ویژه نامه جامجهانی مشرق، همه کیف جام جهانی به همین برد و باخت ها، شگفتی ها، متفاوت بودن ها و دیدگاه های متفاوت تمامی افراد روی کره زمین است.
واقعا روزهای لذت بخشی است. فارغ از اینکه آیا پشت پرده از قبل تصمیم گیری می شود که جام قهرمانی نصیب چه تیمی یا چه قاره ای شود؟ فارغ از اینکه چه تیمی به لحاظ سبقه و پیشینه قوی تر از دیگری است و فارغ از رنگ و پوست و نژاد و دارا و ندار بودن.
اصلا قشنگی کار به همین است. اینکه تو فقیر باشی یا غنی، دارای سواد و علم باشی یا بی سواد، اخمو باشی یا خوش خنده، اهل هیجان باشی یا ساکت و صامت از هر نوع قشر بشری که باشی به خاطر کشورت و شاید به خاطر تیم های مورد علاقه ات برای یک ماه همه چیز را کنار می گذاری تا فقط به یک چیز فکر کنی. همه کنار هم برای یک چیز.
این ایجاد وحدت قشنگ است و چه مورد نیاز. شاید هیچ مسابقه یا هیچ برنامه ای در جهانی که در آن هستیم قدرتمندتر از جام جهانی برای به وحدت رسیدن انسان ها به هم نباشد. اصلا اساس جام جهانی بر همین است. شاید به طور نهفته ای برای ما ایرانی ها هم یکی از دلایل شادی کردن و جستن شادی و هیجان و تب رفتن به جام جهانی همین نزدیک تر شدن به هم باشد اما حیف .. حیف که ما خیلی زود با یک قوره سردیمان می شود و با یک مویز گرمی.
**********داستان یک صعود
قصه ما از مقدماتی جام جهانی شروع می شود و شاید قبل تر. آن روزی که قرار شد مربی به نام کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی کشور ما شود. بدون اغراق او یکی از به نام ترین مربیان خارجی بوده که وارد فوتبال وطنی شده است. نام او بزرگ بود و البته خودش هم بزرگ. او وارد فوتبال و داستان زندگی ما شد. چه جالب که روز ورود این مرد پرتغالی با وارد شدن بزرگ مرد والیبال دنیا یعنی خولیو ولاسکو یکی شد.
اتفاق جالب و ناگهانی بود. ولاسکو آمده بود تا والیبال ایران را متحول کند و کیروش هم این ماموریت را داشت تا فوتبال ایران را به بالابلندی برساند.
شاید اگر امروز که فردای بازی ایران و بوسنی است از ایرانی ها پرسیده شود ولاسکو در ایران موفق بوده یا کیروش خیلی از مردم رای به ولاسکو دهند. دلایلش هم مشخص و ساده است. ولاسکو با والیبال ایران روزهای بسیار موفقی را پشت سر گذاشت. حضور ایران در لیگ جهانی والیبال را باید مدیون مرد خوشفکر آرژانتینی باشیم. ولاسکو خیلی راحت تر و بی دغدغه تر توانست والیبال ایران را به عرصه های جهانی برساند. ولاسکو وقتی وارد والیبال ایران شد از خیلی سال قبل تر مسئولان فدراسیون زیرساخت ها را محکم کاری کرده بودند و شاید هزاران دلیل فنی و غیر فنی دیگر. تیم ملی والیبال ایران خیلی ساده و شیک پیش رفت و این شد که آنچه از دل ولاسکو بر آمد بر دل هم نشست اما شاید اگر شب گذشته ایران مقابل بوسنی زانو نمی زد و برنده این بازی بود و تیم ملی برای اولین بار به مرحله بعدی صعود می کرد شرایط نظرسنجی فرق می کرد و این کیروش بود که مرد محبوب ایرانی ها می شد. نه اینکه اکنون کیروش مرد محبوبی نباشد اما قطعا او اکنون اسطوره ای دست نیافتنی بود ولی به طور حتم خیلی از مردم اگر کیروش مربی محبوبشان باشد اما دیگر اسطوره شان نیست. این عادت ما ایرانی هاست. موفق باشی عزیزی و نباشی هزاران دلیل برای بد بودنت وجود دارد.
