مشرق- چه بسا ياران خوشسابقه رسول خدا که گرفتار دنيازدگي يا منيّتها شدند و نتوانستند در امتحانات پايان عمر، سربلند بيرون بيايند و چه بسا صحابه باوفايي که تا آخرين لحظه بر سر پيمان خويش استوار ماندند. آنچه در ادامه ميآيد مقالهاي است که در آخرين شماره ماهنامه راه منتشر شده است.
ريزشها
1.زبير: در سيرههاي اهل سنّت، مشهور است که اولين شمشير را در راه اسلام، زبير کشيده و پيامبر نيز دعايش کرده است. همچنين نقل کردهاند که رسول خدا فرموده: لکلّ نبيّ حواريّ و حواريّي الزبير. (هر پيامبري حواريّي دارد و حواريّ من زبير است)1 او جزو دسته اول مهاجرين به حبشه بود که به همراه يازده مرد ديگر و چهار زن به سوي نجاشي رفتهاند و در هيچيک از غزوات رسول خدا هم غايب نبوده است. وي را از جمله افرادي که قبل از سنّ بلوغ (12 سالگي) ايمان آوردهاند و به عنوان چهارمين يا پنجمين مسلمان، برشمردهاند.2 او در زمان تعيين جانشين پيامبر در خانه علي بن ابيطالب و به حمايت از ايشان متحصّن شده و حتّي با شمشير کشيده در مخالفت با سران سقيفه بيرون آمده بود.3 و در زمان تعيين خليفه سوم نيز تنها عضو شوراي ششنفره بود که رأي خويش را به امام عليه السلام داد.
البته سبک زندگي زبير بعدها با ويژهخواريهايي که در بين صحابه رواج يافت و اشرافيتي که در ياران پيامبر نهادينه گشت، تغيير يافت. او خانهاي در بصره و خانههايي ديگر در مصر و کوفه و اسکندريه ساخت و جمع ثروت باقيمانده از وي بالغ بر 35 ميليون و دويستهزار درهم ميشد. حتي اين رقم را تا 52 ميليون درهم نيز نقل کردهاند4 و از جمله داراييهايش، هزار کنيز و هزار اسب نوشتهاند. اين در شرايطي بود که طبق روايت حضرت امير عليهالسلام، سقف مال حلال از چهارهزار درهم(سکه نقره) تجاوز نميکرد5. و بعدها که سطح رفاه عمومي بهتر شده بود، امام صادق عليهالسلام اين سقف را به دههزار درهم رسانيد6. سهم خواهي او پس از به قدرترسيدن اميرالمؤمنين و نقشي که در فتنه جمل ايفا کرد، مشهور و متواتر است.
2. طلحه: طلحه را جزو حاضران جنگ احد و بعد از آن دانستهاند. از جمله فضايل او، پايداري در جنگ احد تا آخرين لحظات و در کنار علي عليهالسلام و زبير – در حفاظت از جان پيامبر – بوده است.7 هرچند که او نيز بعدها در دام دنيازدگي خواص گرفتار آمد و روال زندگياش را تغيير داد. طبق نقل واقدي، طلحه دوميليون و دويست هزار درهم(سکه نقره) و دويست هزار دينار(سکه طلا) برابر دوميليون درهم مال نقد باقي گذاشت و از نو? طلحه نقل ميکند که ارزش ميراث باقيمانده از پدربزرگش (با احتساب زمينها و دامها و پول نقد)، سي ميليون درهم بوده است. همچنين نوشتهاند از طلحه، يکصد پوست گاو نر انباشته از زر که در هريک سيصد رطل طلا بود، برجاي ماند.8
او البته در شوراي شش نفره تعيين خليفه سوم به عثمان رأي داد و بعدها نيز در جريان شورش عليه او و دست و پازدن براي رداي خلافت، نقشي برجسته ايفا کرد. پس از ناکام ماندن نقشه هماهنگ او با امّ المؤمنين براي تصاحب قدرت پس از قتل عثمان، چشم انتظار جايگاهي در دستگاه خلافت علي عليهالسلام بود که با بياعتنايي امام مواجه شد. او و زبير از اينکه تازه از راه رسيدههايي مثل محمد بن ابيبکر و مالک اشتر به استانداري منصوب و به مشورت گرفته ميشوند، اما آن دو با تمام سوابق درخشانشان مورد توجه نيستند، نزد اميرالمؤمنين شکايت ميبردند و نهايتاً نيز با همدستي کارگزاران برکنار شده خليفه قبل، فتنه جمل را به پا کردند که شرح آن، مجالي ديگر ميطلبد.
