به گزارش مشرق، پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله مجتبي تهراني نوشت: بحث ما راجع به تربيت به معناي روشِ رفتاري و کرداري دادن است. انسان به طورِ معمول در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي روش مي گيرد؛ البته فضاي پنجمي هم بر آنها حاکم است که بعداً ميگوييم. بحثِ ما به محيطِ چهارم، يعني محيط شغلي رسيد و عرض کرديم که مباحث مربوط به محيط شغلي، در سه رابطه مطرح است؛ اول، نفسِ شغل، دوم، فضايي که انسان در آن محيط کار ميکند و سوم، مراجعين.
مبحث اول و دوم را بحث کردم و گفتم که بعضي از شغلها نقشِ سازندگي و بعضي نقشِ تخريبي دارند. آن فضايي هم که انسان در آن کار ميکند نيز چنين است. در آخرِ جلسه گذشته عرض کردم که خودِ فضاهايي که انسان در آنها قرار ميگيرد، يا فضاهايي است که بُعدِ شيطاني و حيواني را در انسان زنده ميکند و يا فضاهايي است که بُعدِ معنوي و الهي انسان را شکوفا ميکند. در اين مورد رواياتي را خواندم و مثالهايي هم زدم.
بُعد سوم؛ مراجعهکنندگان
همين بحث درست در باب بُعدِ سوم مسئله محيط شغلي، يعني مراجعين نيز است. برخي از مراجعيني که انسان در محيط شغليِ خود با ايشان سروکار دارد، بُعدِ شيطاني و حيواني و هواهاي نفساني و امثالِ اينها را در آدم زنده ميکند. يک سنخ از مراجعين بر عکس هستند و آن بُعدِ الهي و رحماني را در انسان زنده ميکنند. حالا تا جايي که فرصت دارم مصاديقِ آن را هم عرض ميکنم.
مرا به خيرِ تو اميد نيست، شر مرسان
من در مورد مراجعين، به حداقل اکتفا ميکنم. انسان حداقل بايد آن محيطِ شغلي يا شغلي را انتخاب کند که مراجعينِ آن زنده کننده بُعدِ شيطانيِ انسان نباشند. گفتم حداقل؛ يعني آن بُعد شيطاني را زنده نکند؛ لازم نيست که مراجعه کننده، بعدِ رحماني و الهي را در انسان زنده کند. مثلِ معروفي است که ميگويند: «مرا به خيرِ تو اميد نيست، شر مرسان!» اصل و مهم اين است.
برخي به عنوان اعتراض به من ميگويند: «فلاني بچّهاي مردم را به انزوا ميکشاند!» اينها شعارهاي بدون شعور است که ميدهند و مسائلي از اين قبيل که ميخواهند لااباليگري را ترويج دهند.
اين مطلب را دقت کنيد که من به اين نکته توجه دارم؛ من گفتم آنچه در محيط شغلي بايد به عنوان معيار حداقلي رعايت شود اين است که مراجعه کنندگاني که پيشِ انسان ميآيند، او را فاسد نکنند! اين دعوت به انزوا نيست؛ اين دعوت به رعايت حدود الهي است.
قرآن ميگويد: «بگو: از روابط مخرِّب به خدا پناه ميبرم!»
بحثِ تربيت، يک بحثِ تدريجيالحصول است و يکي پس از ديگري اثر دارد. خدا در آخرين سوره قرآن، يعني سوره ناس که خطاب به خودِ پيغمبر هم هست، ميفرمايد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ؛ مَلِکِ النَّاسِ؛ إِلهِ النَّاسِ؛ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ؛ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»(سوره الناس، آيات 1 الي 6) سوره به طورِ کلي براي روابطِ اجتماعي است. اي پيغمبر بگو: به خدا پناه ميبرم که با افرادي که به من شر ميرسانند، مواجه نشوم.
حالا من از شما سؤال ميکنم شرّ چيست؟ «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ» شرّي که بُعدِ درونيِ شيطاني من را زنده ميکند. در تفاسير ميگويند: خناس، شيطان است. توجه کنيد اين شيطان دروني است، حالا ميخواهد پنهاني باشد يا آشکار. چون مي فرمايد: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» جنّ پنهان است و ناس آشکار است. مسئه اين است که اينها در بحثِ روابط است.
خدايا از اين روابطي که من را خراب ميکنند، به تو پناه ميبرم. من اين بحث را به طور کلي، يعني اثر برخوردِ انسان با انسان مطرح کردم؛ روابطِ شغلي يکي از مصاديقِ آن ميشود. اثري که اين رابطه روي من ميگذارد، نبايد نقشِ تخريبي داشته باشد.
بعدِ دروني شيطاني و هواهاي نفساني من را شکوفا و زنده نکند؛ اين يک قانون کلي است که يک مصداق آن محيط غلي است. شما بايد شغلي را انتخاب کنيد که مراجعيني که به شما مراجعه ميکنند، بُعدِ شيطانيتان را تحريک نکنند. لازم نيست قصدي در کار باشد؛ نخير،اصلاً و ابداً قصد تأثيرپذيري مهم نيست.