از قصه دور نشویم. داستان این بود که کیروش وارد فوتبال ما شد با کلی نابسامانی. در دوره قبل ایران نتوانسته بود به جام جهانی صعود کند، پس هدف اول صعود به جام جهانی بود و بس و کیروش این چنین بود که با این هدف مصمم وارد فضایی شد که شاید چندان برایش تازگی نداشت.
اصولا کیروش مرد آرام و متواضع و صبور و خودخوری نیست. او برون گرا است. کیروش تاب تحمل هیچ گونه کم کاری به زعم خود را ندارد، تحمل پرداخت نشدن مطالباتش را ندارد، از کوچکترین نقدها توسط مربیان ایرانی نمی گذرد و کسی را هم بی جواب نمی گذارد. او همیشه دوست دارد روحیه جنگجو طلبی داشته باشد. کی روش با این خصوصیات اخلاقی به هزارتوهای فوتبال ایران وارد شد و البته بر کسی پوشیده هم نیست که فوتبال ایران هم رمز و رازهای خودش را دارد. آنروز بد را خدا برای مربی یا بازیکنی نیاورد که در چرخ گردون فوتبال دچار دردسر شود و کیروش با همه تجارب، بزرگی و بین المللی بودنش گای روزها بد در پیچ و خم های بیهوده و عبث فوتبال ایران گیر کرد. از درگیری لفظی با مربیان لیگ برتری گرفته تا ناراحتی های گاه به حق و گاه به ناحقش با مسئولان فدراسیون. او از کوچکترین مسئله ای نمی گذرد و نگذشت ولی کیروش با همه این مسائل تیم ملی را به جام جهانی رساند. او در این راه کم حرف نشنید. از روزی که رحمتی را برای همیشه در تیم ملی به دلیل خداحافظی اش نخواست تا این مورد که کیروش تغییری در روند ساختاری فوتبال ایران انجام نداده است.
شاید اکثر مردمی که فوتبال را تماشا می کنند نوع بازی تیم ملی را دوست نداشتند به خصوص که مقابل کره جنوبی بیشتر از اینکه در نقش حمله کننده باشیم مدافع بودیم اما وقتی تیم ملی به هدفش که جام جهانی است می رسد چطور می توان کیروش را زیر تیغ حملات برد اما ما این کار را کردیم. ما یعنی همه آنهایی که همیشه دید منفی به کیروش و تفکراتش داشتند و شاید هم حق داشتند. اصلا تیم ملی برای همه مردم و اقشار است و بیان نظر آزاد. شاید هر کسی دوست داشته باشد به تیم ملی کشورش افتخار کند و از آن لذت ببرد. این حق کمی نیست. تیم ملی به جام جهانی رسید و این وسط خیلی ها خوشحال شدند و به خواسته شان رسیدند ولی در این بین عده ای شاید لذت رسیدن به جام جهانی را حس کردند اما کیف نکردند. حظ نبردند.
قضاوت بر عهده ما نیست. تاریخ گواه همه چیز خواهد بود. کیروش اتفاقی که چهار سال قبل تر از آن رخ نداده بود را به سرانجام رساند. پس تا اینجای ماجرا نه می توان کیروش را زیر گیوتین برد نه می توان از او اسطوره ای جاودان در فوتبال ایران ساخت. هر چه بود با تفکری حرفه ای و منطقی ما به برزیل رسیدیم.
