به گزارش مشرق به نقل از ايسنا، در ابتداي اين جلسه پس از قرائت کيفرخواست از سوي نماينده دادستاني، قاضي پرونده به متهم رديف اول «س.ک» تفهيم اتهام کرد و او نيز که با اتهام ارتکاب به قتل عمد، جعل و ربايش پلاک ثبتي موتور، تمرد از فرمان ماموران انتظامي و درگيري با ماموران کلانتري گيلانغرب روبرو است، در ابتدا گفت: من با قصد خودکشي و بعد از مصرف قرصهاي روانگردان وارد کلانتري گيلانغرب شدم و در آنجا مامورين با من درگير شده و من به دليل مصرف قرصهاي روانگردان و نداشتن حال مناسب در مقابل آنها مقابله به مثل کردم.
وي ادامه داد: در کلانتري ماموران قصد خلع سلاح من را داشتند و من هم به همين دليل با آنها مقابله کردم.
در ادامه، مستشار دادگاه از وي سوال کرد به چه دليل شما ادعا ميکني که دکتر سرابي مقصر فوت مادرت بوده است؟ که متهم نيز پاسخ داد: من وقتي به متخصص مادرم در کرمانشاه مراجعه کردم که گفتم دکتر سرابي روي مادر من عمل آنژيوگرافي انجام داده است آن دکتر هم گفت احتمال دارد که آنژيو باعث مرگ مغزي مادر شما شده باشد اما جواب قطعي به من نداد.
در ادامه متهم در بيان نحوه ارتکاب به جرم و سپس فرار از صحنه جنايت خاطرنشان کرد: من دورههاي حفاظت را فرا گرفته بودم و ميدانستم که به چه شکل بايد از صحنه گريخت و در روز حادثه به اتفاق يکي از دوستانم به محل مطب دکتر سرابي واقع در ميدان هفتحوض رفتيم که سپس من به وي گفتم که تو ميتواني بروي.
«س.ک» ادامه داد: بعد از رفتن متهم رديف دوم (دوست متهم رديف اول) با موتوري که قبلا تهيه کرده بودم مقابل ماشين دکتر سرابي رفتم و اقدام به تيراندازي کردم اما به دليل اينکه تسلط نداشتم و حين موتورسواري شليک کردم نتوانستم به خوبي نشانهگيري کنم.
متهم ادعا کرد که قصد تهديد دکتر سرابي را داشته و نميخواسته او را بکشد.
در ادامه قاضي پرونده از وي سوال کرد از چه ناحيه و چند تير به سمت دکتر سرابي شليک کرده که متهم گفت: از سمت راننده دو تير به طرف «سرابي» شليک کردم.
سپس يکي از وکلاي اولياي دم از متهم رديف اول سوال کرد، چه کسي قبل از مرگ مادر شما از نحوهي حضور دکتر سرابي در مطبش، شما را مطلع کرده بود که متهم پاسخ داد: خود من اين کار را کرده بودم.
در ادامه دادگاه، گروهبان يکم يارمحمدي يکي از نيروهاي کلانتري گيلانغرب که توسط متهم مورد جرح قرار گرفته بود، در سخناني خاطرنشان کرد: ساعت 8 شب بود که وي وارد پاسگاه گيلانغرب شد و بعداز ورود من متوجه اسلحه همراه وي شدم و براي خلع سلاح با او درگير شدم و در همين حين وي به سمت زمين شليک کرد.
سپس قاضي پرونده از گروهبان يارمرادي سوال کرد که به نظر شما قصد متهم از آمدن به پاسگاه چه بوده است؟ که وي نيز پاسخ داد: متهم به قتل، قصد خلع سلاح پاسگاه را داشته است و من فکر ميکنم که وي براي گرفتن پناهندگي از گروهک پژاک نياز به تعداد بيشتري قتل با انگيزههاي سياسي داشته است.
در ادامه «س.ک» متهم رديف اول گفت: من بعد از اينکه فهميدم دکتر فوت کرده است يک سري شماره تلفن را از طريق ماهوارهاي که در خانه يکي ازدوستانم بود از گروهک پژاک به دست آوردم و پيش از آن هيچ قصدي براي پناهندگي نداشتم.
بعد از اظهارات متهم رديف اول، «ع.الف» متهم رديف دوم قتل دکتر سرابي در جايگاه حاضر شد که قاضي بعد از تفهيم اتهام به وي در مورد معاونت درقتل از نحوه آشنايي وي با «س.ک» سوال کرد و وي نيز پاسخ داد: من سه سال پيش با آقاي «س.ک» در اسلامآباد غرب از طريق يکي از دوستانم آشنا شدم و با توجه به اينکه موتور من در اسلامآباد توقيف شده بود دوست من مدعي شد که او ميتواند کمکي براي رفع توقيف موتورسيکلت من انجام دهد.
