کد خبر 34238
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۱:۴۴

در اين گزارش پرونده برخي صحابه پيامبر و خواصّ صدر اسلام بررسي شده و از منظر نوع موضع­گيري در قِبال بيعت و ياري اميرالمؤمنين در فتنه­هاي دوران حکومت حضرت ارزيابي گرديده­اند.

 

مشرق- چه بسا ياران خوش­­سابقه رسول خدا که گرفتار دنيازدگي يا منيّت­ها شدند و نتوانستند در امتحانات پايان عمر، سربلند بيرون بيايند و چه بسا صحابه باوفايي که تا آخرين لحظه بر سر پيمان خويش استوار ماندند. آنچه در ادامه مي‌آيد مقاله‌اي است که در آخرين شماره ماهنامه راه منتشر شده است.

ريزش­ها

1.زبير: در سيره­هاي اهل سنّت، مشهور است که اولين شمشير را در راه اسلام،‌ زبير کشيده و پيامبر نيز دعايش کرده است. همچنين نقل کرده­اند که رسول خدا فرموده: لکلّ نبيّ حواريّ و حواريّي الزبير. (هر پيامبري حواريّي دارد و حواريّ من زبير است)1 او جزو دسته اول مهاجرين به حبشه بود که به همراه يازده مرد ديگر و چهار زن به سوي نجاشي رفته­اند و در هيچيک از غزوات رسول خدا هم غايب نبوده است. وي را از جمله افرادي که قبل از سنّ بلوغ (12 سالگي) ايمان آورده­اند و به عنوان چهارمين يا پنجمين مسلمان، برشمرده­اند.2 او در زمان تعيين جانشين پيامبر در خانه علي بن ابيطالب و به حمايت از ايشان متحصّن شده و حتّي با شمشير کشيده در مخالفت با سران سقيفه بيرون آمده بود.3 و در زمان تعيين خليفه سوم نيز تنها عضو شوراي شش­نفره بود که رأي خويش را به امام عليه السلام داد.

البته سبک زندگي زبير بعدها با ويژه­خواري­هايي که در بين صحابه رواج يافت و اشرافيتي که در ياران پيامبر نهادينه گشت، تغيير يافت. او خانه­اي در بصره و خانه­هايي ديگر در مصر و کوفه و اسکندريه ساخت و جمع ثروت باقيمانده از وي بالغ بر 35 ميليون و دويست­هزار درهم مي­شد. حتي اين رقم را تا 52 ميليون درهم نيز نقل کرده­اند4 و از جمله دارايي­هايش، هزار کنيز و هزار اسب نوشته­اند. اين در شرايطي بود که طبق روايت حضرت امير عليه­­السلام، سقف مال حلال از چهارهزار درهم(سکه نقره) تجاوز نمي­کرد5. و بعدها که سطح رفاه عمومي بهتر شده بود،‌ امام صادق عليه­السلام اين سقف را به ده­هزار درهم رسانيد6. سهم خواهي او پس از به قدرت­رسيدن اميرالمؤمنين و نقشي که در فتنه جمل ايفا کرد، مشهور و متواتر است.

2. طلحه: طلحه را جزو حاضران جنگ احد و بعد از آن دانسته­اند. از جمله فضايل او،‌ پايداري در جنگ احد تا آخرين لحظات و در کنار علي عليه­السلام و زبير – در حفاظت از جان پيامبر – بوده است.7 هرچند که او نيز بعدها در دام دنيازدگي خواص گرفتار آمد و روال زندگي­اش را تغيير داد. طبق نقل واقدي، طلحه دوميليون و دويست هزار درهم(سکه نقره) و دويست هزار دينار(سکه طلا) برابر دوميليون درهم مال نقد باقي گذاشت و از نو? طلحه نقل مي­کند که ارزش ميراث باقيمانده از پدربزرگش (با احتساب زمين­ها و دام­ها و پول نقد)، سي ميليون درهم بوده است. همچنين نوشته­اند از طلحه،‌ يکصد پوست گاو نر انباشته از زر که در هريک سيصد رطل طلا بود،‌ برجاي ماند.8