3. سعد بن ابي وقّاص: از اعضاء شوراي شش نفره و جزو اولين کساني است که اسلام آوردهاند. در تمامي جنگهاي پيامبر حضوري پُررنگ داشت و از جملة شجاعاني که در حفاظت از جان پيامبر کوشا بود، ذکر شده است9. او در زمان خلافت عمر، به فرماندهي سپاه اسلام در جنگ با ايران منصوب شد که به دليل مريضي، از کمي دورتر(قادسيه) امور جنگ را رهبري ميکرد و به همين سبب، سردار قادسيه لقب گرفته است. همچنين پايهگذار شهر کوفه و پس از آن استاندار خليفه دوّم در اين شهر بوده است.10
سعد از بيعت با علي عليهالسلام سر باز زد که علتش، طبق فرمايش اميرالمؤمنين به عمّار ياسر، حسادت وي بود. واقعيت اينست که پس از قرارگرفتن در جمع شوراي شش نفره تعيين خليفه سوّم و در رديف علي بن ابيطالب، خود را شخصيتي ميديد و بر اقبال مردم به اميرالمؤمنين حسد ميبرد. صحابهاي مانند سعد بن ابي وقاص هرچند به صف آشوبگران جمل و صفين نپيوستند امّا از ياوري علي نيز اکراه داشتند و به تعبير خود آن حضرت: اولئک قومٌ خذلوا الحقّ و لم ينصروا الباطل. (ايشان جماعتي بودند که حق را وانهادند و باطل را هم ياري نکردند.)11
وي در کنار جماعت قابل توجهي از خواص باسابقه در زمان فتنههاي حکومت امام عليهالسلام، راه سکوت و قعود برگزيد و از اين رو مورد طمع معاويه نيز قرار گرفت. نامهاي که معاويه به او و عبدالله بن عمر و محمدبن مسلمه نگاشته و ياري ايشان را طلبيده، شاهدي بر اين مدّعاست. و شعري که سعد در پاسخ به درخواست معاويه فرستاد، خواندني است. او در اين ابيات، ضمن بيان برتري عليبن ابيطالب بر معاويه، علت عدم ياري حضرت را عدم تشخيص مؤمن از کافر در فتنهها و جنگهاي جديد معرفي ميکند و نصرت معاويه را در همان شرايط و باوجود وانهادن علي، گزافه و بيجا ميداند12. او حتي از راويان حديث منزلت (أنت مِنّي بمَنزله هارون مِن موسي) در شأن اميرالمؤمنين است13 اما همو از بيعت و ياري حضرت دريغ ورزيد و پس از صلح تحميلي امام حسن عليهالسلام و بيعت عراق و حجاز با معاويه، به جمع بيعتکنندگان پيوست!14
وي به سال 55 هجري و در قصري که در عقيق (دهميلي مدينه) ساخته بود، درگذشت15. به درخواست عايشه، جنازه او را براي اقامه نماز به داخل مسجدالنبي بردند و جلوي حجره همسران پيامبر نهادند تا آنها نيز بتوانند در نماز شرکت کنند16.