********* آرزوی صعود و راه کج آماده سازی
از همان روزی که ایران به جام جهانی رسید یک نکته در صحبت های کیروش بیش از همه به چشم خورد. کیروش دوست داشت ایران فقط صعود کننده به برزیل نباشد. او دوست داشت طوری برنامه ریزی کنیم که تیم ملی به مرحله بعدی برسد. آیا این خواسته و آرزو شدنی بود؟ کیروش چه در فوتبال ایران دیده بود که چنین هدفی داشت و برایش فریاد زد؟ آیا کسی از ما حرف کیروش را فهمید؟ آیا کسی با چشم و عقل او به این قضیه نگریست؟ در هیاهوی اینکه چه کنیم تا بهتر آماده شویم شاید چند کارشناسی که شاید حب و بغض هم در کلامشان هویدا بود و شاید هم نگاه دلسوزانه ای داشتند اما بدترین نوع ادبیات را برای عنوان کردنش استفاده کردند بر طبل این زدند که همین که صعود کردیم خوب است و ما را چه به شاهکار. موج منفی از همان روزها کلید زده شد و ما چه خوب و زود این موج های منفی را جذب می کنیم. گویا که ما را به مثبت اندیشی و جور دیگر دیدن و شستن چشم ها راهی نیست و شعر معروف سهراب سپهری- چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید- فقط برای اس ام اس ها، استاتوس ها و قاب روی دیوارهای ما است. منصفانه نیست که بگوییم کیروش برای چاپلوسی و راه پیدا کردن به دل ایرانی ها چنین خواسته ای داشت او آن قدر جاه طلب و خواهان موفقیت هست که این خواسته را فقط برای این مسائل نخواسته باشد اما ما او را جدی نگرفتیم.
البته ساختار و سیستم فوتبال ایران هم در به وجود آمدن اما و اگرها بی تقصیر نیست. در هر حال کیروش بابت آمادگی تیم ملی حرص زیادی خورد. شاید بخشی از حرص هایش شخصی بود که بی شک بود ولی تیم ملی آن طور که او می خواست آماده نشد ولی هر طور بود این تیم راهی برزیل شد. از قصه آل اشپورت و بهانه های شخصی کیروش هم با دیده اغماض گذشتیم. بماند که شاید همین موضوع نیمی از ذهن مرد اول فنی تیم ملی ما را اشغال کرد و نمی دانیم چرا فدراسیون سر این موضوع دست روی دست گذاشت!
************** برزیل و تب بازی با آرژانتین، مسی و انگشت حیرت یک دنیا
شاید امروز که تیم ملی حذف شده شمشیرها برنده تر و روتر از همیشه برای کیروش بسته شده باشد. شاید که نه برای برخی حتما همین طور است. به خصوص برای آنهایی که از روز اول و از بازی اول و از برخورد اول با مرد پرتغالی آبشان با او در یک جوی نرفت که نرفت. آنهایی که هر که پا در عرصه تیم ملی می گذارد فقط نیمه خالی لیوان را می بینند و آنهایی که باد به پرچم هستند. با برد تیم ملی کیروش مربی خوبی می شد و با باخت او مربی بی کفایت که فقط به ایران آمده تا پولی بگیرد و برود.
چه جالب؟ ما در اینجا سرزمین خودمان به اینکه چرا سرمربی کشورمان این همه پول می گیرد ایراد می گیرم؟ پول او را به بیت المال نسبت میدهیم و مثل ماجرای اینکه اول تخم مرغ به وجود آمد یا مرغ هنوز به این فکر می کنیم بالاخره باید برای تیم ملی که حمایت مردمی را دارد باید پول خرج بشود یا نشود؟ اگر بشود یک حرف است و اگر نشود حدیثی دیگر.
شاید اگر این پول به جیب مربیان وطنی می رفت تعداد شاکیان نسبت به پرداخت مبلغ هنگفت دستمزد کیروش کمتر می شد اما اگر ماییم آن هم داستان دیگری بود.
ما در جام جهانی نسبت به نتیجه گیری، آمار گل زدن و گل خوردن از سه دوره گذشته حضورمان در جام جهانی بدتر عمل کردیم پس ما روی کاغذ از ضعیف ترین دوره ها را گذراندیم. اینکه چرا یک بحث آماری ساده و کاملا مستند باعث ناراحتی برخی شده و آن را مغرضانه می دانند جای تامل دارد. ما با یک روی قضیه با منطق و واقعیت طرف هستیم و یک روی با حقیقت.