او البته در شوراي شش نفره تعيين خليفه سوم به عثمان رأي داد و بعدها نيز در جريان شورش عليه او و دست و پازدن براي رداي خلافت،‌ نقشي برجسته ايفا کرد. پس از ناکام ماندن نقشه هماهنگ او با امّ المؤمنين براي تصاحب قدرت پس از قتل عثمان، چشم انتظار جايگاهي در دستگاه خلافت علي عليه­السلام بود که با بي­اعتنايي امام مواجه شد. او و زبير از اينکه تازه از راه رسيده­هايي مثل محمد بن ابي­بکر و مالک اشتر به استانداري منصوب و به مشورت گرفته مي­شوند، اما آن دو با تمام سوابق درخشان­شان مورد توجه نيستند، نزد اميرالمؤمنين شکايت مي­بردند و نهايتاً نيز با همدستي کارگزاران برکنار شده خليفه قبل، فتنه جمل را به پا کردند که شرح آن، مجالي ديگر مي­طلبد.

3. سعد بن ابي وقّاص: از اعضاء شوراي شش نفره و جزو اولين کساني است که اسلام آورده­اند.‌ در تمامي جنگ­هاي پيامبر حضوري پُررنگ داشت و از جملة شجاعاني که در حفاظت از جان پيامبر کوشا بود، ذکر شده است9. او در زمان خلافت عمر، به فرماندهي سپاه اسلام در جنگ با ايران منصوب شد که به دليل مريضي، از کمي دورتر(قادسيه) امور جنگ را رهبري مي­کرد و به همين سبب، سردار قادسيه لقب گرفته است. همچنين پايه­گذار شهر کوفه و پس از آن استاندار خليفه دوّم در اين شهر بوده است.10

سعد از بيعت با علي عليه­السلام سر باز زد که علتش، طبق فرمايش اميرالمؤمنين به عمّار ياسر، حسادت وي بود. واقعيت اينست که پس از قرارگرفتن در جمع شوراي شش نفره تعيين خليفه سوّم و در رديف علي بن ابيطالب، خود را شخصيتي مي­ديد و بر اقبال مردم به اميرالمؤمنين حسد مي­برد. صحابه­اي مانند سعد بن ابي وقاص هرچند به صف آشوبگران جمل و صفين نپيوستند امّا از ياوري علي نيز اکراه داشتند و به تعبير خود آن حضرت: اولئک قومٌ خذلوا الحقّ و لم ينصروا الباطل. (ايشان جماعتي بودند که حق را وانهادند و باطل را هم ياري نکردند.)11

وي در کنار جماعت قابل توجهي از خواص باسابقه در زمان فتنه­هاي حکومت امام عليه­السلام، راه سکوت و قعود برگزيد و از اين رو مورد طمع معاويه نيز قرار گرفت. نامه­اي که معاويه به او و عبدالله بن عمر و محمدبن مسلمه نگاشته و ياري ايشان را طلبيده، شاهدي بر اين مدّعاست. و شعري که سعد در پاسخ به درخواست معاويه فرستاد، خواندني است. او در اين ابيات،‌ ضمن بيان برتري­ علي­بن ابيطالب بر معاويه،‌ علت عدم ياري حضرت را عدم تشخيص مؤمن از کافر در فتنه­ها و جنگ­هاي جديد معرفي مي­کند و نصرت معاويه را در همان شرايط و باوجود وانهادن علي، گزافه و بيجا مي­داند12. او حتي از راويان حديث منزلت (أنت مِنّي بمَنزله هارون مِن موسي) در شأن اميرالمؤمنين است13 اما همو از بيعت و ياري حضرت دريغ ورزيد و پس از صلح تحميلي امام حسن عليه­السلام و بيعت عراق و حجاز با معاويه، به جمع بيعت­کنندگان پيوست!14

وي به سال 55 هجري و در قصري که در عقيق (ده­ميلي مدينه) ساخته بود، درگذشت15. به درخواست عايشه، جنازه او را براي اقامه نماز به داخل مسجدالنبي بردند و جلوي حجره همسران پيامبر نهادند تا آنها نيز بتوانند در نماز شرکت کنند16.