4. زيد بن ثابت: زيد را از علماء صحابه و جزو شش يا هفت نفر صاحب فتوا از ايشان دانستهاند و برخي او را در قضاوت و فتوا، شخص اول مدينه ناميدهاند17. او را در زمره کاتبان وحي و ملازمان رسول خدا نوشتهاند. استعدادش آنقدر بالا بود که زبان عبري(يهود) را در پانزده روز و زبان فارسي را از فرستاده کسري (پادشاه ايران) در هجده روز و زبانهاي حبشي و رومي و قبطي را در زمان کوتاهي از خادمان رسول خدا فراگرفت. اولين جنگي که زيد در آن حاضر شد، جنگ خندق و در سن 15 سالگي بود18. او بعدها خزانهدار بيتالمال در زمان خليفه دوم و سوم شد و از عطايا و مواهب آن نيز به نيکي بهرهمند گرديد! قبل از او عبدالله بن ارقم، خزانهدار عثمان بود که در اعتراض به خاصّهخرجيهاي عثمان و ويژهخواريهاي اطرافيان خليفه، کليد را در ملاء عام به عثمان تحويل داد و گفت من خزانهدار مسلمين هستم نه خزانهدار تو و خويشاوندانت!19 زيد بن ثابت آن را تحويل گرفت و به پاس اطاعتها و همراهيهايش، آنقدر از مواهب و عطاياي خليفه برخوردار شد که نوشتهاند طلا و نقره باقيمانده از او را با تبر ميشکستند و بين ورثه تقسيم ميکردند!20 فقط يکي از بخششهاي خليفه به او صدهزار درهم بود که البته با اعتراض ابوذر مواجه شد.21 و البته اين اعتراضات پيدرپي ابوذر، برايش هزينه تبعيد به ربذه را بهدنبال داشت. زيد در جريان شورش عليه عثمان، از وي دفاع ميکرد و ديگر انصار پيامبر را هم به ياري دوبارة خدا! فراميخواند.22 و البته همانجا ابوايوب انصاري جوابش داد: «ياريش مىکنى از اين رو که برايت سودمند بوده است!»23 وي از جمله کساني است که با علي عليهالسلام بيعت نکرد و در جنگهاي زمان حکومتش نيز برکنار نشسته بود و مجموعه خواص ساکت را تکميل کرد.
5. محمد بن مسلمه: از بزرگان انصار و شرکتکنندگان در بدر و احد و جنگهاى ديگر غير از تبوک است24 و کسي است که پيامبر در هنگام اعزام به برخي غزوات، به جاي خويش در مدينه ميگذاشت.25 او حتي از جانب پيامبر به فرماندهي برخي سريهها (جنگهايي که به فرماندهي شخصي غير پيامبر انجام ميشد) منصوب شده26 و با شجاعت و کاملاً موفّق نيز عمل کرده است. در غزوه بنيقينقاع، همو مأمور ضبط اموال يهود و تبعيد ايشان از مدينه شد27 و فرماندهي گروه اعزامي براي ترور کعببناشرف يهودي را هم برعهده گرفت. کعب که از سران تأثيرگذار يهود بود، با اشعار و اموالش، جبهه مشرکين را عليه مسلمانان حمايت مادي و معنوي ميکرد. بالاخره رسول خدا فرمان ترور وي را صادر کردند و محمدبنمسلمه براي انجام آن اعلام آمادگي نمود. او به همراهي چند نفر ديگر و طيّ يک نقشه حسابشده، کعب را به قتل رسانيد که بازتاب وسيعي هم پيدا کرد28 و با ايجاد رُعب در دل يهوديان، اقداماتشان عليه مسلمين را کاهش داد.
محمدبنمسلمه نيز از جمله صحابهاي است که با اميرالمؤمنين بيعت نکردند و با وجود سوابق دلاوري، خود را از جنگهاي زمان حضرت کنار کشيد. او با اين بهانه که در فتنههاي داخلي، وارد نميشود و فقط حاضر به کشتن مشرکين است29، به جماعت قاعدين پيوست. سکوت و عدم همراهي امثال او در ايجاد ترديد و شبهه در ميان مردم بسيار تأثيرگذار بود.