لذا در باب محيط شغلي، بحث را در سه رابطه مطرح کردم: نفس شغل، محيط شغليِ و مراجعين، هر سه ميتواند هم نقش تخريبي و هم نقش سازندگي داشته باشد. من در مورد مراجعين گفتم حداقل اين است که مرا خراب نکنند و بيش از اين هم نميگويم.
مراجعه جنس مخالف، زمينه ساز تخريب
من به طور مفصل در باب اثر تخريبي وارد ميشوم، چون ممکن است که مراجعينِ انسان در روابطِ گوناگون ديداري، رفتاري و شنيداري نقشِ تخريبي داشته باشند. همانطور که اينها ميتوانند نقشِ سازندگي داشته باشند، نقشِ تخريبي هم دارند و اينها هم در سه رابطه مطرح است: ديداري، شنيداري و گفتاري.
مثلاً افرادي که مراجعه ميکنند در موردي که خيلي بارز هم هست مراجعين به شخص، از جنسِ مخالف باشند. اين مسئله چون مورد ابتلا است، عرض ميکنم که اگر شخص زن است، مراجعه کننده او مرد باشد و اگر مرد است، مراجعه کننده او زن باشد. اين از آن جاهايي است که زمينه براي تخريب آماده است. من نميخواهم بهطور مفصل وارد اين مورد شوم، فقط بهطور گذرا به آن اشاره ميکنم.
در روايتي از پيغمبر اکرم داريم که فرمودند:«قال رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلم: ما من صباح الا و ملکان يناديان: ويل للرجال من النساء و ويل من نساء من الرجال!(کنزالعمال) هيچ روزي نيست مگر اينکه دو فرشته با هم ندا ميکنند و داد ميزنند که «واي بر مردان از زنان و واي بر زنان از مردان!».
نکتهاي در اين روايت است که من اين را عرض ميکنم. در روايت دارد «ما من صباح» يعني هيچ روزي، هيچ صبحي نيست دو ملک ندا ميکنند «واي بر مردان از زنان و واي بر زنان از مردان»؛ حالا چرا نميگويند: هيچ شبي نيست مگر اينکه...؟ جهت اين است که روابط اجتماعي در روز برقرار ميشود. شب هر کسي در خانه خود است. سخن پيغمبر اکرم در مورد اختلاف جنسيتي است.
يکي از خطرات مهم مراجعين اين است که همجنس نباشند، اينجا است که زمينه فراهم ميشود آن بعدِ شيطاني را شکوفا و زنده کند و نقشِ تخريبي داشته باشد. مخصوصاً اينکه شرايط هم طوري باشد که جنبه خصوصي پيدا کند. يک وقت به قول ما طلبهها در ملاء عام است و يک وقت رابطه شکل پنهاني دارد و در برابر ديگران نيست. آن رابطهاي که جنبه خصوصي دارد، بدتر است.
در خلوت با اجنبي، شيطان نفر سوم است
روايتي است از پيامبر که فرمودند: «قال رَسُول اللَّهِ صلياللهعليهوآلهوسلم: لَايَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامَرَأَةٍ فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا شَيْطان»(مستدرکالوسائل،ج14، ص266) حضرت چه قدر زيبا مطلب را بيان ميفرمايند. خيال نکنيد در ملاقاتِ خصوصي زن و مرد نامحرم، فقط شما دو نفر هستيد، در واقع شما سه نفر هستيد و سومين نفر شما شيطان است. چشمهايتان نميبيند. بي برو برگرد شيطان سومين نفر است. من نميخواهم واردِ مسائل فقهي شوم، فکر کنم در توضيحالمسائل نوشتهام که «خلوت با اجنبي حرام است».
دوري از اجنبي، بهترين صفت زنان
خلوت کردن با نامحرم در روابطِ گوناگون که سرآمدش ديداري و شنيداري و رفتاري است، اثر گذار است. روايتي از حضرت زهرا(س) است که از حضرت سؤال کردند بهترين صفت زنها چه چيزي است؟ حضرت فرمودند: «خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لَايَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَايَرَاهُنَّ الرِّجَال»(بحارالأنوار،ج43،ص54) بهترين صفت براي زنان اين است که مرد، زن نامحرم را نبيند و زن، مرد نامحرم را نبيند.
اگر کساني که شعار ميدهند، اما شعور ندارند، بگويند: خودِ حضرتِ زهرا رفتند مسجد و خطبه خواندند و يا حضرت زينب هم خطبه خواندند؛ ما در جواب ميگوييم: وقتي حضرت زهرا به مسجد رفتند، بحثِ وظيفه شرعي و واجب الهي مطرح بود و بايد حضرت به مسجد ميرفتند و به وظيفهشان عمل ميکردند.