4. زيد بن ثابت: زيد را از علماء‌ صحابه و جزو شش يا هفت نفر صاحب فتوا از ايشان دانسته­اند و برخي او را در قضاوت و فتوا، شخص اول مدينه ناميده­اند17. او را در زمره کاتبان وحي و ملازمان رسول خدا نوشته­اند. استعدادش آن­قدر بالا بود که زبان عبري(يهود)‌ را در پانزده روز و زبان فارسي را از فرستاده کسري (پادشاه ايران) در هجده روز و زبان­هاي حبشي و رومي و قبطي را در زمان کوتاهي از خادمان رسول خدا فراگرفت. اولين جنگي که زيد در آن حاضر شد، جنگ خندق و در سن 15 سالگي بود18. او بعدها خزانه­دار بيت­المال در زمان خليفه دوم و سوم شد و از عطايا و مواهب آن نيز به نيکي بهره­مند گرديد! قبل از او عبدالله بن ارقم، خزانه­دار عثمان بود که در اعتراض به خاصّه­خرجي­هاي عثمان و ويژه­خواري­هاي اطرافيان خليفه، کليد را در ملاء عام به عثمان تحويل داد و گفت من خزانه­دار مسلمين­ هستم نه خزانه­دار تو و خويشاوندانت!19 زيد بن ثابت آن را تحويل گرفت و به پاس اطاعت­ها و همراهي­هايش، آن­قدر از مواهب و عطاياي خليفه برخوردار شد که نوشته­اند طلا و نقره باقيمانده از او را با تبر مي­شکستند و بين ورثه تقسيم مي­کردند!20 فقط يکي از بخشش­هاي خليفه به او صدهزار درهم بود که البته با اعتراض ابوذر مواجه شد.21 و البته اين اعتراضات پي­درپي ابوذر، برايش هزينه تبعيد به ربذه را به­دنبال داشت. زيد در جريان شورش عليه عثمان، از وي دفاع مي­کرد و ديگر انصار پيامبر را هم به ياري دوبارة خدا! فرامي­خواند.22 و البته همان­جا ابوايوب انصاري جوابش داد: «ياريش مى‏کنى از اين رو که برايت سودمند بوده است!»23 وي از جمله کساني است که با علي عليه­السلام بيعت نکرد و در جنگ­هاي زمان حکومتش نيز برکنار نشسته بود و مجموعه خواص ساکت را تکميل کرد.

5. محمد بن مسلمه: از بزرگان انصار و شرکت‏کنندگان در بدر و احد و جنگهاى ديگر غير از تبوک است24 و کسي است که پيامبر در هنگام اعزام به برخي غزوات، به جاي خويش در مدينه مي­گذاشت.25 ‌او حتي از جانب پيامبر به فرماندهي برخي سريه­ها (جنگ­هايي که به فرماندهي شخصي غير پيامبر انجام مي­شد) منصوب شده26 و با شجاعت و کاملاً موفّق نيز عمل کرده است. در غزوه بني­قينقاع، همو مأمور ضبط اموال يهود و تبعيد ايشان از مدينه شد27 و فرماندهي گروه اعزامي براي ترور کعب­بن­اشرف يهودي را هم برعهده گرفت. کعب که از سران تأثيرگذار يهود بود، با اشعار و اموالش، جبهه مشرکين را عليه مسلمانان حمايت مادي و معنوي مي­کرد. بالاخره رسول خدا فرمان ترور وي را صادر کردند و محمدبن­مسلمه براي انجام آن اعلام آمادگي نمود. او به همراهي چند نفر ديگر و طيّ يک نقشه حساب­شده، کعب را به قتل رسانيد که بازتاب وسيعي هم پيدا کرد28 و با ايجاد رُعب در دل يهوديان، اقداماتشان عليه مسلمين را کاهش داد.