وي که تا قبل از زمان حکومت حضرت علي عليهالسلام در مدينه ساکن بود، با شروع فتنهها به بيابانهاي اطراف پناه برد و خيمهاي براي سکونت برپا کرد و ميگفت که از شرّ فتنه فرار کرده است.30 او البته بهدليل سوابق و جايگاهش، مورد طمع معاويه هم واقع شد و نامهاي زيرکانه دريافت کرد: «من نامه را براى اين ننوشتم تا خواهان بيعت تو باشم. ليکن مىخواهم نعمتى را ياد کنم که تو از آن بيرون آمدهاى. تو دلاور انصار هستى ... آيا اهل نماز از کشتن يکديگر نهى نشدهاند؟»31 و او در پاسخ معاويه، به ترديد خويش در تشخيص حقّ و باطل در فتنة جمل اعتراف کرد و نوشت که معروفي نميشناخته تا به آن امر کند اما در مورد معاويه دچار اين ترديد نيست و او را دنياطلب و تابع هواي نفس ميداند.32
6. عبدالله بن سلام: از بزرگان علماء يهود و مقبول نزد ايشان بود که پس از ورود پيامبر به مدينه اسلام آورد و رسول خدا نامش را عبدالله گذاشت33. آنچنان به علم و حکمت شهره بود که بزرگاني مانند معاذ هم به هنگام وفات، حاضران را به دريافت علم از او وصيت ميکردند.34 پس از اسلام آوردن عبدالله، پيامبر از يهوديان پرسيد: عبدالله بن سلام در ميان شما چگونه مردي است؟ گفتند: بهترين و سيد و سرور ماست. فرمود: اگر اسلام بياورد، چه ميگوييد؟ گفتند: خداوند او را از چنين شرّي حفظ کند! پس عبدالله بيرون آمد و شهادتين را بر زبان راند. آنجا بود که يهوديان گفتند: بلکه بدترين ماست35! در نبرد با يهوديان بنينضير که رسول خدا دستور قطع نخلهاي خرماي آنان را صادر کرد، همين عبدالله مأمور اجراي حکم گرديد36 و در جريان محاصره و تسليم يهود بنيقريظه نيز همو مسئول اخراج يهوديان از قلعه بود.37 او آنقدر جايگاه داشته که دهمين نفر از دهنفري باشد که حديث عشرة مبشّره را در شأن ايشان نقل کردهاند.
عبدالله ازجمله صحابهاي است که در غائله شورش عليه عثمان از وي جانبداري کرده و حتي از معترضان خواسته ملائکه حول شهر را با قتل خليفه، کوچ ندهند!38 و البته سخنان ديگري هم در حمايت از عثمان و بيان مظلوميت او دارد. عبدالله بن سلام نيز از بيعت با علي عليهالسلام خودداري کرد و از جنگهاي ايشان کناره گرفت. نام او هم در رديف خواصّي که به هنگام فتنههاي زمان اميرالمؤمنين، سکوت را ترجيح داده بودند، به چشم ميخورد.
7. صهيب بن سنان: در بدر و ساير غزوات پيامبر حاضر بود و جزو سابقين در اسلام بهشمار ميرفت. او در يک روز و همزمان با عمّار ياسر اسلام آورد، درحالي که سي و چند نفر قبل از او مسلمان شده بودند. صهيب در زمرة هفت نفري است که اسلام خود را در مکّه آشکار کردند و به شدّت مورد آزار و شکنجه قريش واقع ميشدند. رسول خدا صهيب را سابق روم(سبقتجسته در اسلام از ميان روميان) ناميده کمااينکه سلمان را سابق فارس و بلال را سابق حبشه معرفي کرده است.39 او را در رديف سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار از صحابهاي دانستهاند که فضائلشان در کتابي نميگنجد.40هرچند که در مواضع سياسي با اين چهار نفر همسان نيست اما همين جايگاه در بين ياران پيامبر و البته جهتگيري سياسياش باعث شد که وقتي خليفه دوم مجروح گرديد و شوراي شش نفره را براي تعيين خليفه بعد تشکيل داد، صهيب را مسئول برگزاري نماز جماعت در مسجدالنبي کرد و او در آن ايام پيشنماز ديگر صحابه و مردم مدينه بود41. وي نيز بعدها از بيعت با علي عليهالسلام امتناع ورزيد و از فتنهها کنار کشيد و جبهه خواص ساکت را وزنهاي قابل توجه بود.