سپس قاضي همتيار از متهم رديف دو سوال کرد آيا از ابتداي بيماري مادر آقاي «س.ک» ايشان در خانه شما اقامت داشته است؟ که متهم نيز پاسخ داد بله. قبل از فوت مادر آقاي «س.ک» ايشان در خانه من اقامت داشتند. بعداز فوت نيز يکبار به خانه من آمده بود.
«ع.الف» ادامه داد: «س.ک» در روز قبل حادثه از کرمانشاه به تهران آمد و طي تماسي با من گفت که قصد دارد براي يک شب در منزل من اقامت کند و بعد از اينکه به منزل ما آمد من دليل پوشيدن پيراهن مشکي را از وي جويا شدم که او گفت مادرش فوت کرده است و از آن موقع بود که مطلع شدم که «س.ک» مادرش را از دست داده است.
متهم به معاونت در قتل در مورد اتفاقات روز حادثه مدعي شد: ساعاتي قبل از وقوع جنايت آقاي «س.ک» به من گفت که من آدرس دقيق مطب دکتر را بلد نيستم و تو که در تهران زندگي ميکني بيا تا با هم به مطب دکتر سرابي برويم و مدعي شد که قصد دارد براي جمعآوري مدارک به مطب دکتر سرابي برود. در آن روز من با موتور خودم پيشاپيش وي حرکت کردم و به سمت مطب دکتر رفتيم و سپس گفت که چند دقيقهاي صبر کن تا من برگردم.
متهم رديف دوم افزود: بعد از اينکه من در کنار موتورسيکلت «س.ک» ايستادم وي مجددا به سمت من آمد و گفت که قدري کارش طول خواهد کشيد و من نيز از آن محل به سمت منزل خود حرکت کردم و ساعتي بعد نيز او با من تماس گرفت و مدعي شد که موتورش توقيف شده و من نيز براي برگرداندن او به محل ساختمان دنياي نور واقع در اتوبان رسالت رفتم.
در ادامه مستشار دادگاه از وي سوال کرد که آيا تو مطلع بودي که آقاي «س.ک» مسلح است يا خير؟ و متهم رديف دوم نيز در پاسخ به اين سوال گفت: خير من اطلاعي در اين مورد نداشتم و بعد از آنکه در شب روز حادثه «س.ک» را براي برگشتن به شهرستان به ميدان آزادي بردم متوجه اسلحه او شدم و از وي سوال کردم که جريان اين اسلحه چيست که او گفت من با دکتر سرابي درگير شدم.
بعد از اين اظهارات مستشار دادگاه از متهم رديف دوم آقاي «ع.الف» سوال کرد که چه زمان فهميدي که دکتر سرابي مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و وي نيز پاسخ داد: همان زماني که اسلحه را درميدان آزادي همراه «س.ک» ديدم او مدعي شد که با دکتر درگير شده است من متوجه اين موضوع شدم.
در ادامه دادگاه وکيل متهم به معاونت در قتل «ع.الف» در جايگاه حاضر شد و طي اظهاراتي گفت: من جريانات را به سه بخش تقسيم ميکنم. در بخش اول نحوه آشنايي موکلانم با آقاي «س.ک» است که طبق اظهارات وي از سه سال پيش و از طريق يکي از دوستان مشترکشان صورت گرفته است. قسمت ديگر زماني است که پدر آقاي «س.ک» يعني آقاي «بهمن. ک» براي پيگيري پروندههاي شخصي به ديوان عالي کشور مراجعه کرده بود و طي اين مراجعه تصميم ميگيرد که براي رسيدگي به وضع قلب همسر خود نيز به بيمارستان خاتم الانبياء تهران نيز مراجعه کند و بعد از اين مراجعه مادر آقاي «س.ک» مورد عمل آنژيوگرافي قرار گرفته است. دربخش سوم نيز بايد بگويم که موکل من هيچ اطلاعي از قصد آقاي «س.ک» براي قتل «سرابي» نداشته است و اين اتهام را قويا رد ميکنم که منزل موکل من پايگاه قتل دکتر سرابي بوده است و بر اين اساس از مقام محترم قضايي خواهش ميکنم که با توجه به عدم قصد معنوي مشارکت در قتل دکتر سرابي توسط موکل من وي را از اتهامات وارده تبرئه کنيد و نحوه زندگي موکل من بعد از انجام اين جرم توسط آقاي «س.ک» در اين موضوع صدق ميکند که اگر وي در مورد قتل آقاي دکتر سرابي دستي داشته است بعد از وقوع جنايت به زندگي عادي خود نميپرداخته است.
در پايان دادگاه، قاضي پرونده ختم روند دادرسي را اعلام و خاطرنشان کرد، طي هفتههاي آينده حکم نهايي متهمان پرونده قتل دکتر سرابي اعلام خواهد شد.
دکتر سرابي متخصص قلب بيمارستان خاتمالانبياء 31 شهريور 89 توسط فرزند يکي از بيماران خود مورد سوءقصد قرار ميگيرد و در روز 2 مهر 89 براثر جراحت وارده فوت ميکند.