«قطره اول»:
«قافلهات به سوي کوفه در حرکت است و اينکه چه سرنوشتي در انتظار آن است اما، خدا ميداند و تو. فقط خدا ميداند که فرزند رسولش را چه شده که راهي بيابان شده است. گاه به پهناي بيابان مينگري، گاه به قافلهات و گاه به زينب(س). قد و قامت علي اکبر(ع)، چشمان منتظر عباس (ع)، و خنده کودکانه علي اصغر (ع)، همه و همه تو را به سکوت و فکري عميق فرو برده است که ناگهان صداي «الله اکبر» ديده بان قافله سکوتت را ميشکند. از دور سياهي نمايان ميشود. همه در تعجبند که اين سياهي در دل اين بيابان پهناور چيست؟ تا حال کسي نخلستان در اين ناحيه نديده است. پس چيست اين سياهي عظيم که غوغايي در کاروان افکنده است؟»
«خون نوشت» هادي شريفي را از دو منظر «محتوا» و «شکل» ميتوان بررسي کرد. نخستين رويکرد به «خون نوشت» هادي شريفي از منظر محتوا؛ تقسيم روايت واقعه کربلا به هفتاد و دو «قطره» (بخش) است؛ که هفتاد و دو تن از ياران امام حسين (ع) را در ذهن تداعي ميکند. به بيان ديگر؛ شريفي در روايت «خون نوشت» از اين ظرفيت تفکيک روايت خطي، استفاده کرده و تقارني بين موضوع واقعه و تعداد ياران امام ايجاد کرده است. (ذکر اين نکته در اينجا ضروري است که خون نوشت؛ هفتاد و سه قطره دارد؛ اما بخش پاياني که نام «غنچه انتظار» را بر تارک دارد؛ بشتر مناجاتنامهاي است با صاحب عصر) اين تقارن چند تفسير متعدد را در برخورد مخاطب با متن ايجاد ميکند. نخستين رخدادي که از برخورد مخاطب با متن ايجاد ميشود تمايل به بازخواني قطرات متعدد و رسيدن به هفتاد و دومين قطره است. هفتاد و دو اينجا تنها عدد قطره (قطعه) نيست؛ بلکه به تکامل رسيدن يک نهضت آزاديخواهانه است. نهضتي که «آزادي» و «جاودانگي» را براي اعصار به همراه داشت؛ و مخاطب با همين تکنيک کتاب را زمين نميگذارد تا به بخش پاياني برسد. اگرچه؛ اين مضمون به خودي خود توانش جذب مخاطب را دارد اما هر اثري براي کشش بيشتر مخاطب بايد از ترفندهاي روايتي سود ببرد تا توان تاثيرگذاري بيشتري داشته باشد.
دومين مسالهاي که در بخش محتوايي «خون نوشت» رخ ميدهد و ميتواند براي مخاطب جذابيت داشته باشد؛ تقسيم بههنگام و عادلانه روايت در اين هفتاد و دو قطره است. به بيان ديگر؛ نويسنده ميبايد اين توان نگارشي را داشته باشد که مقسم خوبي براي قطعه قطعه کردن روايتش داشته باشد. اين روايت هفتاد و دو بخشي؛ به گونهاي است که مخاطب در پايان هر قطره احساس پايانپذيرفتن يک واقعه را دارد؛ اما واقعهاي که ادامه دار بوده و به صورت نامحسوس در بطن موضوع کلي که همانا واقعه کربلاست شناور است. با توجه به اين که کتاب براي گروه سني نوجوانان به نگارش درآمده و با توجه به حوصله اين نسل در برخورد با آثار مکتوب؛ اين مقطعکردن روايت و عين حال پيوند دروني قطرات (قطعات) با هم ميتواند تکنيک خوبي براي کشش مخاطب نوجوان با اين اثر باشد.
سومين مساله در «خون نوشت»؛ شيوه نگارش و برخورد زباني با واقعه عاشوراست. به اين معنا که ادبيات عاشورا دايره واژگاني خاصي دارد که ما اغلب با اين دايره واژگاني و به اصطلاح «ادبيات»؛ واقعه عاشورا را ميشناسيم. در اين اثر وفاداري به اين ادبيات ديده ميشود و نويسنده؛ اساساً در تلاش است مخاطب را در همان چهارچوب هميشگي و آشنا با متن مرتبط کند.
چهارمين مسالهاي که ميتوان در روايت «خون نوشت» به آن اشاره کرد؛ حسن مطلع و حسن ختام روايت است. همانگونه که در ابتداي اين نوشتار آمد؛ «قطره اول» با جمله: «قافلهات به سوي کوفه در حرکت است» آغاز ميشود و مخاطب از آغاز ميداند که قرار است چه رخدادي براي او به روايت در آيد. او فقط در ادامه به شيوه روايتگري و نثر نويسنده (غير از تعلقخاطر به موضوع) توجه ميکند. «... و پس از اتمام اين رنجها دلخسته و شکسته وارد کربلا و پس از آن مدينه ميشويد» اين جمله آغازين قطره هفتاد و دو است. که تصويري از پايان پذيرفتن روايت را نشان ميدهد. (متن کامل اين حسن ختام پايان اين نوشتار خواهد آمد.)
کنش ديگري که «خون نوشت» مطرح است «شکل» کتاب است. در اين اثر جلد کتاب با نوشتن واژه «خون نوشت» آغاز ميشود؛ نوشتهاي که با خون در زمينه کتاب پخش شده و بيانگر اين است که قرار است در کتاب روايت يک شهادت به کلام جاري شود. اغلب صفحات کتاب تصاويري دارد که همخوان با موضوع مطرح شده در آن قطره (قطعه) است و حتي مخاطبي که براي تورق سراغ کتاب ميرود ميتواند موضوع روايت شده در کتاب را از تصاوير دريابد و با آن ارتباط برقرار کند.
قطره هفتاد و دوم:
«... و پس از اتمام اين رنجها دلخسته و شکسته وارد کربلا و پس از آن مدينه ميشويد. در مدينه که مدتها قبل پيک؛ خبر از شهادت حسين (ع) و يارانش دادهاند مردم به استقبال شما ميآيند و البته هر کدام داغدار جواني از خاندان خويشند که همراه برادرت حسين (ع) فرستادهاند. «حسين من، حسين من، حسين من ... » و کسي نيست تو را از اين کابوس که ديگر حسين نيست؛ بيدارت کند. هنوز باورت نميشود...! هنوز باورت نميشود ... ! هنوز باورت نميشود...! هيچگاه باورت نخواهد شد که در آن چند ماه باقي عمرت بدون حسين (ع) زنده بودي. که تو در کربلا با حسين جان دادي ... »