8. اسامه بن زيد: او را براساس نقل قولي از پيامبر، محبوبترين اشخاص نزد ايشان ميدانند!42 و حکاياتي نيز در اين باب نوشتهاند. او هم که بزرگشده پيامبر بود، غسل بدن مطهر ايشان را به همراه اميرالمؤمنين و چند تن ديگر عهدهدار بود.43 رسول خدا در واپسين روزهاي حيات خويش، فرماندهي لشکر اعزامي به شام (معروف به لشکر اسامه) را به وي محوّل کرد و بزرگان اصحاب را تحت فرمانش درآورد و اين در حالي بود که نوزده سال بيشتر نداشت.44 به نقل واقدي پيامبر او را در سال هفتم هجري نيز به فرماندهي گروهي اندک درآورد و به سريهاي فرستاد که در جريان آن درگيري، اسامه مردي را کُشت که در لحظه آخر (وقتي شمشير را بالاي سرش ديد)، شهادتين را بر زبان جاري کرد. رسول خدا نيز اسامه را به اين علّت توبيخ فرمود و او عذر آورد که آن مرد از روي ترس اظهار اسلام کرد و حضرت جواب دادند: مگر تو از قلب او خبر داشتي؟ اسامه هم به بهانه اين ماجرا از بيعت با اميرالمؤمنين و شرکت در جنگهاي زمان امام عليهالسلام کنار کشيد.45 و بلکه آنگاه که بصريان در آستانه جمل براي تحقيق از صداقت طلحه و زبير فرستادهاي به مدينه گسيل داشتند، شهادتي به سود سران فتنه جمل داد! و البته به نزاع هم انجاميد.46 او حتي در سالخوردگي هم روزهاي دوشنبه و پنجشنبه روزه ميگرفت و ميگفت: اعمال در اين دو روز عرضه ميشوند. و غلام او ميگويد در ابتداي جريان جمل، اسامه مرا نزد عليبن ابيطالب فرستاد و گفت: «سلام برسان و بگو اسامه مىگويد اگر شما در کام شير برويد، دوست مىدارم که همراهتان باشم ولى اين کارى که مىخواهيد انجام دهيد، اعتقادى به آن ندارم.»47 و حتي خود به حضور امام عليهالسلام آمد و گفت: «مرا از بيرون آمدن با خودت در اين راه معاف دار که با خداوند عهد کردهام با کسانى که گواهى به وحدانيتش مىدهند، نجنگم»48. و ظاهراً اشاره به همان واقعهاي داشت که در سرية زمان پيامبر اتفاق افتاد. نام وي نيز در ليست بلند خواصّ برکنار، تأثيرگذاري مواضع ايشان را در مردم هرچه بيشتر ميکرد.
9. ابوسعيد خدري: در جنگهاي پس از خندق و در آغاز جواني، در رکاب پيامبر بوده و در رديف چند نفر فقهاي عصر خلفا شمرده شده است.49 او هرماه يکبار به همراه محمدبنمسلمه (ديگر صحابي مذکور در همين مقاله) به زيارت شهداي احد و قبر حمزه سيدالشهداء ميرفتند و ديگران را نيز به اين کار توصيه ميکرد50. وي را از اصحاب خوشنام پيامبر و حافظ و راوي احاديث ايشان دانستهاند.51 او از روزهاي نخست به اميرالمؤمنين اظهار علاقه ميکرد و حديث ثقلين را نيز کاملاً منطبق بر عقايد شيعه نقل ميکند.52 و حتّي از پيامبر نقل ميکند که: حسن و حسين، سرور جوانان بهشتاند و پدرشان از آن دو برتر است.53 اما همو در زمان خلافت عثمان از ارادتمندان وي گرديد و به جمع پُرشمار قاعدين خواصّ - که از بيعت با علي عليهالسلام و شرکت در جنگ با فتنهگران سر باز زده بودند - پيوست.54 و جالب اينکه نويسنده "وقعه صفين" پس از ذکر اين حديث پيامبر که «چون معاويه را بر منبر من ديديد که خطبه مىراند، او را بکشيد»، نقل ميآورد: ابو سعيد خدرى گفت «ما چنان نکرديم و رستگار نشديم».55 و جالبتر اينکه ابوسعيد از جمله راويان حديث رسول خدا در مورد عمّار است که فرمود: او را فئه باغيه(سپاه طغيانگر) خواهند کشت در حاليکه آنها را به بهشت ميخواند و آنها او را به جهنّم56.
10. حسّان بن ثابت: شاعر پيامبر بود که در هجو مشرکين و دفاع از جامعه مسلمين شعر ميسرود و به دليل تبحّر در اين کار، بسيار تأثيرگذار هم بود. رسول خدا نيز او را دعا فرموده بود تا خداوند با روحالقدُس تأييدش فرمايد. (اللَّهمّ أيِّدهُ بِروح القُدُس لِمُناضَلَتِه عن المُسلمين)57او البته بسيار از جنگ ميترسيد و در هيچيک از غزوات پيامبر هم حاضر نشد اما از سوي حضرت مأمور بود تا عليه مشرکين شعر بسرايد و حتّي به دستور رسول خدا بر منبر ايشان در مسجدالنّبي ميايستاد و در پاسخ اشعار جبهه مقابل، شعر ميخواند58 و با تشويقات زباني و عملي پيامبر نيز مواجه ميشد. در مقالات قبلي در مورد تأثيرگذاري و جايگاه شعر در صدر اسلام نوشتيم و اينکه نقشي مانند رسانه جهان امروز را در تحريک و تخدير افکار عمومي ايفا ميکرد.