محمدبن­مسلمه نيز از جمله صحابه­اي است که با اميرالمؤمنين بيعت نکردند و با وجود سوابق دلاوري، خود را از جنگ­هاي زمان حضرت کنار کشيد. او با اين بهانه که در فتنه­هاي داخلي،‌ وارد نمي­شود و فقط حاضر به کشتن مشرکين است29، به جماعت قاعدين پيوست. سکوت و عدم همراهي امثال او در ايجاد ترديد و شبهه در ميان مردم بسيار تأثيرگذار بود.

وي که تا قبل از زمان حکومت حضرت علي عليه­السلام در مدينه ساکن بود، با شروع فتنه­ها به بيابان­هاي اطراف پناه برد و خيمه­اي براي سکونت برپا کرد و مي­گفت که از شرّ فتنه فرار کرده است.30 او البته به­دليل سوابق و جايگاهش، مورد طمع معاويه هم واقع شد و نامه­اي زيرکانه دريافت کرد: «من نامه را براى اين ننوشتم تا خواهان بيعت تو باشم. ليکن مى‏خواهم نعمتى را ياد کنم که تو از آن بيرون آمده­اى. تو دلاور انصار هستى ... آيا اهل نماز از کشتن يکديگر نهى نشده‏اند؟»31 و او در پاسخ معاويه، به ترديد خويش در تشخيص حقّ و باطل در فتنة جمل اعتراف کرد و نوشت که معروفي نمي­شناخته تا به آن امر کند اما در مورد معاويه دچار اين ترديد نيست و او را دنياطلب و تابع هواي نفس مي­داند.32

6. عبدالله بن سلام: از بزرگان علماء يهود و مقبول نزد ايشان بود که پس از ورود پيامبر به مدينه اسلام آورد و رسول خدا نامش را عبدالله گذاشت33. آنچنان به علم و حکمت شهره بود که بزرگاني مانند معاذ هم به هنگام وفات، حاضران را به دريافت علم از او وصيت مي­کردند.34 پس از اسلام آوردن عبدالله، پيامبر از يهوديان پرسيد: عبدالله بن سلام در ميان شما چگونه مردي است؟ گفتند: بهترين و سيد و سرور ماست. فرمود: اگر اسلام بياورد، چه مي­گوييد؟ گفتند: خداوند او را از چنين شرّي حفظ کند! پس عبدالله بيرون آمد و شهادتين را بر زبان راند. آنجا بود که يهوديان گفتند: بلکه بدترين ماست35! در نبرد با يهوديان بني­نضير که رسول خدا دستور قطع نخل­هاي خرماي آنان را صادر کرد، همين عبدالله مأمور اجراي حکم گرديد36 و در جريان محاصره و تسليم يهود بني­قريظه نيز همو مسئول اخراج يهوديان از قلعه بود.37 او آن­قدر جايگاه داشته که دهمين نفر از ده­نفري باشد که حديث عشرة مبشّره را در شأن­ ايشان نقل کرده­اند.

عبدالله ازجمله صحابه­اي است که در غائله شورش عليه عثمان از وي جانبداري کرده و حتي از معترضان خواسته ملائکه حول شهر را با قتل خليفه،‌ کوچ ندهند!38 و البته سخنان ديگري هم در حمايت­ از عثمان و بيان مظلوميت او دارد. عبدالله بن سلام نيز از بيعت با علي عليه­السلام خودداري کرد و از جنگ­هاي ايشان کناره گرفت. نام او هم در رديف خواصّي که به هنگام فتنه­هاي زمان اميرالمؤمنين، سکوت را ترجيح داده بودند، به چشم مي­خورد.

