به گزارش مشرق، نمایندگان ایران و 1+5، جمعه گذشته برابر با 27 تیر، توافق کردند مذاکرات با هدف دستیابی به توافق جامع، 4 ماه دیگر یعنی تا 24 نوامبر (3 آذر) «تمدید» شود. این در حالی است که پیش از این دو طرف مایل به تمدید مذاکرات نبودند و ترجیح میدادند طی همین مدت به نتیجه دلخواه دست یابند که چنین نشد. ایران به شدت بر مواضع خود در خصوص موضوعات اختلافی از جمله ظرفیت غنیسازی و نحوه رفع تحریمها پای فشرده است و همین پافشاری موجب شده غربیها به رغم هشدارهای قبلی درباره تمدید نکردن دوره زمانی مذاکرات، برای اینکه مسیر دیپلماسی با ایران بسته نشود، به تمدید آن تن دادند.
اما موضوعات اختلافی که به تمدید مذاکرات منجر شدند، چه هستند؟ یکی مسئله چگونگی رفع تحریمهاست. ایران مایل است تحریمها در یک مدت زمان بسیار کوتاه رفع شود اما طرف غربی میخواهد در یک بازه زمانی طولانی مدت این کار را انجام دهد.
دومین مورد اختلافی، مدت زمان گام نهایی برای اجرایی کردن «برنامه مشترک اقدام» است؛ به این معنا که ایران محدودیت علیه برنامه هستهای خود را تا چه زمانی میپذیرد. طبق برخی گزارشها ایران یک عدد یک رقمی را برای این دوره زمانی در نظر دارد، در حالی که طرف غربی یک عدد دو رقمی را مد نظر دارد و همین خود به محور اختلاف میان دو طرف تبدیل شده است.
اما سومین و مهمترین چالش ایران و 1+5 بر سر اندازه و ظرفیت برنامه غنیسازی اورانیوم ایران در آینده است. آمریکا و متحدانش خواستار اعمال محدودیتهای سختگیرانه علیه ظرفیت غنیسازی ایران هستند. هر چند اخبار رسمی در این زمینه منتشر نشده، اما برخی گزارشهای منتشر شده حاکی از آن است که آنها میخواهند ایران کمتر از 5 هزار سانتریفیوژ از نوع IR1 و کمتر از یک هزار سانتریفیوژ از نوع IR2 داشته باشد. اما ایران زیر بار این حرف و درخواست نرفته است. اهمیت این موضوع به اندازهای بود که مقام معظم رهبری در زمان برگزاری مذاکرات در وین، در سخنرانی خود با مسئولان عالیرتبه نظام گفتند، «هدف آنها این است که در موضوع ظرفیت غنی سازی، جمهوری اسلامی ایران را به 10 هزار سو راضی کنند البته ابتدا از 500 سو و 1000 سو شروع کردند، که 10 هزار سو محصول حدود 10 هزار سانتریفیوژ از نوع قدیمی است که داشتیم و داریم، در حالی که به گفته مسئولان مربوط، نیاز قطعی کشور، 190 هزار سو است. ممکن است این نیاز مال امسال و دو سال دیگر و پنج سال دیگر نباشد، امّا این نیاز قطعى کشور است.»
اما اینکه چرا ظرفیت غنیسازی ایران تا این حد چالشبرانگیز شده، به دیدگاهی باز میگردد که این مشکل از آن نشئت گرفته؛ دیدگاه «رئالیستی». برای تشریح این دیدگاه باید نقبی به یک مسئله تاریخی در گذشته زد.
با پایان جنگ سرد، اگرچه دیگر گفتمان کمونیسم از جهان رخت بربست، اما اتحاد راهبردی واشنگتن و تلآویو کماکان باقی ماند. یکی از اصلیترین علل آن، رسانههای قدرتمند تحت هدایت همان لابیهای صهیونیستی بود که سرمایهداران یهودی در آنها سرمایهگذاری میکردند.
این سرمایهگذاری عظیم بر یکی از مهمترین خصوصیات رژیم صهیونیستی دلالت دارد و آن «نگرانی برای بقا»ست. این نگرانی بیدلیل نیز نیست و ریشه در دو مسئله دارد؛ نخست اینکه اسرائیل در منطقه ریشه تاریخی ندارد و بنابراین فاقد هویت ملی و حتی قومی است و به همین دلیل، مشروعیت بقا ندارد. از همین روست که در جستجوی هویت و مشروعیت، به هولوکاست متوسل شدند. دومین علت نگرانی رژیم صهیونیستی این است که دور تا دور این رژیم با دشمنان بالفعل و بالقوه گرفته شده.