حسّان پس از جريانات مربوط به جانشيني پيامبر، در فضائل علي عليهالسلام شعر سروده و چه پس از رحلت رسول خدا و چه در زمان حيات آن حضرت از اميرالمؤمنين در اشعار خويش با لفظ «وصيّ» (جانشين) ياد و ستايش ميکرد. اما در دوران دوازده ساله خلافت عثمان و بهرهمنديهاي او از بخششهاي ويژة خليفه، رويهاش را تغيير داد و نهايتاً در مذمّت شورشيان عليه عثمان و دفاع از او اشعاري سرود. از جمله در شعري با اشاره به تقارن روز قتل خليفه سوّم با عيد قربان ميگويد: «پيرى را که نشان سجود بر پيشاني داشت و شب را با تسبيح و قرآن به سر ميبرد، قرباني اين روز قرار دادند.»59 و در شعري ديگر سرود: «صبراً جميلاً بني الأحرار لاتَهِنوا قَد يَنفَعُ الصّبرُ فِي المَکروهِ أحياناً يا لَيتَ شِعري و لَيتَ الطّير تُخبِرُني ما کان شأنُ عَليّ و ابنُعفّاناً لَتَسمَعُنّ وَشيکاً في ديارِکُم اللهأکبَر يا ثاراتُ عثماناً»60 (اي فرزندان آزادگان! صبر جميل پيشه کنيد که در مصائب، راهگشاست. ايکاش ميدانستم که نقش علي(ع) در قتل عثمان چه بود. قطعاً بدانيد که در سرزمينتان بهخاطراين اقدام، فريادهاي خونخواهي برپا خواهد شد.) او بعدها از بيعت و ياري علي عليهالسلام سرپيچيد و به معاويه پيوست.61
11. قدامه بن مظعون: از سابقين در اسلام و مهاجرين به حبشه است که در جنگ بدر و احد و ساير غزوات پيامبر شرکت کرده62 و قبل از دعوت علني پيامبر، به جمع معدود اولين مسلمانان در مکّه پيوسته بود.63 او در هنگامي که از سوي عمربنخطاب، امير بحرين بود، مرتکب شُرب خمر شد! و پس از شهادت دو شاهد، تازيانه خورد.64 او نيز از جمله ياران پيامبر بود که توفيق بيعت و ياري علي عليهالسلام را نيافت و گوشهنشيني اختيار کرد.
12. فضاله بن عبيد: از سابقين در اسلام و حاضرين در جنگ احد و تمامي غزوات پس از آن بوده و در بيعت تحت الشجره (بيعت رضوان) شرکت داشته است. او بعدها به معاويه پيوست و از سوي او منصب قضاوت در شام را عهدهدار شد.65 او در مقايسه با ساير خواصّ ساکن شام، بيشتر اهل فقه و قضا و مقيّد به رعايت مسائل بود. در همين ايام، فردي که از سوي معاويه بر اداره امور املاکش وکالت داشت، به زمين مجاور مِلک معاويه تعدّي کرد و نزاع صاحب زمين با معاويه به دادگاه شام کشيد. فضاله نيز که قاضي منصوب معاويه بود، عليه وي حکم کرد و معاويه هم به راحتي پذيرفت و زمين را برگرداند.66 او در فتح روم، از سوي معاويه، فرماندهي لشکر شام را عهدهدار شد و در فتح مصر نيز شرکت داشت و در جنگ صفين، مقابل اميرالمؤمنين شمشير کشيد.67 وي در سال 53 هجري درگذشت و معاويه زير تابوتش را گرفت، درحاليکه به فرزندش نيز توصيه ميکرد چنين کند، «چراکه ديگر کسي مانند او را بردوش نخواهد کشيد.»68
پينوشتها:
1) الاستيعاب، ج2، ص512
2) همان، ص511