7. صهيب بن سنان: در بدر و ساير غزوات پيامبر حاضر بود و جزو سابقين در اسلام به­شمار مي­رفت. او در يک روز و همزمان با عمّار ياسر اسلام آورد،‌ درحالي که سي و چند نفر قبل از او مسلمان شده بودند. صهيب در زمرة هفت نفري است که اسلام خود را در مکّه آشکار کردند و به شدّت مورد آزار و شکنجه قريش واقع مي­شدند. رسول خدا صهيب را سابق روم(سبقت­جسته در اسلام از ميان روميان) ناميده کمااين­که سلمان را سابق فارس و بلال را سابق حبشه معرفي کرده است.39 او را در رديف سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار از صحابه­اي دانسته­اند که فضائل­شان در کتابي نمي­گنجد.40هرچند که در مواضع سياسي­ با اين چهار نفر هم­سان نيست اما همين جايگاه در بين ياران پيامبر و البته جهت­گيري سياسي­اش باعث شد که وقتي خليفه دوم مجروح گرديد و شوراي شش نفره را براي تعيين خليفه بعد تشکيل داد، صهيب را مسئول برگزاري نماز جماعت در مسجدالنبي کرد و او در آن ايام پيشنماز ديگر صحابه و مردم مدينه بود41. وي نيز بعدها از بيعت با علي عليه­السلام امتناع ورزيد و از فتنه­ها کنار کشيد و جبهه خواص ساکت را وزنه­اي قابل توجه بود.

8. اسامه بن زيد: او را براساس نقل قولي از پيامبر، محبوب­­ترين اشخاص نزد ايشان مي­دانند!42 و حکاياتي نيز در اين باب نوشته­اند. او هم که بزرگ­شده پيامبر بود،‌ غسل بدن مطهر ايشان را به همراه اميرالمؤمنين و چند تن ديگر عهده­دار بود.43 رسول خدا در واپسين روزهاي حيات خويش، فرماندهي لشکر اعزامي به شام (معروف به لشکر اسامه) را به وي محوّل کرد و بزرگان اصحاب را تحت فرمانش درآورد و اين در حالي بود که نوزده سال بيشتر نداشت.44 به نقل واقدي پيامبر او را در سال هفتم هجري نيز به فرماندهي گروهي اندک درآورد و به سريه­اي فرستاد که در جريان آن درگيري، اسامه مردي را کُشت که در لحظه آخر (وقتي شمشير را بالاي سرش ديد)، شهادتين را بر زبان جاري کرد. رسول خدا نيز اسامه را به اين علّت توبيخ فرمود و او عذر آورد که آن مرد از روي ترس اظهار اسلام کرد و حضرت جواب دادند: مگر تو از قلب او خبر داشتي؟ اسامه هم به بهانه اين ماجرا از بيعت با اميرالمؤمنين و شرکت در جنگ­هاي زمان امام عليه­السلام کنار کشيد.45 و بلکه آن­گاه که بصريان در آستانه جمل براي تحقيق از صداقت طلحه و زبير فرستاده­اي به مدينه گسيل داشتند، شهادتي به سود سران فتنه جمل داد! و البته به نزاع هم انجاميد.46 او حتي در سالخوردگي هم روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه روزه مي­گرفت و مي­گفت: اعمال در اين دو روز عرضه مي­شوند. و غلام او مي­گويد در ابتداي جريان جمل، اسامه مرا نزد علي­بن ابيطالب فرستاد و گفت: «سلام برسان و بگو اسامه مى‏گويد اگر شما در کام شير برويد، دوست مى‏دارم که همراهتان باشم ولى اين کارى که مى‏خواهيد انجام دهيد، اعتقادى به آن ندارم.»47 و حتي خود به حضور امام عليه­السلام آمد و گفت: «مرا از بيرون آمدن با خودت در اين راه معاف دار که با خداوند عهد کرده‏ام با کسانى که گواهى به وحدانيتش مى‏دهند، نجنگم»48. و ظاهراً اشاره به همان واقعه­اي داشت که در سرية زمان پيامبر اتفاق افتاد. نام وي نيز در ليست بلند خواصّ برکنار، تأثيرگذاري مواضع ايشان را در مردم هرچه بيشتر مي­کرد.