بحث وظيفه غير از بحثي است که ما ميکنيم. آنجا بحث مراجعه نيست، يک وقت اشتباه نشود! گاهي عوام چنين مغالطههايي ميکنند. حضرت وظيفهاش بود که برود و رفت.
من در مورد اين خطبه حضرت زهرا بحث کردهام و آن را نوشتهام که الحمدلله منتشر هم شده است. نوشتهام به چه صورت و با چه پوششي به مسجد رفتند؛ حتي زناني آمدند و اطراف حضرت زهرا را گرفتند که حتي پيکرهاش هم معلوم نشود.
حضرت زينب هم در مجلسي که رفتند، به يزيد گفتند: «أَمِنَ الْعَدْلِ يَاابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا»(بحارالأنوار،ج45،ص133) آيا اين عدالت است که زنهاي خود را آن طور پوشش دهي، اما ما را جلوي مردان بياوري؟ در جايي که بحث وظيفه مطرح است، بايد به وظيفه عمل کرد اما ما اينجا داريم در مورد شغل که انتخابي است و مراجعين آن بحث ميکنيم.
انسان به راههاي جلب توجه آگاه است
روايتي از علي(ع) است که فرمودند: «صِيَانَةُ المَرْأَةِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا».(مستدرکالوسائل،ج14،ص255 ) اينکه زن خود را بپوشاند و حفظ کند براي خودش و زيبايياش بهتر است. طرفين خودشان بهتر از همه ميفهمند که در اين روابط شغلي و کاري که مراجعه کننده دارند، رابطهشان چگونه است؛ آيا رابطه با حفظ صيانت است، يا براي جلب توجه و پردهدري است؟! طرفين خوب ميداند که مراجعه کننده جنسِ مخالف چه منظوري دارد. هر دو طرف ميدانند که فرد با چه پوششي چگونه آمده و چه غرضي دارد. از نظر رفتاري و حرکاتشان هم، هر دو خوب ميفهمند که به دنبال چه هستند.
بنده اينجا ننشستهام مسائل شيطانيشان را بگويم که چگونه ميتوان قواي شيطاني کسي را تحريک کرد. خودشان ميفهمند که از نظرِ گفتاري چه ميگويند و از نظر رفتاري چهکار ميکنند و يا چه پوششي از نظر ديداري دارند.
رابطه از نظر گفتاري، هم در مورد مواد گفتار است که فرد چه سخني را ميگويد و يکي هم درباره کيفيت ادا است که حرفش را چگونه ميزند. يکي اينکه از چه کلماتي در صحبتِ خود استفاده ميکند و ديگر اينکه وقتي که ميخواهد حرف بزند، چهطور کلمات را ادا ميکند که جلبِ نظر شود.
خانمها مراقب حرف زدنشان باشند
در سوره احزاب، خطاب به همسرانِ پيغمبر ميفرمايد: «فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْل فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»(سوره الاحزاب، آيه 32) دستورِ «فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» در مورد کيفيّتِ ادا کردن کلمات است. قرآن خطاب به همسرِ پيغمبر ميگويد: صدايتان را نازک نکنيد! اگر کيفيت گفتار، شيطاني باشد «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن شيطاني که «يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ» است، طرف مقابل را به وسوسه مياندازد. «وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» يعني گفتارِ پسنديده و خداپسندانه داشته باشيد؛ چه از نظرِ مواد و چه از نظرِ کيفيت ادا.
من ميخواستم اين را عرض کنم که در باب محيط شغلي تنها شغل نيست که اثرگذار است. ممکن است «خود شغل» خيلي خوب باشد، «محيط» آن هم محيطِ بدي نباشد، اما از راهِ «مراجعهکنندگان» خراب شوي. ما در اين بحث فقط به دنبالِ جلوگيري از خرابي هستيم و به سازندگي فعلاً کاري نداريم. اين حداقل مطلب است که مراجعين روي تو نقش تخريبي نداشته باشند. من به صراحت ميگويم که محيط شغلي از آن محيطهايي است که در تربيت انسان، خيلي نقش دارد.
عاديسازي روابط با نامحرم
اگر اين حداقل رعايت نشود، کمکم رابطه با نامحرم برايت عادي ميشود و نعوذبالله يک سنخ محرمات اصلاً قباحتش از بين ميرود، به خاطر مراوده با نامحرمها به اقتضاي شغل خود، ديگر قبحي سرت نميشود. البته فرض من در جايي است که همه جهات شرعي به طور ظاهري حفظ ميشود والا آنجاهايي که شرع رعايت نشود، ديگر وا مصيبت است. چون جلسه آخر بحث است، اين مطالب را کمي فشرده کردهام.
يک بحثي هم وجود دارد که مراجعين انسان، آن بُعدِ رحماني را در ما تقويت کنند، يعني انسان را به ياد خدا بياندازند، نه به ياد شيطان که گفتم اينها پيش کشتان. اين بحث ديگري است که ديگر به آن نميپردازيم.