3) تاريخ الطبري، ترجمه، ج4، ص1329
4) الطبقاتالکبرى، ترجمه، ج3، ص95
5) مجمع البيان، ج5، ص26
6) بحارالانوار، ج72، ص66
7) الاستيعاب، ج2، ص766
8) الطبقات الکبري، ترجمه، ج3، ص190
9) الاستيعاب، ج2، صص607و608
10) تاريخ اليعقوبي، ج2، ص163
11) الاستيعاب، ج2، ص610
12) همان / أسدالغابة، ج2، ص216
13) السيرةالنبوية، ج2، ص520
14) تاريخابنخلدون، ترجمهمتن، ج1، ص642
15) البداية و النهاية، ج8، ص78 / الاستيعاب، ج2، ص610
16) الطبقاتالکبرى، ترجمه، ج3، ص128
17) الإصابة، ج2، ص492
18) البداية و النهاية، ج8، ص30
19) أنسابالأشراف، ج10، ص8 / تاريخيعقوبى، ترجمه، ج2، ص62
20) تاريخابنخلدون، ترجمهمقدمه، ج1، ص392
21) أنسابالأشراف، ج5، ص542 (چاپزکار، ج6، ص166)
22) الاستيعاب، ج3، ص1326
23) تاريخالطبري، ترجمه، ج6، ص2331
24) اخبارالطوال، ترجمه، ص158
25) الاستيعاب، ج3، ص1378
26) أنسابالأشراف، ج1، ص377 (چاپزکار، ج1، ص483) / التنبيهوالإشراف، ترجمه، متن، ص230
27) إمتاعالأسماع، ج9، ص292
28) تاريخالإسلام، ج2، ص161 / إمتاعالأسماع، ج12، ص181 / البداية و النهاية، ج4، ص6
29) امامتوسياست، ترجمه، ص79 / الطبقاتالکبرى، ج3، ص339
30) الطبقاتالکبرى، ج3، ص339
31) امامت و سياست، ترجمه، ص132
32) همان
33) اسدالغابه، ج3، ص160
34) الاستيعاب، ج3، ص1228 / أسد الغابة، ج3، ص161
35) إمتاعالأسماع، ج14، ص75
36) همان، ج1، ص190
37) همان، ص248
38) تاريخالطبري، ترجمه، ج6، ص2282
39) الاستيعاب، ج2، صص729و730 / أسدالغابة، ج2، ص419
40) الاستيعاب، ج2، ص733
41) البداية و النهاية، ج7، ص 145 / الطبقاتالکبرى، ترجمه، ج3، ص197
42) الاستيعاب، ج1، ص76
43) تاريخالطبري، ترجمه، ج4، ص1338
44) أنسابالأشراف، ج1، ص474 (چاپزکار، ج2، ص115) / أسدالغابة، ج1، ص80
45) همان / همان
46) تاريخالطبري، ترجمه، ج6، ص2379
47) الطبقاتالکبرى، ترجمه، ج4، ص60
48) اخبارالطوال، ترجمه، ص180
49) تاريخ يعقوبى، ترجمه، ج2، ص52
50) المغازى، ترجمه، متن، ص226
51) الغارات، ترجمه، ص373
52) الطبقاتالکبرى، ترجمه، مقدمه، ص17
53) همان، ج5، ص13
54) الفتوح، ترجمه، متن، ص1003 / مروج الذهب، ج2، صص6- 7
55) پيکارصفين، ترجمه، ص294
56) دلائلالنبوة/ترجمه،ج2،ص:192
57) الاستيعاب،ج1،ص:345
58) الإصابة، ج2، ص56
59) التنبيه و الإشراف، ترجمه، متن، ص269
60) أنسابالأشراف، ج5، ص599 (چاپزکار، ج6، ص228)
61) الإصابة، ج5، ص458
62) أسدالغابة، ج4، ص94
63) آفرينش و تاريخ، ترجمه، ج2، ص652
64) أنسابالأشراف، ج10، صص258و259 / الإصابة، ج5، صص323و324
65) الاستيعاب، ج3، ص1262 / أسدالغابة، ج4، ص64
66) أنسابالأشراف، ج5، صص132و133 (چاپزکار، ج5، ص140)
67) تاريخالإسلام، ج3، ص547
68) أسدالغابة، ج4، ص64 / الاستيعاب، ج3، ص1263