با توجه به این دو مسئله، بقا برای اسرائیل در چنین منطقهای قطعا کار سختی است و همین انگیزه به سیاستهای تلآویو در خاورمیانه، «جنبه رئالیستی» بخشیده است. بر اساس رئالیسم، توان نظامی مهمترین عامل بقاست. در نتیجه، اسرائیل برای تضمین بقای خود، چارهای از «برتری مطلق نظامی» در خاورمیانه ندارد. اگرچه برتری تجهیزاتی بسیار مهم است اما باید این تضمین وجود داشته باشد که «این تنها اسرائیل است که میتواند کشورهای دیگر را به نابودی تهدید کند.» به بیان دیگر، یک اصل ضامن بقا برای اسرائیل آن است که در خاورمیانه «توازن وحشت» (Balance of Terror) شکل نگیرد. برای این منظور، تمام بازیگران منطقهای باید در هراس باشند که ممکن است در صورت تهدید اسرائیل نابود شوند. بنابراین، هیچ کشوری نباید در خاورمیانه حتی قابلیت تولید سلاح هستهای را داشته باشد. علت چیست؟
عمق استراتژیک اسرائیل به حدی ناچیز است که در صورت دریافت ضربه اول هستهای، قابلیت زدن ضربه دوم را ندارد. ماجرا از این قرار است. نکته مهم در خصوص ایران آن است که عمق استراتژیک لازم برای بقا در صورت دریافت ضربه اول را دارد. بنابراین چنین کشوری نه تنها نباید دارای سلاح هستهای باشد، بلکه نباید قابلیت غنیسازی در حد آن را داشته باشد.
با این حال، امنیت اسرائیل تنها عامل مخالفت با برنامه هستهای ایران و غنیسازی صنعتی در این کشور نیست. واشنگتن توسعه صنعت هستهای را تنها در کشورهای متحد خود میپذیرند و به این ترتیب، نوعی مونوپولی تجاری - صنعتی هستهای نیز برای خود بهوجود آوردهاند. از نظر واشنگتن، کشوری چون ایران که در زمره دوستان بلوک غرب به حساب نمیآید، نباید از نظر صنعتی به قابلیت غنیسازی انبوده دست پیدا کند. بنابراین، حداکثر در حدی سمبلیک میتواند به غنیسازی اورانیوم بپردازد.
از سوی دیگر، سیاست مرشایمری در قبال ایران، در دستور کار برخی سیاستمداران غربی و آمریکایی است. از منظر این سیاست، ایران خطری برای تبدیل به هژمونی منطقهای در خلیج فارس به شمار میرود، بنابراین از سه بعد باید محدود شود. اول، بعد نظامی، دوم بعد هستهای و سوم بعد اقتصادی. بر این اساس، ایران نباید به قابلیت تولید انبوه اورانیوم غنیشده ولو در سطح 5 درصد دست پیدا کند.
همانطور که باراک اوباما، رئیسجمهور ایالات متحده گفته بود، اگر میتوانست تکتک پیچ و مهرههای برنامه هستهای ایران را باز میکرد. اگر میتوانستند اجازه تدریس فیزیک هستهای را در دانشگاههای ایران نمیدانند، کمااینکه به دانشجویان ایرانی مقیم غرب اجازه تحصیل در رشتههای مرتبط را نمیدهند.
با توجه به نکات گفته شده، واشنگتن تنها مایل است سطحی از غنیسازی را در ایران بپذیرد که به شدت محدود بوده و هیچگاه به ایران قابلیت تولید سلاح هستهای را ندهد. بر این اساس، ایالات متحده احتمالا وجود محدود تاسیسات غنیسازی در ایران را میپذیرد، اما تعداد و نوع سانتریفیوژها را در حدی نگه میدارد که هرگز قابلیت غنیسازی ایران گسترده نباشد. این مسئلهای است که در چهار ماه مذاکرات آتی، سختترین مباحث بر سر آن صورت خواهد گرفت، مباحثی که تضمینی نیست که به نتیجه برسند.