9. ابوسعيد خدري: در جنگ­هاي پس از خندق و در آغاز جواني،‌ در رکاب پيامبر بوده و در رديف چند نفر فقهاي عصر خلفا شمرده شده است.49 او هرماه يکبار به همراه محمدبن­مسلمه (ديگر صحابي مذکور در همين مقاله) به زيارت شهداي احد و قبر حمزه سيدالشهداء مي­رفتند و ديگران را نيز به اين کار توصيه مي­کرد50. وي را از اصحاب خوشنام پيامبر و حافظ و راوي احاديث ايشان دانسته­اند.51 او از روزهاي نخست به اميرالمؤمنين اظهار علاقه مي­کرد و حديث ثقلين را نيز کاملاً‌ منطبق بر عقايد شيعه نقل مي­کند.52 و حتّي از پيامبر نقل مي­کند که: حسن و حسين، سرور جوانان بهشت‏اند و پدرشان از آن دو برتر است.53 اما همو در زمان خلافت عثمان از ارادتمندان وي گرديد و به جمع پُرشمار قاعدين خواصّ - که از بيعت با علي عليه­السلام و شرکت در جنگ با فتنه­گران سر باز زده بودند - پيوست.54 و جالب اين­که نويسنده "وقعه صفين" پس از ذکر اين حديث پيامبر که «چون معاويه را بر منبر من ديديد که خطبه مى‏راند، او را بکشيد»، نقل مي­آورد: ابو سعيد خدرى گفت «ما چنان نکرديم و رستگار نشديم».55 و جالب­تر اين­که ابوسعيد از جمله راويان حديث رسول خدا در مورد عمّار است که فرمود: او را فئه باغيه(سپاه طغيانگر) خواهند کشت در حاليکه آنها را به بهشت مي­خواند و آنها او را به جهنّم56.

10. حسّان بن ثابت: شاعر پيامبر بود که در هجو مشرکين و دفاع از جامعه مسلمين شعر مي­سرود و به دليل تبحّر در اين کار، بسيار تأثيرگذار هم بود. رسول خدا نيز او را دعا فرموده بود تا خداوند با روح­القدُس تأييدش فرمايد. (اللَّهمّ أيِّدهُ بِروح القُدُس لِمُناضَلَتِه عن المُسلمين)57او البته بسيار از جنگ مي­ترسيد و در هيچ­يک از غزوات پيامبر هم حاضر نشد اما از سوي حضرت مأمور بود تا عليه مشرکين شعر بسرايد و حتّي به دستور رسول خدا بر منبر ايشان در مسجدالنّبي مي­ايستاد و در پاسخ اشعار جبهه مقابل، شعر مي­خواند58 و با تشويقات زباني و عملي پيامبر نيز مواجه مي­شد. در مقالات قبلي ‌در مورد تأثيرگذاري و جايگاه شعر در صدر اسلام نوشتيم و اين­که نقشي مانند رسانه جهان امروز را در تحريک و تخدير افکار عمومي ايفا مي­کرد.

