گروه فرهنگي مشرق- بعد از گذشت نزديک به 20 روز از اکران فيلم «جدايي نادر از سيمين» بايد فرض را بر اين گذاشت که خواننده اين مطلب، داستان فيلم را ميداند اما اقبال کم رمق مخاطبان به اين فيلم به نسبت رقيب نوروزياش، نگارنده را مجبور ميکند که حداقل داستان فيلم را در چند خط تعريف کند.
داستان فيلم «جدايي...»
«جدايي...» داستان اختلاف نادر (پيمان معادي) با سيمين (ليلا حاتمي) است که اولي بر نگهداري از پدر پيرش (علياصغر شهبازي) اصرار دارد و دومي، به آينده فرزندشان، ترمه (سارينا فرهادي) تأکيد ميکند. در اين ميان البته پاي زني به نام راضيه (ساره بيات) براي نگهداري از پدر نادر به خانهشان باز ميشود که داستان را وارد فازهاي ديگري ميکند. دعواي نادر با راضيه براي يک سوءتفاهم و البته مهمتر از آن تنها گذاشتن پدر نادر در خانه و دعوا با او، مرگ جنين در رحم راضيه را بر گردن نادر مياندازد اما واقعيت را در انتهاي فيلم ميشود فهميد که تصادفي در خيابان باعث اين مرگ شده است. در اين ميان پاي حجت (شهاب حسيني) به عنوان شوهر راضيه هم به ميان کشيده ميشود و داستان گرههاي خود را يکي پس از ديگري پشت سر ميگذارد.
دروغ فرهادي به تماشاگران فيلم
شايد بشود گفت که صحنه تصادف راضيه در خيابان، آن هنگام که به دنبال پدر نادر رفته بود، نقطه عطف فيلمنامه است که فرهادي براي سرگرم کردن تماشاگر، آن را به طريق رندانهاي از تدوين نهايي فيلم حذف کرده است.
اصغر فرهادي در جايي گفته: اين صحنه مهمي است. اما اگر يک بار ديگر فيلم را ببينيد، نشانههايي را ميبينيد که اين تصادف رخ داده. کافي است تماشاگر به خودش اعتماد کند و خودش هم شريک ساختن فيلم بشود. شما حتي صداي ترمز و صداي صحنه تصادف را ميشنويد و در پلان بعد، حال بد راضيه را ميبينيد و بعد در اتوبوس ميبينيد که او از بيحالي ضعف ميکند، سرش گيج ميرود و ميافتد. به جاي اينکه صحنه تصادف را نشان دهم، پيامدش را گذاشتم. ولي خوب سليقه روز اين شکلي است و تماشاگر عادت به اين طور اطلاعات گرفتن ندارد و اسمش ميشود اطلاعرساني قطرهچکاني.
فرهادي به اين نکته مهم اشاره ميکند که فيلم را در دو نسخه مونتاژ کرده. يک بار با صحنه تصادف و ديگري بدون آن ولي بيشتر کساني که براي اولين بار فيلمش را ديدند، نظرشان اين بوده که مونتاژ فيلم، بدون صحنه تصادف بهتر بوده است.
آنچه در اين ميان نبايد فراموش شود، دروغ فرهادي به مخاطب است، چرا که هيچکدام از نشانههاي ذکر شده، تماشاگر را به درک داستان و حقيقت ماجرا هدايت نميکند. چرا که اگر مخاطب به حقيقت تصادف در آن صحنه برسد، بسياري از وقايع ديگر و گرههاي فيلمنامه، خود به خود باز ميشود.
سياهنامهاي نچسب براي نوروز
تعجب براي قرار دادن «جدايي...» در فهرست فيلمهاي اکران نوروزي، وجه ديگري است که بايد در اين سطور به آن پرداخت. فيلمي با اين سياهي که طبقه متوسط را تا اين حد متزلزل و طبقه پائيندست را تا اين حد شکننده و ضعيف به نمايش ميگذارد، چه نسبتي با ايام شاد و پرانرژي نوروز دارد؟! شايد همين عامل بود که سينماهاي نمايشدهنده «جدايي...» در حالي با چند نفر، فيلم را به روي پرده نقرهاي ميبرند که سينماهاي نمايشدهنده فيلم رقيب، کارش به سانسهاي فوقالعاده يک و دوي بامداد کشيد.
***
در اين سطور کم شمار که در آن بايد حوصله خواننده سايبري را هم در نظر گرفت، فرصت زيادي براي پرداختن به ابعاد پنهان سياسي و غرضورزانه آخرين ساخته فرهادي نيست اما بيشتر از هرچيز اصرار سيمين براي برداشتن آلبوم محمدرضا شجريان در حالي که وسايلش را از خانه خود به خانه مادرش ميبرد و پخش يکي از آهنگهاي او در اتومبيل نشان ميداد که دلدادگي آقاي کارگردان به جريان و جنبش ابترمانده سبز چقدر است.
لذا بررسي بيشتر اين فيلم از جنبههاي عميقتر سياسي و اجتماعي را به فرصت ديگري موکول ميکنيم...