آنچه در جام جهانی گذشت واقعیت ما بود اما حقیقت این بود که تیم ملی به لحاظ نمایش تصویری فاجعه نبود. واقعیت این است که فوتبال ما به دلیل ساختارهای اشتباه از گذشته دور به اصطلاح دیمی است. یعنی یک روزهایی فوق خوب است و آنچنان است که آرژانتین نامی و پر ستاره را کلافه می کند و یک دنیا را به تحسین وادار می کند و یک روز شاید در همین ورزشگاه آزادی خودمان به کویت یا عراق ببازد. این است که شاید از شب گذشته به ذوق خیلی ها زده باشد و بر پایه همین استدلال با تحلیل های خود خواسته باشند کمر به انتقاد کیروش و آنهایی که او را انتخاب کردند ببندند. مسئله این است که هیچ مربی مثل کیروش نمی توانست با وجود دوران آمادگی پر التهاب جهت حضور در جام جهانی این چنین وجد و سرور را در بین بازیکنانی که شاید فکر می کردیم علقه ای به هم ندارند و به دلیل حضور چند بازیکن دو رگه و دو ملیته از هم دور و تعلق خاطری به هم نداشته باشند ایجاد کند اما کیروش این کار را به نحو احسن انجام داد و اگر منصف باشیم و تنگ نظری و بخل را کنار بگذاریم شده در خلوت خود قبول می کنیم که این یک کار کیروش بی نظیر بوده است.
زمان پخش سرود ملی باید قیافه بازیکنان تیم ملی را متصور شوید که چطور دست در گردن هم و متحد به خواندن سرود ملی مشغول شدند و این دوستی و همدلی به راستی مدت ها بود که از تیم ملی ما رخت بربسته بود.
آیا نه اینکه هدف اصلی جام جهانی نزدیکی دلها و ایجاد وحدت است؟ شاید ساده و حتی خنده دار از این مسئله بگذریم اما همین کار ساده را سال ها بود انجام نداده بودیم. کیروش نام ایران، حس وطن دوستی بیشتر و پررنگ تر را بار دیگر زنده کرد. بهترین حرف را شاید در مورد او سید جلال حسینی زد؛ کیروش مثل یک معلم رفتار کرد.
البته هنوز هم به شدت معتقد به این هستیم که تیم ملی می توانست به جای ضعیف ترین نتیجه در دوران های حضورش در جام جهانی پر افتخارترین باشد. این قابلیت در بازی با آرژانتین دیده شد. حتی در بازی با نیجریه با وجودی که عدم اعتماد به نفس در چهره بازیکنان موج می زد این رگه ها دیده شد اما در بازی بوسنی انگار که انگیزه ای برای تکرار حماسه نبود. مثل عادت های همیشگی به یکباره فرو ریختیم.
مسلما نه با یک بازی می توان به کیروش لقب پادشاه داد و نه با یک شکست حتی تلخ می توان او را نامربی ای خواند که هیچ فایده ای برای ایران نداشته است. یادمان باشد که همین بوسنی مقابل آرژانتین نفس ستاره های این تیم را گرفته بود و اگر شاید گل به خودی زودهنگامشان نبود اکنون آنها جزو صعود کنندگان به مرحله بعدی بودند.
بهتر است واقع بین باشیم و از پوسته غیر منطقی و احساسی خود بیرون بیاییم که نه برای کیروش و یا طرفداران بی منطق و سینه چاکش بلکه به این دلیل که مگر ما چه کاشته بودیم که انتظار برداشت داشتیم؟
انصافا فوتبال آرژانتین و نیجریه چند سال با ما تفاوت دارد؟ این درست که مقابل آرژانتین بازی فاخری از خود به نمایش گذاشتیم اما آیا روی کاغذ و در کلیات فوتبال ایران و آرژانتین قابل قیاس هستند؟ آیا غیر از این است که حتی خوشبین ترین مردم هم تصور نمی کردند که سربازان کشورشان اینگونه مقابل ستارگانی قد علم کنند که مدعی بردن بودند و با تفکر اینکه امیدواریم با تعداد گل کمتری ببازیم چشم به صفحات تلویزیون خود دوختیم. آیا این بی انصافی نیست که حرکت روانشناسانه کیروش را بابت آمادگی روحی بازیکنان ستایش کنیم؟ شاید او نباید مقابل آرژانتین این چنین تیم را با انگیزه می کرد تا حالا اکنون زانوی غم نگرفته بودیم و او را بی کفایت نمی خواندیم.
کیروش هر چه بر این فوتبال نکرد حداقل از نظر ساختار دفاعی توانست تیم ملی را دارای پتانسیل کند. به دفاع تیمی ایران شخصیت داد و البته که کاش کیروش یا آنهایی که به او مشاوره دادند اندکی تفکرات هجومی و تماشاگر پسندتری را چاشنی کار می کردند.تیم ملی مقابل بوسنی یارای مقابله هجومی با حریف را نداشت و این بزرگترین نقطه ضعف ایران در بازی های این دوره بود.
************و اکنون آروزهای بربادر فته زیر سایه ماندن و رفتن مرد جنجالی
کی روش را باید یک مربی جنجال دوست نامید. مربی ای که نگاه اولش مهربان است و شفاف اما اگر نخواهد بسازد روی دیگر سکه را نشان می دهد. ما می توانستیم در جام جهانی پرآوازه تر از این باشیم. حتی به این فکر کنیم که در صورت صعود چطور این موقعیت را حفظ کنیم اما نشد که بشود. حالا همه این آروزهای قشنگ و رویایی که فقط چند قدم به ما دور بود زیر بحث ماندن و رفتن کیروش در حال دفن شدن است.
انگار ما عادت به تکرار مکررات داریم. تجربه می آموزیم که از تجاربمان استفاده نکنیم. قبل از تصمیم گیری باید فرضیه ساخت. آیا رفتن کیروش از فوتبال ایران تمامی مشکلات فوتبال ملی ما را حل می کند؟ آیا تضمینی هست حفظ کیروش ما را در آسیا به قهرمانی که سالهاست از آن فاصله گرفته ایم نزدیک کند؟ آیا زمان مناسبی برای تغییر سرمربی داریم؟ شاید حفظ کیروش هزینه سنگینی روی دست فدراسیون بگذارد ولی آیا حضور سرمربی جدید - که ایرانی بودنش یک مسئله است و خارجی بودنش چندین مسئله- هزینه های دیگری برای فدراسیون ندارد؟! ما با کیروش راهی را آغاز کردیم. خوب و بد هم زیاد داشته ایم. بهتر است فدراسیون فوتبال که تصمیم گیرنده نهایی در این زمینه است نه آنچنان عاشق کیروش باشد که نقاط ضعف فنی و خواسته های فردی او را نبیند و نه آن قدر شکم سیر باشد که چشم بر روی تاثیرگذاری او ببندد. تیم ملی به اندازه کافی محل آزمون وخطا بوده است. اینک فکر دیگر باید کرد و طرح نو دیگری باید انداخت.
این جام جهانی هم تمام شد و رفت. همیشه جای دیگری آمدن کار سختی بوده است. ایران آوردگاه آسیایی را در پیش دارد و انتظار می رود که تصمیمات بر پایه عقل و هوشیاری باشد نه بر اساس معیارهایی شخصی.
قطعا ایران به نسبت دیگر تیم های آسیایی در جام جهانی مفتضح نبوده است و این مسئله ای است که نباید به راحتی از آن گذشت. بی شک تیم های آسیایی که در این دوره افت چشمگیری داشته اند برای جبران مافات نگاه خود را به جام ملت های آسیا می دوزند. این نشان می دهد سران فدراسیون نرسیده باید به فکر باشند.