حسّان پس از جريانات مربوط به جانشيني پيامبر، در فضائل علي عليه­السلام شعر سروده و چه پس از رحلت رسول خدا و چه در زمان حيات آن حضرت از اميرالمؤمنين در اشعار خويش با لفظ «وصيّ» (جانشين) ياد و ستايش مي­کرد. اما در دوران دوازده ساله خلافت عثمان و بهره­مندي­هاي او از بخشش­هاي ويژة خليفه،‌ رويه­اش را تغيير داد و نهايتاً در مذمّت شورشيان عليه عثمان و دفاع از او اشعاري سرود. از جمله در شعري با اشاره به تقارن روز قتل خليفه سوّم با عيد قربان مي­گويد: «پيرى را که نشان سجود بر پيشاني داشت و شب را با تسبيح و قرآن به سر مي­برد، قرباني اين روز قرار دادند.»59 و در شعري ديگر سرود: «صبراً جميلاً بني الأحرار لاتَهِنوا قَد يَنفَعُ الصّبرُ فِي المَکروهِ أحياناً يا لَيتَ شِعري و لَيتَ الطّير تُخبِرُني ما کان شأنُ عَليّ و ابنُ­عفّاناً لَتَسمَعُنّ وَشيکاً في ديارِکُم الله­أکبَر يا ثاراتُ عثماناً»60 (اي فرزندان آزادگان! صبر جميل پيشه کنيد که در مصائب، راهگشاست. اي­کاش مي­دانستم که نقش علي(ع) در قتل عثمان چه بود. قطعاً بدانيد که در سرزمين­تان به­خاطراين اقدام، فريادهاي خونخواهي برپا خواهد شد.) او بعدها از بيعت و ياري علي عليه­السلام سرپيچيد و به معاويه پيوست.61

 

11. قدامه بن مظعون: از سابقين در اسلام و مهاجرين به حبشه است که در جنگ بدر و احد و ساير غزوات پيامبر شرکت کرده62 و قبل از دعوت علني پيامبر، به جمع معدود اولين مسلمانان در مکّه پيوسته بود.63 او در هنگامي که از سوي عمربن­خطاب، امير بحرين‌ بود، مرتکب شُرب خمر شد! و پس از شهادت دو شاهد، تازيانه­ خورد.64 او نيز از جمله ياران پيامبر بود که توفيق بيعت و ياري علي عليه­السلام را نيافت و گوشه­نشيني اختيار کرد.

12. فضاله بن عبيد: از سابقين در اسلام و حاضرين در جنگ احد و تمامي غزوات پس از آن بوده و در بيعت تحت الشجره (بيعت رضوان) شرکت داشته است. او بعدها به معاويه پيوست و از سوي او منصب قضاوت در شام را عهده­دار شد.65 او در مقايسه با ساير خواصّ ساکن شام، بيشتر اهل فقه و قضا و مقيّد به رعايت مسائل بود. در همين ايام، فردي که از سوي معاويه بر اداره امور املاکش وکالت داشت، به زمين مجاور مِلک معاويه تعدّي کرد و نزاع صاحب زمين با معاويه به دادگاه شام کشيد. فضاله نيز که قاضي منصوب معاويه بود، عليه وي حکم کرد و معاويه هم به راحتي پذيرفت و زمين را برگرداند.66 او در فتح روم، از سوي معاويه، فرماندهي لشکر شام را عهده­دار شد و در فتح مصر نيز شرکت داشت و در جنگ صفين، مقابل اميرالمؤمنين شمشير کشيد.67 وي در سال 53 هجري درگذشت و معاويه زير تابوتش را گرفت، درحالي­که به فرزندش نيز توصيه مي­کرد چنين کند، «چراکه ديگر کسي مانند او را بردوش نخواهد کشيد.»68

پي‌نوشت­ها:

1) الاستيعاب، ج2، ص512
2) همان، ص511
3) تاريخ الطبري، ترجمه، ج4، ص1329
4) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏3، ص95
5) مجمع البيان، ‌ج5، ص26
6) بحارالانوار، ج72، ص66
7) الاستيعاب، ج2، ص766
8) الطبقات الکبري، ترجمه،‌ ج3، ص190
9) الاستيعاب، ج2، صص607و608
10) تاريخ اليعقوبي، ج2، ص163
11) الاستيعاب، ج2، ص610
12) همان / أسدالغابة، ج‏2، ص216
13) السيرةالنبوية، ج‏2، ص520
14) تاريخ‏ابن‏خلدون، ترجمه‏متن، ج‏1، ص642
15) البداية و النهاية، ج‏8، ص78 / الاستيعاب، ج2، ص610
16) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏3، ص128
17) الإصابة، ج‏2، ص492
18) البداية و النهاية، ج‏8، ص30
19) أنساب‏الأشراف، ج‏10، ص8 / تاريخ‏يعقوبى، ترجمه، ج‏2، ص62
20) تاريخ‏ابن‏خلدون، ترجمه‏مقدمه، ج‏1، ص392
21) أنساب‏الأشراف، ج‏5، ص542 (چاپ‏زکار، ج‏6، ص166)
22) الاستيعاب، ج‏3، ص1326
23) تاريخ‏الطبري، ترجمه، ج‏6، ص2331
24) اخبارالطوال، ترجمه، ص158
25) الاستيعاب، ج‏3، ص1378
26) أنساب‏الأشراف، ج‏1، ص377 (چاپ‏زکار، ج‏1، ص483) / التنبيه‏والإشراف، ترجمه، متن، ص230
27) إمتاع‏الأسماع، ج‏9، ص292
28) تاريخ‏الإسلام، ج‏2، ص161 / إمتاع‏الأسماع، ج‏12، ص181 / البداية و النهاية، ج‏4، ص6
29) امامت‏وسياست، ترجمه، ص79 / الطبقات‏الکبرى، ج‏3، ص339
30) الطبقات‏الکبرى، ج‏3، ص339
31) امامت‏ و سياست، ترجمه، ص132
32) همان
33) اسدالغابه، ج3، ص160
34) الاستيعاب، ج‏3، ص1228 / أسد الغابة، ج‏3، ص161
35) إمتاع‏الأسماع، ج‏14، ص75
36) همان، ج1، ص190
37) همان، ص248
38) تاريخ‏الطبري، ترجمه، ج‏6، ص2282
39) الاستيعاب، ج‏2، صص729و730 / أسدالغابة، ج‏2، ص419
40) الاستيعاب، ج‏2، ص733
41) البداية و النهاية، ج‏7، ص 145 / الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏3، ص197
42) الاستيعاب، ج‏1، ص76
43) تاريخ‏الطبري، ترجمه، ج‏4، ص1338
44) أنساب‏الأشراف، ج‏1، ص474 (چاپ‏زکار، ج‏2، ص115) / أسدالغابة، ج‏1، ص80
45) همان / همان
46) تاريخ‏الطبري، ترجمه، ج‏6، ص2379
47) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏4، ص60
48) اخبارالطوال، ترجمه، ص180
49) تاريخ‏ يعقوبى، ترجمه، ج‏2، ص52
50) المغازى، ترجمه، متن، ص226
51) الغارات، ترجمه، ص373
52) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، مقدمه، ص17
53) همان، ج‏5، ص13
54) الفتوح، ترجمه، متن، ص1003 / مروج الذهب، ج‏2، صص6- 7
55) پيکارصفين، ترجمه، ص294
56) دلائل‏النبوة/ترجمه،ج‏2،ص:192
57) الاستيعاب،ج‏1،ص:345
58) الإصابة، ج‏2، ص56
59) التنبيه ‏و الإشراف، ترجمه، متن، ص269
60) أنساب‏الأشراف، ج‏5، ص599 (چاپ‏زکار، ج‏6، ص228)
61) الإصابة، ج‏5، ص458
62) أسدالغابة، ج‏4، ص94
63) آفرينش ‏و تاريخ، ترجمه، ج‏2، ص652
64) أنساب‏الأشراف، ج‏10، صص258و259 / الإصابة، ج‏5، صص323و324
65) الاستيعاب، ج‏3، ص1262 / أسدالغابة، ج‏4، ص64
66) أنساب‏الأشراف، ج‏5، صص132و133 (چاپ‏زکار، ج‏5، ص140)
67) تاريخ‏الإسلام، ج‏3، ص547
68) أسدالغابة، ج‏4، ص64 / الاستيعاب، ج‏3، ص1263

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس