب، ناچار است بيل دست مرجانه گلچين بدهد تا او طلبکاران را از دم در خانه براند!
«راه در رو» ميتواند يکي از ضعيف ترين مجموعههاي توليدي در يک دهه گذشته نام بگيرد که کپي بسيار ابتدايي و ضعيفي از کارهاي انبوه مشابه خود بوده است.سريال «موج و صخره» هم که با تلاش مشقتبار در جزيره کيش(!) ساخته شده و گروه شبانه روزي کار کردهاند تا يک مجموعه سفارشي – تبليغاتي را با پيامهاي گلدرشت به مخاطب خود تحويل دهند و از ترفند طراحي مسابقه(!؟) و اعطاي سکه، مخاطب را براي خود جذب کنند.
اينکه مجموعه را يک بانک شناخته شده، حمايت کند اشکالي ندارد اينکه در هر قسمت ? دقيقه سريال به آن بانک و تسهيلاتش در قالب ديالوگهاي بازيگران تبديل شود آن هم در ابتداييترين سطح، به نوعي توهين به مخاطبي است که ديدن يک سريال را انتخاب کرده است. نکته طلايي در خصوص سريالسازي براي تلويزيون بويژه در نوروز اين است که برخي چهرههاي ثابت يادگرفته اند چطور جيب تلويزيون را خالي کنند: «يک داستان دو خطي براي ارسال به سازمان و تصويب طرح، چند نفر دوست و آشنا که پاي ثابت اين مجموعهها هستند، بعد... يک مرد ميان سال تنها، يک زن ميانسال تنها (براي ايجاد کش دراماتيک در ??قسمت و ازدواج در قسمت آخر)، يک مرد بدهکار و فراري، چند نفر آدم مثلا غير تهراني، يکي دو نفر آدم بامزه که تکهپراني کنند و بقيه بخندند، در کنار نمايش بي عاطفگي در خانواده هاي متمول، تصوير فرزنداني که والدين خود را دوست ندارند و دست آخر چوب اين کار خود را مي خورند، مرگ يکي دونفر در حين سريال، جوان هايي که در طول سريال عاشق هم مي شوند و در آخر با هم ازدواج مي کنند، آدم هاي پولداري که اهل مرام و معرفت نيستند، يکي دو جوان که در طول قصه استباهاتي دارند و سرشان به سنگ مي خورد، داستان ارث و ميراث و آدم هاي ناجور خانوادگي و...» اصلي ترين موضوعاتي هستند که همه سريال هاي ما را پر مي کنند و هر سال هم تکرار مي شوند.
اما فارغ از اين مباحث امسال اولين نوروزي است که رسانه ملي با همتي مضاعف در شبکههاي مختلف راديويي و تلويزيوني از مخاطبان ديداري و شنيداري خود پيامک طلب کرد.
مديران و برنامهريزان رسانه ملي به خوبي دريافتهاند که با ريزش شديد مخاطب بومي روبرو شدهاند و مردم ديگر نه تنها در پايتخت که در دورافتادهترين نقاط کشور هم با هزينهاي اندک، به خيل مخاطبان شبکههاي فارسيزبان و البته انگليسيزبان مورد علاقه خود پيوستهاند.
به زعم نگارنده، رسانه ملي با قرار دادن مسابقات پيامکي و يا درخواست ارسال پيامک از مردم در خصوص ميزان رضايت از برنامههاي نوروزي، بيش و پيش از هر هدفي، در صدد است تا ميزان مخاطبان خود را رصد کند، به صورتي که مشخص شود، چه تعداد از مردم، مخاطب برنامههاي نوروزي رسانه ملي که به نوعي گلچيني از بهترين برنامهها در بهترين ايام سال است، بودهاند و اين شايد بهترين نظرسنجي ميداني و البته مبتني بر واقعيت جامعه در خصوص ميزان مخاطبان راديو و تلويزيون در حال حاضر باشد.
بر اين اساس است که ميزان پيامکهاي رسيده به يک شبکه و يا يک برنامه، معياري کلي از يک جمعيت مخاطب به دست مديران خواهد داد، اگرچه در اين بين، قرار دادن جوايزي همچون ربع سکه بهار آزادي براي برندگان به قيد قرعه اينگونه نظرخواهي، خود به خود، نوعي تقلب و يا کمک به بالابردن آمار است، اما شايد ـ تاکيد ميکنم شايد ـ مديران و برنامهريزان شبکههاي مختلف راديويي و تلويزيوني با اين اقدام از خواب زمستاني بيدار شوند و به واقع و بدور از جنجالهاي تبليغاتي، فکري براي ريزش مخاطبان داخلي بکنند.
و اين يعني نهايت انتخابات آزاد در رسانه ملي!