گروه جهاد و مقاومت مشرق: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات خلبان آزاده تیمسار محمدیوسف احمدبیگی است:
جناب سروان باباجانی که مسئولیت رادیویی را به عهده داشت، برای اینکه بتواند اخبار را از رادیو گوش کند و یادداشت بردارد، مجبور بود زیر پتو برود و برای اینکه صدای رادیو بلند نشود، گوش اش را به بلندگوی رادیو بچسباند. این کار در تاریکی شب واقعاً مشکل بود. اگر صدای رادیو را هم بلند می کرد، احتمال لو رفتن آن زیاد بود و همه ی ما گرفتار می شدیم.
پس از گذشت دو ماه، یک روز یکی از بچه ها که کمی حساس تر از بقیه بود در زیر لایه ی گچ دیوار زندان یک برآمدگی را احساس کرد. موضوع را به جناب محمودی در میان گذاشت. چون برآمدگی کمی غیرعادی به نظر می آمد، تصمیم گرفتیم تا روزی آن را بتراشیم و از موضوع سر دربیاوریم. این کار را کردیم و با کمال تعجب سیمی را دیدیم که امتداد آن به یک میکروفون مخفی ختم می شد.
جستجو را در کل دیوارهای آسایشگاه ادامه دادیم و توانستیم تقریباً ده عدد از این میکروفون ها را بیابیم. با کندن میکروفون ها منتظر عکس العمل عراقی ها ماندیم؛ اما پس از گذشت چند روز از این ماجرا، هیچ گونه واکنشی را از سوی آنها مشاهده نکردیم. فهمیدیم که این میکروفون ها متعلق به زمانی بوده که زندان در اختیار استخبارات عراق بوده و مسئولان جدید زندان از وجود آنها اطلاعی ندارند.
باباجانی با دیدن میکروفون ها گفت: «من می توانم از اینها گوشی برای رادیو درست کنم.» البته با اطلاعاتی که او از الکترونیک داشت، این کار از او بعید نبود. دست به کار شد. جناب اکبر بروانی هم از پلاستیک پارچ آبخوری و مقداری ابر و پارچه یک گوشی عالی درست کرد. از آن به بعد باباجانی مجبور نبود گوش اش را به بلندگو بچسباند و احتمال اینکه صدای رادیو هم بیرون برود از بین رفت.
*سایت جامع آزادگان
کد خبر 326942
تاریخ انتشار: ۲۲ تیر ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۳
- ۰ نظر
- چاپ
با کندن میکروفون ها منتظر عکس العمل عراقی ها ماندیم؛ اما پس از گذشت چند روز از این ماجرا، هیچ گونه واکنشی را از سوی آنها مشاهده نکردیم.